بخشی از مقاله


بررسي مساله «حرمت لهو» به عنوان قاعده اي فقهي


چکيده
اين نوشتار، تحقيقي درباره مساله لهو از ديدگاه فقهي است براي پاسخ به اين سؤال که آيا مي توان «حرمت لهو» را بسان قاعده اي فقهي اثبات نمود؟ خاستگاه بحث از آن جا است که برخي فقيهان ، در مسائل گوناگون ، براي اثبات حکم ، به حرمت لهو استناد مي کنند به گونـه اي که آن را مسلَّم گرفته اند. اين در حالي است که عنـوان لهـو در مباحـث فقهـي ، بـه شـدت از اجمال مفهومي و تعيين مصاديق حرام آن رنج مي برد. روش بحث به شيوه فقهي و با تاکيد بـر "نقش گزاره هاي قرآني در استنباط فقهي " و "تحليل محتوايي روايات " است . در اين تحقيق پس از مفهوم شناسي لهو و واژه هاي مرتبط ، آيات و روايات مربوط بـه
بحث مورد تحليل قرارگرفته و اين نتيجه به دست آمده که عنوان "لهو" يکـي از چهـار حکـم : حرمت ، کراهت ، اباحه و استحباب را ـ بر حسب مورد ـ مي تواند دارا باشـد. در همـين راسـتا مواردي از استناد فقيهان به حرمت لهو براي اثبات حکم ، نقد و بررسي شده و ضرورت تجديد نظر در پاره اي از آراي فقهي خاطر نشان شده است .
کليد واژه ها: قرآن ، حديث ، قواعد فقهي ، لهو، لغو، لعب .
اشاره
قواعد فقهي به صورت مستقل و يا در لابلاي متون فقهي ، پيوسـته مـورد توجـه فقيهان بوده است ، با اين حال هنوز اصول و ضـوابط کلـي در فقـه وجـود دارد کـه بـه عنوان قاعده فقهي مستقل ، مورد باز خواني و بررسي قرار نگرفته است و در عـين حـال در پاره اي منابع فقهي ، از مسلمات به شمار رفتـه اسـت و موضـوع «حرمـت لهـو» (و مفاهيم همگون با آن همچون لغو و لعب ) از اين جمله است ، چـه ايـن کـه فقيهـان در مواردي متعدد، براي استنباط احکام به اين مسأله استناد کرده و حکم تحـريم پـاره اي از افعال را، به ويژه بر «حرمت لهو» در اسلام مبتني نموده اند. براي نمونه علامـه حلـي در
اين باره مي گويد:
« به کار گيري ابزار لهو، همچون دايره و مانند آن ، حرام است ، [ليـک ] جـواز آن و نيز غنا در عروسي روايت شده است ، ولي ابن ادريس آن را ممنـوع دانسـته و همـين نظريه مورد اعتماد است ، چه اين که خداوند، لهو و لعب را مذمت فرموده آن گونه کـه تحريم آن دو را اقتضا مي کند»(تذکر الفقهاء، ۵۸۱.۲).
همچنين فقيه محقق ، شـيخ انصـاري ، گفتـار شـماري از فقيهـان را در ايـن بـاره
گزارش مي کند که برآيند آنها، تلقي حرمت لهو و لعب ، بسان قاعـده اي فقهـي و نتيجـه
اش ، حرمت تمامي مصاديق آن دو است . بنگريد:
«لهو حرام است ، چنان که از مبسوط (۱۳۶.۱) و سرائر(۳۲۷.۱ ) و معتبـر(۴۷۱.۲) و قواعد (۱. ۳۲۵)و ذکري (۲۵۸) و جعفريه (۱۲۳.۱) و غير آنها بر مي آيد، چه اين کـه لزوم اتمام [نماز] در سفر صيد را به حرام بودن آن از جهت لهو، تعليل کرده اند....و [ابن ادريس ] حلي ، در مساله بازي با کبوتر بدون شرط بندي ، به حرمت آن تصـريح کـرده و گفته است : بازي با تمام اشيا، قبيح است (ابن ادريس ،۱۲۴.۲). برخـي ، سـخن وي را رد کرده اند به اين دليل که مطلق لعب ، حرام نيست (زين الدين عاملي ،۳۲.۲ ، محمد مهدي نراقي ،۶۳۶.۲). ولي در "رياض "، در دفاع از حلي چنين آمده که آن دسته از ادلة دلالت کننده بر قبح لعب و آيات و رواياتي که در مذمت آن آمده کاملا آشکار اسـت ، پـس بـا ثبوت قبح ، نهي نيز ثابت است (۴۳۰.۲). در رياض نيز - به پيروي از مهذب (۸۲.۳)- بـر حرمت مسابقه در غير موارد منصوص ، به ادله تحريم لهو و لعب استدلال کرده و گفتـه : اين مورد[مسابقه ] بي ترديد از [مصاديق ] آن [ادله ] است (۴۱.۲)»(انصاري ۴۱.۲-۴۶).
بر همين اساس در اثباتِ حرمتِ کارهايي همچون : سحر، شعبده بازي ، رقص و تشبيب (: تغزل به زن نامحرم ) و نيز اثبات معصيت بـودن سـفر بـراي صـيد لهـوي ، بـه حرمت لهو استناد شده است - چنان که خواهد آمد- .
اين در حالي است که مفهوم «لهو» و مراد از آن در آموزه هاي ديني از يکسـو، و گسترة حکمي و مرز موارد مجاز و غير مجاز آن از سوي ديگر، به روشني بيان نشـده و آيات و روايات مربوطه نيز به گونه اي فقهي و جامع ، به تحليل و بررسـي نهـاده نشـده است . به ويژه آن که در پاره اي متون فقهي ، حرمت لهـو بـه مصـاديقي همچـون برخـي مسابقات ورزشي نيز تسري داده شده که در صـورت اثبـات ايـن تعمـيم ، مبـاح بـودن بسياري از فعاليت هاي ورزشي و تفريحي و تماشاي آنها، و نيـز تماشـاي سـريال هـا و نمايشنامه ها و تفريحات رايج در عصر حاضر هم زير سؤال خواهد رفت .
آنچه در پي مي آيد، تحقيقي مقدماتي در اين باره ، باتاکيد بر مبحث «لهو» است .
مفهوم شناسي واژگان
مفهوم لهو
لهو در فرهنگ ها، گاه تعريف به مفهوم شده است و ديگرگاه تعريف به مصـداق .
مفهوم اين واژه ، عبارت است از: «ما شغلک من هوي او طـرب » (فراهيـدي ۸۷.۴؛ ابـن منظور۲۵۸.۱۵. و به عبارتي ديگر: «اللهو: مايشغل الانسان عمّـا يعنيـه و يهمّـه » (راغـب اصفهاني ۷۴۸؛ نيز: طريحي ۳۸۴.۱؛ طبرسي ۸۱۱.۱۰؛ وهبه زحيلي ۱۳۱.۲۱).
بدين سان فعل لهـوي به هرکـاري گويند که آدمي را به خود مشغول سازد و از کارهاي مهم و اهداف اساسي باز دارد. در مفهوم «لهو» غفلت و بي خبري نهفتـه اسـت ، آن سان که برخي از لغويان ياد آور شده اند. (ابن منظور۱۵ .۲۵۸).
بنابراين مي توان گفت اصل لهو، فعلي قلبي و جوانحي است و اگر به رفتارهـاي خارجي يا ابزارها نسبت داده مي شود از آن روي است که زمينه ها و اسباب بروز حالت لهو هستند و اين گونه است که قرآن کـريم لهـو رابـه قلـب نسـبت مـي دهـد: « -
