بخشی از مقاله
پيامبر و حاكميت سياسي
مقدمه
پيامبر در چه زماني به رسالت مبعوث شد؟ اوضاع سياسي و اجتماعي زمان او چگونه بود؟
خداوند پيامبر را هنگامي فرستاد كه پيامبران حضور نداشتند و امتها در خواب غفلت بودند و رشته هاي درستي و انسانيت از هم گسسته بود.
پس پيامبر به ميان خلق آمد در حاليكه كتابهاي پيامبران پيشين را تصديق كرد و با نوري هدايتگر انسانها شد كه همه بايد از آن اطاعت نمايند و آن نور قران كريم است.(خطبه 158)
خداوند سبحان، محمد را هنگامي مبعوث فرمود كه دنيا به مراحل پاياني رسيده نشانه هاي آخرت نزديك و رونق آن به تاريكي گراييده و اهل خود را به پاداشته، جاي آن ناهموار آماده نيستي و نابودي، زمانش در شرف پايان و نشانه هاي نابودي آن آشكار، موجودات در آستانه مرگ، حلقه زندگي آن شكسته و اسباب حيات در هم ريخته، پرچمهاي دنيا پوسيده و پرده هايش دريده و
عمرها به كوتاهي رسيده بود. دراين هنگام خداوند پيامبررا ابلاغ كننده رسالت، افتخار آفرين امت، چونان باران بهاري براي تشنگان حقيقت آن روزگاران، مايه سربلندي مسلمانان و عزت وشرافت يارانش قرار داد.(خطبه 198)
خدا پيامبر اسلام را زماني فرستاد كه مردم در فتنه ها گرفتار شده، رشته ها ي دين پاره شده و ستونهاي ايمان و يقين ناپايدار بود. در اصول دين اختلاف داشته و امورمردم پراكنده بود؛ راه رهايي دشوار و پناهگاهي وجود نداشت؛ چراغ هدايت بي نورو كوردلي همگان را فرا گرفته بود.
خداي رحمان معصيت مي شد و شيطان ياري مي گرديد؛ ايمان بدون ياور مانده و ستونهاي آن ويران گرديده و نشانه هاي آن انكار شده، راههاي آن ويران و جاده هاي آن كهنه و فراموش شده بود. مردم جاهلي شيطان را اطاعت مي كردند و به راههاي او مي رفتند و در آبشخور شيطان
سيراب مي شدند. با دست مردم جاهليت، نشانه هاي شيطان آشكار و پرچم او برافراشته گرديد. فتنه ها، مردم را لگدمال كرده و با سمهاي محكم خود نابودشان كرده و پابرجا ايستاده بود.
اما مردم حيران و سرگردان، بي خبر و فريب خورده، در كنار بهترين خانه و بدترين همسايگان زندگي مي كردند. خواب آنها بيداري و سرمه چشم آنها اشك بود؛ در سرزميني كه دانشمند آن لب فرو بسته و جاهل گرامي بود.(خطبه 2)
خدا پيامبر را پس از يك دورران طولاني كه ديگر پيامبران نبودند فرستاد؛زماني كه ميان طرفداران مذاهب گوناگون نزاع درگرفته و راه اختلاف مي پيمودند. پس او را در پي پيامبران فرستاد و وحي را با فرستادن پيامبر ختم فرمود. پس پيامبر با تمام مخالفاني كه به حق پشت كردند و از آن منحرف گشتند به مبارزه پرداخت.(خطبه 133)
