بخشی از مقاله
هنر معماري اشكاني
مقدمه
پارت دربرگيرنده خراسان امروزي بود. در كتيبه بيستون كه به داريوش بزرگ تعلق دارد از اين ناحيه بعنوان يكي از ساتراپيهاي ايران ياد مي شود. در مورد نژاد مردم ساكن اين سرزمين كه پارت ها ناميده مي شوند بين پژوهندگان و مورخان اختلاف نظر وجود دارد. بعضي اين اقوام را از نژاد آريائي و گروهي از نژاد زرد چيني و مغولي دانسته و بالاخره عده اي نيز آنها را آميزه اي از دو نژاد آريائي و زرد نوشته اند. اما امروز بيشتر خاورشناسان بر اين باورند كه پارتها آريائي بودند و به سبب اختلاف و آميزش با سك ها بعضي از آداب واخلاق و رسوم آن اقوام را اخذ كرده اند يكي از طوايف مختلف يك بنام «دها» در منطقه بين گرگان كنوني و بخشهاي شمالي درياي خزر سكونت گزيده . آنجا را به اعتبار نام خود دهستان ناميدند. هنوز چيزي از
اين ماجرا نگذشته بود كه پارتهاي آريايي با قبيله مزبور درآميختند و طايفه دها قدرت و نيروي بيشتري بدست آورد. در نتيجه اين پژوهش ها هيچ شكي باقي نمي ماند كه پارت ها و يا بنا بر گفته مورخان ايراني «اشكانيان» از نژاد آريائي بودند. اشكانيان نسبت به پارتها مي رساندند. در خصوص نام اشكانيان نيز دو عقيده مختلف وجود دارد. گروهي معتقدند كه چون نياكان اين دودمان در «آساك» مي زيستند پادشاهان اشكاني نام سلسله خويش را از اقامتگاه اصلي پدرانشان گرفته اند. عده اي ديگر مي گويند سلاطين اشكاني به اعتبار آنكه خود را از عقاب اردشير دوم(اشك) مي دانستند به ارشكانيان و اشكانيان معروف شده اند و تصور مي رود كه نظر اخير به حقيقت نزديكتر باشد.
هنر معماري اشكاني
با بر افتادن هخامنشيان و پيروزي اسكندر مقدوني هنر ملي ايران نخست دچار گسستگي شد سپس به هنري كه آن را مي توان هنر يوناني ايراني خواند،انجاميد. اين هنر نسبت به هنر هخامنشي نشان از پس ماندگي بزرگي دارد. اين وضع تا روي كار آمدن مهرداد دوم اشكاني (123 ق م) كه امپراتوري اشكاني را به صورت يك قدرت بزرگ جهاني بر پا داشت، محسوس است. در اين فاصله زماني با 3 شيوه هنري در ايران روبه رو هستيم؛ 1- هنر تقليد شده از يونان 2- هنر يوناني 3- هنر ايراني. اما تمايل به تجدد ملي در همه شئون فرهنگي وسياسي از جمله در هنر كه هرگز شعله هاي آن در ايران فرو ننشسته بود با پادشاهي مهرداد بار ديگر فزوني گرفت و راه بازگشت و رسيدن به هنر «ايراني نو» هموار شد. دراين
شيوه نوين هنر ايران هر چند به روشهاي ابتدايي تر بازگشت داشت،اما با كوشش و تحولي همراه بود و هنر ملي ايراني بدون آميختگي با عناصر بيگانه بار زنده شد. بازگشت به چهره سازي تمام رخ كه دوباره كاربر گسترده وهمه گير در هنر اشكاني يافت، نمونه روشن اين جنبش هنري است كه در هنر پيش از تاريخ ايران ديشه داشت و به هيچ روي نمي توان آن را به هنر يوناني نسبت داد. با اين ديدگاه،تمامي شاخه هاي هنر اشكاني را مي توان بررسي كرد. در شهر سازي ساختن شهرها با طرح دايره اي شكل به طرح رسمي شهرسازي اشكاني تبديل شد. دراين طرح ملاحظات دفاعي نقشي اساسي داشت. همين طرح درقرون وسطي درغرب با گستردگي تقليد شد و رواج يافت.