»(انبياء۳). برخي از مفسران نيز بدان تصريح نموده اند(محمـد حسـين طباطبـايي ۲۴۷.۴). نيز به همين خاطر است که در آيـات و روايـات ، لهـو، بـه فراوانـي در مقابـل «ذکر» آمده که در زبان قرآن ، به طور عموم نقطة مقابل غفلت و بي خبري ، و فعلي قلبي به شمار مي رود(راغب اصفهاني ۳۲۸). ليک ازآن روي که حالت لهـو بـه طـور معمـول ، برخاسته از اسباب ، زمينه ها، ابزارها و رفتارهايي خاص است ، تعريف لهـو بـه مصـداق ، در گفتار واژه شناسان ، و مفسّران ، به فراواني يافت مي شود. بـراي نمونـه ، مـي تـوان بـه تفسير لهو به غنا، سخنان پوچ ، فرزند، زن و نکـاح اشـاره نمـود (فراهيـدي ۸۷.۴؛ ابـن منظور۲۵۹.۱۵؛ طبرسي ۴۵۴.۴؛ محمد حسين طباطبايي ۲۴۴.۱۵).
با اين حال ، لهو، در موارد فراوان ، به مفهوم مطلق سرگرمي و بازي به کـار مـي - رود(راغب اصفهاني ۷۴۸؛ انصاري ۱۶۰.۱؛ لنکراني .۲۵۸).
مفهوم لغو
«لغو» در اصل به معناي «باطل » مي باشد(فراهيدي ۴۴۹.۴). و غالباَ در مواردي به - کار مي رود که باطل و پوچ بودن ، به جهت بي ارزش بودن ، و فقدان سود و فايده باشـد(طبرسي ۲۸۴.۷؛ ابن منظور۲۵۰.۱۵. نيز: راغب اصفهاني ۷۴۲). نيز اين واژه بـه معـاني : سخن زشت ، دروغ ، لهو ، لعب و معصيت نيز بکـار رفتـه اسـت (همـان . نيـز: طريحـي ۳۷۵.۱)که همگي مصاديقي از «باطل » و نمودهايي از رفتارهاي بي ارزش هستند.
مفهوم لعب
واژه «لعب » در غالب فرهنگ هاي عربي ، به وضـوحِ خـود وانهـاده شـده اسـت (فراهيدي ۱۴۸.۲؛ ابن منظور۷۳۹). باري ، طريحي آن را چنين معنا مي کنـد: «يقـال لمـن عمل عملا لايجدي عليه نفعاً: انما انت لاعب » (۱۶۶.۲) و راغب اصفهاني : «لعب فلان : اذا کان فعله غير قاصد به مقصداً صحيحاً(۷۴۱).
تفاوت لهو ، لغو و لعب
واژگان ياد شده ، دست کم در برخي مصاديق اشتراک دارند؛ چه اين که مفهـوم
«بيهودگي » در معناي هر سه کلمه نهفته است . ليک با اين تفاوت که لهو، بيشتر ناظر بـه حالت سرگرمي ، بي خبري و غفلتي است که از امور بيهوده ، بر قلب آدمي عارض مـي - گردد، ولي لعب و لغو، بيشتر به خود رفتار يا ابزار بيهودگي نظر دارند. ضمن آن کـه در مفهوم لهو، بازداشتن از امـور مهـم نيـز لحـاظ شـده اسـت . از سـوي ديگـر، واژه لغـو، گستردگي و شمول فراواني دارد، آن سان که هر عمل حرام ، مکروه و حتي مبـاحي کـه فايده اي برآن مترتب نيست را شامل مي شود(زحيلي ۲۴.۱۷). تفاوت هـاي ديگـري نيـز براي اين سه واژه از سوي مفسران و فقيهان بيان شده اسـت (محمـد حسـين طباطبـايي ۲۴۴.۱۵؛ زحيلي ۲۴.۱۷؛ جنابذي ۲۱۱.۳؛ انصاري ۱۶۱.۱).
بررسي و نقد ادله حرمت لهو
أ)آيات
آيات فراواني در نکوهش لهو و واژه هـاي همگـون (لعـب ، لغـو و...) بـا تعـابير گوناگون وجود دارد و چنان که اشارت رفت ، برخي فقيهان ، مجموعه آن ها را دليل بـر حرمت لهو دانسته اند. اکنون به اختصار، به بررسي آن ها مي پردازيم .


