بخشی از مقاله
ايران هراسي : دلايل و پيامدها
چکيده
هراس از ايران و تهديد پنداشتن آن بـه طـور وسـيعي در ميـان دولـت هـاي منطقه خاورميانه و نيز در پهنۀ جهاني وجود دارد. در اين مقاله دلايـل ايـن پديده و نيز پيامدهاي آن بر موقعيت بين المللي ايران را مورد بررسـي قـرار ميگيرد. ايرانهراسي ، معلـول دو دسـته عوامـل سـاختاري و غيرسـاختاري است . قـدرت، مجـاورت جغرافيـايي و قـدرت تهـاجمي ، از علـل سـاختاري ايــرانهراسـي هسـتند و نيــات تهـاجمي و تــرويج ايــرانهراسـي از علـل غيرساختاري آن محسوب شدهاند. پيامد ايرانهراسي ، شـکل گيـري ائتلافـي چرخ ـ پره اي با محوريت امريکا و با اتخاذ استراتژي هاي موازنه گـري سـخت و نرم براي محدود کردن ايران است .
واژه هاي کليدي : ايرانهراسي ، قدرت، نيات ، ائتلاف ، موازنه گري
مقدمه
انتقال قدرت ١ در نظام بين الملل هنگامه اي بسيار تنش آلود و مبهم اسـت . در چنـين مقاطعي ، درگيري بر سر حفظ و تغيير نظم موجود در سطوح منطقه اي يا بين المللي شدت ميگيرد و روابط ميان بازيگران به شـدت رقابـت آميـز مـيشـود. از همـين رو مديريتِ گذار از اين گونه مقاطع ، يکي از کارويژههاي بسيار دشوار سياست خارجي کشورها به شمار ميرود. نظم منطقه اي در خاورميانه اکنون در هنگامۀ انتقال قـدرت قرار دارد. متأثر از روند قدرت يابي ايران ، اين کشور حوزه منافع خود را بـازتعريف کرده و در پي عملي کردن خواست تغيير در نظم منطقه اي ـ خواستي که در سه دهه اخير همواره از آن سخن گفته است ـ برآمده است . طبيعي است کـه تـلاش ايـران براي سمت بخشي به روند انتقال قدرت در منطقه و بـازتعريف نظـم منطقـه اي، بـا مقاومت و موانع جدي از سوي برخي بازيگران مواجه شـود و آنـان بـا توسـل بـه استراتژي هاي مختلف ، در پي توقف اين روند برآيند.
آنچه تحت عنوان «ايران هراسي » ناميده ميشود، بر بستر برخي واقعيـت هـا در منطقه و وارونه نمايي برخي ديگر شکل گرفته تا در پرتو آن هزينۀ قدرت يابي ايـران به نحوي افزايش يابد که انتقال قدرت ، غيرممکن شود. نظر به اهميـت اسـتراتژيک اين موضوع از منظر منافع ملي ، مقالۀ حاضر در پي واکاوي علـل و پيامـدهاي ايـن پديده است . به بيان بهتر، در پي پاسخ بـه پرسـش هـايي از ايـن دسـت اسـت کـه ايران هراسي از چه علل و عواملي نشئت ميگيرد؟ ايالات متحـده و غـرب بـه چـه دلايلي ايران هراسي را ترويج ميکنند؟ پيامدهاي ايران هراسي کدامند؟ در اين جهت ، مقاله حاضر به دو بخش ، تقسيم شده است . در بخش نخسـت ، علل و عوامل ايران هراسي مورد بحث واقع شده و در بخش دوم آثار و تبعات ايـن پديده از منظر منافع کشور، تبيين شده است .
الف ـ ايران هراسي : دلايل
دلايل چرايي هراس از ايران ، به ويژه در سـطح منطقـه اي را مـيتـوان بـه دو دسـتۀ ساختاري و غيرساختاري تقسيم کـرد. قـدرت ، قرابـت جغرافيـايي و قابليـت هـاي تهاجمي را ميتوان به عنوان دلايل ساختاري ايران هراسي و نيـات تهـاجمي ، تـرويج ايران هراسي و پذيرش اين گفتمان از سـوي کشـورهاي منطقـه را بـه عنـوان دلايـل غيرساختاري هراس ديگران از ايران مطرح کرد. در ذيـل هريـک از ايـن عوامـل را به اختصار توضيح خواهيم داد.