نخستين جلوه هاي هنر معماري پارتي را در نسا اولين پايتخت پارتيان (يا «اشك آباد» در چند كيلومتري شهر جديد «عشق آباد» پايتخت كنوني جمهوري تركمنستان ) كه كاوش هاي باستان شناسي آن به دست باستان شناسان روسي انجام گرفته است، مي يابيم.
كاخ شاهي نسا هر چند از ديدگاه تزئينات حدي تحت تأثير هنر يوناني است (مثلاً پيكره هاي اجداد شاهان پارتي كه از گل ورزيده ساخته شده و به شيوه يوناني مقام ايزدي يافته اند)، اما خود بنا با شگفتي بسيار داراي طرحي 4 ايواني برگرد يك حياط است؛ طرحي كه از نساي اشكاني آغاز شده است و همچنان به صورت طرح رسمي و سنتي ايران شناخته مي شود و تا خارج از ايران و در بين النهرين گسترش يافته است.
پراكندگي آثار معماري اشكاني كه در شرق از آي خانم وسرخ كتل و نسا آغاز مي شود درداخل ايران امروز شامل باز مانده شهر صد دروازه (دامغان)، كوه خواجه (سيستان)، برده نشانده( خوزستان) و معبد آناهيتا(كنگاور) مي گردد و تا كاخ آشور (عراق) و پالمير(سوريه) ادامه مي يابد از سويي، و محدود ماندن كاوش هاي باستان شناسي در شهرهاي اشكاني از سوي ديگر، آگاهي هاي ما را در پيرامون دوران نزديك به 500 ساله اشكاني به حد مطلوب نميرساند. مصالح ساختماني در اين دوره بيش تر شامل خشت ،آجر، سنگ نتراشيده و تراشيده است. ملاط گچ و رواج طاق هلالي وايران به ويژه ايوان هاي سه گانه اي كه در آن قوس ايران مركزي از ايوان هاي جانبي بزرگ تر است، از ويژگي هاي اين دوره به شمارمي رود.
كوه خواجه درسيستان
در شرق ايران بناي معظم ديگري كه به اشكانيان نسبت ميدهند كاخ شاهي كوه خواجه درسيستان است كه از قرن اول ميلادي به جاي مانده است اين كاخ بر روي جزيره اي در درياچه هامون يعني مشرف به اين درياچه بنا شده ، ورودي بنا در سمت جنوب است. هنگامي كه به حياط مركزي وارد مي شويم دو ايوان بزرگ درسمت راست و چپ حياط وجود دارد كه آثار آنها هنوز برجاي مانده است. مصالح معماري كوه خواجه خشت خام است و در دالان طويل اين مكان بقاياي نقاشي رنگين كه نفوذ غرب درآن محسوس است به چشم مي خورد. در نقوشي كه در اين كاخ نقاشي شده است سعي شده در يك طرح چند نفري براي نشان دادن عمق اشكال در پشت يكديگر قرار گيرند، در اين نقاشي هاي الوان سر اشخاص به صورت نيمرخ و تنه آنها تمام رخ است يعني شيوه شرقي بيشتر رعايت شده است.آثار كوه خواجه آن طوري كه بايد و شايد تا كنون شناخته نشده و بعضي اين آثار را مربوط به دوره ساساني ميدانند.
