بخشی از مقاله
بررسي اهميت روابط موثر والدين وفرزندان
چکيده
روابط والدين با همديگر يکي از عوامل موثر و اساسي در رفتار فرزندان است . چه رابطه اي بين تعارض بين والدين و عملکرد تحصيلي فرزندان وجود دارد؟ رابطه ي والد-فرزند، رفتار ضد اجتماعي و گوشه گيري يا افسردگي چه نقشي در رابطه ي انها دارد.ما در اينجا به روابط موثر والدين و فرزندان ،انواع ارتباط بين فردي،ارتباط مثبت و موثر،ارتباط منفي و منفعل و راه هاي کسب ارتباط موثر در خانواده مي پردازيم که در اينجا بيشتر به مسئوليت پذيري فرزندان در اجتماع يا جامعه مي پردازيم .
خانواده ، يک سازمان اجتماعي کوچک است که روابط اعضاي آن ، بخصوص روابط والدين با فرزندان ، مهم ترين عنصر شکل دهنده اين سازمان است . رشد مطلوب و سالم فرزندان در تمام ابعاد مرهون ارتباط مؤثر و مطلوب والدين با فرزندان مي باشد. تحليل هاي نظري و تجربي بسياري به ارتباط مؤثر والدين با فرزندان اختصاص يافته است و براي آن اهميت و ارزش خاصي قايل شده اند .
از سوي ديگر، مطالعات و تحقيقات فراواني به اثر فرزند بر هر يک از والدين و ديگر اعضاي خانواده و يا بر کل خانواده به عنوان يک رابطه دوجانبه و تأثير متقابل توجه داشته اند، اما بررسي مباني روان شناختي ارتباط مؤثر و مطلوب والدين بر فرزندان از مهم ترين مسائل در حريم خانواده و سلامت رواني آن تلقي مي شود. آگاهي و شناخت کافي و عميق از اين مباني مي تواند ما را در پرورش شخصيت سالم فرزندان در خانواده ياري رساند و روش هاي مناسب و مؤثر را براي چگونگي و نحوه ارتباط والدين با فرزندان به دست دهد.
کليد واژگان : ارتباط موثر، ارتباط والدين ، رابطه دو جانبه ، ارتباط منفي و منفعل
مقدمه :
امروزه با توجه به فاصله گرفتن بسيار زياد دنياي فرزندان با دنياي والدين بسياري از صاحب نظران معتقدند که : اختلاف نسل ها به گسست نسل ها تبديل شده است . اغلب والدين از اينکه کمتر ميتوانند بر فرزندانشان تأثيري مطلوب بگذارند و فرزندانشان به حرف هاي آن ها گوش نميدهند و ارزش هاي خانوادگي را که براي والدين اهميت دارد رعايت نميکنند، گله مندند و ميپرسند چه کار کنيم تا در ارتباط با فرزندانمان تأثير گذاري بيشتر و مطلوب تري داشته باشيم ؟
در مقابل بسياري از فرزندان به ويژه نوجوانان نيز گله کندند که چرا والدين به حرف هاي آن ها گوش نميدهند و آن ها را درک نميکنند و در ارتباط با آن ها بيشتر دستور مي دهند و نصيحت ميکنند .
در پاسخ اين دو گروه بايد گفت دلايل عدم ارتباط خوب ، نداشتن باورها و مهارت هاي ارتباطي مناسب است ؛ و چون آدم ها محصول عادت ها هستند بهتر است با کشف راه حل هاي جديد ارتباطي عادت ها را شکست . گام اول کسب اگاهي و اطلاعات درست و يافتن روش هاي ارتباط جديد و موثر است . در اين مطلب سعي داريم به چگونگي افزايش توانايي ارتباط موثر و کارآمد بپردازيم . اميد است والدين و فرزندان با رعايت و بکار گيري آن ها بتوانند روز به روز به بهتر شدن ارتباط خود کمک نمايند .
