بخشی از مقاله
چکیده
در جوامع مدنی از تعریف الگوی مطلوب کنش و تعامل میان نظامهای سیاسی و مردم، به عنوان عامل تأثیرگذار بر فرآیند پیشرفت یاد میکنند. در این راستا علوم گوناگون و به طور مشخص علم سیاست با مطالعه چگونگی شکلگیری قدرت به نحوه سهیم شدن شهروندان در این چرخه توجه داشته و همین امر مدیریت جامعه را از یک نگاه تکجانبه، به رویکردی دوسویه در قالبی مشارکتمحور سوق داده است. در طول تاریخ ایران و به ویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز اصل مشارکت اجتماعی و جذب افکار عمومی از موضوعات چالشبرانگیز ساختار سیاسی به شمار میرود. به این منظور نهادهای سیاسی و مدنی بسیاری نظیر احزاب جهت تحقق مشارکت اجتماعی در ایران مجال ظهور و فعالیت یافتند، اما به دلایل مختلف دورنی و بیرونی نظیر فقدان اعتمادسازی عمومی و ضعف سازماندهی، توان پاسخگویی و یافتن راهکار مطلوب را نداشته و پس از مدت کوتاه مسیر اضمحلال را در پیش گرفتند. در این میان گروههای ذینفوذ به دلیل سازماندهی به خصوص، تنوع حوزههای فعالیت و فاصله داشتن از قدرت صرف سیاسی، با تجمیع اهداف اقشار مختلف جامعه و تسهیل روند اعتمادسازی میتوانند زمینه جذب افکار عمومی و مشارکت پایدار و آگاهانه را فراهم آورند. لذا در مقاله پیش رو تلاش خواهد شد با تکیه بر ساختار سیاسی و اجتماعی ایران و نیز تعریف الگوی صحیح از مشارکت اجتماعی در قالب نهادگرایی اسلامی- ایرانی به عنوان رکن مهم پیشرفت جامعه ایران، زمینههای تحقق آن تبیین گردد. در این بین فرضیه پژوهش بر این پایه استوار است که گروههای ذینفوذ گزینه مناسبی در مسیر حرکت مطلوب چرخ دندههای نظام سیاسی و افزایش مشارکت اجتماعی در ایران محسوب میشوند.
.1 مقدمه
در جوامع مختلف مشارکت مدنی و تعامل سازنده نقطه آغاز پیشرفت به حساب می آید. از اینرو ساختار نظام جمهوری اسلامی نیز مبتنی بر مشارکت اقشار مختلف جامعه در تصمیم سازی های اساسی در قالب حلقههای علمی و اجرائی پایه ریزی شده است. که این امر در کلام بزرگان نظام و قانون اساسی به اشکال متعدد بیان شده و زمینه را برای ایجاد گفتمان های اساسی و حرکتهای فکری و نظری در جامعه فراهم آورده است. ضرورت تدوین الگوی جامع پیشرفت از دیرباز مدنظر فرهیختگان و اندیشمندان کشور بوده که یکی از دلایل عدم دستیابی به آن در ضعف تشریح سازوکار مطلوب و فقدان هدف گذاری و سازماندهی مناسب دیده می شود. برخی از صاحب نظران معتقدند جوامع در گذر از سنت به مدرنیته تغییر هنجار می دهند و به نوعی این تغییر شکل جوامع موجب پیچیده شدن فرآیند تصمیم گیری و تعدد متغیرهای تاثیرگذار می شود. در این بین پیچیدگی پیکارهای سیاسی جهان را به تحول نهادهای مشارکت از احزاب به سمت جنبش های اجتماعی و گروه های ذی نفوذ حرکت می دهد. چرا که احزاب به دلیل موانع ساختاری و مدنی نمی توانند کارکردهای حقیقی خود را ایفا کنند. در ایران نیز دوره تحزب پیش از آن که ظهور کند؛ به واسطه ضعف تبیین شایسته این اصل در جامعه و واکنش بدنه اجتماعی نسبت به قدرت برهنه سیاسی - منبعث از تاریخ دینی و ملی- غروب کرد. هر چند به شکل جزیره ای برخی احزاب مجال حضور یافتند، اما این مجموعه ها نیز با تبیین اصول غیرمتعارف و موقت نه تنها فرصت باورپذیری این جریان را برای جامعه میسر نساختند؛ بلکه با تشریح مبانی و چشم اندازهای غیرمنطقی که تجلی دغدغه ها و نیازهای عمومی جامعه نبود، شهروندان را گمراه و آنها را به سمت منافع شخصی و محدود سوق دادند. از اینرو اگر تاریخ سیاسی ایران را بررسی کنیم، در هر دوره خلع بزرگی پس از کسب قدرت نمایان می شود و خوی انحصارطلبی و تمامیت خواهی دولت ها را فرا می گیرد. چرا که نه مرجع پایدار و مستحکمی برای پاسخگویی دولت وجود دارد و نه تشکیلاتی که با نگاه نظارتی و کنترلی مانع از انحراف سیستم شود؛ در این شرایط پیشرفت جای خود را به توسعه تک جانبه و نامتوازن می دهد. در این مقاله با تاکید بر اصول اعتمادسازی، مشارکت مدنی و جذب افکار عمومی به عنوان ارکان پیشرفت در جامعه ایران به تشریح موانع و الزامات این شاخص ها خواهیم پرداخت. از سوی دیگر در باب گروه های ذی نفوذ به عنوان نزدیک ترین الگوی مشارکت اجتماعی به جامعه ایران سخن خواهیم گفت. در ادامه فعالیت نهادهای سیاسی -گروه های ذی نفوذ- پس از انقلاب و نحوه جریان سازی فکری و مشارکت در تصمیم گیری های دولت را بررسی می کنیم و در نهایت به پیشنهاد مشخص این مقاله مبنی بر تشکیل "مجمع خرد، گفتمان و پیشرفت" اشاره خواهد شد.