معبد آناهيتا در كنگاور
كاخ كنگاور در فاصله بين همدان و كرمانشاه را بعضي متعلق بهدوره سلوكي و برخي متعلق به دوره پارت و عده اي هم مربوط به اواخر دوره ساساني مي دانند. در اينجا يك حياط بزرگ چهارگوش با ديواره بلند وجود داشت كه در روي آن ستونهايي قرار داشتند، مي نويسند در وسط آن معبدي به سبك يوناني با رديف هايي از ستونها وجود داشته است. آقاي مالكوم كالج نويسنده مي نويسد: انحرافي كه معماران طراح شكلهاي يوناني در ساختن اين مكان مقدس پديد آورده اند مايه تعجب باستان شناسان آثار يونان و روم شده است و آقاي فلاندن هم در حدود 150 سال پيش اين مكان را با معبد خورشيد در پالمير مقايسه كرده است. از كنگاور كه بگذريم در؟؟؟؟ ايران آثاري كه بتوان آن را شاخصي از هنر و معماري دوره پارت
دانست به دست نيامده ، اخيراً درغرب ايران درباره زرده(بابا يادگار) مشرف به جلگه ذهاب(سر پل ذهاب) حفاريهايي صورت گرفته و آثاري از دوره پارت ها نمايان شده كه مخلوطي از هنر يوناني و ايراني است و آن را بيشتر متعلق به اواخر دوره پارت مي دانند. آثار بدست آمده بيشتر شامل گچبريهاي شاخص دوره پارت، سر ستون هاي نوع كرنتي با نقوش هلني وسرهاي تزئيني بنا از كارهاي هنري دوره پارت كه كاوشهاي آن هنوز كامل نشده است مي باشند اما در بين النهرين از دوره پارت آثار زيادي بدست آمده است كه اهم آنها عبارتند از معبد خورشيد، درهاترا، حفاريهاي سلوكيه، آثار بدست آمده از نمرود داغ، كاوشهاي دورا اروپا در حد مرزي متصرفات پارت، نيپور ، و كاخ آشور، و ؟؟؟؟ در اوروك.
پرستشگاه خورشيد در الحضر (هاترا)
در حاشيه رودخانه فرات معبد الحضر كه فرانسويان آن را هاترا مي گويند. يكي از بناهاي بسيار باارزش دوره پارت مي باشد كه برخلاف ساير ابنيه بين النهرين كه به علت كمبود سنگ و چوب با آجر ساخته مي شد دراينجا با سنگهاي حجاري شده بنا گرديده است. بخش عمده معبد با دو ايوان قرنيه شروع شده ، در آغاز بنا با آجر بوده ولي بعداً تغيير عقيده دادند و سنگ آهك جاي مصالح آجري را گرفته است و ايوان هاي آجري مبدل به تالارهايي با طاق ضربي شدند. سبك معماري در هاترا به گونه اي است كه هر ايوان محور اصلي بنا است اگر لازم باشد مي توان ايوانهاي ديگري را به آن اضافه كرد. به اين ترتيب كاخ هاترا از دو ايوان با اطاقهاي جنبي تشكيل شده كه نماي آن را چون تك تك بنا بهم پيوسته نشان مي داده است و بعدها دو ايوان ديگر نيز در كنار آنها اضافه شده است.
كاخ پارتي آشور:
بدون شك استفاده از ايوان در سده اول ميلادي در مشرق ايران امر غير عادي نبود زيرا تالارهاي ايواني شكل هم درسا وهم در كوه خواجه تأييد شده است اما نمونه هايي جا افتاده ايوانهاي كاملاً تحول يافته را مي توان در كاخ پارتي آشور مشاهده كرد در اينجا درپيرامون يك حياط مركزي كه شكل آن به چهارگوش منظم كامل نمي رسيد مجموعه اي از طاقها كه مشتمل بر دو ايوان رو در روي هم بود ساخته بودند. حياط ديگري از جمله حياط رواقدار با ستون ديده مي شود و سده دوم ميلادي در ايران ديگر هم به حياط مركزي افزوده شد كه بنا را به صورت چهار ايواني درآورد.نماي آنها با تزئينات گچ و رنگ بر شبه ستونهاي برآمده از ديوار و سردرهاي طاقي و آرايش هاي خطوط موازي كه از ميزان سطح هموار و يكسان تا حداقل ميكاست آراسته شده بود رنگهاي زرد و سرخ و سبز و قهوه اي و آبي را با مهارت بكار برده بودند.
كاخ نيپور:
در بسياري جاهاي پارت دربين النهرين ساختمانهايي وجود دارد كه پهناوري و تودرتو بودن آنها را مي توان دليل بر اهميت يا مقر بودن آنها دانست، يك نمونه آن در نيپور كهن درسرزمين بابل يافته شده، نقشه آن متضمن حياطي بود محيط در رديف ستونها كه نمودار سبك يوناني است، ظاهر معماري اين بنا هم نشاني از نفوذ هلني دارد ولي مصالح آن بومي و از گچ و آجر است.
