بخشی از مقاله
بهبود کیفیت آموزش سازه به دانشجویان معماری با استفاده از تکنولوژیهای آموزشی
چکیده:
آموزش سازه و انتقال مفاهیم آن بصورت مؤثر و کاربردی به دانشجویان معماری در تمامی برنامه های آموزشی معماری از مهم ترین اهداف بشمار می رود. امروزه با وجود پذیرش ضرورت درک سازه برای معماران، روشهایی که برای آموزش در دانشکده های معماری بکار گرفته می شود، برای بیشتر دانشجویان ناکافی بوده و به اهداف مورد نظر منتهی نمی شود. در بعضی از دانشکده های معماری با سازه به عنوان یک موضوع فرعی و بعضا یک معضل در عرصه آموزش و یا یک نیاز پیچیده بعد از فراغت از تحصیل برخورد می شود. از سوی دیگر کم توجهی به آموزش سازه مشکلات متعددی را در عرصه کار حرفه ای فراهم می نماید و از این طریق هزینه های غیرضروری بسیاری به جامعه و مردم تحمیل می شود. بر این اساس در برنامه ریزی آموزشی رشته معماری باید بهبود کیفیت آموزش و فراهم ساختن آمادگی تکنیکی دانشجویان برای درک مفایه سازه مورد توجه قرار گرفته و شرایط لازم و ابزارهای مناسب را برای آموزش دانشجو فراهم گردد. همچنین فرصتی فراهم شود تا دانشجویان مطالبی را که از علوم مختلف فراگرفته و دروس مختلفی که در رشته معماری می آموزند را تکمیل نموده و بطور هماهنگ در طراحی ساختمانها مورد استفاده قرار دهند. هدف از این مقاله بررسی دقیق چالش های آموزش سنتی سازه به دانشجویان معماری و ارائه راهکارهایی جهت ارتقا آموزش سازه و مفاهیم آن می باشد. همچنین نقش تکنولوژی های آموزشی در پاسخ گویی به نیازهای دانشجویان مورد تحلیل و ارزیابی قرار گرفته است. بررسی های این پژوهش نه تنها بر یادگیری بلکه بر انتقال کاربردی مفاهیم یادگرفته شده به محیط کار حرفه ای تأکید دارد، چراکه تنها از این طریق دانش و مهارت کسب شده در فرآیند آموزش موجب تغییر و تحول در کیفیت آثار معماری می گردد. لازم بذکر است که جهت تحلیل و ارزیابی روش کارآمد از تئوری های یادگیری بهره گرفته شده است.
مقدمه
معماری تعادل ظریفی بین مهندسی و هنر می باشد. معمار در یک فعالیت خلاقانه تلاش دارد بر محدوده وسیعی از مهارتهای تکنیکی از جمله علوم مهندسی تسلط یابد. ضرورت آموزش دانشجویان معماری در زمینه های متنوع از جمله سازه، دانشکده های معماری را با چالشهای اساسی در ارتباط با آماده سازی دانشجو جهت فعالیتهای حرفه ای روبرو ساخته است. در حال حاضر ساختار آموزشی سازه، بصورت مشخص برای بیشتر دانشجویان معماری ناکافی بنظر می رسد. آموزش به صورت سنتی با پایه مهندسی صورت می پذیرد که این روش بطور فزاینده ای به سمت ناکارآمدی و بی استفاده بودن گام بر می دارد. البته هدف از تأكيد بر آموزش سازه این نیست که دانشجویان معماری مهندسین سازه گردند، بلکه هدف این است که اطلاعات آنها صرفا" در حد آشنایی با جنبه های سازه ای پروژه های خود یا در حد برقراری ارتباط منطقی با مهندسین سازه و حتی گاهی اوقات محاسبه برخی اجزاء سازه ای، محدود و مختصر نگردد. هدف متعالی تر بهره برداری هوشمندانه و تمام عیار از توان سازه در تمام مراحل طراحی معماری است، نه فقط در انتها آن هم بعنوان چیزی که برای برپا داشتن ساختمان ضرورت دارد. برای دستیابی به چنین قدرت و توانایی دانشجو می بایستی به درک عمیقتر از رفتار سازه ای ساختمان دست یابد.
