بخشی از مقاله
بررسی تحلیلی پیامدهای ناشی از گرایش افراطی به آموزش مجازی و فناوری ارتباطی و اطلاعاتی
آموزش مجازی به معنای تعلیم و تربیت نوین و جایگزین
• آموزش مجازی به منزله اساسی ترین هدف تربیتی
• برنامه درسی رایانه محور
• نقش حاشیه ای معلم در آموزش مجازی
• ایجاد تغيير در محیط آموزشی
• روش های آموزشی متناسب با دنیای رایانه ای
• روش های ارزشیابی متناسب با آموزش رایانه ای
مقدمه
بی شک گسترش فناوری رایانه ای همه عرصه های زندگی بشر از جمله تعلیم و تربیت را تحت تأثیر خود قرار داده است، به طوری که رابطه فناوری رایانه ای و آموزش و پرورش و نیز چگونگی کاربردهای آن مسئله روز است و اهمیت آن به قدری آشکار است که نمی توان به سادگی آن را نادیده گرفت.
با مطالعات، تحقیقات و پیشرفت های شگرفی که در زمینه علوم رایانه ای به ویژه شبکه ارتباطات و هوش مصنوعی انجام می شود، نقش این فناوری در کلیه ابعاد وجودی انسان رو به افزایش است. پذیرش این واقعیت نباید به معنای تسلیم شدن بی قید و شرط تلقی شود، بلکه پذیرفتن آن در گام نخست به منزله خردورزی در زمینه اثرات و پیامدهای مثبت و منفی آن است. گام بعدی تصمیم گیری و برنامه ریزی در مورد چگونگی استفاده و محدوده کاربرد آن در تعلیم و تربیت است. در این صورت فناوری رایانه ای و حوزه های مرتبط با آن از جمله آموزش مجازی در قلمرو فلسفه تعلیم و تربیت موضوعیت پیدا خواهد کرد. از این رو مقاله حاضر در صدد بررسی عواقب ناگوار ناشی از توجه بیش از حد به رایانه و به ویژه آموزش مجازی در آموزش و پرورش است.
به دیگر سخن این نوشتار رویکردی انتقادی به آموزش مجازی دارد. برای رسیدن به این هدف، ابتدا لازم است معنا و مفهوم آموزش مجازی روشن شود. در حقیقت به نظر می آید بسیاری از مخاطرات و همچنین اثرات منفی آموزش مجازی و رایانه گرایی شدید، ناشی از برداشت های نادرست از این پدیده نوین است.
معانی مختلف آموزش مجازی
در مواجهه با پدیده آموزش مجازی دو برداشت کلی وجود دارد که هر یک تبعاتی به دنبال دارد. برداشت نخست، نگاهی ابزاری به رایانه و به طور کلی فناوری های ارتباطی و اطلاعاتی می باشد. دومین برداشت حالتی افراطی است که گرچه هنوز به عمل در نیامده است اما طرفدارانی را دارد. علاوه بر آن با توجه به سرعت رشد علوم رایانه ای امکان غلبه این برداشت روز افزون است. مقاله حاضر به بررسی این رویکرد اختصاص دارد.
آموزش مجازی به معنای تعلیم و تربیت نوین و جایگزین
در این معنا رایانه به عنوان سازنده دنیای نوین تلقی می شود نه فناوری پیشرفته ای که نقشی ابزاری دارد به تعبیر دقیق تر دنیای انسان امروز همان فناوری رایانه ای است که در آن همه چیز رایانه ای شده است و انسانها ناگزیرند که از طریق رایانه ارتباط برقرار کنند. در چنین وضعیتی دیگر نمی توان رایانه را جزئی کوچک از زندگی به حساب آورد زیرا همه زندگی انسان را در بر گرفته است. در حقیقت این دنیای مجازی است که گرچه بسیار بعید و دور از ذهن به نظر می رسد اما بهشت موعود بسیاری از شیفتگان پیشرفت های رایانه ای است.
