بخشی از مقاله
خلاصه
برای اینکه محیطی بتواند پاسخگوی نیاز کاربرانش جهت رخداد رفتارهای متناسب در آن باشد، لازم است زمینه شکلگیری فرایند ادراک محیط بهصورت مناسب و مؤثر در جهت شناخت معنای محیط و رسیدن به تعریف و تشخیص صحیحی از کاراییهای آن فراهم گردد. عواملی که در روند شناخت محیط تأثیرگذارند شامل عوامل درونفردی و بیرونی است. محرکهای محیطی شکلدهنده عوامل بیرونی هستند؛ که در این میان محرکهای حسی محیط با درگیرکردن حواس پنجگانه افراد بر نحوه دریافتهای حسی اولیه در این فرایند تأثیر میگذارند. هدف پژوهش حاضر، بررسی نظری نحوه تقویت چنین محرکهایی است که در طراحی محیطی مستقماًی قابلتغییر و شکلگیری هستند. اهمیت این موضوع در حوزه تأثیر آن بر کیفیت وجه ادراکی- معنایی محیط است که توسط فرد تجربه و شناخته میشود. میدانهای شهری بهعنوان یکی از محیطهای شهری مهم، نمونهایست که مورد بررسی واقع شده است. شیوه تحقیق توصیفی- تحلیلی است که با بررسی و استناد به منابع کتابخانهای و مطالعات گذشته، راهکارهای محیطی جهت تقویت محرکهای مؤثر بر هر یک از حواس پنجگانه انسان در میدانهای شهری ارائه شده است. درنهایت به این نکته اشاره میشود که علیرغم تفاوتهای فردی در انگیزه، اهداف و علایق که بهعنوان محرک درونی بر ادراک معنای محیط مؤثر است، بهکارگیری این راهکارها کمک شایانی در برقراری پیوند عمیق ذهنی و درونی فرد با محیط، ایجاد حس رضایت و هویتمندی در او و درنهایت افزایش پویایی و سرزندگی محیطهای شهری میکند.
کلمات کلیدی: محرک حسی محیط، ادراک معنایی، فرایند شناختی، هویتمندی، میدان شهری.
.1 مقدمه
محیط بهعنوان ظرف رفتاری افراد اولین و اصلیترین منبع تأمین نیازهای آنان است؛ که افراد برای داشتن زندگی مطلوب ناگزیر به حضور در آن و تعامل با آن هستند. ساختار محیط مطلوب، بهطور مستقیم متأثر از ویژگیهای ذهنی، فرهنگی، ارزشی و درونی کاربرانش است. ویژگی دیگر چنین محیطی، انطباق با الگوهای رفتاری افراد و پاسخگو بودن به نیازها و توقعات افرادی است که در آن زندگی میکنند. خصوصیات کالبدی و فیزیکی محیط نیز باید در راستای فراهم آوردن امکان رخداد رفتارها و فعالیتهای موردنیاز ساکنان باشد.
علاوه بر وجه فیزیکی محیط، وجه باطنی آن که معنا را شکل میدهد، در نوع ارتباط فرد با محیط تأثیرگذار است. درواقع محیط بدون وجه معنایی قوی که برای مخاطبانش قابلدرک و لمس باشد، به فضایی مبدل میگردد که تنها وجودی فیزیکی دارد و فرد در مواجهه با آن بهنوعی، دچار احساس بیگانگی با آن میشود و پیوند ذهنی و درونی که فرد باید در ارتباط با محیط برقرار کند، میسر نمیشود . پیوندی که درواقع تعریفکننده مکان و حس منحصربهفرد آن در ذهن مخاطب است. درک معنا و درواقع کشف پیامهای معنادار محیط، ارتباطی ذهنی بین انسان و محیط ایجاد میکند که آن محیط را تبدیل به مکانی تعریفشده در ذهن او میسازد.
تمام این معانی توسط تمام افراد درک نمیشود، دلیل آن نیز شرایط گوناگون ذهنی، انگیزشی و ... افراد است که باعث میشود هر فرد برداشت، دیدگاه و رفتار متفاوتی در برابر محیط داشته باشد؛ اما لازم به ذکر است علیرغم این تفاوتها، وجوه اشتراکی نیز بین زمینههای ذهنی افراد وجود دارد که ناشی از عوامل متفاوتی است مانند شرایط فرهنگی نسبتاً یکسان در یک محیط خاص یا خاطرههای جمعی و تجارب مشترک در افراد یک جامعه و ... . این نکات مشترک، معنا و مفاهیم مشترکی در ذهن افراد یک جامعه شکل میدهد که میتواند بهواسطه نشانهها و اجزای خاص محیطی تداعی شود.
توجه به این معانی و مفاهیم و تلاش در راستای القای آنها از طریق پیامها و نمادهای مشترک ذهنی، نکتهای ست که طراحان شهری در گذشته از آن غافل نبودهاند اما امروزه کاهش کیفیت معنایی محیطهای شهری افراد را با بیگانگی با محیط روبرو کرده است.
.2 رابطه درونی و ذهنی فرد با محیط
.2,1 جایگاه نقش طراحان محیطی در فرایند ادراک محیط
در مواجهه با محیط، برداشت اولیه مغز و تصویر ذهنی ایجادشده در درون افراد، حاصل شکلگیری فرایندی پیچیده در ذهن آنهاست. این فرایند از تجربه حسی اولیه آغاز و به ادراک نهایی و شناخت معنای محیط ختم میشود که پیشنیاز رخداد رفتارها در محیط است. برای شکلگیری رفتارهای متناسب با محیط، زمینههای شکلگیری فرایند صحیح در ذهن افراد باید بهدرستی فراهم شود. بخشی از این زمینهها مربوط به عوامل ذهنی و فردی بوده - عوامل درونی - و بخش دیگر مربوط به عوامل محیطی بیرونی است. نقش طراحان محیط در حوزه شکلدهی به عوامل محیطی بیرونی جای میگیرد.