١. قدرت
دقت در تاريخ سياست بين الملل حکايت از آن دارد که دولت هاي قدرتمند، همواره در ديگران احساس تهديد ايجاد کرده اند؛ زيرا آنان هرگـز مطمـئن نيسـتند کـه ايـن دولت ها چگونه از توانايي هاي خود استفاده خواهند کرد. در واقـع بـه مـوازاتي کـه قدرت يک دولت افزايش مييابد، ديگران نگران سوءاستفادة احتمالي اين دولـت از قدرت خود شده و در پي جلوگيري از آن برمي آيند. بنابراين افـزايش قـدرت يـک دولت به طور طبيعي به افزايش تمايل ديگران براي محدود کردن و موازنه کـردن آن خواهد انجاميد (٢٠٠٨ ,Little).
ايران به طور تاريخي به لحاظ قدرت ، از همسايگان خود، بـه ويـژه همسـايگان جنوبي ، برتر بوده است ، ازاين رو، آنان همواره نگران قدرت ايران بوده اند. دقـت در تاريخ معاصر روابط خارجي ايران نشان ميدهد که اين نگراني با فراز و فرودهـايي ادامه داشته و هرگاه در قدرت ايـران تغييـرات آشـکاري رخ داده ، ايـن نگرانـي بـه هراس تبديل شده است . ايران در حوزه هاي مختلف قدرت ، از جمعيت تا وسـعت ، منابع و موقعيت ژئوپليتيک ، از توان قابل تـوجهي در منطقـه خاورميانـه برخـوردار است و همين امر به طـور خودکـار نگرانـي و هـراس را در ديگـران برمـيانگيـزد. قابليت هاي ايران در حوزه هاي سنتي و نوين قدرت در مقياس منطقه اي به اندازه اي است که اين کشور را به عنوان تنها گزينه بالقوه هژموني منطقه اي مطرح ميکند.
بنابراين نخستين عامل نگراني از ايران يا در شکل حاد آن ايران هراسي ، قدرت ايران است و از همين رو ساختاري است ، زيرا نمي توان در آن تغييـري ايجـاد کـرد.
قابليت هاي ايران ، تا حـد قابـل تـوجهي فـارغ از نـوع حکومـت حـاکم بـر آن، در همسايگان ايجاد نگراني ميکند.
٢. مجاورت
اين گزاره در روابط بـين الملـل پذيرفتـه شـده اسـت کـه توانـايي قـدرت نمـايي و تهديدزايي به تناسب فاصله ، کاهش يا افزايش مييابد. دولت هايي که در مجـاورت يکديگر قرار دارند، قادر به ايجاد تهديدهاي بزرگ تـري بـراي يکـديگر هسـتند تـا دولت هايي که فاصله جغرافيايي آنان از يکديگر زياد است (٢٠٠٢ ,Walt).
ايران در مجاورت منابع انرژي جهان و مسير انتقال آن به ويژه خلـيج فـارس و تنگه استراتژيک هرمز، در قلب منطقه حساس خاورميانه و در منطقه اي قرار دارد که قدرت هاي بزرگ به ويژه ايالات متحده امريکـا نسـبت بـه تحـولات آن حساسـيت استراتژيک دارند و وجود اسرائيل بر اين حساسيت افزوده است . به بيان ديگر، ايران به لحاظ جغرافيايي نيز در کانون سياست بين الملل قرار دارد. البته ژئوپليتيک ايـران همواره ويژه بوده است و شايد از همين رو است که بر آن نام «چهـارراه حـوادث »، گـذارده انـد. بنـابراين موقعيـت جغرافيـايي ايـران ، يکـي ديگـر از علـل سـاختاري ايجادکنندة هراس از اين کشور است . اگر ايران در قاره افريقا قـرار داشـت ، طبيعتـاً حساسيت ها نسبت به آن بسيار کاهش مييافت . دو عامل يادشده عوامـل طبيعـي و جبري ايرانهراسي بـه شـمار مـيآينـد و تغييـر در آنهـا امکـان ناپـذير نيسـت ، امـا ايران هراسي مولود علل و عوامل ديگري نيز هست .