تعريف ارتباط موثر:
ارتباط موثر رابطه اي است که در آن شخص به گونه اي عمل ميکند که در آن علاوه بر اينکه خودش به خواسته هايش ميرسد، افراد مقابل نيز احساس رضايت ميکنند .
انواع ارتباط بين فردي :
ارتباط قدرت مدار خود محور
فردي که چنين رفتاري دارد معمولا :
*ميخواهد نظرش را به ديگران تحميل کند .
*حوصله گوش دادن به حرف هاي ديگران را ندارد .
*بيشتر نصيحت مي کند و پند و اندرز ميدهد .
*حرف ، حرف خودش است و دائما فرمان ميدهد .
*ديگران را از عاقبت کارهايشان ميترساند .
*اين گونه اشخاص در درون خود اغلب احساس گناه و خجالت دارند .
*از ديگران واکنش هاي منفي دريافت ميکنند و مقبوليت چنداني ندارند .
اين گونه افراد معمولا تنها ميمانند .
ارتباط موثر رابطه اي است که در آن شخص به گونه اي عمل ميکند که در آن علاوه بر اينکه خودش به خواسته هايش ميرسد، افراد مقابل نيز احساس رضايت مي کنند
ارتباط منفي و منفعل :
در اين روش شخص آگاهانه سعي ميکند :
*از درگيري اجتناب کند حتي اگر نتيجه اش رنج بردن خودش باشد .
*به جاي عمل عکس العمل نشان ميدهد .
*خواسته هاي ديگران را بر خواسته هاي خود ترجيح ميدهد و اطرافيان هم از رفتار او سوء استفاده کرده و از طرف آن ها تصميم ميگيرند و سهم آن ها را در رابطه انکار مي کنند يا به آن ها کار بيشتري ارجاع ميدهند .
زمينه اين گونه رفتارها بيشتر عامل ترس است :
*ترس از باختن در درگيريها از سويي و نياز به آبرو داري از سوي ديگر .
*ترس از طرد شدن و عدم اهميت ديگران به انديشه ها و عقايد خود .
*ترس از دست دادن کنترل اخلاقي و رنجاندن ديگران .
*معمولا چنان تحت تأثير احساسات و هيجانات قرار مي گيرند که حتي عادي ترين خواسته هايشان را هم نميتوانند بيان کنند .
*اغلب عصباني مأيوس ، رنجيده ، انزواطلب و غير اجتماعياند .
*در درون خود دائما احساس نگراني و نارضايتي دارند .
ارتباط مثبت و موثر:
شخصي که رفتاري مثبت و تأثير گذار دارد :
*در درجه اول با خودش و درونش رابطه اي آگاهانه دارد .
*خود و ديگران را آن طور که هستند ميپذيرد .
*از سلامت رواني برخوردار است .
*براي کسب حقوقش مقاومت ميکند .
*مي تواند احساس ها، خواسته ها و عقايدش را صادقانه بيان کند .
*نظر و اراده خود را به ديگران تحميل نميکند. از عزت نفس بالايي برخوردار است و براي رسيدن به خواسته هايش قدم اول را بر ميدارد .
راه هاي کسب ارتباط موثر در خانواده :
١. فرزندانمان را همان گونه که هستند بپذيريم ، نه اينکه بخواهيم آن ها را در خواسته هاي خود شکل بدهيم .
٢. اگر يکي از رفتارهاي فرزندمان ، مثلا سخن چيني او برايمان قابل پذيرش نيست ، همان رفتار را زير سوال ببريم نه کل شخصيت او را. مثلا بگوييم سخن چيني تو کار بدي است ، نه اينکه تو بچه بدي هستي .
