بخشی از مقاله
وجدان كاري در نهج البلاغه
يك احساس عمومي درباره وجدان
اي وجدان، اي شگفتانگيزترين آشناي روح انساني، ما ديگر به جستجوي كلمهاي كه بعنوان يك كالبد شايسته روح ترا دربرگيرد تلاش بيهوده نخواهيم كرد، مگر ميتوان اقيانوس پرتلاطم و بيساحل را كه هيچ كرانه و ژرفايش پيدا نيست در يك پيمانه كوچك جاي داد؟
اي خورشيد روحافزا ما، پرتو خود را از ما دريغ مدار، اگر هم براي چند لحظه چشم بهم گذاشته و مانند شب پرگان وصل ترا نخواهيم، بالاخره ديدگان خود را از دست نميدهيم، زيرا به خوبي ميدانيم كه چشم بهم گذاشتن و خود را بنابينايي زدن با كوري همان فاصله را دارد كه هستي با نيستي، اي مشعل شبهاي تاريك ما، چرا ستايشت نكنيم؟ در آن هنگام كه گردبادهاي طوفاني تمايلات ما به لرزهات درميآورد، چه مقاومتهاي آهنيني كه از خود نشان نميدهي؟ و چه اندازه نيرو در دفاع مخلصانه از شخصيت انساني كه صرف نمي كني؟ آري تا آب زلال روح خشتك نشده است اي ماه وش در آن آب زلال ميلرزي و ميلرزي و تمام وجود ما را ميشوراني، آه چه كوششها كه براي ادامه درخشندگي شعلههاي ملكوتي خود انجام ميدهي؟
تا آنگاه كه ظلمات متراكم تمايلات و تبهكاريها تلاش بينهايت ترا خنثي نموده و هنگام خاموشيت فرا رسد در آن موقع با صداي ضعيف زيرپنجه حيواني هوسهاي بنيان كوه ما كه با آخرين نفسهاي تو همراهست پايان انسانيت را اعلام داشته و به راه خود ميروي و از افق روح ناپديد ميگردي، پس از تو ديگر براي انسان جز مشتي رگ و پوست و استخوان و يك عده غزايز كوركورانه چه خواهد ماند؟
در تاريكي شبهاي ظلماني آنجه كه همه دادگران و دادپروران و دادرسان به خواب عميق فرو رفتهاند. تو اي هميشه بيدار در بستر كاخهاي مجلل كه انسانهاي نيرومندي سربه بالش پر نيايش نهاده و به درياي خويشتن خم شده است و با دربيغوله اي از كوخهاي محقر كه انسان ضعيفي جسد آزرده خود را بر روي آن فرش نموده و به صداي جويبار خويشتن گوش فرا ميدهد در هر دو صحنه بساط محاكمه را ميگستراني و شرافت توأم با خرسندي يا رذالت توأم با ندامت در چهره دروني هر دو انسان براي تو نمودار ميگردد، در آن هنگام كه ميخواهيم از قضاوت عادلانه و انعطافناپذير تو روگردان ميشويم و ترا نديده بگيريم به هرطرف كه برميگرديم مانند نورافكن دوار با ما ميگردي و نور خود را به قيافه تاريك و در هم پيچيده ما ميافكني، مگر انسان راه فراري از خويشتن سراغ دارد راستي آدمي كدامين روي خود را نشان ميدهد آن موقع كه ميخواهد از خويشتن طفره بزند؟
اين كبوتر ضعيف و اين هماي سعادت در مبارزه با كركس تمايلات تا زنده است بيدار و كوشش ميكند و دمي از مقاومت نميايستد تا آنگاه كه بال و پر او شكسته شود و موجوديت خود را از دست بدهد.