ادراک در نظر ایروانی و خداپناهی [1] فرایندی ذهنی تعریف میشود که در طی آن تجارب و دریافتهای حسی، معنیدار میشود. بر این اساس ادراک محیط بر دوپایه استوار است؛ حواس و فرایندهای شناختی. حواس خود تحت تأثیر محرکها به دریافت اطلاعات میپردازد.
در روانشناسی، همانطور که گریگوری [ 2] گفته است محرک عبارت است از هرگونه شیء یا اتفاقی که باعث ایجاد پاسخی حسی یا رفتاری در یک موجود زنده میشود. محرکها را میتوان به دو دسته عمده محرکهای درونی - غیر محیطی - و محرکهای بیرونی - محیطی - دستهبندی کرد. محرکهای غیر محیطی شامل عوامل فیزیولوژیکی-روانشناختی است که همان نیازها، علایق و انگیزشهای درونی افراد است. محرکهای محیطی شامل عوامل اجتماعی و عوامل حسی است که محرک اجتماعی همان تأثیر متقابل افراد جامعه تعریف میشود و محرک حسی همان خصوصیات نور، رنگ، صوت، جنس و ... در محیط فیزیکی است.
تأثیرگذاری محرکهای حسی از طریق حواس پنجگانه است، بهنحویکه پاکزاد [3] دراینباره گفته است که حواس پنجگانه دریچه ارتباط و ورود اطلاعات محیطی هستند که تصویر اولیه پردازشنشده از محیط را شکل میدهد. به عبارتی حواس اولین دریچه ارتباط با محیط هستند که بهمحض قرارگیری فرد در محیط به دریافت هر محرک حسی که در آن توجه فرد را برمیانگیزد، میپردازند. بایستی به این نکته اشاره کرد که این دریافتها، اطلاعات ابتدایی و خام هستند و باید در مرحله بعد وارد فرایند پردازش ذهنی شوند تا ادراک تکمیل شود.
پالاسما [4] در کتاب چشمان پوست به این نکته اشاره میکند که »معماری ارتقادهنده کیفیت زندگی بر مبنای ادراکات حسی است.« طراحان محیطی با شکلدهی به محرکهای حسی محیط نقش کیفیتبخشی به وجه فیزیکی-کالبدی محیط را ایفا میکنند که بهطور غیرمستقیم بر محرکهای محیطی دیگر تأثیر میگذارد. بهطور مثال در یک محیط شهری با فراهم آوردن بستر شکلگیری ارتباطات افراد جامعه، محرکهای اجتماعی در سطحی بهتر میتوانند عمل کنند.
برخی معماران بر این باور هستند که سطح رفتارها و تصورات اجتماع تحت تأثیر کیفیت ایجادشده در مکان تعیین میشود؛ که این کیفیت ناشی از طراحی محرکهای محیطی به نحو مناسب است و حتی معتقدند در برخی موارد میتواند رفتارهای نامناسب اجتماعی و تنشها را کاهش دهد. الکساندر [5] در کتاب زبان الگوها در رابطه با طراحی کالبد محلات به این موضوع اشاره کرده است که مجموعههای متراکم از ساختمانها که نزدیک به هم ساخته میشوند باعث تسهیل تعاملات اجتماعی و تشویق ساکنان به برقراری ارتباط میشوند درصورتیکه ساختمانهای منفک و دور از هم ازلحاظ روحی و ذهنی در ساکنان این تلقی را ایجاد میکند که باید از هم فاصله بگیرند و هر چه بیشتر از اجتماع دوری گزینند. با این تعاریف میتوان گفت کیفیت ساختار فیزیکی و کالبد محله در ایجاد پویایی و کیفیت مطلوب محیط اجتماعی تأثیر دارد.
در محیطهای شهری رفتارهای اجتماعی در قالب فضاهای عمومی شکل میگیرد. همانگونه که مطلبی [6] در این مورد فضاهای بین ساختمانها - کوچهها، خیابانها، فضاهای باز، میدانها و ... - را بهعنوان فراهمکننده رفتارهای افراد در شهر معرفی میکند. همچنین این موضوع را بیان میکند که افراد برای تطبیق دادن محیط کالبدی با نیازهای خود، دست به تغییر محیط میزنند و آن را با توجه به تواناییها و تجربههایشان مورد استفاده و کشف قرار میدهند. طراحان محیطی در این راستا با تعیین ویژگیهای خاص برای محرکهای حسی چنین محیطهایی، در ارائه فرصت مناسب برای کاربران جهت یافتن قابلیتهای موردنیازشان در محیط، نقش خود را ایفا میکنند. طبیعی است در صورت تطبیق ویژگیها با شرایط روحی، نیازها، تجربههای مشترک و ... در کاربران، مطلوبیت محیطی حاصل میشود.
دریافت ذهنی فرد از محیط در تصور او محیطی منحصر به ذهن خودش میسازد که این تصویر متأثر از ویژگیهای فیزیکی و کالبدی محیط است. درواقع محرکهای حسی محیط که قابلدرک با حواس پنجگانه است دارای مفاهیم درونی است که در تعامل فرد با محیط و بهتناسب عمق و ارزش عوامل محسوس، قابلدرک است.
.2,2 فرایند شناخت و ادراک معنایی فرد از محیط
معنا را درواقع میتوان گفت مجموعه تصورات به وجودآمده در ذهن انسان پس از برخورد با یک محرک در محیط است که از صافی ذهنی اهداف، تجربهها و منظور افراد عبور کرده باشد . [7 ] پس در تعامل با محیط، محرکها پیامهایی را