بخشی از مقاله
چکیده
توسعهی پایدار و همهجانبه ادبیاتی علمی است که تمامی ابعاد نظری و عینی آن مشخص است و برای هر کشوری متناسب با شرایط آن توصیه هایی کارشناسی دارد تا زمینه مشارکت تمامی ملّت ها در تمدن جهانی را فراهم آورد. اما علی رغم وجود کارشناسان خبره ی این امر در کشور ایران، هنوز حرکتی منظم و پایدار در مسیر توسعه محقق نشده است که پژوهش حاضر، به بررسی علل و عوامل سیاسی، فرهنگی و اقتصادیِ« این چالش پرداخته است.
به نظر می رسد جهت گیری ضد استکباری نظام جمهوری اسلامی در عرصه ی سیاست و عدالت محوری و ضدیت با فاصله ی طبقاتی در عرصه ی فرهنگ باعث شده تا نوعی روحیه ی گستاخی انقلابی در میان مردم نهادینه شود. اثر این گستاخی انقلابی در برنامه های توسعه کشور، ایجاد ناهنجاری در عملکرد نظام عرضه و تقاضا میباشد و فاصلهی بین عرضه و تقاضا، موجب به همخوردن توازن ارزی و تورّم مداوم شده است.
لذا برخلافِ نسخه ی متداول مبنی بر ضرورت تولیدمحوری برای دستیابی به توسعه ی پایدار، همواره توزیع بمثابه قطب توسعه در جامعه ایران قرار گرفته و این روند تنها در صورتی قابل کنترل است که انتظارات اجتماعیِ برخاسته از روحیه ی عدالت محوری در میان مردمایران از الگوی مصرفِ غربی فاصله بگیرد و با تغییر شیب در مدل تری گپس، صادرات و واردات بر مبنای عدالت و نه بر مبنای رفاهِ دائمالتزاید سامان یابد تا اولین قدم برای خروج از وضعیت موجود و حرکت بسوی پیشرفت اسلامی ایرانی محقق شود.
واژههای کلیدی: پیشرفت اسلامی، توسعه، تولید، توزیع، گستاخی انقلابی، مدل تریگپس.
مقدمه
اشاره به قواعد عامِ »ادبیات توسعه بر اساس تبیین تاریخی از روند مدیریت جوامع - مولویت، مشارکت، حادثهسازی - در طولتاریخِ حکومتها، سه نحوه از مدیریت قابل مشاهده است: .1 مولویت؛ .2 مشارکت؛ .3 حادثهسازی. جریان تصمیمات در نظامهای سلطنتی بر اساس فرهنگ مولویت در بدو پیدایش جوامع، حکومتها دارای نظام سلطنتی بودند و فرمانبری و فرمانپذیری به شکل مولویت جاری می شد، به این معنا که ظرفیت فاعلیت های مادون و زیردستان، به رسمیت شناخته نمیشد و فرمان دهی و فرمان بری نسبت به آنها بر اساس ادبیات تخصصی انجام نمی گرفت. بر این اساس،علّت جریان فرمان در فرهنگ مولویت، ترس و ارعاب و تهدید بود و تصمیم گیری و تصمیم سازی و اجرا به نحو بسیط و غیر علمی جاری میشد.
حضور ادبیات تخصصی در جریان تصمیماتِ نظام پس از رنسانس، بر اساس فرهنگ مشارکت بعد از رنسانس و با ظهور فلسفه دموکراسی، نحوه مدیریت بر اساس فرهنگ مشارکت تغییر مقیاس پیدا کرد و حکومت ها، مشارکت فاعل های مادون در تصمیم گیری را پذیرفته و آن را مبنایی برای مدیریت جوامع قرار دادند. لذا امروز در مدیریت های سازمانی و اجتماعی، فرهنگ مشارکت عملی شده که تحقق آن وابسته بهتخصّص و جریان ادبیات علمی بین مافوق و مادون است.
به همین دلیل است که امروزه، دویست کشور دنیا در چارچوب مدیریت واحد جهانی دارای رفتاری هماهنگ هستند؛ امری که در سده های گذشته سابقه نداشته استیعنِی. امروزه با وجود برخورداری تمامی کشورها از استقلال و تمامیت ارضی، جهان حول یک تمدن هماهنگ میشود و سازمان ملل از طریق مجمع عمومی، شوراها و نهادهای کارشناسی بر جهان حکومت می کند. دیگر کشورها نیز هر یک به اندازهبضاعتِ علمی خود، در روابط سازمانی و اجتماعی این تمدن مشارکت می کنند. اخبار برگزاری انتخابات متعدد در کشورهای مختلف و حضور مردم در این عرصه ها، همگیدالّ بر این مطلب است که مدیریت مشارکتی، امر پذیرفته شده از سوی همه حکومت ها و دولتهاست.
انقطاع ملتها نسبت به تمدن غرب از طریق تکنولوژی، نتیجهی مدیریت در سطح حادثهسازی اما در کشورهای توسعه یافته، مدیریتی فراتر از فرهنگ مولویت و مشارکت شکل گرفته که به عنوانمدیریتِ حادثه سازی قابل طرح است. یعنی مدیریتی که از طریق علم و تکنولوژیدائماً به ایجاد موضوعات جدید پرداخته وملّت ها با چشیدن لذت ورفاهِ حاصل از این دستاوردها، تمامی مقدروراتملّی خود را عاشقانه و داوطلبانه در راه دستیابی به آن امکانات هزینه می کنند و منتظر صدور فرمان نمی مانند.
البته باید توجه داشت که نظام تصمیم گیری، تصمیم سازی و اجرا در تمدن موجود دارای دو سطح مشارکت و حادثه سازی می باشد که کشورهای در حال توسعه دارای رفتاری در افق مدیریت مشارکت هستند اما رفتار کشورهای توسعهیافته و صنعتی در افق مدیریت حادثهسازی قرار دارد. بر این اساس، جایگاه کشور ایران در تمدن موجود، در سطح مدیریت مشارکت قابل تحلیل است.
اقتصاد بمثابه متغیر اصلی در برنامهریزی کل کشورها
موضوع مدل های توسعه،ترکیبِ علم برنامه ریزی ، جامعه شناسی و اقتصاد است و در این میان، علم اقتصاد به دلیل پرداختن به تکامل مادی و معیشت مردم در میان بقیه علوم، چهره بارزتری پیدا می کند. پس همان گونه که نظام سرمایه داری غربی، نظامی اقتصاد محور است؛ متغیر اصلی در برنامه ریزی کشور نیز، مسائل اقتصادی است.ضرورت محور قرارگرفتن تولید بهعنوان قطب توسعه در مدل توسعهغربی و تبعات سیاسی و فرهنگی آن براساس الگوهای توسعه غربی، کشورهای در حالوسعهت برای رسیدن به وضعیت مطلوبِ توسعهیافتگی، باید به مدل برنامه های پیشنهادی عمل نمایند.
مدل برنامه به عنوان الگوی رفتاری فرهنگ توسعه برای هماهنگ کردن تمامی کشورهای جهان می باشد که هر کشور در طراحی مدل بومی خود، باید محورهای این مدل را مورد توجه قرار دهد. بر این مبنا، ایران نیز برای رسیدن به جایگاه اول اقتصادی در منطقه باید تولید را قطب توسعه قرار داده تا از این رهگذر، وضع اقتصادی کشور از گردش حول محور واردات که باعث مقروض شدن کشور است خارج شده و بر اساس محور صادرات سامان یابد و از این طریق بهبود توازن ارزی محقق شود و در پی آن، بخش آموزش و پرورش، آموزش عالی، رابطه پژوهش با صنعت و... با این روند هماهنگ شوند. به عبارت دیگر سیاست های کلان و خرد منابع نیروی انسانی، منابع طبیعی و عوامل بهرهوری تولید و ... نیز بر اساس همین استراتژی معین میگردد.
در ادامه و برای تحقق استراتژی پیش گفته، به بومی کردن علوم و صنایع و تخصص ها نیازمندیم. در این صورت طبیعی است که انگیزه ی مادی برای فعالیت اقتصادی و تنوع در تولید و تولید انبوه و مصرف انبوه ظاهر می شود و اثرات فرهنگی و اجتماعی خاصی را به دنبال می آورد. در بخش سیاسی نیز باید برای پیشرفت برنامه ها با قطب های توسعه در سطح جهانی که صادر کننده تکنولوژی هستند، ارتباط برقرار کرد. یعنی اگر افزایش و توسعه ی ثروت ملی مبنای اداره ی کشورها باشد، باید روابط دوستانهای با این کشورها که سیاستهای هماهنگی در مسائل جهانی دارند ایجاد شود. با این رویکرد فتح بابمودّت با این کشورها یک اصل به شمار میرود و گذشته از تخاصم و جنگ، رفع چالش و تنش امری ضروری محسوب میشود.
تحلیلی از وضعیت گذشتهی توسعه در ایران - قبل از انقلاب -
تحول جریان نظام تصمیمات در ایران از مولویت به مشارکت با تشکیل سازمان برنامه همانطور که در مقدمه بیان شد، مدیریتدر ایرانِ قبل از رنسانس همانند سایر کشورها، بر اساس مولویت و دیکتاتوری و روابط شاه و رعیت بود.