شهادت مي دهم كه حضرت محمد بنده و فرستاده برگزيده و انتخاب شده اوست كه در فضل و برتري همتايي ندارد و هرگز فقدان او جبران نگردد؛ شهرهايي به وجود او روشن گشت پس از آنكه گمراهي وحشتناكي همه جا را فرا گرفته بود و جهل و ناداني بر انديشه ها غالب قساوت و
سنگدلي بر دلها مسلط بود و مردم حلال را حرام مي شمردند و دانشمندان را تحقير مي كردند و جداي از دين الهي زندگي كرده و در حال كفر و بي ديني جان مي سپردند.(خطبه 151)
خدا پيامبر اسلام را هنگامي مبعوث فرمود كه از زمان بعثت پيامبران پيشين مدتها گذشته و ملتها به خواب عميقي فرو خفته بودند. فتنه و فساد جهان را فرا گرفته و اعمال زشت رواج يافته بود. آتش جنگ همه جا زبانه مي كشيد و دنيا بي نور و پر از مكر و فريب گشته بود، برگهاي درخت
زندگي به زردي گراييده و از ميوه آن خبري نبود، آب حيات فرو خشكيده و نشانه هاي هدايت كهنه و ويران شده بود. پرچمهاي هلاكت و گمراهي آشكار و دنيا با قيافه زشتي به مردم مي نگريست و با چهره اي عبوس و غم آلود با اهل دنيا روبرو مي گشت. ميوه درخت دنيا در جاهليت، فتنه و خوراكش مردار بود. در درونش وحشت و اضطراب و بر بيرون شمشيرهاي ستم حكومت داشت.(خطبه 89)
خداوند پيامبر اسلام حضرت محمد را هشدار دهنده جهانيان مبعوث فرمود تا امين و پاسدار وحي الهي باشد. آنگاه كه شما ملت عرب، بدترين دين را داشته و در بدترين خانه زندگي مي كرديد؛ ميان غارها، سنگهاي خشن و مارهاي سمي خطرناك فاقد شنوايي، به سر مي برديد، ابهاي آلوده مي نوشيديد و غذاهاي ناگوار مي خورديد؛ خون يكديگر را به ناحق مي ريختيد و پيوند خويشاوندي را مي بريديد؛ بتها ميان شما پرستش مي شد و مفاسد و گناهان شما را فرا گرفته بود.(خطبه 26)
سمتگيري اجتماعي فعاليتهاي پيامبر
چانچه از دلايل اعتقادي و جامعه شناختي بعثت پيامبر در مكه بگذريم به لحاظ تاريخي اين امر مسلم است كه پيامبر در مكه متولد و تا هنگام رسالت در آن شهر در كنار عشيره خود ريسته است و بر اين اساس ابلاغ رسالت او نيز در مكه و ابتدا بر عشيره خود بوده است.1 ليكن به دلايل نكاتي كه ذكر آن آمد و گواه تاريخي تلاشهاي 13 ساله پيامبر (ص) ، مكه (به جز تعدادي از
گروندگان) هيچ گونه انعطافي را در پذيرش آئين جديد از خود نشان نداد. شايد بتوان در علتيابي اين مسئله سابقه غيرتمدني اين جامعه را نيز در دفاع سرسخت از باورهاي خود و مقابله جدي با آئيني كه با پيوستن به جامعه ديگر به سرعت طبيعت مدني خود را ظاهر كرد، مؤثر دانست.
در روايات تاريخي دعوت اوليخ پيامبر را در مكه سري و مخفيانه اعلام كردهاند. 2 به طور مثال واقدي مدت زمان پنهاني پيامبر را سه سال دانسته است. 3 با ملاحظه اولين گروندگان به پيامبر وضعيت اجتماعي و جهت گيريهاي آئين جديد تا حدودي مشخص ميشود.