تعريف وجدان در معناي عام
كلمه وجدان در لغت نامه دهخدا در رديف كلمات وجد، وجود، اجدان آمده است كه به معناي يافتن، مستغني شدن، دوست داشتن، اندوهگين شدن، شيفتگي، آشفتگي، ذوق و شوق، شور، حالت، خوشحالي و فرح، توانايي و قدرت است و در بين اين كلمات وجد ارتباط نزديكي با وجدان دارد كه در اصطلاح در تعريف وجد آمده است آنچه بر قلب بدون تصنع و تكليف وارد شود وجد ناميده ميشود و گويند وجد برقهايي است كه ميدرخشد و سپس بزودي خاموش ميگردد. حالت ذوق و شوق صوفيان سماع پسند را وجد ميگويند. محمدبن محمود آملي ميگويد وجد واردي است كه از حق سبحانه و تعالي برون آيد و باطن را از هيبت خود بگرداند بواسطه احداث وصفي همچون حزن يا فرح.
جنيد رحمه الله فرمود وجد انقطاع اوصاف است در هنگاميكه ذات به سرور موسوم شود.
در وجد و حال بين چو كبوتر زنند چرخ
بازان كز آشيان طريقت پريده اند «خاقاني»
پس آنانكه در وجد مستغرقند
شب و روز در عين حفظ حقند «سعدي»
گر مطرب حريفان اين پارسي بخواند
در وجد و حالت آرد پيران پارسا را «حافظ»
در عرف بعضي، وجدان عبارت است از نفس و نيروها يا قواي باطنه وجدان در مقابل فقدان است كه دلالت بر حضور كيفيت حالتي ميكند برخي دانشمندان گفتهاند: وجدان نيروي فطري است وجدان به دو دسته تقسيم ميشود 1- وجدان توحيدي 2- وجدان اخلاقي تعريف وجدان به دو قسمت تقسيم ميشود 1- تعريف عمومي 2- تعريف خصوصي
تعريف عمومي تعاريفاتي هستند كه جنبه كلي و عمومي داشته و نمود مشخصي را بيان نميكند هر پديدهاي كه در درون ما استقرا پيدا ميكند ما با آن حقيقت وجدان داريم يعني آن را دريافتهايم خواه اين حقيقت به صورت واحدهاي مفرد يا بصورت قضاياي مركب و خواه مورد آگاهي روشن يا تاريك يا نيمه روشن قرار بگيرد، وجدانيات ناميده ميشود. در تعريفات
عمومي وجدان قضايايي مطرح هستند كه ما واقعيت آنها را در درون انساني مشاهده ميكنيم. وجدان از نظر اخلاقي عبارت از آگاهي به بعضي از شئوون «شخصيت» وجدان به معناي فلسفي دريافت درونيست و همچنين شخصيت را ميتوان به دو قسمت اساسي تقسيم كرد: يكي شخصيت خارجي اين قسم عبارتست از انعكاس وضع رواني يك فرد در اجتماع مثلاً ميگوييم شخصيت فلان فرد چنين است . دوم شخصيت واقعي فرد: شخصيت واقعي هر فرد عبارتست از آنكه انسان در سازمان رواني خود به توسط غرايز يا امور اكتسابي ايجاد نموده است.
وجدان از ديدگاههاي مختلف:
نويسندگان بزرگ و ادبا چه شرقي و چه غربي آنانكه انسان را از نزديك و از جهات مختلفي مورد مطالعه قرار دادهاند درباره قلمرو دروني انسانها هنوز پديدهها را از همديگر مانند نمودهاي فيزيكي مشخص تفكيك ننمودهاند به همين جهت است گه گاهي دل ميگويند و مقصودشان وجدان است و گاهي وجدان ميگويند مرادشان پديده مخصوصي از دل است. وجدان داراي سه پديده است: 1- شعور روشن 2- شعور نيمه روشن (شعور نيمه تاريك) 3- شعور تاريك يا وجدان مخفي لذا ممكن است واحدي در شعور كاملاً تاريك ما بطور ناخودآگاه تحريكاتي ايجاد كند كه نه تنها قابل اهميت بوده باشد بلكه ممكن است سرنوشت رواني ما را كاملاً رهبري نمايد به قول مولوي:
چون كسي را خار دريا پيش خلد
پاي خود را بر سر زانو نهد
با سر سوزن همي جويد سرش
ور نيابد مي كند با لب ترش
خد در پا شد چنين دشوارياب
خار در دل چو بواد واده جواب
خار دل را اگر بديدي هر خسي
كي غمان را راه بودي بر كسي
از نظر ويكتور هوگو وجدان مركز اختلاط اوهام و علايق و ابتلات، كوره احلام و كنام افكاريست كه انسان از آن شرم دارد.