آيات ياد شده را مي توان در چند دسته قرار دارد:
۱) مبرّا بودن ساحت الهي از لهو ولعب

لهو را در اين آيه ، مفسران به فرزند، همسر و يا ساير اسباب و ابزار لهـو تفسـير کرده اند(طبرسي ۶۷.۷؛ محمدحسين طباطبايي ۲۶۰.۱۴-۲۶۲؛ زحيلي ۲۴.۱۷).
اين آيه با بکارگيري کلمه «لو» که داّل برامتناع است و نيـز «باطـل » دانسـتن آن ، ذات باري را از هرگونه لهوي منزَّه دانسـته ، چـرا کـه ضـعف و عجـز و دلتنگـي و بـي حوصلگي در مقام کبريائيش راه ندارد تا نيازمند لهو باشد.
نيک روشن است که نفي لهو و لعب از خدا، به معنـي تحـريم و نفـي آن بـراي آدميان نيست ، چرا که بسياري از صفات ممکنات ، از خداوند نفي شده ولي بـراي آنـان ثابت و مطلوب است .
۲) لهو و لعب بودن دنيا
در آياتي چند، زندگاني دنيا به «لهو و لعب » توصيف شده است :

نيک روشن است که مراد از حيات دنيا، همان کارها واعمـال انسـان هـا در دنيـا است که مي تواند به لهو و لعب تفسير شود(طبرسي ۴۵۳.۴).
باري تمام فعاليت ها و حرکت ها در زندگي دنيا، هرگاه از هدفمندي و آرمان گرايي سعادت جاويد جدا گردد و با تهي گشـتن از معنويـت و بـه فراموشـي سـپردن هـدف نهايي ، يعني سعادت ابدي و قرب الهي ، محدود به پاره اي لـذات زود گـذر، بـا هـزاران مشکل و نابساماني آميخته شود، چيزي جز لهو و لعب نخواهد بود، لهوي کـه آدمـي را از مسير اصلي باز مي دارد و لعبي که ثمره اي جز پر کردن اوقـات و هـدر دادن نيروهـا ندارد و به سرعت رو به زوال و فناست (همان . نيز: محمد حسين فضل الله ۷۵.۹).
بدين سان توصيف يادشده ، ويژه دنيايي است که نه مقدمة آخـرت ، کـه مـانع آن است و نه وسيله کسب رضاي الهي ، که در خلاف جهت خشنودي اوست ، دنيـاي دنيـا پرستان و بيهوده گرايان ....و اين چنين اسـت کـه در بسـياري از آيـات يادشـده ، دنيـاي نکوهش شده در مقابل سراي آخرت قرار گرفته است . اين گونه آيات نيز، در مقام توصيف واقعيت زندگي در دنياي بدون معنويـت و آخرت گرايي است نه در صدد جعل حکم ، و با موضوع بحث ما ارتباطي ندارد.


۳) توصيف مؤمنان به دوري از لهو و لغو
در برخي آيات ، دوري از لغو و لهو، از ويژگي هاي مؤمنان بشمار رفته است . از جمله :

ترديدي نيست که اين آيات ، بر مذموم بودن لهو و لغو دلالـت دارنـد، ليـک دو نکته محل بحث است :
نخست اين که آيا از آنها حرمت لهو و لغو برداشت مي شود؟
دوم آن که به فرض حرمت ، چه مصاديقي را شامل مـي گردنـد؟ وآيـا مـي تـوان گستردگي مفهوم لغوي آنها را در نظر گرفت ؟
به نظر ما سياق آيات و روايات تفسيري ذيل آن ها، به روشني نشان مي دهـد کـه ويژگي مؤمنان در اجتناب از لهو و لغـو، بـه واقـع ، توصـيف کمـال يـافتگي شخصـيت روحي مومنان است که حاضر نمي شوند وقت ارزشمند خود را با کارهاي بيهـوده هـدر دهند، مؤيد اين مدعا، افزون بر لسان آيات و تعابيري همچون و خالي بودن آيات از تهديد، قرار گرفتن برخي از آيـات يادشده در راستاي آياتي است که احکام غير واجب را بيان کرده انـد. بـراي نمونـه ، آيـه نخست ، بعد از اين آيه قرار دارد: (مومنـون ۲) کـه حکمي استحبابي است . همچنين رواياتي که در تفسير آية اخير وارد شده کـه : مومنـان ، به هنگام شنيدن اذان دست از تجارت و خريد و فروش مي کشند...» (کلينـي ۱۴۵.۵) بـر اين اساس از آيات ياد شده نمي توان خصوص حکم حرمت را استنباط نمود.
حال اگر اين فرض را بپذيريم که اين آيات ، در مقام تحريم لغـو و لهـو هسـتند، بايستي گستردگي و شمول مفهوم لغوي آنها را تخصيص زده منحصر به مواردي خاص کنيم ؛ چرا که بدون ترديد بسياري از اعمال مباح اما بي فايده ، «لغو» هستند ولـي هـيچ فقيهي ملتزم به حرمت آنها نمي شود.
بويژه آن که ذيل برخي از آيات ياد شده ، رواياتي وارد شده و برخي از مصـاديق لغو را بيان کرده ، از جملـه دروغ و غنـا، (مجلسي ۲۳۹.۷۶) که نشان مي دهـد گستردگي براين اساس يا بايستي حکم مستفاد از اين آيات را حکمي ارشادي و يا تنزيهـي دانست و آن گاه موضوع آنها را تعميم داد، و يا اين که حکم را تحريمي اما موضـوع را محدود به مصاديق حرام نمود و به نظرما راه اول بيشتر قابل اثبات است ، چنان که يکـي از مفسران معاصر به درستي فرموده است :
« خدا مؤمنين را به اين صفت ستوده که از لغو اعراض مي کنند... و لازمـه اش آن است که نفس آدمي خود را بزرگتر از آن بداند کـه بـه کارهـاي پسـت اشـتغال ورزد و بخواهد که همواره از کارهاي منافي با شرف و آبرو چشم پوشيده ، به کارهاي بـزرگ و مقاصد جليل بپردازد و از همين جا روشن مي شود که وصف مؤمنين به اعراض از لغـو کنايه است از علو همت ايشان و کرامت نفوسشان » (محمد حسين طباطبايي ۹.۱۵).
۴) نکوهش بيهوده گرايان
برخي از آيات ، از رفتار لهوگرايان و بيهوده کاران سخت انتقاد کرده است :