صفبندي اصلي، مقدنيّان بيبضاعت و متنفذان ثروتمند
محمد بن سعد از زهري نقل ميكند كه ايمان آورندگان نخستين، عمدتاً از ميان طبقات پايين و جوانان بودند.4 اين موضوع را هم فهرست ايمان آورندگان و هم روايات ديگر تأييد ميكنند.5 قريش معتقد بود كه تنها مستضعفان و ضعفا از محمد پيروي ميكنند.6 طبري در تفسير خود اشاره ميكند كه قريش به حضرت رسول گفتند: همنشينان تو بندهها يا آزاد كردههاي فلان طايفه هستند … اي محمد با تو فقط بيچيزان و مسكينان و ضعفاي مردم، نشست و برخاست
ميكنند.7 بلاذري نيز مينويسد: قريش با ديدن اصحاب پيامبر گفتند: كه به اين مردان پست نظر افكنيد. آيا اينها هستند كه خداوند از ميان همه ما برايشان منت نهاده است.8 بسياري از گروندگان به پيامبر نيز از قبيله قريش نبودند. تعدادي از آنان بردهها و اسيراني بودند كه از مناطق ديگر به مكه آورده شده بودند و برخي نيز از ديگر مناطق به پيامبر پيوسته بودند. به طور مثال عدوه بن زبير خبّاب بين ارّت را از مستضعفين دانسته و دربارهي او ميگويد: «او را كه در مكه شكنجه
ميدادند تا از اسلام برگردد.»9 از عراق و از ناحيه كسكر بوده است. خباب را اُمّ انمار آزاد كرد و اوجزو موالي و آزاد شدگان درآمد.10 صهيب بن سنان در بيزانس به اسارت گرفته شده است واو را يكي از افراد بني كلب خريد و به مكه برد و عبدالله بن جدعان تيمي از ثروتمندان معروف مكه او را خريد. صهيب با آل جدعان بود.11 تا آنكه حضرت رسول به رسالت مبعوث شد و او اسلام آورد. بلال بن رباح نيز از اسراي حبشه است. عروه بن زبير او را نيزاز مستضعفان دانسته و دربارهي او ميگويد: صاحب او جبه بن جمحي او را آزار ميداد تا او از دينش برگردد و او هيچ سخني از آنچه ايشان به او تلقين ميكردند به زبان نياورد. 12
عمار ياسر از قبيله عنس از قبايل عربستان جنوبي بود، عمار كه مادرش كنيز ابو حذيفه بود بر طبق رسم جاهليت ميبايست خود برده ابو حذيفه باشد. ابوحذيفه او را آزاد كرد و عمار جزو «موالي» بود 13 و به خاطر همين استصغاف پيشين بود كه وقتي عمر حكم حكومت كوفه را براي عمار نوشت گفت: اين را به خاطر سخن خداوند كرده است كه «نُريدُ اَن نُمَنَّ عَلَي اَلّذينَ استُضْعفُوا فيالَارضْ» 14 خداوند نيز به پيامبر دستور ميدهد كه از اين گروندگان ضعيف حمايت كرده و مراقب آنان باشد «كساني را كه هر بامداد و شبانگاه پروردگار خويش را ميخوانند و خواستار خشنودي او هستند، طرد مكن . نه چيزي از حساب آنها بر عهدهي تو است و نه چيزي از حساب تو بر عهدهي ايشان. اگر آنها را طرد كني در زمرهي ستمكاران هستي.» 15
پيامبر و حاكميت سياسي
دوران مكه، آغاز رسالت پيامبر
خدا رسول (ص) را فرستاد تا جهانيان را از راه و رسمي كه در پيش گرفته اند بيم دهد و او را امين دستورهاي آسماني خود قرار داد، در آن حال شما اي گروه عرب! بدترين دين را داشتيد و در بدترين سرزمين زندگي مي كرديد. در بين سنگ هاي خشن و مارهاي گزنده اي مي خوابيديد، از آب تيره مي نوشيديد، غذاي خوبي نداشتيد، خون يكديگر را مي ريختيد، پيوند خويش را از يكديگر مي بريديد و با آنان ستيزه مي كرديد، بت ها در ميان شما برپا بود و گناهان دست و بال شما را بسته بود1.
اوضاع اجتماعي
چنين محيطي بود كه حضرت محمد (ص) فرستاده خدا و خاتم پيامبران و احيا كننده سنت مذهب راستين ابراهيم و اسماعيل در مكه ظهور كرد و با دعوت به يكتا پرستي و دوري گزيدن از شرك رسالت خود را آغاز كرد. در اين هنگام، قدرت سياسي و اقتصادي شهر را دو گروه نيرومند در دست داشتند؛ اين دو گروه با آن كه از نظر تركيب ساختمان اجتماعي داراي تفاوت بسيار بودند به خاطر حفظ منابع مشترك با يكديگر همكاري مي كردند:
1_ شيوخ يا رؤساي قبيله كه به حكم سنت موروثي، فرمانفرمايي تيره و خاندان ها را به عهده داشتند.