ضرورت پژوهش
آموزش کنونی تنها تأكيد بر بهبود نمرات دانشجویان دارد و عمده تلاش آن در جهت تربیت افرادی است که توانایی بالایی در آزمونهای تستی از خود نشان می دهند، حقایق و مفاهیم را تنها از بر می کنند و در بکار بردن آنها در محیط حرفه ای ناتوان هستند. با توافق جهانی بر سر اینکه دانشکده های معماری، در حال تولید و تربیت دانشجویانی هستند که از نظر تکنیکی برای تمرینات و انجام فعالیتهای حرفه ای بی تخصص و ناتوان هستند، تحلیل گران بیشماری این مساله را به عنوان ضعف آموزش در عرصه بین المللی مطرح کرده و از آن به عنوان تهدیدی برای حرفه معماری نام برده اند و بر ضرورت پژوهش در ارتباط با آن تأکید داشته اند. در سال ۱۹۸۹ روزنامه PIA از خواننده هایش در ارتباط با کیفیت آموزش معمارانه نظرخواهی کرد ۸۱٪ از پاسخ دهندگان متفق الرأى بودند که مدارس معماری، دانشجویان را بطور مناسبی برای کار حرفه ای آماده نمی کنند، ۷۵٪ از افرادی که خود را دانشجو معرفی کرده بودند، باور داشتند که این آموزش برای فعالیت در محیط حرفه ای ناکافی است. همچنین پژوهشی که توسط مؤسسه ملی آموزش معماری (National Institute for Architectural Education) انجام گرفت فاصله آشکار و مشخص بین دانش عملی و تئوری و مغایرتهای بین آموزش در دنیای آکادمیک و نیازهای دنیای حرفه ای را نشان داد. مطالعه هم چنین مشخص ساخت که فارغ التحصیلان اخیر بواسطه فقدان مهارت کافی مشکلات جدی ای را در عرصه کار حرفه ای موجب شده اند. مطالعه ای که توسط National Academy of Sciences National Research Council در سال ۱۹۹۵ صورت گرفت، نیز نتایج مشابهی را نشان داد. این تحقیق اشاره داشت به اینکه فارغ التحصیلان اخیر درک خوبی از مفاهیم و فرآیند طراحی دارند اما دانش کافی در عرصه عملی ساخت و ساز و تکنولوژی ساخت ندارند.
آموزش سنتی سازه به دانشجویان معماری و مشکلات ناشی از آن
• عدم هماهنگی با محیط کار حرفه ای و مقتضیات دنیای مدرن ساخت و ساز پیچیده و طراحی ساختمانهای پیشرفته نیازمند درک صحیحی از سازه و تکنولوژی ساخت می باشد. طراحی و ساخت ساختمانهای مدرن در سطح بالایی چند رشته ای است، بنابراین معمار می بایستی درک صحیحی از سازه های مورد استفاده داشته باشد تا حداقل ساماندهی مناسب و کارآمدی از اعضای تیم تکنیکی مورد نیاز خود برای تکمیل ساختمان را فراهم سازد. در حال حاضر آموزش سنتی، معمارانی را پرورش می دهد که فاقد چنین تخصصهایی هستند و خطر جدی برای کیفیت ساخت و ساز و تمرینهای معمارانه در دنیای حرفه ای تلقی می گردند. متأسفانه این شرایط نتایج وخیمی را در عرصه حرفه ای معماری فراهم ساخته است: واگرایی بین سازه و معماری در سال ۱۸۷۷ آکادمی فرانسه سوالی را مطرح ساخت "وحدت یا جدایی مهندس و معمار؟" معماری بنام داویو جایزه نخست را برد. جواب وی چنین بود: "وحدت بین معمار و مهندس هرگز حقیقی و کامل نمی شود و به