دنیای مجازی نیازمند تعلیم و تربیتی نوین و متناسب است که در آن رایانه نقشی محوری بر عهده دارد. در راستای این رویکرد همه ارکان و ابعاد آموزش و پرورش نیازمند دگرگونی هایی بنیادین هستند که عمده ترین آنها به شرح زیر است:
آموزش مجازی به منزله اساسی ترین هدف تربیتی
هنگامی که رایانه و فناوری های مربوط به آن چنان گسترش یابند که همه ابعاد دنیای پیرامون انسان را بسازند، کاملا منطقی خواهد بود که آموزش های رایانه ای و مجازی مهمترین هدف تربیتی تلقی شود زیرا زیستن در دنیای مجازی، نیازمند آموزش هایی است که دانش آموزان را برای همزیستی با رایانه و تصدی مشاغل مرتبط با آن آماده می سازد (به نقل از شفلر، ۱۹۸۶ ترجمه خسرو باقری، ۱۳۷۶). این طرز تلقی از هدف تربیتی، تغییراتی را در برنامه درسی و محتوای آن به همراه خواهد داشت.
برنامه درسی رایانه محور
مطابق با رویکرد مذکور برای زندگی در دنیای مجازی، برنامه های درسی باید به گونه ای تهیه و تنظیم شوند که بیشترین دانش رایانه ای را در اختیار دانش آموزان قرار دهند( منبع قبلی) بدین ترتیب شیوه کار با رایانه، برنامه نویسی، دانش سخت افزاری، تسلط در اجرای برنامه های گوناگون و مهارت در کار با نرم افزارهای مختلف، بخش اعظم برنامه درسی دوره آموزش عمومی را تشکیل خواهد داد. در این نوع برنامه ریزی محتوایی، فرض بر این است که دانش آموزان در صورت برخورداری از دانش رایانه ای با اتکاء به آن. به طور مستقل و بدون نیاز به سایر منابع می توانند در دیگر حوزه های علمی و موضوع های درسی به یادگیری بپردازند. بنابراین، قسمت اعظم برنامه درسی و زمان آموزش باید به رایانه اختصاص یابد. این برداشت از برنامه درسی موجب تغییر در نقش معلم نیز می شود.
نقش حاشیه ای معلم در آموزش مجازی
متناسب با برنامه درسی مذکور، کاملا آشکار است که معلم نه می تواند و نه میسر است که نقش محوری داشته باشد. معلم فقط نقش یک تعلیم دهنده ساده را ایفا خواهد کرد و رسالتش فقط مهارت آموزی خواهد بود. در این طرز تلقی، نقش معلم در آموزش مجازی به قدری کوچک، خرد و حاشیه ای است که در نگاهی افراطی و رادیکال به راحتی قابل حذف است. در واقع چنین برداشتی از معلم، ادامه رویکرد رفتارگرایی و نشئت گرفته از آن است. همان طور که می دانیم، اسکینر (۱) به عنوان مهمترین نماینده رفتار گرایی، مروج «آموزش برنامه ای» بوده است. آموزش و یادگیری برنامه ای نیز تا حد بسیار زیادی به ماشین های آموزش (۲) متکی بوده که توسط سیدنی پرسی (۳) اختراع شده است (لفرانكویکس ، ۱۹۷۹ ، ترجمه منیجه شهنی ییلاق، ۱۳۷۰) چنین برداشتی از معلم، تغییرات در محیط های آموزشی را به دنبال خواهد داشت.
تغییر در محیط آموزشی
این گونه تغییرات در طیف وسیعی روی خواهد داد. به تعبیر دیگر، تغییرات ممکن دارای سطوح گوناگونی است. ساده ترین تغییر، عبارت است از ورود رایانه به مدرسه یعنی ایجاد فضای فیزیکی مناسب برای آموزش، تمرین و همچنین کاربری با رایانه. این مکان شباهت زیادی به فضای آزمایشگاه علوم مدارس دارد. این سطح از تغییر هم اکنون در تعدادی از مدارس کشور و شاید بسیاری از مدارس سایر کشورها قابل مشاهده است.