2_ ثروتمنداني كه از راه تجارت و با خواري مال هاي فراوان اندوخته بودند و مي كوشيدند آن را نگهداري كنند و چندان كه مي توانند بر آن بيفزايند. در اجتماع مكه در آن روزها صورت نيمه شهري و نيمه قبيله اي داشت گاه يك تن، از هر دو منبع قدرت و در آمد برخوردار بود؛ به طور مثال وليد بن فعيده و ابوسفيان هم رئيس و فرمانرواي خاندان بودند و هم مال هاي خود را از راه مضاربه يا تجارت
در شهرهاي دور دست به كار مي انداختند2. از همان ابتداي كار مشخص بود كه جوهره ي حاكم بر جامعه قبيله اي مكه كه با تكيه بر اقتدار سياسي و معنوي قريش از تعصب و تصلب بيشتري در دفاع از خود برخوردار بود، بزرگ ترين مانع در تحول و دگرگوني آينده به شمار خواهد رفت و در برابر هر دگرديسي جوهري و حتي فرمايشي خارج از چهارچوب هاي رايج مقاومت خواهد كرد. علاوه بر
آن تجارت پر سود اشراف اين شهر كه مرهون تقدس كعبه و بتان مستقر در آن و همچنين موقعيت جغرافيايي مكه در جزيره العرب بود، ارمغاني جز جامعه ي طبقاتي براي اين شهر به همراه نداشت. در اين شرايط طبيعي به نظر مي رسد كه هر انديشه و آرماني كه _ به طور مستقيم و غير مستقيم _ موجب گردد تا اقتدار قبيله و هنجارهاي رسوب كرده و پذيرفته شد ه آن و بنيادهاي تئوريك جامعه طبقاتي حاكم تضعيف گردد، مقاومت شديد حاكمان و حاميان اين جامعه روبرو خواهد گرديد.
قرآن مقابله ثروتمندان و طبقات اشراف را نه در ارتباط با پيامبر اسلام بلكه در مورد همه پيامبران به عنوان يك واقعيت تاريخي و عمومي بيان مي دارد. « وما ارسلنا في قريه عن نذير الاّ قال فترفوها انا بما ارسلتم به كافرون و قالوا نحن اكثر اموالا و اولاد و ما نحن بمعذبين3. اين موضوع در مورد شهر مكه كه محور معيشت و اقتصادش بر تجارت قرار داشت، امري محرز و مشخص بود4.
نقش هجرت در استقرار حكومت
هجرت مرحلهاى بزرگ در زندگى اسلام است و از ديدگاه ما در باب تاريخ حكومت اسلامى، قطعاً مهمترين مرحله پيدايش حكومت اسلامى است. پيامبر خدا(ص) در نتيجه زيستن در جوّ سياسى و ادارى شهر مكه، از درايت و خبرگى لازم برخوردار بود. آن حضرت در آغاز هجرت، به چند جهت بايد با دشوارىهاى فراوان در تأسيس نظام ادارى شهر مقابلهكند.
نخست: شهر يثرب به لحاظ ناهمگونى ميان شهروندان از هرگونه نظام ادارى كامل و مناسب تهى بود و اصولاً افراد و اجتماع يثرب فرهنگ نظم اجتماعى و ادارى نداشتند.
دوم: رابطه ميان قبيله اوس و خزرج و رابطه همه آنها با يهوديان بر پايه جنگ و خونريزى بود و لذا امنيت شهر هميشه نگران كننده مىنمود و مردم را بر آن داشت تا خانههاى خود را در مجتمعات مسكونى، جدا از هم، به شكل پادگانهاى نظامى بنا كنند.