٣. وقتي مسئله اي به وجود ميآيد اول مالکيت مسئله را تعيين کنيم که مسئله متوجه چه کسي است يا چه کسي را ناراحت کرده است . (معمولا کسي که ناراحت شده مالک مسئله است .(مسئوليت و مالکيت خودمان را به عهده بگيريم و آن را با پيام (من ) بدون مقصر دانستن يا سرزنش ديگران بيان کنيم و به ديگر اعضاء خانواده اجازه و فرصت دهيم که به احساس ما احترام بگذارند و رفتارشان را طوري تغيير دهند که مسئله حل شود. مثلا (من ) امروز خسته ام لطفا صداي تلويزيون را کمتر کنيد .
٤. اگر فرزند مسئله دارد، سعي کنيم مسئوليت مسئله را به خود او واگذار کنيم و با گوش دادان فعال و همدلي، توجه کردن بدون سرزنش کردن کمک کنيم که خودش به راه حل برسد. در اين صورت بهتر به آن راه حل عمل خواهد کرد و به استقلال و خود باوري بيشتري ميرسد .
بر اين باور باشيم که هم من خوبم و هم فردي که با او ارتباط برقرار ميکنم تا در ارتباط به تفاهم برسيم ، مشکل امروز خانواده ها عدم تفاهم نيست بلکه سوء تفاهم است
٥. راه حلي را انتخاب کنيم که دو طرف برنده باشند، نه اينکه نه اينکه در انتها يک نفر بازنده شود. يعني هميشه به دنبال اين باشيم که برد، برد بيافرينيم
٦.در مقابل مقاومت ديگران ان مقاومت را تائيد کنيم . مثلا بگوييم :(اگر من هم بودم ، همين احساس را داشتم چرا که (اين مقاومت ما در مقابل ديگران است که مشکل آفرين است نه مقاومت ديگران به تنهايي .
٧.چون نگرش و دنياي هر فرد با ديگري متفاوت است يقينا انسان ها، دنيا را متفاوت درک مي کنند پس با آدم هاي متفاوت بايستي برخورد متفاوت داشت . به تعبيري: اول بايد به دنياي ديگران پا بگذاريم بعد آن ها را به دنياي خود يا ديگري هدايت کنيم
٨. بر اين باور باشيم که هم من خوبم و هم فردي که با او ارتباط برقرار ميکنم تا در ارتباط به تفاهم برسيم ، الف .نگرش اولين و مهم ترين مبناي روان شناختي ارتباط مؤثر والدين با فرزندان در حريم خانواده ، نوع نگرش والدين به
جهان و انسان است . در ابتدا به بررسي واژه نگرش مي پردازيم :
نگرش عبارت است از يک روش نسبتا ثابت در فکر، احساس و رفتار نسبت به افراد، گروه ها و موضوع هاي اجتماعي يا قدري وسيع تر، در محيط فرد. مؤلفه هاي نگرش عبارتند از: افکار و عقايد، احساسات يا عواطف و تمايلات رفتاري. بنابراين ، همان گونه که محققان نيز گفته اند، مي توان براي نگرش سه بعد شناختي، عاطفي و رفتاري در نظر گرفت .٢ نگرش يک سازه فرضي و داراي ويژگي هاي متعددي است ; از جمله :
١. مؤلفه هاي نگرش با يکديگر تعامل دارند .
٢. مؤلفه هاي هر نگرش با يکديگر تناسب سطح دارند. معمولا وقتي بعد شناختي آن عميق و ريشه دار و وابسته به ارزش هاي مهم باشد، به همان نسبت بعد عاطفي آن نيز محکم و ريشه دار بوده و به تبع آن ، آمادگي رواني فرد براي رفتار مناسب نيز بيشتر است .
٣. نگرش از ويژگي هاي اصلي يا فرعي برخوردار است . نگرش هاي اصلي بر نگرش هاي فرعي تأثير مستقيم دارند; بيشتر دروني شده اند و کمتر به موقعيت ها و شرايط خارجي وابسته اند. اما نگرش هاي فرعي هر قدر فرعي باشند وابستگي بيشتري به شرايط محيطي دارند .
