بخشی از مقاله
چکیده:
هدف این مقاله بررسی تاثیر برنامه ریزی آموزشی بر نهادینه شدن فرهنگ اسلامی است که از طریق مرروری بر مطالب مرتبط با موضوع صورت گرفت.نتیجه اینکه با در نظر گرفتن نهادینه سازی فرهنگ اسلامی بعنوان هدف اصلی برنامه ریزی آموزشی در نظام آموزشی مدارس و پیاده سازی راهکارهای آموزشی از قبیل آموزش از طریق قصه گویی،آموزش رفتارشناسی اهل بیت،آموزش حدیث و آشناسازی فرزند با اهل بیت با زبان هنر و ادبیات بوسیله ی برنامه ریزی آموزشی در مدارس از همان سال های آغاز کودکی تبیین و نهادینه شدن فرهنگ اسلامی صورت خواهد پذیرفت و این امر خنثی سازی تهاجم فرهنگی و مقاوم سازی در مقابل آن را موجب می شود.
مقدمه:
اگر به تقابل استکبار جهانی در سه دهه گذشته نظر بیفکنیم در می یابیم که در دهه اول تقابل در حوزه نظامی است و سراسر این دهه جنگ، کودتا و ترور می باشد. اما از ابتدای دهه دوم، بحث فراگیر عمومی در جامعه ایرانی مسئله »تهاجم فرهنگی« بود. تهاجم فرهنگی، شبیخون فرهنگی، هجوم فرهنگی و... مفاهیمی است که بر سر زبان ها افتاد و گسترش یافت. مقام معظم رهبری از همان اولین سالهای پایان دفاع مقدس، دست دشمنان را خوانده و خبر از تهاجم و شبیخون فرهنگی آنان دادند.
چنانچه در یکی از سخنرانی ها می فرمایند: »دشمن از راه اشاعه فرهنگ غلط - فرهنگ فساد و فحشاء - سعی می کند جوانهای ما را از ما بگیرد. کاری که دشمن از لحاظ فرهنگی می کند یک تهاجم فرهنگی بلکه باید گفت یک شبیخون فرهنگی و یک قتل عام و غارت فرهنگی است
در همین راستا برای مبارزه ی جدی با این هجمه برنامه ریزی آموزشی اصولی، در جهت تقویت باورها و ارزشهای مردم در جامعه اسلامی و تبیین و نهادینه کردن فرهنگ اسلامی اهمیت ویژه ای دارد تا توطئه های دشمن در جهت نفوذ و از بین بردن فرهنگ اصیل ایرانی اسلامی خنثی شود و سرمایه های اصلی جامعه یعنی جوانان محفوظ بمانند.وقتی می توانیم افراد را از تقلید و پیروی از فرهنگ غرب و دیگر عوامل فرهنگی نامناسب منع کنیم که فرهنگی غنی و اصیل را جایگزین فرهنگ های انحرافی نموده و مردم را با آن آشنا نماییم .
برای همین پرداختن به فرهنگ اسلامی و برنامه ریزی برای آموزش آن به عموم افراد جامعه و تولید علم بومی در این زمینه از دیگر ابعاد مهم در این زمینه است. لزوم پرداختن به نهادینه کردن فرهنگ اسلامی از آنجا یی احساس می شود که مشاهده می کنیم دشمن برای تسلط بر کشورمان از استفاده از هیچ ابزاری فروگذار نکرده و با ایجاد شبهه و سوال در اصول دین و فرهنگ ما و عقب افتاده جلوه دادن آن در اذهان، عمقی ترین و موذیانه ترین راه نفوذ را در پیش گرفته است و با تبلیغ فرهنگ غرب سعی در وابسته نمودن ما در تمامی امور دارد.