ابن سينا ميگويد: اهل معرفت كه داراي درون منزه هستند هنگاميكه كثافتهاي مادي از خود دور نمودند و از اشتغالات پست رها شدند رو به عالم قدس و سعادت بوده و با كمال اعلي به هيجان درميآيند و براي آنان لذت عاليهاي رو ميدهد.
اميرالمومنين علي عليهالسلام ميفرمايد: همين خواص و پيشتازان حرفهايي و بيوجدانند كه تاريخ بشريت را به روز سياه نشانده اند.
بررسي تاريخ در موضوع وجدان به تاريخ پيدايش بشريت برميگردد و روش وجدان اخلاقي يكي از اركان تبليغي پيامبران بوده است.
بزرگترين عامل برقراري عدالت اجتماعي همان وجدان است و بس. در قرآن كريم نمود ماوراي طبيعي وجدان در قالب سه مورد آمده است: 1- سرزنش وجدان 2- نظارت وجدان 3- آرامش وجدان.
1- سرزنش وجدان: « لااقسم بيوم القيامه و الااقسم بالنفس اللوامه.» سوگند به روز رستاخيز خورم و به نفس سرزنش كننده سوگند نميخورم از اينجا نمود سرزنش وجدان بسيار حائز اهميت كه در معرض سوگند و معادل روز رستاخيز قرار گرفته است.
2- نظارت وجدان: «ان الانسان علي نفسه بصيره و لو القي معاذيره» انسان به درون خود كاملاً آگاه است اگر چه در ظاهر به كردارهاي خود عذر ميتراشد.
3- اطمينان و آرامش كلي وجدان: «يا ايتها النفس المطئنه ارجعي الي ربك راضيه مرضيه» اين نفس با آرامش به سوي خدايت در حاليكه او از تو و تو از او خشنودي برگردم.
اگر ما فعاليت قلب و وجدان را نديده بگيريم كوششها و فداكاريهاي هزاران مردان مصلح و خردمند را كه براي جامعه خود انجام دادهاند بدون اينكه كوچكترين نفع مادي يا شبه مادي در نظر داشته باشند براي ابد بصورت معماي لاينحل خواهد ماند، زيرا اگر وجدان و عظمت تسليم در مقابل راهنمايي آنرا در نظر نگيريم اينگونه اشخاص كه در تمام دورانهاي تاريخ نمودار شدهاند بايستي مردان احمقي بوده باشند كه مخالف عقل زندگي خود را به مخاطره انداختهاند و از لذايذ شخصي دست كشيدهاند.
در قرآن كريم آيهاي پيرامون كار و ارزش وجود دارد كه ميفرمايد: ليس الانسان الا ما سعي(نجم/39) بر انسان چيزي جز آنچه در نتيجه سعي و كوشش بدست آورده نيست. اگر در اين آيه دقت كنيم بطور قطع به ارتباط عميق بين وجدان و كار پي ميبريم چه اگر كسي خود را براساس تلاش جدي و عميق استوار نكند يقيناً نتيجه صحيح و نيكويي از آن بدست نخواهد آورد. بنابراين كار في نفسه داراي ارزش نيست بلكه آن كوشش مفيد و موثر است كه در سايه جديت صورت گرفته باشد.
وجدان چيست و تعريف آن كدام است؟ و كار چه توصيفي ميتواند داشته باشد و مشخصههاي و مولفههاي آن كدام است؟ و چه ارتباطي بين وجدان و كار وجود دارد؟ اينها سوالاتي هستند كه در مقاله حاضر درصدد پاسخگويي به آنها هستيم. پيش از همه بايد متذكر شويم كه استناد اصلي در اين نوشتار بر نهج البلاغه و نگرش اميرالمومنين عليهالسلام نسبت به اين دو مساله است.