حال اگر ايمان يک نگرش اصلي تلقي شود، مي توان در پرتو يک تحليل عقلي آن را يک حالتي رواني دانست که در هر انساني ممکن است ايجاد شود و داراي سه مؤلفه «عقيده و شناخت »، «علقه قلبي و عاطفي» و «رفتار ظاهري» مي باشد. در واقع ، ما ابتدا نسبت به موضوعي شناخت پيدا مي کنيم و سپس نسبت به آنچه شناخته ايم جهت گيري عاطفي و انگيزشي اتخاذ مي کنيم و در نهايت ، بر اساس آن شناخت و آن انگيزش کيفيت رفتار خود را تعيين مي کنيم .
بنابراين ، ايمان به خدا به عنوان يک نگرش اصلي بر زندگي خانوادگي و ارتباط اعضاي خانواده و از جمله ارتباط والدين با فرزندان ، مؤثر است و آن را مي توان به عنوان يک مبناي روان شناختي براي ارتباط مؤثر مطرح ساخت .
کساني که معتقدند پدر يا مادر شدن يک مسئوليت الهي يا امري مقدس است در ايجاد ارتباط و حفظ آن به شکل مطلوب و مؤثر نقش فراواني دارند; زيرا ارزش يک امر قدسي فراتر از امور عادي و مادي است و همچون ديگر امور مقدس و معنوي تناسب بيشتري با بعد اصيل انسان پيدا مي کند. شايد به همين دليل باشد که در تعاليم اسلامي بر مسئوليت والدين در برابر فرزندان و تقدس و ارزش معنوي آن بسيار تأکيد شده است و والدين را به محبت کردن و مورد رحمت و لطف خويش قرار دادن فرزندان توصيه مي کند. امام صادق (عليه السلام ) مي فرمايد: «خدا بنده اي را که فرزند خود را بسيار دوست مي دارد، مورد رحمت خويش قرار مي دهد.»
پيامبر اکرم (صلي الله عليه وآله ) فرمود: «نگاه محبت آميز پدر به صورت فرزند عبادت است .» و يا در جاي ديگر فرمود: «هر بوسه اي که والدين نثار فرزند مي کنند درجه اي مثبت به دست مي آورند.»
در مقابل ، کساني که فرزند را به عنوان امري مزاحم زندگي مي دانند و نگرش منفي به فرزند دارند هرگز نمي توانند با روش محبت آميزي ـ که يکي از نيازهاي اساسي نياز به محبت است ـ با فرزند خود برخورد کنند، چه رسد به اينکه بخواهند رابطه مؤثر و مطلوب با وي داشته باشند .
به طور کلي، آنچه در ارتباط بين فردي نقش عمده اي ايفا مي کند و مي تواند تسهيل کننده تأثيرگذاري مطلوب والدين نسبت به فرزند باشد، نگرش مثبت والدين نسبت به فرزند است ; بدين معنا که به فرزند به عنوان هديه و امانت الهي و حتي به صرف انسان بودن بايد ارج نهاد و بدون توجه به مشکلات و رفتارهاي ناهنجار وي، او را به عنوان انساني که داراي همه گونه توانايي و قابليت هاي بالقوه است نگريست و توجه کرد. با اين نوع نگرش مي توان به او امکان داد تا آنچه هست باشد و احساسات واقعي خويش را بيان و ابراز کند. در حقيقت ، نگرش مثبت شامل يک نوع عشق و علاقه انساني به فرزند است ; عشق توأم با احترام .
بنابراين ، به نظر مي رسد مهم ترين مبنايي که در ارتباط مؤثر والدين با فرزندان نقش آفريني مي کند، نگرش والدين نسبت به هستي، خداوند، انسان ، زندگي و جايگاه فرزند در مجموع جهان هستي است . در واقع ، رابطه والدين با فرزند در درجه اول متأثر از نگرش والدين به جهان هستي و هستي بخش جهان است .