سوم: سه گروه كه دشمن اسلام بودند، از ساكنان شهر به شمار مىآمدند:
1. اعراب (به استثناى اوس و خزرج): مانند خطمه، بنو واقف، بنو سليم كه در سال اول
هجرت اسلام نياوردند و اسلام بسيارى از ايشان تا سال چهارم هجرت به تأخير افتاد.[9]
2. منافقين: گروهى كه عمل به شعائر اسلامى مىكردند ولى با طرح سياسى اسلام و
تشكيل حكومت اسلامى با رياست پيامبر(ص)مخالف بودند.
3. يهوديان: كه نمونه عينى مخالفين فرهنگى، سياسى، اجتماعى با اسلام، به اعتبار آيين و
دولت و نظام سياسى - اجتماعى بر مبناى اسلامى به حساب مىآمدند.
اين دشوارى سه بُعدى، در راه تلاش پيامبر(ص)براى سازماندهى نخستين جامعه
اسلامى، بسيار مهم و حساس بود.
پيمان برادرى، نخستين قانون دولت اسلامى
يكى از مهمترين تدبيرهاى پيامبر براى رفع مشكلات و موانع موجود و تكوين سازمانجامعه جديد، عقد برادرى و اخوت ميان مهاجر و انصار بود. اين پيمان نامه در واقعقانون مختصرى بود كه وظايف اوليه مدنى افراد را به عنوان شهروندهايى كه بايدهمكارى متقابل با يكديگر داشته باشند، بيان مىكرد. پيامبر با اين پيمان، آزادى دينىِيهود را تضمين كرد و ميان مسلمانان و يهود اتّحاد برقرار ساخت. بدين ترتيب قدرت وسلطهاى عمومى ايجاد كرد كه تا پيش از آن اعراب با آن آشنا نبودند. پيمان نامه چنين
آغازمىشود:
«بسم اللّه الرحمن الرحيم، هذا كتاب من محمّد النبى بين المؤمنين و المسلمين و من قريش و اليثرب و من تبعهم فلحق بهم و جاهد معهم اِنّهم امة واحدة...»[10]
پيامبر (ص) با اجراى برنامه پيمان برادرى و سازمان دادن به اين امر مهم، به قصد بناى جامعه سياسى دولت اسلامى، گام پيشرفتهترى برداشت.
مراحل تأسيس سازمان ادارى پيامبر اكرم(ص) در مدينه
مرحله اول، از آغاز هجرت تا سال چهارم (جنگ خندق) بود. در اين مرحله اداره امور شهر مدينه و همه مسؤوليتها زير نظر شخص پيامبر بود و جز اذان و كتابت وحى را به هيچ كس واگذار ننمود مگر زمانى كه به سفر و يا جنگ مىرفت. بدليل هجوم مهاجرين مكه و مهاجرت برخى از افراد قبايل عرب، جمعيت اين شهر زياد شد و در نتيجه مشكلات مسكن و اقتصادى ظاهر گشت.
مرحله دوم، بعد از جنگ خندق تا سال نهم هجرى (فتح مكه) است. در اين مرحله اقبال عشاير عرب به آيين اسلام افزون شد و تب مهاجرت به شهر مدينه فرو نشست. بسيارى از سران عشاير جديدالاسلام از سوى پيامبر نزد قبايلشان باز مىگشتند و به حل و فصل مشكلات روزانه مردم مىپرداختند. نمايندگان پيامبر مسؤوليتى شبيه به مسؤوليت قضايىداشتند.
مرحله سوم، پس از فتح مكه تا رحلت حضرت رسول(ص) كه در آن متصرفات حكومت اسلامى توسعه يافت و تمام شبه جزيره عربستان و عمده شهرهاى آباد جز و منطقه جغرافيايى اسلام درآمد و در نتيجه در سازمان اداره اسلامى نيز تحوّلات كيفى و كمى صورت گرفت.
سازمانهاي اداري و مالي در زمان رسول خدا (ص):
انديشه حكومت اسلامى، طبق آيات قرآن كريم و رهنمودهاى پيامبر(ص) به صحابه،