كاخ سلوكيه:
كاخي كه اشكانيان در سلوكيه ساختند، عبارت بود از حياطي كه به گرد آن اطاقهاي احداث شده بود، درهاي اطاق ها به اين حياط باز مي شود و در دو سويي در ورودي هر تالار ستونهايي برپا بود. در اين بنا هنوز آثار معماري يوناني ديده مي شود اين كاخ در اواسط قرن اول ميلادي تجديد ساختمان شد و ستونهاي دو سوي درهاي ورودي براثر توسعه اطاقها جزء تزئينات ديواري گرديد، نوآوري ديگر اينكه در كنار تالارها ايوانهاي ستون وار عريضي پديد آمد، اين ايوانهاي ستون دار از اين پس جاي خاصي در معماري سنتي ايران براي خود يافت.
معبد انتوم در اوروك:
اين بنا به شيوه كهن بابلي ساخته شده ، سنت يوناني موجب پديد آمدن صحن هاي بزرگ در اين پرستشگاه شده است. با وجود بر اين شكلهاي كهن هنر يوناني چنان دگرگون شده اند كه به دشواري مي توان با مقايسه تاريخ آن را تعيين كرد. در سده اول ميلادي مي بينيم دو معماري پارتي مجموعه اي از اين شكلهاي كهن يوناني را اخذ كرده و آن را دگرگون
ساخته و بدان غنا بخشيده چنان كه در معبد انو، آنتوم اوروك در عراق شاهد آن هستيم. در اينجا تعدادي نيمستونهاي گرد چسبيده به ديوار نماي خارجي بنا را به سطوح مجزا تقسيم مي كند و بالاي هر يك از آنها داراي قوس تزئيني است. بر طبق كتيبه اي كه در اينجا يافته اند بنا متعلق به سال 110 م ل است. اين معبد متعلق به خداي گارئوس است. پايه هاي شش ستون كه زماني با طاق بهم وصل مي شد از پرستشگاه گارئوس پيدا شده اند. شايد پيرامون اين جايگاه را ديواري احاطه ميكرده كه داراي ايواني با طاقهاي قوسي بوده است.
دورا اروپوس:
در دورا اروپا در كنار فرات هنر پارتي با وجود جريان هاي خارجي با قدرت بيشتري نمايان ميشود. در معبدي كه در سال 70 ميلادي براي خدايان پاليمري ساخته شده است. نقاشي هاي مذهبي از دوران مختلف كشف شده است در اين نقاشي ها اشكال بوسيله خطوط ساده نشان داده شده اند.
معماري اشكانيان
اشكانيان يا پارتيان در حدود 250 پيش از ميلاد،پس از سلوكيان در ايران به قدرت رسيدند . آنها در اوايل از شيوه هاي هنر يوناني پيروي مي كردند،اما پس از مدتي به هنر معماري به ويژه به معماري سنتي و ملي ايران تمايل نشان دادند. در دوره اشكانيان، معماري مبناي اصلي خود را ، از آداب و اصول قبايل چادر نشين پارتي در برپايي اردوگاهها گرفت. حياطهاي چهارگوش مركزي با ايوانهاي چهارسوي آن بعنوان مظهري از معماري پارتيان به بين النهرين برده شد. تطور و دگرگوني اين نوع معماري را در معماري اسلامي به ويژه دردوران سلجوقيان بخوبي مي توان ديد. در معماري پارتي، پس از شكوفايي دولت اشكاني به نماي ساختمان توجه بسياري شد و ميكوشيدند آثار هنري را بر ديوارها، در معرض ديد متمركز كنند.
نقاشي ديواري توسعه يافته و تزئينات آميخته اي بود از نقاشي و گچبري كه نمونه بسيار زيباي آن در معبد كوه خواجه در وسط درياچه هامون در سيستان به دست آمده است. اشكانيان در معماري خود از طاق گهوارهاي ، توس و رگچين با سنگ قلوه و برجسته كاري تزئيني و گاهي ستون تو كار هم استفاده مي كردند. از ويژگيهاي معماري و هنر اين دوره انتقال برخي از عناصر معماري و هنر است كه به دوره بيزانس و ساساني منتقل شده است. شايد تاريخ معماري «طاق دار» كه در ايران بسيار معروف است از دوره اشكانيان آغاز شده و در دوره ساسانيان تكامل يافته باشد.