در تعريف وجدان گفتهاند كه وجدان قوهاي در باطن شخص كه وي را از نيك و بد اعمال آگاهي دهد. در واقع ميتوان گفت كه خداوندتبارك و تعالي براي تمام آدميان نيرويي را عنايت كرده كه آنها در تمام لحظات بپايد و بر آنها متذكر شود كه پا از گليم اختيارات شرعي و عقلي خود فراتر نگذارند و نيز دايره نيك و بد را براي آنها مشخص كند و همچون چراغ فطري باشد كه آنها را از افتادن در چاه ندامت برحذر دارد.
به نظر ميرسد كه وجدان علاوه بر اين كار، كاركرد ديگري نيز دارد و آن تشخيص كم كاري و استيفاي امور كردن است به اين معنا كه اگر آدمي را وجداني در كار باشد بطور قطع او را از ارتكاب به كم كاري منع و به اتمام امور و دقت در آنها تشويق و ترغيب خواهد كرد. حال بايد پرسيد منظور از كار چيست؟
«آنچه از شخصي يا شيئي صادر شود بايد تا بدان وسيله هم معيشت فردي و يا نيازهاي جمعي مرتفع گردد.»
با توجه به تعريف فوق بايد گفت كه كار معمولاً براي دو مقصود در دو بخش اصلي و فرعي انجام ميگيرد به اين معنا كه يكبار آدمي كار را به منظور رفع نيازهاي خود انجام ميدهد بدون اينكه به منافع جمعي آن توجه و عنايت خاصي داشته باشد، در اينصورت منافع جمعي كار فرعي و سود شخصي و فردي آن اصل محسوب ميشود و يكبار هم برعكس است يعني آدمي كار را براي رفع نيازهاي جمعي انجام ميدهد اما نهايت بصورت فرعي نفعي هم به انجام دهنده آن ميرسد.
حال با توجه به تعاريف و تقسيمبندي كه از كار و وجدان ارائه كرديم ابتدا به وضع اين دو در نهج البلاغه نظري ميفكنيم و از آن پس به نسبت رابطه اين دو ميپردازيم.
وجدان در نهج البلاغه:
در نهج البلاغه دارندگان وجدان همان كسانياند كه از نعمت قلب سليم برخوردارند چه وجدان يك امر قلبي است رابطه وثيقي با قلب و اوصاف آن دارد. سخن بر سر اين نيست كه برخي از مردم از نعمت قلب (دل) محرومند بلكه هدف آن است كه بعضي از مردم از داشتن وصف سلامتي قلب محرومند. لذا اميرالمومنين عليهالسلام ميفرمايد: «فطوبي الذي قلب سليم اطاع الله من يهديه و تجنب من يهديه » (1) «زهي سعادت آن كه به يمن داشتن قلبي سالم» هر آن كس را كه از داشتن چنين قلبي متنعم است يقيناً آن را در تمام امور حاكم بر خدا خواهد كرد و هرگز بر فرمان او سرپيچي نخواهد نمود.
آن حضرت بيبهرگان از قلب سليم را مايه بي اعتمادي امراي عادل ميداند و بدين سبب آنها را مورد عتاب قرار ميدهد. اينگونه اشخاص در نظر آن حضرت توانايي حفظ بيت المال را هم دارند و سپردن امور مسلمين بدانها باعث تخريب امور ميشود و چون چنين شرايطي براي آدمي بوجود آيد بطور قطع خدا نيز در نظرش كم اهميت جلوه ميكند و نهايتاً امور مسلمين آنچنان آشفته ميشود كه به تعبير امير عليهالسلام در تاريكي بر آنها شامل و چراغ هدايت خاموش ميگردد.(2)
آنحضرت در نامهاي به ابن عباس مينويسد نسبت به وقوع چنين حالتي براي ايشان احساس خطر ميكند و او را از عروض چنين وضعي بازميدارد. «اما بعد، بيترديد من ترا در امانت خويش شريك كردم و همراز محرم اسرار خود قرارت دادم؛ به گونهاي كه هيچ يك از يارانم را در مواسات و ياري متقابل و اداي امانت و تعهد بدان مطمئنتر از تو نميشناختم. اما تو، همين كه ديدي روزگار بر عموزادهات، پارسي كرد، دشمن به اوج خشونت رسيد، امانت مسلمانان را شكوه و ارجي نماند... چهره ديگر كردي و همراه و هماهنگ با ياران نيمه راه، بي تفاوتها و خيانتكاران، به كنارهگيري و بيتفاوتي گراييدي و خيانت كردي بيكمترين همراهي با عموزادهات، كوششي در اداي امانت و انجام دادن مسئوليت خويش؛ گويي از همان ابتدا نيز مبارزه و جهادت براي خدا، و بر مبناي برهاني روشن از پروردگارت نبوده است.» (3) پس اين وجدان است كه در نتيجه داشتن قلب سليم بر آدمي در تمام لحظات حاكم است و او را از ارتكاب به امور ناشايست بويژه از دستبرد زدن به بيت المال مسلمين بازميدارد.