٣. قدرت تهاجمي
افزون بر عوامل ذکرشده ، دسـتيابي دولـت هـا بـه توانـايي هـاي نظـامي خـاص يـا قابليت هاي سياسي ويژه (مانند ايدئولوژي گسترشيابنده ) آنها را تهديدزاتر کـرده و خطرهاي واقعي يا تصوري را متوجه انسجام سرزميني يا ثبات سياسي ساير کشورها ميسازد (١٥٠-١٤٧ :١٩٩٠ ,Walt). پيرامون قدرت تهاجمي و تـأثير آن بـر روابـط يـک دولت با ديگران، نمونه هاي متعددي در تاريخ روابط بين الملل وجود دارد. دسـتيابي کشورها به فناوري هاي پيشرفته به ويژه فناوري هاي هسته اي که داراي کاربرد دوگانه است ، حساسيت هاي ويژه اي در زمينه قدرت يابي آنها به وجود ميآورد.
اکنون و با دقت در واکنش هاي ديگران در قبال ايران ، ميتوان تأثير اين مؤلفـه در ايران هراسي را نيز به وضوح مشاهده کرد. ايران در دوران پس از انقلاب اسلامي از يک ايدئولوژي گسترشيابنده برخوردار بوده است و در ساليان اخير با توجه بـه توان موشکي و به ويژه هسته اي آن ، قدرت تهاجمي اين کشور، آشکارا افزايش يافته است . شدت حساسيت ها به توانايي موشکي و هسته اي ايران از يک سو و حضور و نفوذ آن در کشورهاي پيراموني از سوي ديگر به خوبي نقـش ايـن مؤلفـه در ايجـاد ايران هراسي را نشان ميدهد.
٤. نيات تهاجمي
عامل ديگري که ميتواند در ايجاد هراس از يک کشور مؤثر باشد، احسـاس نگرانـي از نيت هاي تهاجمي آن کشور است . در واقع هنگامي که ديگران معتقد بـه نيـات تهـاجمي از سوي طرف مقابل باشند، هراس آنـان بيشـتر شـده و تـلاش بيشـتري بـراي محـدود کردن آن صورت خواهند داد. منطق چنين رفتاري روشن است ، زيـرا ازآنجاکـه متقاعـد کردن دولت مهاجم براي دست برداشـتن از سياسـت هـاي تهـاجمي غيـرممکن بـه نظـر ميرسد، تنها راه باقي مانده ، تشکيل ائتلافي براي محدود کردن آن است . نيات تهاجمي نيز از ديگر علل ايران هراسي در منطقـه قبـل و بعـد از انقـلاب اسلامي است . البته بخش مهمي از هراس کشورهاي منطقه ، به ويژه در حوزة خلـيج فارس از نيات تهاجمي ايران در سه دهۀ اخير به دليل تبليغات برخي از قدرت هـاي بزرگ است ، اما برخي رفتارها و نيز گاهي ادبيات سياست خارجي ايران نيز در اين راه بيتأثير نيست . اما دقت در تاريخ سياست خارجي ايران نشان ميدهد که ايرانيان در تاريخ دراز خود عمدتاً ملتي صلح طلب بوده اند. ايران هراسـي افـزون بـر عوامـل
ذکرشده معلول عوامل ديگري نيز هست .