خلاء نهادینه نشدن فرهنگ اسلامی در جامعه و عدم تبیین معضلات ترویج فرهنگ غرب در میان مردم از بین رفتن فرهنگ متعالی ایرانی اسلامی و تسلط همه جانبه ی دشمنان بر کشورمان را در پی خواهد داشت لذا لزوم تولید علم بومی و نهادینه کردن فرهنگ اسلامی بیش از پیش احساس می شود. برای نهادینه کردن فرهنگ اسلامی در جامعه نیاز به طرح برنامه ریزی آموزشی در خصوص فرهنگ اسلامی در مدارس ،دانشگاه ها و سازمان ها داریم.چرا که یک برنامه ریزی دقیق و کارشناسی شده با آشنا نمودن عموم مردم با فرهنگ متعالی اسلامی و هجمه های وارده بر آن بقای ارزشهای والای انسانی ونهادینه کردن این فرهنگ غنی را نتیجه خواهد داد.
فرهنگ:
فرهنگ نه علم و فن خاص، بلکه نتیجه و چکیده علمها و فنهاست و چون بازتاب احساس لطیف و آموختههای مشترک از زندگی است، زبان عام انسانها قرار گرفته و مردم را از طریق آنچه بیشتر به هم نزدیکشان میکرده به هم پیوند داده است
فرهنگ هویت یک ملت است. ارزشهای فرهنگی روح و معنای حقیقی یک ملت است. همه چیز مترتب بر فرهنگ است. فرهنگ حاشیه وذیلِ اقتصاد نیست، حاشیه وذیلِ سیاست نیست، اقتصاد و سیاست حاشیه و ذیل بر فرهنگ اند؛ به این باید توجه کرد. نمیتوانیم فرهنگ را از عرصههای دیگر منفک کنیم.
دائره المعارف لاروس مفهوم اصطلاحی فرهنگ را این گونه بیان میکند: » که عبارت است از مجموعه اموری که به تمدن خاص یک گروه اجتماعی مربوط میشود. به بیان دیگر، فرهنگ به مجموعهای اطلاق می شود که شامل معارف، اعتقادات، هنر، اخلاق، قوانین، آداب و رسوم و هر نوع مقررات و عادات دیگری باشد که انسان به عنوان عضوی از جامعه آن را کسب کرده است
فرهنگ اسلامی:
اسلام از یکسو دینی است که ازلی و سرمدی است؛ همیشه وجود داشته است، در طبیعت و ذات اشیا سرشته است؛ و دعوت کننده به وحدت یا توحیدی است که همه انبیا ء تاریخ برای ابلاغ و اعلام آن مبعوث شدهاند و از سوی دیگر دینی نهایی و خاتم زنجیره طولانی دعوت انبیاست. این مفهوم از دین اسلام، برای فهمیدن این دین در بستر تاریخی آن فوقالعاده اهمیت دارد؛ زیرا در حالی که بیشتر ادیان دیگر خود را یا بر شخص مؤسس یا پیامبر، یا همچون مسیحیت بر یک رویداد تاریخی خاص، و یا چون یهودیت بر یک قوم مشخص تاریخی مبتنی کرده اند؛ اسلام خود را نه بر رویداد تاریخی خاص استوار کرده است، نه بر پیامبری خاص و نه بر مردمی خاص.
اسلام بر وحدانیت حقیقت مطلق االله واقعیت مطلق و سرشت ازلی و سرمدیاشان، یعنی همه بشریت مبتنی میباشد، نه بر قوم خاص مثل اعراب، ایرانیان و ترکها و نه بر یک حادثه خاص - عیوضی،. - 1386 فرهنگ اسلامی باتوجّه به معنایی که برای واژه ی فرهنگ اختیار می کنیم دو تعریف متفاوت خواهد داشت، هرگاه منظور از فرهنگ مجموعه- ی عقاید، باورها، الگوها و راه و رسم زندگی باشد، فرهنگ اسلامی عبارت خواهد بود از" :مجموع عقاید، باورها، ارزشها، آداب و رسوم، الگوها، روش و شیوه های عملمتّخذ از قرآن کریم وسنّت معصوم عَلَیْهِمُنالسّلامُ ".