سطح دیگر تغییر عبارت است از ورود رایانه به کلاس های درس، به طوری که چند دانش آموز یا حتی هر یک از دانش آموزان یک رایانه و ابزارهای مرتبط با آن را در اختیار داشته باشند و همه فعالیت های آموزشی و کلاسی از طریق رایانه انجام شود. می توان پیش بینی کرد که در چنین محیطی کلیه تعاملات معلم و دانش آموزان از طریق ارتباط رایانه ای انجام شود. در سطوح عالی ترین تغییر، نیاز به کلاس و مدرسه با علامت سؤال مواجه خواهد شد، چرا که اگر قرار باشد همه معلمان و دانش آموزان از طريق شبکه های رایانه ای با یکدیگر و نیز با مراکز و منابع اطلاعاتی در تماس و تعامل مستقیم باشند، این کار در هر محیط دیگری نیز امکان پذیر به نظر می رسد. در این صورت چه نیازی به کلاس و مدرسه است؟
روش های آموزشی متناسب با دنیای رایانه ای
کاملا روشن است که مهمترین ابزار و روش آموزشی، چیزی جز خود رايانه نخواهد بود. در چنین دنیایی به کار گرفتن با ابداع هر روشی باید به نوعی با رایانه مرتبط باشد. همانگونه که امروزه در شبکه های اینترنتی، مجله های رایانه ای و کتابخانه های اینترنتی وجود دارد، آموزش و پرورش نیز باید در صدد خلق و ایجاد روش های آموزشی رایانه ای باشد.
روش های ارزشیابی متناسب با دنیای رایانه ای و آموزش مجازی
به تبع تغییر در ارکان عمده آموزش و پرورش، دگرگونی در شیوه های ارزشیابی نیز ضرورت می یابد. در واقع رایانه، این آمادگی را دارد که وظیفه ارزشیابی را نیز بر عهده گیرد. رایانه می تواند آزمون های گوناگون را اجرا کند و نتایج آنها را در اختیار دانش آموزان قرار دهد. به نظر می آید که نسل های بعدی رایانه یعنی رایانه های هوشمند، علاوه بر اجرا قادر به ساخت و تولید آزمون های گوناگون نیز باشند. بنابراین در این فرآیند دیگر نیازی به معلم و مدرسه نخواهد بود.
با توجه به مطالب فوق این طرز تلقی از آموزش مجازی و نسبت میان تعلیم و تربیت و رایانه تمامی ارکان آموزش و پرورش را متاثر می سازد و سبب دگرگونی بنیادی آن می شود.
اما کار به همین تحولات پایان نمی پذیرد، بلکه دامنه و گستره آن مبانی نظری و پایه های فلسفی را نیز به شدت تحت تاثیر قرار می دهد. در واقع از همین منظر انتقادات جدی و اساسی به این طرز تلفی از آموزش رایانه ای وارد می شود. در ادامه به بررسی این انتقادات می پردازیم
تغییر در مبانی و فرضیه انسان شناسی
این طرز تلقی افراطی از آموزش رایانه ای و مجازی، به درک جدیدی از انسان و ماهیت وی منجر می شود، در کی که پیشینه ای طولانی دارد و به عصر رنسانس و آغاز انقلاب صنعتی بر می گردد، انقلابی که عصر حاکمیت نظام سرمایه داری و پدیده ماشینیزم را به ارمغان آورده است. ثمره انسان شناسی در این دوره، نگاه مکانیکی به انسان بوده است، نگاهی که باید ریشه های آن را در اندیشه های فلسفی دکارت، جستجو کرد، زیرا که دکارت تلقی مکانیکی را به همه موجودات زنده یعنی قلمرو زیست شناسی تعمیم داد. گرچه دکارت انسان را از این گردونه خارج ساخته بود (نقیب زاده، ۱۳۷۸) اما بعد از او این جداسازی دوامی نیاورد و به صورت آشکار و پنهان، به انسان نیز از دیدگاه ماشینی نگاه شد.
این نوع تبیین ماشین وار از ماهیت انسانی، با رشد و توسعه گسترش فناوری رایانه ای وارد مرحله ای جدید شد. رد پای این نوع نگاه را می توان در دیدگاه های شناختی مربوط به ذهن و یادگیری، به ویژه نظریه پردازشگری اطلاعات (1) مشاهده کرد. در واقع این نظریه از طراحی رایانه هایی با سرعت بالا در دهه ۴۰ میلادی، الهام گرفته است (گلاور و برونینگ، ۱۹۹۰، ترجمه ی علینقی خرازی، ۱۳۷۵). در این نظريه ذهن انسان به رایانه و فرآیند یادگیری و شناخت به مکانیزم های رایانه ای تشبیه شده و انسان تا سطح یک ماشین پیچیده تقلیل یافته است. در این میان، دیگر ابعاد وجودی انسان مانند بعد عاطفی، معنوی، روحانی و اخلاقی به بعد شناختی یا به ذهن (به معنای مغز) کاهش داده می شود یا به کلی نفی و انکار شده و بی معنا تلقی می شود.
این نوع نگاه ماشینی به انسان، به برداشت های دیگری از جمله نگاهی ابزاری به ماهیت بشر منجر می شود. در واقع هنگامی که بشر به نوعی ماشین فرض شود، جایگاهی در حد ابزار پیدا خواهد کرد. این نوع طرز تلقی نیز همچون نگاه ماشین وار در بستر سرمایه داری نضج گرفته است. به عبارت صحیح می توان گفت ماشینیزم و نگاه مکانیکی زاده نظام سرمایه داری است. نفوذ این نوع نگاه ماشینی در دنیای آن روز به قدری شدید بود که حتی اندیشه های مارکسیستی و کمونیستی را تحت تاثیر خود قرار داد (تافلر ۱۹۸۰، ترجمه شهین دخت خوارزمی، ۱۳۶۶)
در مجموع، نگاه ماشینی و ابزاری به انسان، پیامدهای ناگواری برای جهانیان به ارمغان آورده است. برخی از این اثرات منفی، از همان آغاز عصر شکوفایی نظام سرمایه داری و ماشینیزم توسط اندیشمندان بزرگ آن دوران نظیر مارکس، شناسایی شده بود. در واقع وی اولین کسی بود که الیناسیون یا از خود بیگانگی ناشی از نظام صنعتی غرب را مطرح کرد (اوز من و کراورد. ترجمه غلامرضا متقی فرو همکاران، ۱۳۷۹) البته مارکس نظام سرمایه داری را عامل اصلی می دانست. در حالی که ریشه این از خود بیگانگی را باید در حاکمیت ماشینیزم جستجو کرد. و فرقی ندارد که این امر در نظام سرمایه داری روی دهد یا رژیم های سوسیالیستی. از دیگر اثرات مخرب نگاه مکانیکی به انسان جداسازی او از جهان واقعی است زیرا سبب می شود که از زاد و بوم اصلی خود یعنی طبیعت دور بماند. هر چند به نظر می آید علوم جدید و به تبع آنها فناوری های پیشرفته امکان تسلط بیشتر بر طبیعت را در اختیار انسان قرار داده باشند. اما به نوبه خود موجد مشکلات و معضلات بسیاری مانند بحران های زیست محیطی نیز بوده اند نصر، ترجمه حسین حیدری و محمد هادی امینی، ۱۳۸۱)در واقع باید گفت که علوم جدید و فناوری های پیشرفته سبب نزدیکی هر چه بیشتر انسان به طبیعت و جهان هستی نشده است چرا که مبانی انسان شناسی غالب نظریه های علوم نوین غربی و به تبع آنها فناوری های جدید، عاری از ابعاد حقیقی انسان یعنی جنبه های روحانی یا به تعبیر عرفای مسلمان، ملکوتی و لاهوتی (جهانگیری، ۱۳۵۹) است. به همین ترتیب نگاه مکانیکی به انسان، دامنه روابط انسانی و چگونگی آن را نیز تحت تاثیر قرار داده است، به طوری که ماشین و به طور کلی فناوری، بخش اعظم ارتباطات انسانی را به خود اختصاص داده است. بدین معنی که انسان ها بیش از آن که با یکدیگر ارتباط داشته باشند، با ماشین آلات گوناگون سر و کار دارند. علاوه بر این، در شرایط