بخشی از مقاله
چکیده
جلال الدین محمد مولوی یکی از بزرگترین وپرکارترین شاعران زبان فارسی می باشد که مثنوی معنوی او اثری جاودانه در ادبیات عرفانی جهان به شمار می رود اما او در این کتاب عظیم مطالب ومواردی را از شاعران ونویسندگان قبل از خود اخذ نموده وبا بیانی زیباتر وجذاب تر در خدمت اندیشه های عرفانی خود قرارداده است که یکی از عمده ترین این منابع کلیله ودمنه می باشد وبا توجه به شهرت جهانی این هر دو اثر ما در این مقاله به بررسی تاثیرپذیری مثنوی از کلیله ودمنه می پردازیم ومشخص می کنیم که مثنوی معنوی در موارد زیادی متاثر از کلیله ودمنه بوده است . از جمله این که مولانا شش داستان از کلیله را به طور کامل در مثنوی نقل کرده است که عبارتند از : قصه ی شیر و نخجیران ، روباه و طبل ، آبگیر و سه ماهی ، خرگوش و پیل ، روباه و خر و شیر ، و قصه ی درختی که هر کس از میوه ی آن بخورد نه پیر می شود و نه هرگز می میرد . همچنین به داستان های زیادی نیز در یک یا چند بیت اشاره نموده و در بخش دیگری از این تأثیر پذیری مفاهیم ومضامین متعددی را تحت تأثیر کلیله در مثنوی آورده است .
واژه های کلیدی: مثنوی معنوی ،کلیله ودمنه ،تاثیرپذیری، مولانا ، مضامین مشترک.
مقدمه
در جامعه بشری از ابتدای آفرینش جهان تا روز رستاخیز انسانی پیدا نمیشود که همه چیز را خود به تنهایی آموخته باشد یا بتواند بیاموزد بلکه در تعامل با انسانهای دیگر وبرقرار کردن رابطههای مختلف با آنها به تدریج بر مهارتها وتواناییهای خود میافزاید وگاهی نیز در این رابطه دو طرفه مهارتها و هنرهایی را هم او به دیگران آموزش میدهد بنابراین انسانها در تعامل بادیگران از یکدیگر تاثیر میپذیرند ونیز بر یکدیگر تاثیر میگذارند واین تاثیرپذیری به ابزارها وعواملی نیاز دارد که بتواند به راحتی وآسانی به درون انسان ها منتقل شود وجامعه بشری را به سوی یک هدف وآرمان مشترک به پیش ببرد. یکی از مهمترین وعمده ترین این ابزارها ادبیات است ادبیات به نوبه خود میتواند در انتقال مفاهیم اجتماعی،عاطفی،احساسی،اخلاقی،عرفانی،علمی،سیاسی و... نقش مهمی ایفا کند.
به همین دلیل است که ساختار گرایان روس نیز بر تاثیر آثار ادبی بر یکدیگر تاکید دارند تا جایی که »شکلوسکی عقیده منتقد کلاسیک وسلوسکی را که شکل تازه برای بیان محتوای تازه به وجود میآید یکسره رد میکند او مینویسد: اثر هنری در ارتباط با سایر آثار هنری وبا کمک تداعیهایی که در انسان ایجاد میکند ادراک میشود...تمام آثار هنری در توازی ودر تضاد با الگوی پیشین خلق میشود خلق شکل تازه به منظوربیان محتوایی جدید نیست بلکه برای آناست تا جای آن شکل قدیمیتری را بگیرد که ویژگی زیبایی شناختی خود را از دست دادهاست شکلوسکی همصدا با برونئتیر میافزاید از تمامی تأثیراتی که در تاریخ ادبیات یک کشور به عمل میآید مهمترین آنها همانا تاثیر آثار ادبی بریکدیگر است.« - بالایی و همکاران ، - 269: 1378
نادر ابراهیمی در کتاب ساختار ومبانی ادبیات داستانی یکی از مهمترین لوازم نویسندگی را مطالعه می داند ومینویسد »مهارت در نوشتن محصول بسیار خواندن، بسیار اندیدشیدن وبسیار نوشتناست نویسنده باید برای این کارها به موازات هم برنامهایی دقیق، حساب شده، جدی وتا حدی نظامی داشته باشد.« - ابراهیمی ، - 321 : 1377
اما عبدالکریم سروش در قمار عاشقانه می نویسد: »یکی از مهمترین توصیههای شمس به مولوی همین بود که مطالعه را به طور کامل باید قطع کنی واین کار البته برای یک عالم مفتی ومدرس بسیار دشوار بود مولوی به متنبی علاقه زیادی داشت واشعار او را بسیار می خواند.. اما شمس او را از این کار نیز منع کرد واجازه نداد هیچ یک از علائق پیشین مولوی برای او باقی بماند.« - سروش ، - 7: 1379
به هرحال وبا وجود این فرض نیز مولانا قبل از دیدار با شمس»اهل مطالعه آثار محققان از عرفا ودواوین اشعار صاحبدلان بوده است وبرتر از همه سیر او در آیات قرآنی واحادیث نبوی و ولوی وتفاسیر ارباب تحقیق واشعار شعرای بزرگ- ایرانی وعرب- تاریخ گذشتگان وبالخره انس او با کتاب سبب شده است تا آن بزرگوار با بسط یدواحاطه حیرت آور در دانش موفق به سیروسلوک در طریق ظاهر وباطن شود ومقامات ودرجات خاص عارفان بزرگ- را طی کند ودریایی شود متموج ،مشتمل بر نفایس علم توحید وشئون آن وعلم به نبوت وولایت واصول وفروع این سه اصل.« - نیکلسن ، - 91 : 1378
به همین دلیل وبا توجه به مطالعه فراوان ودقّت وتامّل مولانا در آثار ادبی دیگران است که استاد نیکلسن می نویسد: »من در این جا وامهای گزارده نشده بسیاری را نسبت به سنایی، طار، غزالی، عرفی، کلیله ودمنه واز این قبیل توضیح دادهام. نتایج حاصل به هیچ روی کامل نیست امّا برای اثبات این موضوع بسنده است که مولوی اگرچه تور خود را فراخ میاندازد می توان یقین کرد که بر هر چه بپسندد نشان ومهرخاص خود را مینهد.« - همان : - 4
همینسخن را آرتور جان آربری با محدودکردن تاثیر پذیرفتن مثنوی از کلیله ودمنه تکرار میکند ومعتقد است.» بسیاری از داستانهای مربوط به حیواناتی که نقشهای تمثیلی به آنها واگذاشته شدهاست برگرفته از کلیله ودمنه روایت فارسی کتاب پنچتنترا به زبان سانسکریت است مولانا مطالب بسیاری وام میستاند اما دین اندکی دارد: او هرچه را که بدست آورد از آن خود میکند.« - آربری ، - 237: 1371 اما در مجموع می توان گفت که آنچه باعث شده که مولانا تا این حد متأثر از کلیله ودمنه باشد وبا وجود این که در بسیاری موارد به جز عطار وسنایی، در ابتدای حکایت به نام ماخذ اصلی قصه ها اشاره نمی کند اما در پنج مورد مستقیماً نام کلیله ودمنه را در مثنوی میآورد همان شهرت واقبال عمومی نسبت به کلیله ودمنه در قرن هفتم بودهاست که زرینکوب نیز به آن اشاره میکند ومینویسد:» آنچه امثال حیوانات خوانده میشود وسابقه آن در فرهنگ شرقی به