این مجموعه معیار ارزیابی فرهنگ هر یک از جوامع اسلامی است. فرهنگ هریک از افراد و جوامعی که دین رسمی آنها اسلام است، در صورتی اسلامی قلمداد می شود که همواره عناصر مذکور در این تعریف بر تمام روابط چهارگانه ی ایشان با خدا، خود، طبیعت و جامعه حاکم باشد. - بصراوی،زهرا،1390 - قرآن، سنت و حدیث منبع و سرچشمههای توأمان فرهنگ اسلامی میباشند. همه مسلمانان به این دو منبع لایزال ایمان دارند و این تعالیم را مطابق مشیت خداوند بر اوضاع و احوال خاصی که برایشان پیش میآید اطلاق و اعمال میکنند. قرآن و سنت به عنوان بازتاب توحید، رفتار و شیوه زندگی مسلمانان را شکل میدهند
ایدوئولوژی و نظام ارزشی غالب و حاکم بر جامعه ی کشور ما، ارزش های برگرفته ازآموزه های دین مبین اسلام است که در تلاقی با فرهنگ متمدن ایرانی بستر مناسبی را برای پرورش افراد جامعه فراهم آورده و در کنار مسائل اعتقادی و عبادی شامل مجموعه ای از ارزش های فردی و اجتماعی، هنجارها، شیوه های رفتار است که تحت عنوان فرهنگ اسلامی - ایرانی، مختصات آن شامل مواردی چون ارزش ها ست که در فرهنگ اسلامی و ایرانی یگانه منبع تعیین ارزشی ها بدون شک دین مبین اسلام است.
اسلام هدف نهایی خود را رساندن انسان ها به کمال میداند و آنچه انسان را در راه رسیدن به این هدف یاری دهد می توان ارزش نامید،ارزش هایی که آنها نیز به طور کامل و مشروح در این دین آسمانی مشخص و معرفی شده است. به طور کلی این ارزش ها را به دو دسته میتوان تقسیم کرد: الف - ارزشهای فردی: هر فرد برای رسیدن به کمال باید ارزشهایی را کسب کند که عبارتند از »شناخت خویش شناخت خدا و در نهایت رسیدن به او.« ابزارهای کسب این ارزش ها هم در شریعت اسلام مشخص شده است که به طور عام از آنها به عنوان »عبادات« می توان نام برد. ب - ارزش های اجتماعی: انسان موجودی اجتماعی است و فطرت انسان به گونه ای است که حتی تصور کمال انسان تنها و غیر اجتماعی هم محال است.
براین اساس اسلام علاوه بر معرفی ارزش های فردی و ابزارهای کسب آن ارزش ها ارزش های اجتماعی را هم مشخص کرده که به طور عام می توان از آن به عنوان »اخلاق« نام برد. اهمیت این ارزش ها به اندازه ای است که پیامبر هدف بعثت خویش را »تکمیل مکارم اخلاقی« عنوان کرده اند. برای رسیدن به اخلاق اجتماعی اسلامی هم ابزارهایی مشخص شده که در مجموعه »نحوه سلوک دینی« را تشکیل میدهد و شامل: عدالتخواهی و مبارزه با ظلم، امر به معروف و نهی از منکر، انفاق و نوع دوستی، خدمت به خلق، حسن خلق و... است.
تاریخچه فرهنگ اسلامی:
فرهنگ ایرانی دارای سابقه کهن و درخشان است. از آنجا که غنا و عمق هر فرهنگی تا حد زیادی بسته به قدمت آن فرهنگ میباشد، فرهنگ ایرانی با سابقهای طولانی و در مواجهه با تنگناهای گوناگون آبدیده شده و استحکام لازم را به دست آورده است. اطمینان ایرانی از زیربنای فرهنگی خود باعث شده که او از زمان تشکیل اولین امپراتوری جهان به دست خود تاکنون، از طرح فرهنگهای دیگر در کنار فرهنگ خود نهراسد. بدین ترتیب، فرهنگ ایرانی از تجربیات فرهنگی دیگران، استفاده کرده و به رشد و ترقی خود ادامه داده است.