امام سجاد(عليه السلام ) ارتباط والدين با فرزندان را مبتني بر اين کرده اند که اصولا فرزند از آن والدين است و جزئي از وجود آنهاست ، پس هر حرکت و تلاشي در اين زمينه به حيطه وجودي آنها بر مي گردد و ثمره و نتيجه اش براي خود آنهاست و بر همين اساس ، حقوق فرزند را تبيين مي کنند و مي فرمايند: «و أما حق ولدک فتعلم إنه منک و مضاف إليک في عاجل الدنيا بخيره و شره و إنک مسؤول عما وليته من حسن الادب و الدلالۀ علي ربه و المعونۀ علي طاعته فيک و في نفسه فمثاب علي ذلک و معاقب .»;٦ حق فرزندت بر تو آن است که بداني او از توست و رفتار نيک و بدش در اين دينا با تو پيوند دارد و تو به دليل مسئوليت و ولايتي که بر او داري موظفي که او را خوب تربيت کني و به جانب پروردگارش رهنمون باشي و به او کمک کني تا در ارتباط با تو و خودش ، از خداوند فرمان برد و نيز توجه داشته باش که اگر او را به شايستگي تربيت کني ، پاداش آن را خواهي يافت و چنانچه در تربيت او سهل انگاري کني مورد عقوبت خداوند قرار خواهي گرفت .
بنابراين ، وقتي که در فرهنگ اسلامي، «فرزند» از بهترين و ارزشمندترين جايگاه ها برخوردار است و فرزندآوري يک مسئوليت خطير و وظيفه ديني تلقي مي شود، والدين به اين وظيفه نگاه تقدس گونه دارند، در برابر آن مسئوليت با کمال وجود و هستي آمادگي پيدا مي کنند. و يا وقتي که در فرهنگ اسلامي به فرزند به عنوان يک امانت از طرف خداوند در دست والدين نگاه مي شود، والدين در ايجاد و حفظ رابطه مؤثر و مطلوب از هيچ تلاشي دريغ نخواهند کرد و با تمام وجود به حفظ و استمرار ارتباط مؤثر خود با وي خواهند پرداخت و هميشه در انديشه ايجاد و گسترش بهترين و مناسب ترين شرايط براي اين امر خواهند بود .
بر خلاف آنجا که والدين مسئله فرزندآوري را به يک مسئله انتخاب شخصي کاهش داده اند و بر همين اساس ، به دنبال کشف روش هاي مختلف کنترل مواليد و رهايي از داشتن فرزند مي روند و يا آنجا که داشتن فرزند را به عنوان امري که به از دست دادن آزادي و مقيد شدن به گرفتاري هاي ظاهري آن يا باعث فشار مالي و امثال آن مي شود تلقي مي کنند، در اين صورت ، والدين با چنين نگاه منفي به اين مسئله ، چگونه مي توانند به دنبال ايجاد رابطه ، آن هم به شکلي مطلوب و مؤثر باشند؟
امروزه در کشورهاي صنعتي غرب مسئله فرزندآوري يک انتخاب شخصي است . افزايش روش هاي کنترل مواليد، افرادي را که نمي خواهند والد شوند قادر مي سازد از فرزندآوري اجتناب ورزند ... .٧ اما در فرهنگ اسلامي فرزند يا نعمت است يا رحمت ، و به داشتن فرزند و توالد و تناسل توصيه اکيد شده است و در انتخاب همسر توصيه مي شود همسري را برگزينيد که قابليت فرزندآوري داشته باشد .
ب . دلبستگي
دومين مبناي روان شناختي ارتباط مؤثر والدين و فرزندان ، دلبستگي است . برخي دلبستگي را آغاز محبت و رابطه عاطفي بين والدين و فرزندان تلقي کرده اند .
هر نوزادي با طيفي از رفتارها به دنيا پا مي گذارد و رابطه دلبستگي عميقي را با والدين خود گسترش مي دهد.