در نهج البلاغه ؛ اميرالمومنين عليهالسلام براي آدميان دو گونه محكمه را معين ميكنند كه يكي محكمه روز قيامت است كه تا زمان آن روز محشر آدميان از توبيخ و سرزنش و مجازات آن تا حد معيني در امان است اما علاوه بر آن محكمه ديگري وجود دارد كه آن محكمه وجدان است كه اگر كسي قلب خود را به امور باطل نيالايد بطور قطع او را در قضاوت و داوري حتي عليه خود كمك خواهد كرد. « و تمثل في حال تولتيك عنه اقياله عليك يدعوك الي عفوه ... و انت في ستره مقيم، و في سعه فضله منقلب! فلم عيفك فضله و لم يهتك عنك سده .. فما فلنك به لو اطعنه؟» (4) « و درست به هنگامي كه از او رخ برتافتهاي روي كردن او را به خود در نظر آر كه تو را به بخشايش فرا ميخواند... و در حالي كه در پناه پرده پوشي او اقامت
گزيدهاي و در پهنه فضلش شناوري! و با اين همه فضل خويش را نه تنها از تو دريغ نميكند كه پرده برگرفتن از راز تو را نيز روا نميدارد ... پس چه ميپنداري اگر فرمانش ميبردي؟» علي عليهالسلام با چنين مطالبي ميخواهند يك مطلب را به اثبات رسانند و آن اينكه در آدمي نيرويي وجود دارد كه وقتي عفو و بخشش خدا را به ياد آورد او را در طلب بخشش و اطاعت آن خداي مهربان راهنمايي ميكند و به هنگام مخالفت با او مخالفت ميكند والا گفتن اين سخنان جز اتلاف وقت چيز ديگر نخواهد بود. لذا امير عليهالسلام با آگاهي از وجود چنين قوهاي آدميان را اينچنين مورد عتاب و خطاب خود قرار ميدهد. لذا خطاب علي در اين سخنان نيرويي جز نيروي وجدان نيست كه نه تنها آدمي را در انجام امور ياري ميرساند بلكه او را به عبادت و بخشش حق تعالي نيز دعوت ميكند.
كار در نهج البلاغه:
در ارزش كار و كوشش هيچ ترديدي نيست كه اسلام آدميان را به آن دعوت كرده است. آيتي كه در ابتداي سخن متذكر شديم مويد همين نگرش است. احاديث زيادي در ارزش كار و كوشش همين بس كه پيامبر صليالله عليه و آله وسلم فرمود: «ملعون من اتقي كله علي الناس، نفرين شده است كسي كه بار خود را به دوش مردم اندازد.»
در نهج البلاغه نه تنها كار در مورد دنيا مورد تاكيد قرار گرفته بلكه تا آدمي دست به كار نزند قطعاً در آخرت نيز سودي نخواهد شد لذا اميرالمومنين عليهالسلام ميفرمايد: «العمل المعل، ثم النهايه و الاستقامه، الاستقامه ثم الصبر الصبر، عمل، عمل؛ پس از آن هدف،نيز استقامت، استقامت، سپس صبر، صبر» در جاي ديگر فرمود «فبادرو المعاد و سابقوا الاجال فان الناس يوشك ان ينقطع بهم الامل و برهفهم الاجل و يد عنهم باب القومه، پس بسوي معاد بشتابيد و بر اجلهاي خود پيشي بگيريد، چرا كه به زودي رشته آرزوي مردمان بگسلد، مرگشان دريابد و در توبه به روشان بسته شود.»
