بخشی از مقاله
چکیده
زن و مرد در طبیعت و خلقت و سرشت مساوی هستند و در عین حال متضمن تفاوتهای جسمی و روانی می باشند که بر پایه حکمت و هدف الهی استوار است . راز این تفاوتها ، ایجاد تبعیضات اجتماعی نیست ، بلکه زن و مرد دارای خصوصیت انسانی مشترک و خصوصیات جسمانی متفاوت هستند که هر دو شاهکار خلقت است . بدین روی باید به هویت انسانی و جنسی افراد اجتماع توجه خاص مبذول شود و هویتهای تشکیل دهنده هر فرد نادیده گرفته نشود ، زیرا این تفاوتها در جهت تکامل حیات بشر است و دو جنس مکمل یکدیگرند . با نگاهی کلان در طول تاریخ بشری می توان مدعی شد ، از آغاز پیدایش انسان روی زمین ، زنان دوش به دوش مردان چرخه زندگی را به حرکت درآورده اند ، زن و مرد هر دو در تولید نقش داشتند و مرد مرد هیچ گونه امتیاز و برتری به زن نداشت و با پیشرفت تدریجی صنعت و تکامل ابزارهای تولید ، بین عرصه تولید و مصرف جدایی پیش آمد . تقسیم کار براساس ظرفیت بیولوژیکی زن و مرد صورت گرفت و بدین رو ، قلمرو عمومی و خصوصی به وجود آمد و کم کم به دلیل قدرت جسمانی کمتر زن و نیاز به صرف وقت بیشتر در محیط خانه ، این تصور پیش آمد که زنان نسبت به مردان فرود بستند و متأسفانه در طول تاریخ بشری جنس زن در اکثر دوره ها و جوامع تحت ظلم و ستم قرار گرفت . اما اسلام با دیدگاه مثبت از حقوق زنان سخن می گوید و راه هدایت و سعات را در قالب دستورات اصولی منظم دینی نشان میدهد و با ارائه الگوی مناسب و حقیقی از یک زن مسلمان مانند حضرت زهرا - س - زن را در هر چه بهتر رسیدن به کمال و همگام بودن با مرد مسلمان در جهت رشد فکری و ارتقای جامعه یاری میدهد .
واژگان کلیدی :فمینیستم ، مشارکت ، حقوق اجتماعی ، زن ، اسلام .
مقدمه :
نیمی از جمعیت کره زمین را زنان تشکیل داده اند و یکی از مسائل مهمی که امروزه در جامعه کنونی ما مطرح است مسئله زنان ، مشارکت و نقش آنان در امور اجتماع و سیاسی و دینی می باشد . بررسی نقش و عملکرد زنان در جوامع در طول تلریخ بشری بیانگر این است که آنان تأثیر بسیار مثبت و مهمی در تمام امور اعم از فرهنگی ، اجتماعی ، اقتصادی ... داشته و دارند ، و دین مبین اسلام نیز نسبت به مسائل مربوط به زنان و جایگاه و نقش آنان در رشد فکری و ارتقای جامعه دیدگاه مثبتی دارد . با امید به اینکه با فهم و درک عمیق از تعالیم نورانی اسلام و با ترسیم چهره حقیقی زن مسلمان ف بتوانیم تصویر واقعی یک الگوی حقیقی برای تمام زنان دنیا باشیم .
فمینیستم
اصلاح فمینیستم برگرفته شده از کلمه فمینین به معنای زن یا جنس مؤنث است که خود از ریشه لاتینی - - فمینه - - گرفته شده است .در زبان فارسی برای واژه فمینیستم معادل هایی مانند زن گرایی، زنانه گری و آزادی خواهی زنانه ارائه شده است . این مفاهیم برای اولین بار در سال 1872 توسط الکساندر دومای پسر نویسنده فرانسوی در اشاره به جنبش در حال پیدایش زنان مورد استفاده قرار گرفت . برای فمینیستم تعاریف چندی ارائه شده است - - آبوت و والاس - - آن را جنبشی می داند که با رویکردی زنانه و با هدف رفع انواع تبعیض و ستم نژادی ، طبقاتی و جنسیتی علیه زنان بوجود آمده است . در تعاریفی دیگر ، آن را نوعی مخالفت با هرگونه تبعیض فردی ، اجتماعی و اقتصادی می دانند ، که زنان به دلیل جنسیتشان از آن رنج می برند .بر این اساس نمی توان تمامی زنان را به دلیل جنسیتشان ،خودبخود فمنیست دانست ، و در عین حال مردان نیز در صورت پذیرش تعریف یاد شده می توانند فمنیست قلمداد شوند . اما نوئل کاستلز فمینیستم را تعهدی برای پایان بخشیدن به سلطه جنس مذکر تعریف می کند . وی جوهره نهضت فمینیستم را باز تعریف هویت زنان می داند ، که می تواند با برابری دوجنس ، جنسیت زدای از تفاوت های زیستی و فرهنگی ، تاکید بر ویژگی های ذاتی زنان همراه باشد . بنابر تعریف او ، هر چند در جنبش فمینیستم تنوع و تکثر زیادی مشاهده می شود ، اما تعریف مجدد از هویت زنانه در تقابل با پدر سالاری را می توان وجه مشترک انواع اندیشه های فمینیستی دانست . واژه فمینیستم در تعریف کلی ، مفهوم بسیار وسیعی را در بر دارد و کلیه اموری که در ارتباط با مسائل زنان است را در بر میگیرد ، اما تاکنون تعریفی جامع و مانع از این واژه صورت نگرفته است که بتواند همه معناهای تحت عنوان فمینیستم را شامل شود . به همین دلیل واژه فمینیستم ها بیشتر مورد استعمال قرار می گیرد . چرا که در فمینیستم جنبش واحدی نیست و تمام فمینیست ها در این باره که زنان فرودست اند و برای آزادی آنان باید استراتژی هایی اتخاذ کرد هم عقیده اند ، ولی در مورد علل این ستمدیدگی و استراتژی های رسیدن به آزادی بین آنها اختلاف نظرهای اساسی ملاحظه می شود .
مشارکت سیاسی :
مایکل داش در تعریفی که از مشارکت ارائه دادهاست چنینی دارد :
مشارکت سیاسی درگیر شدن فرد در سطوح مختلف فعالیت سیاسی از عدم درگیری تا داشتن مقام رسمی است ...بطور اجتناب ناپذیری مشارکت سیاسی با اجتماعی شدن سیاسی رابطه نزدیک دارد ، اما نباید آن را تنها در امتداد یا نتیجه اجتماعی شدن در نظر گرفت . علاوه بر این مشارکت سیاسی از تعدادی از نظریه های مهم در جامعه شناسی رابطه دارد . برای مثال هم در نظر نخبگان و هم در نظریه کثرت گرا نقشی اساسی دارد . اگرچه نقش آن در هریک از این نظریه ها
عموماً متفاوت است .
نظریه نخبگان در مورد مشارکت سیاسی این است که مشارکت سیاسی قابل توجه را به نخبگان محدود وتوده ها را عمدتاً غیرفعال و یا آلت دست نخبگان می داند
در نظریه کثرت گرایی : مشارکت سیاسی کلید رفتار سیاسی است از این جهت که عامل مهمی است در تبیین و توزیع قدرت و تبیین سیاستها . مشارکت سیاسی دقیقاً به همان اندازه درنظریه مارکسیستی دارای اهمیت است ... در واقع می توان گفت که مشارکت سیاسی اگر به صورت محدود ، به مترادف دموکراسی تعریف نشود پدیده ای جهانی است نه به این معنی که همه افراد لزوماً به فعالیت سیاسی می پردازند و نه اینکه از نظر شکل یا وسعت در همه جوامع به یک اندازه است بلکه به این مفهوم که در همه جوامع یافت می شود .مشارکت سیاسی پدیده ای پیچیده تر و مبهم تر از آن است که در ابتدا به نظر می آید . طیفی از انواع مختلف آن وجود دارد ، بیشتر ، مشارکت را می توان پوششی برای سلسله ای از اعمال سیاسی دانست ، اعمالی که در نهایت برای تاثیرگذاری بر سیاستهای حکومت طرح ریزی می شود . میل برات : انواع مشارکت سیاسی را از توجه به محرکه های سیاسی مانند خواندن و گوش دادن به اخبار سیاسی گرفته تا شرکت در مباحث سیاسی و رای دادن و مبارزه انتخابی ، اداره امور سیاسی و مناسبتهای حزبی در یک طیف قرار می دهد . لستر میلبرات - 1965 - در کتاب مشارکت سیاسی خود سلسله مراتبی از مشارکت را مطرح کرده است که از عدم درگیری تا گرفتن مقام رسمی دولتی تغییر می کند و پایین ترین سطح مشارکت واقعی رای دادن در انتخابات است . کتاب تجزیه و تحلیل جدید سیاست اعمال زیر را در قلمرومشارکت می داند :شرکت در انتخابات ریاست جمهوری - شرکت در انتخابات محلی - فعالیت در یک سازمان درگیر حل مشکلات جامعه - کار با افراد دیگر برای حل مشکلات جامعه - کار با افراد دیگر برای حل برخی مسائل - کوشش برای یک نامزد حزب در طول انتخابات - فعالیت برای امتناع دیگران در راهی که عمل عمل نمی کنند . - تماس با دستگاههای حکومتی - محلی،ملی - - شرکت در جلسات سیاسی - تشکیل گروه و سازمانی برای حل مشکلات جامعه - عضویت در یک سازمان سیاسی - پرداخت پول به یک نهاد ، حزب ، یا نامزد انتخاباتی
زمینه ظهور و جنبش زنان
چرا جنبش زنان شکل گرفت و چه زمینه های فکری ، اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی زمینه ساز آن بود؟ نخستین مسئله ای که باید به آن بپردازیم ، آیا زنان در قرون و حتی دهه های اخیر ، شرایط جدیدی یافته اند که منجر به شکل گرفتن هویت مستقلی به عنوان - - زن - - و عمل براساس آن هویت به نام - - جنبش زنان - - شده است ؟ آیا همیشه تفاوت میان زنان و مردان در جوامع مختلف در طول تاریخ وجود داشته است ؟اگر این تفاوت ها و حتی رابطه قدرت نابرابر میان زنان و مردان امری جهان شمول و دیرپا یا حتی همیشگی در تاریخ است ، چرا جنبش زنان در دوران مدرن شکل می گیرد . برای پاسخ به این پرسش ها ابتدا به طور خلاصه به وضعیت زنان در جوامع ماقبل مدرن می پردازیم و سپس شرایط دوران جدید را که منجر به شکل گیری هویت زنانه و جنبش زنان شد ، مورد بررسی قرار می دهیم .
زنان در جوامع ماقبل مدرن
با دقت در زندگی اجتماعی و نوع روابط زن و مرد در جوامع مختلف در آغاز به وجود برخی تفاوت های زیست شناختی و جسمانی پی می بریم و با نگاهی دقیق تر متوجه وجود تقسیم کار مبتنی بر تفاوت های میان دو جنس می شویم . یعنی در اکثر جوامع ، دسته ای از کارها به زنان و دسته ای دیگر به مردان اختصاص دارد . این رابطه که میان تفاوت های جسمی ، فیزیولوژیک و زیست شناختی زن و مرد از یک سو و کارکردهای متفاوت اجتماعی ایشان از سوی دیگر برقرار است ، - - نظام جنس - جنسیت - - گفته می شودگفته می شود این باور وجود دارد که نظام جنس - جنسیت پدیده ای عام است ، به این معنا که در طول تاریخ در تمام جوامع ، بر مبنای تفاوت های زیستی میان زن و مرد نقش ها و کارکردهای اجتماعی ، وظایف ، مسئولیت ها و حقوق زن و مرد متفاوت و متمایز بوده است . اینکه وجود چنینی تقسیم کار و تفاوت هایی لزوماً به معنی برقراری رابطه قدرت و سلطه است ، حداقل در عالم نظر قابل تردید به نظر می رسد . بدین معنی که میتوان شرایطی را تصور کرد که در آن مجموعه ای از کارکردها و نقش ها بین دو جنس تفکیک شده اند و در عین حال از لحاظ ارزش و قدرت ناشی از انجام هر کدام ، نوعی توازن و تعادل را می توان برقرار کرد که در نهایت به سلطه یکی بر دیگری نینجامید . اما به نظر می رسد در وادی عمل و در طول تاریخ ، نظام جنس - جنسیت ، نظامی مبتنی بر رابطه قدرت و سلطه و رابطه فرادستی - فرودستی بوده است که تحت عنوان نظام پدرسالاری ، از آن یاد می شود . به این معنا که مردان به عنوان یک گروه بر زنان به عنوان یک گروه دیگر در جامعه سلطه دارند .براساس یکی از دیدگاه ها منشاء پدرسالاری خانواده است . مردان همیشه در خانواده سلطه داشته اند و این سلطه به کل حیات بشری تسری پیدا کرده است بدین معنی که در تمام طول تاریخ و در تمام جوامع ، هیچ دورانی غیر از دوران