به نظر مي رسد كه هنر عمده دوران اشكاني نقاشي بوده است اما در اثر گذشت دورانهاي، متمادي وشايد نيز عدم تمايل مردم دوران ساساني به حفظ و نگهداري آثار اشكانيان ، تنها تعداد اندكي از نقاشيهاي ديواري از آن زمان برجامانده است . اگر بپذيريم كه نقاشيهاي كوه خواجه در سيستان اشكاني است و اگر به طرحهايي كه هرتسفلد از آنها تهيه كرده است، توجه كنيم، مي بينيم كه در آنها تأثيرات گونه اي سبك يوناني – رومي آشكار است. اما نظم در طراحي، و شيوه كشيدن چشمها از روبرو رنگهاي نسبتاً تند آنها ،ويژه اشكانيان است.
همين ويژگيها را نقاشيهاي ديواري دورا اوروپوس در منطقه فرات بالا دارنده به ويژه دو نقاشي درغار مهري كه صحنه شكار را نشان ميدهد. نقاشيهاي كوه خواجه از نظر رنگاميزي و تركيب فضاهاي مثبت و منفي رنگي بسيار شايان توجه است. نقشي كه به «نقش سه ايزد» شهرت دارد، از ديدگاه محتواي مذهبي و ارزشهاي هنري تجربه اي تازه در هنر اشكاني است. زيرا براي نخستين بار چندين چهره و شخصيت در تركيب بندي اثر آشكار شده و كوشيده شده است با قراردادن اشخاص پشت سر يكديگر، عمق فضا را بدون استفاده از دانش فراسو ديد يا ژرف نمايي به بيننده القا كنند. در نقاشي ديگري كه شاه وبانويش را نشان مي دهد كوشش شده است در اندام بانوي شاه تحرك و ميل خاصي نشان داده و ظرافتهاي
زنانه را آشكار سازد دراين نقش سر شاه نيم رخ و تنه او تمام رخ است. ويژگي ديگر اين نقاشي ، آشكار شدن نقش زن است كه در دوران هخامنشي هيچ گونه سابقه اي از آن وجود ندارد. ظهور نقش زن در هنر اشكاني و سپس در هنر ساساني، علي رغم منع مذهبي بر اثر نفوذ سنتهاي باختري بوده است. در اين نقش رنگهاي زرد، سرخ آبي، بنفش، سفيد و گونه اي قلم گيري در نقش سر مرد پارتي بخوبي هويداست. ايجاد ژرفا در نقاشي ، تنها با رنگ مسطح و قلم گيري با سياه بسيار مشكل تر ازسايه زدن و ايجاد حجم است. اين تحول كه در آن در هنر ايراني آشكار مي شود، در سده چهاردهم هجري (20 م) در هنر غرب رونق مي يابد.
از معماري و خانه سازي در دوره پارتيان اثر زنده اي بر جاي نمانده است. ظاهراً در اين دوره نيز عمارتها داراي حياط و گاه داراي ايوان بوده و اتاقها در اطراف حياط قرار داشته اند. ديوارها را معمولاً با قلوه سنگهايي كه از دريا يا رودخانه گردآوري مي شد مي ساختند استفاده از سنگهاي تراشيده كمتر معمول بود فاصله بين سنگها را با ملاط پر مي كردند. ديوارهاي ابنيه اي كه با سنگ و آجر ساخته مي شد غالباً گچ بري و نقاشي مي شد و نمونه هايي از اين نوع ابنيه در بابل و آشور و سيستان ديده شده است. آثار منقوشي كه از كوه خواجه( واقع در ميان درياچه هامون) پيدا شده است مربوط به قرن اول ميلادي و از لحاظ موضوع و طرز رنگ آميزي جالب و غني است.