با توجه به اين بيانات ميتوان نتيجه گرفت كه تا آدمي در زندگيش جديت بخرج ندهد، در امر آخرت نيز تساهل و كوتاهي خواهد نمود چه آدمي همچنانكه به زندگي خود اهميت ندهد و كار مردم را آنچنان كه بايد و شايد به انجام نرساند در امري كه به زعم مردم هنوز واقع نشده، تسامح و تنبلياش زيادتر خواهد شد كه! «من قصر في العمل ابتلي ابالهم، هر آن كه اندك بكوشد به افسردگي دچار آيد.»
از ديدگاه علي عليهالسلام ارج و منزلت آدميان به ميزان كارشان مشخص ميشود و بدون درنظر گرفتن اين ارتباط و نسبت عدالتي تحقق پيدا نميكند. علي عليهالسلام در نامه به يكي از واليانش مينويسد: «رنج تلاش هركسي را عادلانه ارج بنه و به ديگري نسبت مده و در شناخت و بها دادن بدان كوتاهي مكن. هرگز مباد كه شرافت و شخصيت كسي وادارت كند كه كار و رنج كوچكش را بزرگ بشماري يا كار بزرگ و تلاش گمنامي را كوچك بيني.»
بنابراين در ديدگاه اسلام ملاك اصلي كار انسانهاست و حسب و نسب آنها در ارزش كرده آنها هيچگونه تاثيري نبايد داشته باشد بلكه تنها چيزي كه ملاك و معيار برتري افراد است در درجه اول تقوي و در ثاني كار و عمل و رنج دست آنهاست. لذا از نظر اميرالمومنين عليهالسلام يكي از مهمترين ويژگيهاي انسان مومن پركاري است آن حضرت در توضيح اين مطلب ميفرمايد:«اين حقيقت رامسلم بدانيد كه مومن هر بام تا شام به خويشتن خود با بدبيني مينگرد و همواره فزوهتر ميطلبد، پس شما نيز چونان پيشتازان و رهروان گذشته باشيد، كه با دنيا چونان مسافري خيمه به دوش برخورد ميكردند و بدين سال منزل به منزل پس پشتش ميافكندند، بي آنكه به منازل بين راه وابستگي بيايند.» و نيز در اوصاف متقين
ميفرمايد:«به هيچ وجه از كارهاي اندك خويش خشنود نميشوند، كار بسيار خويش را نيز زياد نميشمارند. بدين سان همواره نسبت به نفس خويش بدبين و از كارنامه خود نگراناند.» پس انسان مومن نه تنها اهل شعار نيست بلكه كار زياد خود را كم ميبيند و از كار زياد خود راضي نيست. در حاليكه خيل زيادي از آدميان كه ادعاي اسلام هم دارند شعار و حرف و حتي عملشان از عمل و كارشان كمتر است و اين مشي علي عليهالسلام نيست بلكه آنحضرت معتقدند عمل بايد بيش از سخن و شعار و حتي علم باشد و تا زماني كه بين علم و كار تقارن پديد نيايد مطلوب نخواهد بود. در اين باب فرمود: «العلم مقرون بالعمل فهن علم عمل، و العلم يهتف بالعمل، فان اجابه و الا ارتحل عنه، دانش را با كردار پيوندي تنگاتنگ است؛ پس هر آنكه چيزي آموخت بايد به كارش گيرد؛ چه دانش، كردار را فرا ميخواند و اگر پاسخي نيابد ميكوچد.»
ناگفته نماند كه اين مسائل تمام افراد از هر طبقه و قشر را در برميگيرد و بنا به نظر اميرالمومنين اميران و وكيلان، مديران و .. همه و همه بايد اين مباني و ملاكها را مدنظر داشته باشند و الا واليان و شهروندان جامعه اسلامي محسوب نميشوند.