ایرانیان در مواجهه با فرهنگ اسلامی نیز، به همین شیوه عمل نمودند. آنها هنگامی که از اصول و ویژگیهای انساندوستانه و مترقی فرهنگ اسلامی آگاهی پیدا کردند، آن را با آغوش باز پذیرفتند. با گرایش ایرانیان به فرهنگ اسلامی، بر روی ریشه و شجره طیبه توصیه به عنوان محور فرهنگ اسلامی درختی تنومند بهوجود آمد که باعث شد فرهنگ و تمدن اسلامی در سراسر جهان گسترش یابد. بدون شک، گسترش فرهنگ اسلامی، مدیون استفاده از تجربیات طولانی ایرانیان با فرهنگ بود.
بدینگونه عقل ایرانی در کنار شرع مقدس، در قرون اولیه اسلامی حماسه آفرید و فرهنگ ایرانی که در این هنگام با فرهنگ اسلامی آمیخته بود، مبنایی استوار برای پیشرفت علوم در همه رشتهها پدید آورد. اما متأسفانه بعدها نه تنها بر روی آن درخت تنومند چیزی فزوده نشد، بلکه در بسیاری از موارد رشد آن نیز متوقف شد. رکود فرهنگ ایرانیان در قرون بعد، دلایل متعددی داشت که وجود حکام مستبد و فرهنگستیز از آن جمله است. از زمان ورود اعراب مسلمان تاکنون، فرهنگ اسلامی در ایران با فراز و نشیبهای گوناگونی مواجه بوده است.
هرچند سلسلههای گوناگون همه شعار اسلام سر میدادند، در عمل، هیچکدام از آنها نتوانستند یا نخواستند آن فرهنگ و تمدن درخشان اولیه را حفظ کنند و آن را استمرار بخشند. از طرفی، دست به دست شدن سریع قدرت، باعث میشد که دستاوردهای گذشته بر باد رود. حمله مغولها به ایران، از جمله مواردی بود که ضربه سنگینی به فرهنگ اسلامی وارد کرد؛ اما بهرغم این فراز و نشیبها، گردبادهای خشونت و جهالت نتوانستند فرهنگ اسلامی را از ادامه حیات بازدارند.
در زمان صفویه به فرهنگ اسلامی،مخصوصاً شیعی، توجه بیشتری شد. اما این حکومت نیز نتوانست مبانی نظری فرهنگ اسلامی را تبیین کند و الگوی مناسبی از فرهنگ اسلامی در عرصههای مختلف سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی ارائه دهد. هرچند فرهنگ اسلامی در این دوره مجالی برای رشد پیدا کرد، این بار نیز اصول فرهنگ اسلامی وسنّت حقیقی پیامبر - ص - و امامان - ع - برای جامعه ایرانی، آنطور که باید، جا نیفتاد. از طرف دیگر در همین زمان صفویه بود که فرهنگ ایرانی اسلامی با فرهنگ جدید غرب مواجه شد. با این حال، چون دولت صفویه در این زمان قدرتمند بود و مردم آن دوره سخت به آداب و رسوم خویش پایبند بودند، فرهنگ غربی نتوانست بر فرهنگ اسلامی تأثیر زیادی بگذارد.
با سقوط صفویه، ایران به ضعف و انحطاط دچار گردید و این ضعف عرصه تفکر و فرهنگ را نیز دربرگرفت و اینجا بود که ایران در دورانی از رکود فرهنگی قرار گرفت مخصوصاً در دوره قاجاریه ضعف و درماندگی آن شدت گرفت. از آنجا که در این زمان نیز مبانی نظری فرهنگ اسلامی تبیین نشده بود و حاکمان، روشنفکران و حتی روحانیان، شناخت عمیقی از فرهنگ اسلامی نداشتند، فرهنگ اسلامی در مقابل فرهنگ غربی دچار انفعال شد. با شروع نهضت مشروطیت و همکاری علما و روشنفکران، انتظار میرفت که فرهنگ صحیح اسلامی جای خود را در جامعه باز کند، اما انفعال روشنفکرانه از یک طرف و منسجم نبودن روحانیت از طرف دیگر، باعث شد که همکاری روشنفکران و روحانیان راه به جایی نبرد و بهرغم تحقق بعضی از خواستهای مردم، فرهنگ اسلامی به عنوان محور حرکت مردم مسلمان ایران همچنان ناشناخته و غربی باقی بماند