ديـن:
البته با ويدن گرن تنها آنجايي مي توان موافق بود كه وي به اتفاق بسياري از محققان ديگر عقيده دارد كه تاريخ دين ايراني در دوره پارتيان بسيار مبهم است. از سوي ديگر همواز اين مطلب سخن مي گويد كه «رشته اي از مدارك و داده هاي ملموس برايمان معلوم است كه به لحاظ گاهشماري دردوران پارتها تنظيم شدني هستند، اما تا كنون در موردشان كوتاهي شده است» . وليكن مشكل دراين نكته است كه بسياري از اين «مدارك و داده هايي» را كه ويدن گرن ارائه كرده است، به ارمنستان ، آسياي صغير و همچنين بين النهرين پارتي يعني مناطقي با فرهنگ آميخته هلنيستي- ايراني- سامي تعلق دارد كه در دوران پارتيان در آن مناطق حاكم بود و مي توان پرسيد كه تا چه حد امكان دارد استثنا جهاني بدست آمده از اين
مناطق را به دين پارتيان اصلي نسبت داد به ديگر سخن،تا چه حد مي توان از اين داده ها به دين پارتيان پي برد. به طور كلي بايد عنوان شود كه دين در شاهنشاهي پارت كه اين مطلب به طور عمده و به ويژه در مورد بين النهرين صدق مي كند، متشكل از فرهنگ يوناني وارداتي بود. به ديگر سخن: شكل اساسي آن است كه چه چيزي را مي توان از دين يا اديان امپراتوري پارت به عنوان «ايراني» مشخص كرد، اما پاسخ دقيقي به اين مورد ممكن نيست. به همين ترتيب به سوالي كه دين زرتشتي در اين عصر چه اهميتي داشته و آيا به ويژه آيين
زرتشتي «دين رسمي » بوده است، نمي توان پاسخي داد. فقط بر اساس آثار و منابع اندكي مي توان از برخي جزئيات مقداري از خصوصيات اديان را در دوران پارت نام برد. براي مثال پارتيان آب را مي پرستيدند و از پرستش نياكان و از آتش جاودانه مشتعلي در شهر اساك خبر داريم كه نخستين شهريار پارت در مقابل آن تاجگذاري كرد. افزون بر دين ، نامهاي زرتشتي در سفال نيشته هاي نسا ظاهر مي شوند. در جوار اين ويژگيها كه شايد دلالت بر «محيطي زرتشتي » دارد از ديگر سو « مدارك صريحي» را از نيمه غربي امپراتوري براي موجوديت آيينهاي مختلف سامي و هلنيستي در دست داريم.
آيين به خاك سپردن مي تواند گواه ديگري بر اين پارتيان باشد. پيروان فرديسنا پيكومردگان را در هواي آزاد مي گذاشتند و خرده اوستا تجويز مي كند كه پس از عرضه كردن لاشه درهواي آزاد استخوانها را در استودان يا استخوان دان گردآوري كنند. اين گونه به خاك سپاري در مشرق ايران رواج داشته است. در نسا استخوان دان هاي سفالين كه بيشتر لعابدار نيستند و با دست قالب گيري شده اند پيدا شده . اما در سراسر شهرستانهاي مغرب پارت با لاشه به گونههاي مختلفي رفتار مي كردند و رسوم گوناگوني داشتند ساده ترين آن
عبارت بود از به خاك سپردن لاشه دردرون ديوار يا كف خشتي خانه . اين رسمي كهن بود در بابل كه با وجود مضرات بهداشتي آن هنوز رايج بود. شيوه هاي ديگري هم رايج بود چه ساده و حقير و چه پر تكلف و پرخرج. لاشه ها و به ويژه پيكر كودكان را در كوزه اي يا ديگي بزرگ مي گذاشتند. در مواردي ديگر تابوتهايي كه اندازه هاي مشخص و معهود داشت بكار مي رفت. گاهي مرده را در بيرون خانه در تابوت چوبي يا سفالين در درون گوري كوچك كه با كاشي يا آجر برآمده بود مي گذاشتند و گاهي پوششي گرده ماهي يا برآمده بدان مي داند كه زير اين پوشش برآمده معمولاً يك يا گاهي چند مرده قرار داشت.