وجدان و كار؛ وجدان كاري:
پيش از اين يادآور شديم كه اگر آدمي از داشتن قلب سليم بيبهره باشد بطور قطع چنين انساني از وجدان نيز بيبهره است. پس براي بدست آوردن وجدان لازم است قلب را سالم و صحيح نگه داشت والا تلاش بيهوده خواهد شد.
اما آنچه در اينجا مهم است اينكه چه ارتباطي بين وجدان و كار وجود دارد و منظور از وجدان كاري چيست؟ در ديدگاه اسلام خداوند ناظر هميشگي و تمام اعمال آدميان است حالا اگر انسان بتواند حضور خدا را درك و وجدان كند قطعاً چنين شخصي احتياج زيادي به پاسبانهاي بشري نخواهد داشت. اما بايد توجه داشت كه چنين نگرش ما را از پروردن آدميان حتي آنهايي كه حضور خدا را درك نميكنند بازدارد لذا اين نظريه مبنا را كار و وجدان قرار ميدهد و تمام آدميان را مورد خطاب قرار ميدهد.
پس بايد آدميان را با وجدان آشنا كرد تا در جاهايي كه ناظران بشري وجود ندارد ناظر دروني او را بپايد. ناگفته پيداست كه اگر انساني كار خود را با راهنمايي وجدان انجام ندهد قطعاً ناظران بشري هم بطور كامل توانايي واداشتن چنين شخصي به كار را نخواهد داشت.
پس بين وجدان و كار ارتباط تنگاتنگي وجود دارد و اگر در جامعهاي آدميان اين ارتباط را مدنظر قرار ندهند قطعاً كارها بصورت ناقص انجام خواهد پذيرفت اگر بگوييم كه در شرايطي ممكن است هيچ كاري هم انجام نپذيرد.
با توجه به آنچه گفته شد ميتوان از وجدان كاري تعريفي را ارائه كرد:«وجدان كاري نوع نگرش است كه آدمي با عنايت به وجدان، كار خود را به انجام ميرساند و نهايت تلاش خود را بكار ميگيرد تا كار را بصورت تمام و كمال انجام دهد و پيش از آنكه ديگران از نقصان كار او ناراحت شوند او خود ديگر است و نسبت به تكميل آن باز تلاش نهايي خود را بكار ميگيرد.» پس انساني كه داراي وجدان كار است اولاًبراي قانون احترام قائل است و آن را در مقام عمل بطور صددرصد اجرا ميكند حتي اگر در صورت عدم انجام مجازاتي مواخذاتي در كار نباشد. چنين انساني به هبچ وجه به تساهل و تسامح تن نميدهد و درصدد توجيه آنها برنميآيد.
با تاسف بايد گفت كه غربيها در عمل به وجدان كاري به مراتب از مسلمانان جلوتر و پيشقدم ترند از مامور شهرداري تا مامور سازمان جاسوسي گرفته تا رياست جمهوري يك كشور غربي بطور كامل به وجدان كاري باور عميق دارند. براي نمونه به برخي از نوشتههاي مستر همفر اشاره ميكنيم تا هم تاييدي بر وجدان كاري غربي باشد و هم بر ما مسلمانان
پرادعاي كم كار غربي! همفر در خاطرات خود مينويسد : «بعد از دو سال... خواستم به وطنم برگردم ... و برگشتم و مدت شش ماه در لندن ماندم و با دخترعمويم ماري شواي ازدواج كردم ... همين شش ماهي بود كه اوان زندگي را با همسر تازه و زيبا بسر بردم، از من حامله شد و من انتظار داشتم هرچه زودتر فرزند نوزادم را ببينم، ولي در اين بين از طرف وزارتخانه ابلاغ من صادر شد كه بايد براي اجراي برنامه بطرف عراق بروم ... لذا به مجرد صدور فرمان از ناحيه وزارتخانه من هم بدون درنگ برخلاف خواهش و اصرار همسر جوانم ماموريت تازه را پذيرفتم و روزي كه از او جدا شدم اشك و آه او سخت مرا آزرد، قيافه غمنده و پژمردهاش مرا گريان ساخت، از من خواست كه مرتب نامه بنويسم ... ولي عواطف خودم را افسار زدم و با همسرم خداحافظي كردم و ...»