٥. ترويج ايران هراسي
با بررسي علل کلي و عمدتاً ساختاري ايران هراسي ، اکنون ميتوان بـه پرسـش دوم پرداخت که غرب و به ويژه ايالات متحـده از چـه روي ايـران هراسـي را در منطقـه ترويج ميکنند؟ آنان چه منافع و اهدافي را از تقويت گفتمان ايران هراسـي پيگيـري ميکنند؟ در پاسخ به اين پرسش بايد به قابليت ايران براي تبديل شدن بـه هژمـون منطقه اي ١ توجهي ويژه داشت ، قابليتي که غرب و به ويژه ايالات متحده با توسل بـه ابزارهاي مختلف تلاش دارد از بالفعل شدن آن ممانعت به عمل آورد. تلاش غرب با محوريت ايالات متحده در ايـن راسـتا ريشـه در يـک منطـق نظـري پراهميـت در سياست بين الملل دارد و آن منطق ، جلوگيري از ظهور هژمون هاي منطقه اي است .
در چهارچوب اين منطق ، سياست بين الملل ، واجد چند اصل اساسي است :
١. نظام بين الملل واجد چند ويژگي اساسي است : دولت ها، مهم ترين بازيگران آن هستند که در محيط آنارشي ـ که در ساده ترين معناي آن عبارت از فقدان اقتـدار مرکزي است ـ قرار دارند؛
٢. در اين نظام آنارشيک ، قدرتمندترين دولت ها در پـي برقـراري هژمـوني در منطقه خود و در همان حال کسب اطمينان از اين امر هستند که قدرت هـاي بـزرگ رقيب ، منطقه ديگري را تحـت تسـلط نگيرنـد. هـدف نهـايي هـر قـدرت بـزرگ ، حداکثرسازي سهم خود از قدرت جهاني و درنهايت تسلط بر نظام بين الملل است ؛
٣. همه قدرت هاي بزرگ ، از قابليت نظامي تهـاجمي برخوردارنـد و ايـن امـر به معناي آن است که قابليت وارد آوردن ضربه به يکديگر را دارند؛
٤. هيچ يک از دولت ها از نيات و اهداف دولـت هـاي ديگـر در آينـده ، چيـزي نمي دانند؛ و
٥. بهترين راه حفظ بقاء در چنين سيسـتمي ، کسـب قـدرت هرچـه بيشـتر در قياس با رقباي بالقوه است ؛
در چهارچوب اين منطق ، در چنين سيستمي قدرتمندترين دولت ، دولتي است که کمترين احتمال حمله از سوي دولتي ديگر به آن وجود داشته باشد. به بيان ديگر قدرت هاي بزرگ تنها براي رسيدن بـه جايگـاه قـوي تـرين قـدرت بـزرگ تـلاش نمي کنند، بلکه هدف نهايي آنان تبديل شدن به هژمـون ، يعنـي تنهـا قـدرت بـزرگ سيستم است . البته واضعان اين منطق ميپذيرنـد کـه بـراي هـر دولتـي رسـيدن بـه موقعيت هژموني جهاني، غالباً غيرممکن است ، زيرا حفظ و نمايش قدرت در چنين سطحي در پهنه جهاني بسيار مشکل ميباشد، حتي ايالات متحده ، هژمون منطقـه اي و نه جهاني است . بر اين مبنا، بهترين وضعيتي که يک دولت ميتواند به آن اميدوار باشد، تسلط بر حياط خلوت خويش است (٢٠٠١ ,Mersheimer).
نکته مهم از منظر بحث حاضر آن است که در اين چهارچوب ، دولت هايي کـه به هژموني منطقه اي دست مييابند، هدفي ديگر نيز در سر دارند و آن جلـوگيري از تسلط ساير دولت ها بر ديگر مناطق جغرافيايي است . به عبارت ديگـر، هژمـون هـاي منطقه اي، علاقه مند به داشتن رقبايي هم تراز نيستند، بلکه تمايل دارند ساير مناطق را صحنۀ رقابت قدرت هاي بزرگ و منطقه اي و تقسيم شده ميان آنان ببينند. ميرشـايمر به عنوان واضع نظريه واقع گرايي تهاجمي ، معتقد است اين هدف در استراتژي امنيت ملي امريکا همواره وجود داشته است . او در اين راستا به استراتژي امنيت ملي بوش پسر اشاره ميکند که در آن بر کنترل قدرت