ثمر نمی رسد تا روزی که مهندس، هنرمند و دانشمند شخص واحدی باشند. دیر زمانی است این اعتقاد نابخردانه بوجود آمده است که هنر ثمره نوعی کار است که متفاوت از تمام صور دیگر هوش آدمی، اصل و مبدا خود را صرفا" از شخصیت هنرمند و تخیل ناشی از هوا و هوس وی دارد." (مزینی، ۱۳۷۶) در واقع سازه وسیله کارآمد و مؤثری در خدمت هنر معماری است و معمار بایستی بتواند در خلق آثار خود از قابلیتهای آن به نحو هنرمندانه ای بهره گیرد. اگر سازه را "چهار چوب برپاکننده و سازنده فضای معماری و فضای معماری را "مجموع ظرف سازه ای و محتوای آن و تاثیر برگرفته از آنها بدانیم، در اینصورت فضا و سازه بعنوان دو جزء مستعد می بایستی به گونه ای با یکدیگر ادغام گردند که محصول نهایی معماری، از تأثیر آنها بر یکدیگر بوجود آید. لذا مناسبت بین فضا و سازه هنگامی برقرار می شود که ایجابات فضایی و ایجابات سازه ای با یکدیگر به تفاهم برسند. بدین معنا که سازه بر اساس ملزومات خویش بتواند نوعی از فضا را به اقتضای فرهنگش بوجود آورد و فضا نیز بر پایه ایجابات خود با استخدام بهترین سیستم سازه ای، تحقق عینی بیابد. اما در دوران معاصر همراه با آموزش های جدید در دانشکده های معماری (پس از تحقق انقلاب صنعتی و اتفاقات ناخودآگاه و خودآگاهی که یا در این دوران ایجاد شده است و یا ریشه در زمان های قبل دارد)، انفصال معماری و تکنولوژی و به طور خاص سازه هم در حوزه آموزش معماری و هم در حوزه طراحی معماری به صورت مشهود به وقوع پیوسته و در بسیاری موارد این دو به مثابه دو مقوله مجزا در نظر گرفته شده اند. اگر بخواهیم ابداعات معمارانه حل موثر مشکلات جدیدی که همواره در ارتباط با فعالیت های در حال پیشرفت در زمینه ساختمان به وجود می آید را امکان پذیر سازد، ناگزیر باید ترکیب هماهنگی از درک رفتار سازه معماری فراهم گردد که بهترین نقطه شروع آن دانشکده های معماری هستند. بهای گزاف اقتصادی: کافی نبودن آمادگی فارغ التحصیلان معماری در عرصه طراحی سازه و کاربرد آن، هزینه های غیراقتصادی فراوانی را بی جهت موجب شده است، چراکه شرکتهای معماری مجبور هستند به نیازهای آموزشی معمارانشان در ارتباط با مفاهیم اولیه طراحی سازه رسیدگی کرده و آنها را در این زمینه آموزش دهند. روزنامه PIA در سال ۱۹۹۵ در ارتباط با شکست برنامه های معماری جهت آمادگی کافی تازه فارغ التحصیلان برای کار حرفه ای نوشته است:
بسیاری از معماران حرفه ای باور دارند برای آنکه فارغ التحصیلان جدید نیروهای ارزشمندی گردند، می بایستی آنها را آموزش دهند یا اینکه از جذب آنها خودداری کنند." کمرنگ شدن نقش معمار: با شانه خالی کردن معماران از اخذ تصمیمات مهم در ارتباط با مسائل تکنیکی کنترل آنها بر فرآیند ساخت و ساز و طراحی محیط کاهش یافته است و با کاهش نقش معمار، حضور او بطور فزاینده ای تنها به شرکت در مباحث زیبایی شناسی طراحی محدود شده است.