ترديدي نيست که بسياري از آيات يادشده ، بر حرمت مصاديق لهوي مـذکور يـا مورد اشاره آيه دلالت دارند.
پيشتر، ياد کرد اين نکته را سزامند مي دانيم که آياتي که در آنها تهديـد و مـذمّت
شديد وجود دارند، مربوط به «لهو» هستند در حالي که در مورد «لغو» اين گونه نيسـت .
چنا ن که "لعب " نيز گاه در مورد بازي هاي کودکانه به کـار رفتـه (يوسـف ۱۲) کـه بـار منفي ندارد، و ديگر گاه در مورد سرگرم شدن غفلت زا به دنيـا(انعـام ۳۲) و يـا اسـتهزاء مقدسات (توبه ۶۵). بنا براين ، لعب نيز بسان لهو، کاربردي گسترده دارد.
آيات يادشده خود چند دسته هستند:
در برخي از آنها، مصداق خاصي از مصاديق لهو يا ويژگـي خاصـي از آن مـورد توجه قرار گرفته ؛ مانند آيـة ۳(کـه شـديدترين تهديـد را در خـود دارد) چـرا کـه لهـو الحديث با ويژگي گمراه کننده اي از راه خدا و استهزاي آن ، موردنظر بوده است . به گفته مفسّران ، مراد از لهو الحديث ، يا افسانه ها و داستان هاي خرافي است که گاه توام با شـعر و غنا، به منظور تقابل با قصص قرآنـي و بازداشـتن مـردم از آنهـا مطـرح مـي شـد يـا آوازهــاي غنــايي بــا بکــارگيري آلات لهــو بــه هــدف منــع مــردم از اســتماع قــرآن (زمخـشري ۴۹۱.۳ ؛ محمـدحسيـن طبـاطبـايي ۲۱۴.۱۶-۲۱۵؛ محمـد حسين فضـل الله ۱۸۰.۱۸- ۱۸۱؛ زحيلي ۱۳۱.۲۱).
در هر صورت ، نمي توان از اين آيه ، حرمت مطلق لهو را استفاده کرد. باري مـي - توان گفت طبق آيه کريمه ، هرگونـه لهـوي کـه مـردم را از راه خـدا گمـراه سـازد ويـا مصــاديق حــرام آن همچــون غنــا، حــرام اســت (محمــد حســين طباطبــايي ۲۱۴.۱۶؛ قرطبي ۵۱.۱۴-۵۲).
آيات شماره ۵و۷ نيز چنين اند. برخي ديگر همچون آيه ۴، ويژگي خاص لهـوي که باعث اعراض مردم از نماز جمعه و رها کردن پيامبر(ص ) شد مورد توجه بوده است .
در پاره اي از اين آيات نيز، اسباب خاصي مطرح شده که خاستگاه و عامـل لهـو هستند مانند آيه اول که تکاثر(تفاخر به کثرت مال و...) وآيه ۲ که آرزوهـاي طـولاني و بي پايه ، زايندة حالت لهو و غافل شدن از اهداف مهم معرفي شده اند و ترديدي نيسـت که اين گونه حالت لهو، نه برخاسته از رفتاري خاص يا ابزاري مخصـوص ، کـه حالـت نفساني و عارض بر روح و قلب آدمي است و خود لغزشگاهي تاريک و پرتگـاه انـواع گناهان است ، چنان که همين موضع گيري سخت را قـرآن کـريم دربـاره «غفلـت » نيـز اتخاذ فرموده است (اعراف ۱۷۹؛ زخرف ۳۶- ۳۷).
آيه ۶ نيز، يا به قرينة آيات ديگر (نساء ۱۴۰، انعام ۶۸)، مراد خـوض در اسـتهزاء آيات الهي است و يا اين که شرکت در مجالس گناه و فجور را مدّ نظـر دارد و بـه هـر حال نمي توان به استناد اين آيه تمام مصاديق مشکوک لهو ولغو را حرام و عامل سـقوط در دوزخ دانست .
بر اين اساس حرمت لهو و لغو به طور مطلق و به گسـتردگي مفهـومي آن هـا از اين دسته آيات استفاده نمي شود.
۵) نهي صريح از لهو
در برخي آيات به صراحت از لهو و موضوعات مرتبط بـا آن ، نهـي شـده اسـت .
بنگريد:

ترديدي نيست که نهي در آيه اول به قرينة همراه شدن با تهديـد، مفيـد حرمـت است و امر در آيه دوّم نيز- بويژه با توجه به سياق - دال بر وجوب ؛ ليک نکتة اساسي آن است که مراد از لهو و زور در اين آيات چيست ؟ و آيا مي توان گفت امـوال و اولاد به حکم آيه مصداق لهو و حرام هستند؟!
نيک روشن است که ثروت و فرزند به خودي خود مذموم يا ابزار لهـو نيسـتند؛ بلکه اشتغال يا دلبستگي بيش از حدّ به آنها، مي تواند آدمـي را از پـرداختن بـه وظـايف مهمي همچون جهاد با مال و جان در راه خدا، هجرت (طبرسي ۹-۱۰ . ۴۵۱) باز دارد و بدين سان حالت «لهو» شکل گيرد و ترديدي نيست که مصداق يادشـده ، بـه هـيچ روي جايز نخواهد بود. حال آيا مي توان گسترة آيه را تعميم داد آن سان که هر گونـه غفلـت از «ذکرالله » به خاطر پرداختن به امور مالي يا فرزندان را شامل شود؟ براي نمونه فـرد بـا ايماني که ساعاتي را به سامان دادن اموال يا سرگرم شدن با فرزندانش اختصـاص مـي - دهد و طبعاً براي مدتي از «ياد خدا» غافل شود مرتکب کاري حرام و مشـمول خسـران شده است ؟! ترديدي نيست که به ضرورت فقهي ، پاسخ اين سؤال ، منفي است .
بنابراين ، آيه شامل مواردي است که اموال و اولاد، زمينه سـاز و مقدمـة کوتـاهي در واجبات و وظايف مهم است (ر.ک توبه ۲۴).
در آيه دوم نيز مراد از «زور» هر گونه سخن باطلي است و در روايـات ، «غنـا» و«شــهادت باطــل » بــه عنــوان مصــاديق آن يــاد شــده اســت (طبرســي ۱۳۱.۷و ۲۸۳؛ مجلسي ۲۳۹.۷۶). نيز اين آيه مي تواند اشاره به کيفيت لبيک گفتن مشـرکان در مناسـک حج زمان جاهليت باشد(طبرسي ۱۳۱.۷). نيک روشن است که اين مصـاديق ، خـود ذاتـاً حرام هستند.
نتيجه بحث
با توجه به نکات ياد شده ، از ديدگاه قرآن هرگونه کار بيهـوده اي مـذموم اسـت ، حال اگر اين کار، مانع از انجام وظايف مهم و زمينه ساز حـرام بـوده و يـا آن کـه کـار لهوي خود معصيت باشد، در اين صورت لهو و لغو حرام شکل مي گيرد.
ب ) روايات

درباره مفهوم اين گونه روايات ، چند نکته قابل توجه است :
نخست آن که «لهو» گاه مصداقي براي «لغو» به شـمار رفتـه و چنـان کـه پيشـتر گفتيم ، لغو هرگونه کار بي فايده را شامل مي شود و پرهيـز از لغـو در وصـف مومنـان ، کنايه از کمال و بزرگي شخصيت آنها است و اين نمي تواند دليل «حرمت » باشد.
دوم آن که برخي از اين روايات ، به مصـاديقي اشـاره کـرده اندکـه خـود حـرام هستند، همچون دروغ و شرب خمر. در آيه اخير نيز که جميع ملاهي ، به عنوان مصداق «لهو الحديث » آمده ، به تصريح خود آيه ، مربوط به مواردي است که موجب گمراهـي از راه خدا و استهزاي آن باشد، چنان که قمار و شرب خمر نيز به همـين خـاطر مصـداق آيه قرار گرفته است .

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید