بخشی از مقاله
اولويت بندي استراتژي هاي توليد سازمان ها در محيط پيچيده با استفاده از رويکرد فرآيند تحليل سلسله مراتبي
چکيده
امروزه برنامه ريزان به طور گسترده به اين نکته پي برده اند که اولويت بندي استراتژي هاي توليد نقش با اهميتي در توسعه سازمان ها و شرکت ها پيدا مي کند. در سال هاي اخير توجه قابل ملاحظه اي به علم پيچيدگي و مطالعه سازمان به عنوان يک سيستم تطبيقي پيچيده شده است . در اين مقاله در ادامه تلاش پژوهشگران گذشته از جمله مک کارتي در ترسيم منظر تطبيق از طريق قابليت هاي توليدي در محيط رقابتي که منجر به ايجاديک شبکه ابر مکعب دوتايي شده است ، به موضوع اولويت بندي استراتژي هاي توليد توسط فرآيند تحليل سلسله مراتبي (AHP) پرداخته مي شود. تصميم گيري در تعيين اولويت استراتژي هاي توليد با وجود اينکه معيار هاي متعددي را بايد در نظر گرفت ، کار دشواري است ، از اين رو روش فرآيند تحليل سلسله مراتبي که مبتني بر دانش کارشناسي است براي اين منظور مورد استفاده قرار گرفته است . اين روش براي تصميم گيري هاي چند معياره پيچيده به منظور دستيابي به نتايج علمي و قابل قبول استفاده مي شود.
واژه هاي کليدي: فرآيند تحليل سلسله مراتبي ، اولويت بندي ، استراتژي توليد، محيط پيچيده
.1 مقدمه
تصميم گيري يکي از اساسي ترين موضوعاتي است که همواره بشر در زندگي روزمره خود با آن روبرو است . در سه دهه اخير روشها و مدلهاي تصميم گيري گسترش يافته اند که مي توانند عوامل و معيارهاي کمي و کيفي با اهداف متضاد را با هم لحاظ نمايند. در اکثر موارد تصميم گيري هاوقتي مطلوب و مورد رضايت تصميم گيرنده است که تصميم گيري براساس چندين معيار مورد بررسي قرار گرفته باشد. در روشهاي تصميم گيري چند معياره که در دهه هاي اخير مورد توجه محققين قرار گرفته است بجاي استفاده از يک معيار، از چند معيار سنجش استفاده مي شود. مدلهاي تصميم گيري چند معياره (MCDM١) به دو دسته ي عمده مدلهاي تصميم گيري چند هدفه (MODM٢) و مدلهاي تصميم گيري چند شاخصه (MADM٣) تقسيم مي شود. در حالت کلي مدلهاي چند هدفه به منظور طراحي و مدلهاي چند معياره به منظور انتخاب گزينه برتر مورد استفاده قرار مي گيرند. تفاوت اصلي مدلهاي تصميم گيري چند هدفه با مدلهاي تصميم گيري چند معياره آن است که اولي در فضاي تصميم گيري پيوسته و دومي بر فضاي تصميم گيري گسسته تعريف مي گردند. در علم تصميم گيري که در آن انتخاب يک راهکار از بين راهکار هاي موجود و يا اولويت بندي راهکار ها مطرح است ، چند سالي است کهروش هاي تصميم گيري با شاخص هاي چندگانه (MADM) جاي خود را باز کرده اند. از اين ميان، روش تحليل سلسله مراتبي (AHP١) بيش از ساير روش ها مورد استفاده قرار گرفته است .[١]
نظريه پيچيدگي ، جنبشي است که اخيرًا مورد توجه محافل تحقيقاتي قرار گرفته است و شامل مجموعه اي از اصول و ديدگاه هاي جديد راجع به بخشي از سيستم ها معروف به سيستم هاي تطبيقي پيچيده مي باشد [٢]. سازمان ها به طور پيوسته با به دست آوردن تجربه از فعل و انفعالات قبلي ، عامل هاي خود را مجددًا اصلاح و سازماندهي مي کنند. با اينيادگيري ، سازمان با تغيير الگوهاي داخليش ، استراتژي هاي خود را براي آينده توسعه مي دهد [٣].
استخراج استراتژي ها در يک سازمان پيچيده مي تواند بر مبناي استخراج برنامه استراتژيک سلسله مراتبي سازمان باشد. اين برنامه امکان توسعه نقشه راه يک سازمان پيچيده شامل مجموعه اهداف و استراتژي ها در يک قالب سلسله مراتبي را فراهم مي نمايد [٤]. مک کارتي ٢در سال ٢٠٠٤ به بررسي گسترش و ادغام تعدادي از سيستم ها و مفاهيم تکاملي براي نشان دادن ارتباطشان با تدوين استراتژي توليد پرداخته است که به طور خاص آن را در تئوري منظر تطبيق متمرکز کرده اند تا بتوان آن را به عنوان يک رويکرد براي نقشه برداري چشمي از گزينه هاي استراتژيکيک شرکت توليدي دنبال کرد. اين بررسي چگونگي اين نظريه را مربوط به توليد رقابتي و استراتژي و تعريفيکپيشنهاد و مدل منظر تطبيق را ارائه مي دهد که با توجه به تئوري منظر تطبيق ، چشم انداز سيستم هاي پيچيده براي مشاهده شرکت هاي توليدي مد نظر قرار داده است [٥]. پس از مک کارتي که سيستم هاي تطبيقي پيچيده و منظر تطبيق را معرفي کرد، در سال ٢٠٠٩ لي و همکارانش ٣در مقاله اي به مدل سازي و شبيه سازي شبکه هاي تأمين براساس سيستم هاي تطبيقي پيچيده و نظريه منظر تطبيق پرداختند [٦]. پس از آن در سال ٢٠١٠ مجددًا لي و همکارانش به بررسي پيچيدگي ارزيابي شبکه هاي تأمين تطبيقي پيچيده با انجام مدل سازي و شبيه سازي روييک مطالعه اقدام نمودند [٧]. از اين رو در اين پژوهش درصدد هستيم به موضوع اولويت بندي استراتژي هاي توليد توسط فرآيند تحليل سلسله مراتبي (AHP) بر روي شبکه ابر مکعب دوتايي که مک کارتي در سال ٢٠٠٤ از طريق ترسيم منظر تطبيق به واسطه قابليت هاي توليدي در محيط رقابتي ايجاد نمود، بپردازيم .
در اين مقاله در ابتدا توضيحي در مورد آناليز تصميم گيري چند معياره و کاربرد آن در مسائل روزمره و دلايل استفاده از روش تحليل سلسله مراتبي در اين تحقيق ارائه مي گردد. سپس به چگونگي شکل گيري شبکه استراتژي توليد پرداخته مي شود و در نهايت روش فرآيند تحليل سلسله مراتبي در اولويت بندي استراتژي هاي توليد در محيط رقابتي مورد بحث قرار خواهد گرفت .
.2 آناليز تصميم گيري چند معياره
تصميم گيري چند معياره براي انتخاب بهترين گزينه از بين گزينه هاي موجود با توجه به چندين شاخص تصميم به کار مي رود. فرآيند تصميم گيري چندمعياره شامل سه مسئله اساسي : شناسايي و ارزيابي ، وزن دهي و انتخاب گزينه برتر با استفاده از يک روشMADMاست . [٨]
در اين مطالعه معيار ها به منظور مقايسه و ار زيابي استراتژي هاي گوناگون بر اساس استفاده از نظرات خبرگان انتخاب شده که در ادامه در مورد نحوه انتخاب معيار ها و امتياز دهي آن ها صحبت خواهيم کرد.
وزن دهييکي از مهم ترين و مشکل ترين مراحل تصميم گيري چند معياره بوده که مي تواند عدم قطعيت قابل توجهي در فرآيند تصميم گيري ايجاد نمايد. روش هاي مختلفي براي برآورد وزن نسبي شاخص ها وجود دارد. در اين تحقيق روش ذهني ماتريس مقايسات زوجي که توانايي در نظر گرفتن ارجحيت هاي ذهني تصميم گير را در محاسبه وزن شاخص ها دارد، مورد استفاده قرار مي گيرد. [٩]
فرآيند تحليل سلسله مراتبي که يک تکنيک تصميم گيري براي حل مسائل چند معياره پيچيده در حوزه هاي کاري مختلف است ، روشي قابل انعطاف و کمي براي انتخاب گزينه ها براساس عملکرد نسبي آن ها نسبت به يکيا تعداد بيشتري معيار است [١٠] ، [١١]. اين روش رويکردي موثر و عملياتي بوده که مي تواند تصميمات غير ساختاري و پيچيده را در نظر بگيرد. انتخاب اين روش براساس ويژگي هاي موضوع مورد بررسي و همچنين مزايا و معايب ديگر روش هاي تصميم گيري بوده است . استفاده ازAHPبه جاي ديگر روش هاي تصميم گيري چند معياره به دلايل زير است : [١٢]
١- در اين روش معيار هاي کمي و کيفي در تصميم گيري مورد استفاده قرار مي گيرد و تنها مدل تصميم گيري چند معياره است کهمي تواند سازگاري قضاوت هاي مختلف تصميم گيرندگان را ارزيابي نمايد.
٢- مقايسه زوجي در روش AHPبه تصميم گيرندگان اجازه مي دهد وزن معيار ها و يا رتبه گزينه ها را از ماتريس هاي مقايسه زوجي استخراج کند و تعداد زيادي از معيار ها مي توانند در نظر گرفته شوند.
٣- AHPبه تصميم گيرندگان کمک مي کند که جنبه هاي بحراني مسئله را به داخل يک ساختار سلسله مراتبي وارد نموده و مطابق با مسئله ، ساختار سلسله مراتبي انعطاف پذيري بسازند.
٤- روش AHPمسائل تصميم گيري پيچيده را با قرار دادن گزينه ها در ساختار سلسله مراتبي حل مي کند. ساختار سلسله مراتبي که از طريق مقايسات زوجي قضاوت هاي مستقل ايجاد مي گردد، نسبت به تلاش هايي که تمامي تصميمات و معيارها را به طور همزمان اولويت بندي مي کند، داراي ترجيح است .
بنابراين مي توان نتيجه گرفت که AHPنسبت به ساير تکنيک ها الگوريتم حل ساده تري دارد و سريعتر ما را به جواب نهايي که اولويت بندياستراتژي ها است مي رساند، به همين دليل در اين پژوهش از اين تکنيک استفاده شده است .
.3 سيستم تطبيقي پيچيده
در سال هاي اخير، توجه قابل ملاحظه اي به علم پيچيدگي و مطالعه سازمان به عنوان يک سيستم تطبيقي پيچيده ١شده است . براي اين که سازمان به عنوان يک سيستم تطبيقي پيچيده داراي قابليت سازگاري بالا و خودسازماندهي باشد، لازم است بهفرآيند انطباق ٢و تحول همگام ٣سازمان با محيط در حال تغيير آن در جهت انتخاب استراتژي هاي مناسب توجه نمود. هلند سيستمتطبيقيپيچيده را سيستمي مي داند که ازتعداد زيادي عامل تشکيل شده که با کاوش محيط ، الگوها ٥ را ايجاد ميکند. اين الگوها قالب هاي ذهني اي هستند که مشخص ميکنند چگونه واقعيت و هستيِ خارجي تفسير ميشود. اين عامل ها با تغيير الگوهايشان (با بازخوردي که از تجربيات خود بدست مي آورند) به تغييرات منطبق مي گردند. در يک سيستم تطبيقي پيچيده، قسمت عمده اي از محيط توسط عامل هاي ديگر اشغال شده است که آن ها نيز قدرت انطباق دارند. بنابراين قسمت عمده اي از تلاش هاي عامل در فرآيند تطبيق ، به سازگاري و تطبيق به عامل هاي ديگر سپري مي گردد. اين موضوع دليل و منبع اصلي ايجاد الگوهاي برآمده زودگذري است که در يک سيستم تطبيقي پيچيده رخ مي دهد [١٣]. از اين رو سيستم مي تواند استراتژي هاي خود را براي بقا در دراز مدت تغيير دهند. بر همين اساس، سازمان ها نيز سيستم هاي تطبيقي پيچيده مي باشندچون در طول زمان مي آموزند، الگوهاي رفتاري و ساختاري خود را اصلاح مي کنند، با محيط انطباق مي يابند و سپس متحول مي گردند يا رشد مي يابند. [١٤]
به نظر چوي و همکاران درموقع بررسي يک سيستم تطبيقي پيچيده سه کانون اصلي مورد توجه است : مکانيز مداخلي سيستم ، محيط سيستم ونهايتاً تحول همگام بين سيستم ومحيط [١٥]. يک سيستم تطبيقي پيچيده بنا به نظر بسياري از محققان (نظير ميشل ،کافمن ،چوييولوين ٧) زماني بوجود ميآيد که رفتار سيستم به عنوان يک کل از فعل و انفعالات تعداد زيادي اجزاي ساده بوجود ميآيد. در اينصورت سيستم ميتواند خود را وفق دهد تا به طور خودکار کارآيي و عملکرد خود را در طول زمان در واکنش به
مواردي که سابقاً با آنرو به رو شده بوده ،بهبود دهد.[١٣[
براي دست يافتن به تطبيق همگام سازمان و محيط مي بايست به اهميت و نياز کنترل دانش و ادراکات مجريان و عامل هاي سطوح پايين در سازمان تأکيد گردد. سازمان ها دريافته اند که محيط کاري شان داراي مقادير مختلف عدم پيش بيني پذيري هست . با تغيير و درستکاري در اين فضا مي توان به طور غير مستقيم بر پويايي فرآيند تطبيق اثر گذاشت . براي توسعه مفاهيمي که بتواند اين فضا را بررسي نمايد، مديران از تکنيک هاي پيش بيني و مدل سازي تصميم در همه سطوح سازمان (استراتژيک ، عملياتي) استفاده مي کنند.ولي با شدت گرفتن تقاضاي مشتري و نياز هاي کاري، مقدار اين عدم قطعيت ها افزايش يافته و در نتيجه اعتماد به اين مدل ها و تکنيک ها به سرعت کاهش مي يابد. [١٣]
.4 قابليت سازگاري و منظر تطبيق
واژه قابليت سازگاري يا تطبيق اولين بار در سال ١٨٦٤ توسط هربرت اسپنسر١به عنوان "بقاي انسب ٢" در پاسخ به عبارت داروين ، "انتخاب طبيعت ٣"، چهار سال قبل تر در کتاب آخرش ٤ به کار برده شد. داروين در ويرايش بعدي کتابش دو واژه را به جاي هم استفاده کرد و اين به "تطبيق دارويني ٥" معروف شد.
قابليت سازگاري در اينجا به معني استعداد زنده ماندن و توليد نسل کردن است و سال هاي زيادي طول کشيد تا يک تعريف رسمي و مجموعه اي از مقياس براي کمي کردن قابليت سازگاري بيولوژيکي توسعه يابد. [١٣]
قابليت سازگاري يا تطبيق داراي دو بعد است : [٥]
١-بقاي تطبيقي،که قابليت انطباق و زيستن است .
٢- توليد نسل تطبيقي، که توانايي براي تحمل کردن و توليد سيستم هاي مشابه است .
مفهوم منظر تطبيق اولين بار توسط سيوال رايت ٦در سال ١٩٣٢ در فضاي ادبيات بيولوژيک ارائه گرديد. اين منظر حقيقتاً نگاشتي از ساختار ژنتيکيک ارگانيسم به سطح توانايي هاي فيزيکي ٧آن است . ارگانيسم ها در طول زمان در حال نمو هستند و مي توان اين را توسط يک منظر سه بعدي از دره ها و تپه ها توضيح داد. [١٣]
از نظريه منظر تطبيق جهت بحث راجع به طبيعت ، تحول دو طرفه سيستم هاي تطبيقي پيچيده و فعل وانفعالات شد راين فضاي امکان (منظرتطبيق ) استفاده ميشود.
در اين صورت سازمانها ميتوانند شناخت جديدي راجع به روابط دروني ما بين مشخصات داخلي (استراتژي ،تکنولوژي ،تجربه هاي مديريتي و غيره) ومحيط خارجي (رقابت ،تقاضا،مقررات بازار و غيره) بدست آورند.[١٣]
يک مدل خاص به منظور بررسي راهي که بتواند تأثيريک متغير بر ديگري و ناهمواري هاي منظر تطبيقي را کنترل کند، مدل NK است [٥]. در اين مدل، کافمن منظر تطبيق را عمدتاً توسط دو متغير ساختاري توصيف نموده، متغير N که تعداد عناصري که يک موجوديت را توصيف مي کند (ژن ها در فضاي کاري کافمن ، اقدامات يا گزينه هاي استراتژي در فضاي سازمان) و متغيرK که تعدادي از عناصرN که در حال تعامل با يک خصيصه مشخص (اثرگذاري بر قابليت سازگاري ) هستند. زماني که اين وابستگي ها زياد باشد، منظر تمايل به پيکربندي ناهموار يا چند قله اي دارد (شکل ١).[١٣]
پارامتر K شاخص اتصال يک سيستم (يک استراتژي ) مي باشد. اين نشان دهنده تعاملات epistasis(تاثيريک متغير بر ديگري ) بين هر يک از عناصر سيستم (قابليت ) مي باشد و مي تواند از ٠ = K تا١- N =K متغير باشد. براي ٠ = K، چشم انداز حاصل نسبتاً ساده و صاف است ، به جزيک قله واحد جهاني (مطلق ). اين نشان مي دهد که يک استراتژي واحد در منظر رقابتي ، غالب مي شود (شکل ٢). با افزايش K از ٠ به سمت حداکثر آن ١- N =K ، منظر تطبيق به منظر به طور فزآينده اي ناهموار، ناهمبسته و چند قله اي تغيير خواهد يافت (شکل ٣). اگر مدل NK در فرآيند تدوين استراتژي توليد استفاده شود، فرض بر اين است که سهم هر قابليت در تطبيق کلي از يک استراتژي توليدي بستگي به وضعيت آن قابليت وتأثير آن بر وضعيت قابليت هاي ديگر در استراتژي دارد. [٥]
شکل ٢- منظرتطبيق براي٠ = Kشکل ٣- منظرتطبي قبراي١- N =K
مدلNK کافمن در اصل يک مدل با ساختار ثابت است ، که در آن سيستم تحت مطالعه توسط عوامل خارج از مرز سيستم خود تحت تاثير قرار نمي گيرد. به عبارت ديگر،يک سيستم بسته در يک محيط استاتيک است . در عمل ، اين فرض ساده و نامعتبر براي سيستم هاي پيچيده است . بنابراين ، کافمنيک پارامترC را معرفي کرد، به منظور اين که وابستگي بين سيستم و سيستم هاي ديگر در محيط زيست را نشان دهد. وابستگي بدان معني است که هر سيستم نه تنها به عوامل داخلي ، بلکه به رفتار و عملکرد سيستم هاي مشابه در محيط بستگي دارد. اين مفهوم اصلي رقابت است ، چرا که اگر تطبيق استراتژي توليديک شرکت افزايشيافته باشد، اين تأثير تقريباً مشخص ازاستراتژي هاي توليد ديگر شرکت ها بر تطبيق مي باشد. [٥]
.5 استفاده از NK مدل در شکل گيري شبکه استراتژي توليد
منظرهاي تطبيق مانند الگوبرداري و ديگر ابتکارات استراتژيک به مديران براي ايجاد نقشه هاي استراتژيک کمک مي کند، ولي سازمان ها نبايد فراموش کنند که رقيبانشان نيز در همان زمان در حال تغيير استراتژي هايشان و بنابراين تغيير در طرح کلي نقشه هستند. سير تکامل رقابتي در دنياي تجارت يک حرکت پيوسته است که خط پاياني ندارد.[١٣]
مدلNKو استعاره منظر به دليل ماهيتي که در مدل کردن حساسيت به تغييرات بيرون دارند به عنوان روشي براي نمايش بصري گزينه هاياستراتژيک که يک سازمان اتخاذ مي کند، در نظر گرفته مي شود و قابل توجه است که توسط محققان زيادي به آن پرداخته شده است ١.اين نظريه مرتبط با استراتژي سازمان بوده و مي تواند مدلي را بسازد که به مديران کمک کند تا با جستجو و انتخابترکيب هاي مختلف توانايي هاي سازمان، استراتژي هاي مناسب را تنظيم نمايند.[١٣]
گزينه هاي استراتژيکيک سازمان را مي توان به عنوان يک مدل منظر تطبيق بيان نمود. يک مدل منظر تطبيق ،يک فضا از همهجواب هاي استراتژيک ممکن مورد توجه است . در مدل NK هر نقطه از فضاي منظر، نشان دهنده يک استراتژي سازمان و مقدار قابليت سازگاري فرضي آن است . سير تکاملي سازماني ،يک فرآيند انتقال از يک استراتژي به استراتژي ديگر براي جستجوي