• ناتوانی در انتقال مفاهیم کاربردی به دانشجویان: روشهای سنتی آموزش سازه در انتقال مفاهیم کاربردی به دانشجویان معماری ناتوان هستند که می توان دلائل زیر را برای آن برشمرد:
الف- روند آموزش سازه و ابزارهای آموزشی بکار رفته در آن، به طور عمده از برنامه های مهندسی با کمی تغییر گرفته شده اند. بنابراین آموزش بسیار کمی است. برنامه های آموزشی زیادی برای انجام محاسبات و تحلیل سازه تحت بارگذاری طراحی گردیده اند و اگرچه که تلاش شده این برنامه ها برای استفاده کننده جذاب باشند، اما استفاده از آنها نیاز به دانش مهندسی سازه و دایره لغات پیچیده ریاضی دارد. این ابزارها برای تحلیلهای مهندسی
طراحی شده اند و بمیزان چشم گیری استفاده از آنها برای دانشجویان معماری مشکل می باشد. دانشجویان معماری نه زمینه و بستر یادگیری مهارتهای ریاضی و نه وقت کافی برای درک فرمولهای آن را در اختیار دارند، بنابراین به سرعت ناامید و بی علاقه گشته و سازه نیز برای آنها ترسناک و غیر قابل استفاده می گردد. سهم عظیمی از آموزش معماری بر اساس مطالعه آثار معماران برجسته و ساختمانهای شاخص (Land Mark) صورت می گیرد، با این وجود در آموزش سازه تنها به تعدادی تصویر ساکن و ثابت در کنار دیاگرامها و محاسبات ریاضی بسنده شده است. نتیجه این است که بسیاری از دانشجویان معماری قادر به درک و تسلط به مفاهیم اولیه سازه ای نیستند و نیز گرایش آنها به سمت طراحی و نوآوری سازه ای بسیار اندک می باشد. ب- روشهای مهندسی بکار رفته در آموزش سازه و تکنولوژی ساختمان به این ترتیب عمل می کنند که بطور متوالی یک سازه را به اجزا کوچکترش تقسیم کرده، سپس یک عنصر کوچک را از سایر اعضا سازه ای جدا و بر آن دقت و تفحص می کنند. روش مهندسی بر تحلیل و اجرای کمی ساخت و تولید سازه ای تاکید دارد. از این طریق دانشجو عملا" در اولین مراحل تجزیه و تحلیل اجزا باقی مانده و از کل جریان طراحی بدور می ماند و اصول لازم و اساسی به وی انتقال نمی یابد. ج- در بسیاری از برنامه های آموزشی معماری، آموزش سازه جدای از سایر دروس معماری آموزش داده میشود، برنامه های آموزش سازه بندرت یا هرگز با برنامه آموزش طراحی بطور کامل جمع شده اند. کارگاههای طراحی با حذف یا محدود کردن مباحث سازه ای، اهميت سازه به عنوان یک عنصر طراحی و یک شانس و فرصت را جهت خلاقیت معمارانه مورد چشم پوشی و بی مهری قرار داده و از این طریق فرصتهای جدید جهت طراحی نوآورانه، رسا و پرمعنی با استفاده از طراحی سازه های ابتکاری و بدیع را از بین برده اند.
• وابستگی مطلق دانشجو به استاد: در نظام قدیم، هم استاد و هم دانشجو هر دو در برابر یک برنامه آموزشی تعیین شده قرار داشتند و کارهای تکمیل شده دانشجویان در یک مجمع قضاوت، بی طرفانه ارزیابی می گردید که حضور یا عدم حضور استاد در آن یکسان بود. در وضعیت مزبور استاد فقط قدرت تحریک و ترغیب دانشجو را داشت و نه بیشتر و دانشجو می دانست که سرنوشتش در دست خودش می باشد. این شرایط نسبتا" دشوار دانشجویان را وا می داشت که در جریان آموزش به یکدیگر کمک کنند، خود بیاموزند، بیازمایند، عقاید خوب را بررسی و فکر و نظر خود را ارائه دهند. اساتید نیز به نوبه خود آزاد بودند که آنچه را که فکر می کردند درست است، بدون واهمه از سرافکنده کردن دانشجویان ابراز نمایند. این روش گرچه خالی از اشکال نبود اما در کل یک رابطه پخته و هدایت شده را مطرح می ساخت. اما در شرایط کنونی در رابطه بین استاد و دانشجو تغییراتی پید آمده است. افزایش قدرت اساتید، موجب وابستگی هر چه بیشتر دانشجو به آنان گردیده است. این در حالی است که در آموزش مؤثر، دانشجو نبایستی به طور منحصر بفرد به یک معلم یا یک نظم و ساختار خاص وابسته باشد.
• ساعات آموزشی زیاد در عین کارایی و بازدهی کمن ساختار آموزشی دروس سازه در دانشکده های معماری مورد بی مهری قرار گرفته است و این در حالی است که درصد بالایی از ساعات آموزشی رشته معماری به این دروس اختصاص داده شده است. در ایران برنامه آموزشی دوره کارشناسی ارشد پیوسته رشته معماری با انبوهی از دروس نظری و عملی اشباع شده است که در مجموع ۱۸۴ واحد واحد درسی را در پنج گروه عمومی، پایه، اصلی، تخصصی و انتخابی شامل می شود و علاوه بر آن می توان رساله نهایی را که خود ۶ واحد است، افزود. مواد درسی دوره نیز به چهار حوزه تقسیم شده است:
حوزه طراحی معماری به عنوان تنه اصلی یا ستون فقرات دوره؛ حوزه فن ساختمان؛ حوزه تاریخ معماری و مرمت؛
حوزه مجتمعهای زیستی؛ بر حجم واحدهای فوق باید چهار واحد اختیاری، ۲۳ واحد دروس عمومی و ۶ واحد رساله نهایی را افزود (ندیمی، ۱۳۷۵). از آنجاییکه رشته معماری فرآیندی چند رشته ای است، زیرا از یکطرف به مبانی نظری قوی ریاضی نیاز داشته و به مقوله فنی و مهندسی برای تأمین فضای زیستی انسان وابسته است، از سوی دیگر به مسائل علوم انسانی نگاهی ویژه دارد و از جانب دیگر به روحیات و احساسات و هنرها چون ادبیات، شعر و موسیقی توجه می کند، لذا بر ۴ بخش فوق استوار است. بیشترین دروس بعد از رشته معماری متعلق به حوزه فن ساختمان بوده و از مجموع ۱۸۴ واحد، در حدود ۴۰ واحد بطور مستقیم و غیرمستقیم در راستای فن ساختمان قرار می گیرد. این مقدار قابل ملاحظه است زیرا که دومین حوزه در دروس معماری بعد از آموزش طراحی می باشد و ناشی از این اعتقاد است که تبلور هنر و عرضه ایده و خلاقیت معمار از حوزه صناعت و فن ساختمان عبور می کند (گلابچی، وفامهر، شاهرودی 1382 )
عوامل تأثیرگذار در طراحی برنامه آموزشی کارآمد برای دانشجویان معماری
• مؤلفه های یادگیری و ساختار حافظه: بسیاری از محققین باور دارند که در زمان تهیه و تنظیم یک سیستم آموزشی، مؤلفه های یادگیری و ساختار حافظه می بایستی مورد توجه قرار گیرند. عملکرد حافظه در زمان یادگیری می بایستی شناسایی گردد، نمایش داده شود، تشویق گردد، توسعه یابد و منظم گردد. این کار به محقق اجازه می دهد که نتایجش را در ارتباط با یادگیرنده ترسیم نماید تا از طریق مقایسه ابزارها. مؤلفه های یادگیری: (1993)Goldstein سه مؤلفه را برای یادگیری ارائه می کند: ۱- یادگیری اولیه ۲- انتقال دانش 3- نگهداری دانش. انتقال دانش یک فرآیند ذهنی است که طی آن یادگیرنده آنچه را که در فرآیند آموزش دریافت کرده، به محیط واقعی انتقال داده و از این طریق عملکرد او در محیط کار حرفه ای تحت تأثیر قرار می گیرد. بسیاری از محققین انتقال را یک ابزار اندازه گیری درست برای یادگیری تلقی می کنند، از این جهت که با کارایی دانشجو در زندگی واقعی مرتبط است. فرآیند انتقال موضوع مهمی برای تحقیق است چراکه باعث بهبود عملکرد در محیط حرفه ای می گردد و بر منابع مالی نیز بسیار تأثیرگذار است. در آمریکا سازمانها به تنهایی بیش از ۴۰۰ میلیون دلار را صرف آموزش کارکنانشان می کنند. با این وجود تنها ۱۰ درصد از دانش از محیط آموزشی انتقال یافته و منجر به بهبود عملکرد در محیط حرفه ای می گردد. محققین کیفیت و ساختار برنامه های آموزشی را بعنوان فاکتور برجسته ای در انتقال دانش معرفی کرده اند، از این