دلبستگي را مي توان به عنوان يک رابطه فعال ، عميق و پايدار عاطفي بين کودک و والدين تعريف کرد. در مطالعه رفتار دلبستگي که مي توان آن را آغاز رابطه عاطفي فرزند با والدين تلقي نمود، برخي پژوهشگران از ديدگاه زيستي يا فطري طرفداري مي کنند و به عبارت ديگر، به مبناي زيستي يا فطري براي رابطه مثبت و مؤثر والدين و فرزندان معتقد هستند. پژوهشگراني که از اين ديدگاه طرفداري مي کنند به بررسي هاي جان بالبيJohn Bowlby) ، ١٩٦٩و ١٩٩٨) استناد مي کنند. بالبي معتقد بود که نوزادان در هنگام تولد از لحاظ زيست شناختي به رفتارهاي کلامي و غيرکلامي (مانند گريه کردن ، چسبيدن و لبخند زدن ) و به رفتارهاي «دنباله روي »٩ (مانند خزيدن يا راه رفتن به دنبال مراقب اوليه ) که پاسخ عاطفي غريزي معيني را در مراقب فرا مي خواند، مجهز هستند. اين استدلال زيست شناختي علاوه بر اين ، به وسيله بررسي هاي کنراد لورنز Konrad Lorenz)، (١٩٣٧درباره نقش پذيري١٠ مورد حمايت قرار گرفت . پژوهش هاي لورنز نشان مي دهد که جوجه اردک ها چگونه به اولين شيء متحرکي که در طي يک دوره بحراني١١ معين در رشد خود مي بينند، وابسته مي شوند و سپس به دنبال آن راه مي افتند .
هري هارلو (Harry Harlow) و رابرت زيمرمن Robert Zimmerman) ، (١٩٥٩با تحقيقات خود روي حيوانات به نتايج جالبي دست يافتند و در پاسخ به اين پرسش که آيا آرامش و آسودگي نوزادان به عواملي از قبيل تغذيه يا تماس بستگي دارد يا خير، به اين نتيجه رسيدند که : «آرامش حاصل از تماس جسماني در مقايسه با تغذيه ، مهم ترين عامل تعيين کننده دلبستگي نوزادان به مراقب اوليه است .»١٢
همچنين هارلو بر اساس نتايج و يافته هاي تحقيق خود در حيوانات نتيجه گرفت » :چيزي که او آن را آرامش ناشي از تماس مي ناميد، يعني احساس هاي آسودگي لذت بخشي که به وسيله يک مادر نوازشگر فراهم مي شود، يک عامل تعيين کننده قوي در دلبستگي است و رضامندي ناشي از نيازهاي فيزيکي ديگر مانند غذا در اين زمينه تبيين کافي و مناسبي را فراهم نمي کند.»١٣ آرامش ناشي از تماس بين مادران و نوزادان انسان نيز مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته و بررسي هاي انجام شده در اين زمينه آن را تأييد مي کند. برخي پژوهشگران معتقدند تماس جسماني بلافاصله پس از تولد يک بخش اساسي و مهم از پيوند عاطفي اوليه است .١٤ مادران سراسر دنيا، همراه با تماس جسماني زياد اطفال خود را مي بوسند، نوازش ، پرستاري و تميز مي کنند، براي آنها آرامش فراهم مي کنند و به آنها واکنش نشان مي دهند.١٥ گرچه روان شناسان بحث دلبستگي را در محدوه کودک (به ويژه نوزادي) و روابط آن با مراقب (مادر و پدر) مطرح کرده اند، ولي اين دلبستگي در سال هاي ديگر عمر هم وجود دارد و تأثيرات آن نيز سرنوشت ساز است .
همچنين تمام پژوهش ها در زمينه دلبستگي متمرکز بر مادران و اطفال آنها بوده اند ولي مسلم است که نتايج پژوهش ها در مورد پدران و ساير مراقبت کنندگان اوليه صادق است .١٦