.2 پیشینه آثار و مطالعات در باب گروه های ذی نفوذ
گروه های ذی نفوذ از بعد مفهومی توسط فرانسیس بیکن در قرن شانزدهم مطرح شد. وی برای اولین بار علم را در خدمت کسب و حفظ قدرت معنا کرد. اما به لحاظ ساختاری گروه های ذی نفوذ در قرن بیستم برای اولین بار در ایالات متحده به منظور مطالعه تاثیر سازمان ها و انجمن های خصوصی بر دولت مورد توجه قرار گرفت. آرتور بنتلی در سال 1908 کتابی با عنوان "روند حکومت" نوشت و در آن به ساختار نهادی این گروه ها اشاره کرد و آنها را به صورت یک فرآیند سیاسی در بستر زمان مورد توجه قرار داد. در ادامه دیود ترومن برای کشف نحوه عمل و جایگاه واقعی گروه های ذی نفوذ در ساختار قدرت تلاش کرد. موریس دوورژه نیز از اندیشمندان معاصری به شمار می رود که تاکید بسیاری بر روی گروه های ذی نفوذ دارد. به گونه ای که در فصل دوم از کتاب "جامعه شناسی سیاسی" خود از گروهای ذی نفوذ به عنوان ارکان تاثیرگذار بر دولت نام می برد و با بررسی ارتباط احزاب و گروه های ذی نفوذ مرز بین آنها را تفکیک و بر غیرسیاسی بودن این نوع گروه ها توجه دارد. وی در ادامه کتاب با تعریف این گروه ها مفاهیم و نظریات کلی مطرح شده پیرامون گروه های ذی نفوذ - فشار - را بازگو می کند. دوورژه با دسته بندی و تقسیم گروه وارهای موجود در تشکل های ذی نفوذ بر جامعیت و گستردگی منافع این گروه ها تاکید دارد و با پرده برداری از شیوه تبلیغات و ارکان مهم گروه های ذی نفوذ به ساختار و تشکیلات در هم تنیده این مجموعه ها نظاره می کند. وی در نهایت از گروه های ذی نفوذ اروپا نظیر اتحادیه های کارگری انگلستان و جنبش جوانان به عنوان عام ترین نوع گروه های ذی نفوذ که موفق به تاثیرگذاری مطلوب در تصمیمات دولت شده اند، یاد می کند. کتاب " گروه های فشار" ژاک باسو از آثار تخصصی محسوب می شود که در باب گروه های ذی نفوذ نوشته شده است. وی با درک صحیح و فهم عمیق از کارکردهای اجتماعی و سیاسی گروه های ذی نفوذ از یک سو با نگاه تاریخی به حق آزادی تشکیلات، از فرانسه و آمریکا به عنوان پیشگامان رفع موانع فعالیت گروه های ذی نفوذ یاد می کند. از سوی دیگر به جایگاه و نحوه ورود این گروه ها در تعاملات جامعه شناختی و علوم سیاسی توجه دارد. وی پس از ارزیابی گروه های ذی نفوذ در فصل دوم به زمینه و شیوه عملکرد آنها اشاره دارد. در فصل سوم کتاب شاهد پرسش های اساسی پیرامون اشکال، نقش و کارکرد گروه های ذی نفود در جامعه و دولت هستیم. باسو در بخشی از کتاب به بررسی شیوه اعمال نفوذ گروه های ذی نفوذ در سه قوه مجریه، مقننه و قضائیه به شکل جداگانه در قالب های مسالمت آمیز و خشونت آمیز پرداخته است. در فصل پایانی باسو با ذکر نقش های مثبت و منفی گروه های ذی نفوذ در جامعه از شیوه کنترل این گروه ها توسط دولت سخن می گوید.
در ایران دکتر احمد نقیب زاده از اساتید علوم سیاسی دانشگاه تهران در آثار مختلف به تشریح نقش و جایگاه گروه های ذی نفوذ پرداختند. وی در کتاب " احزاب سیاسی و گروههای ذی نفوذ" که در هفت فصل از سوی نشر قومس چاپ و منتشر شده است. به تاریخچه پیدایش نهادهای سیاسی و نظریههای موجود پیرامون آن توجه دارد. وی با نگرشی جامعه شناختی به انواع احزاب و گروه های ذی نفوذ به ساختار درونی و نحوه عملکرد آنها در جوامع امروزی میپردازد. نقیب زاده در فصل آخر کتاب با تمرکز بر روی گروه های ذی نفوذ برداشت توسعهگرایانه نسبت به این گروه ها را تشریح می کند، و از یک سو به وضعیت کلی این مجموعه ها و از سوی دیگر به ضعف فرهنگ سیاسی و گونهشناسی گروههای فشار اشاره دارد. کتاب دیگر در حوزه گروه های سیاسی و ذی نفوذ "جریان شناسی سیاسی جمهوری اسلامی ایران" نام دارد که به همت جمعی از پژوهشگران اندیشکده راهبردی تبیین تدوین شده است. این اثر گزارشی از فعالیت های احزاب و گروه