بخشی از مقاله
چکیده
محیط، بستری برای شکلگیری بسیاری از ویژگیهای رفتاری است. به بیانی دیگر بسیاری از عواطف، عادات، سلایق و حتی طرز نگرش ها و نشست و برخاست ها به گونه ای شگرف از محیط تأثیر میپذیرد. یادگیری، بخش مرکزی زندگی هر فرد است. حتی زمانی که به آن فکر نمی کنیم نیز اتفاق می افتد؛ با این تفکر که رفتار در خلا رخ نمی دهد؛ لذا راه های گوناگون رفتار، مرتبط با محیط کالبدی است. محیط های یادگیری از عناصری تشکیل خواهند شد که در کنار هم معنا دار می شوند. ویژگی ها و کیفیت های هر کدام از این عناصر در شکل گیری رفتارهای مختلف موثر می باشند.
فیلسوف ژان پیاژه، بر توانایی کودک در درک جهان به طور فعال تاکید بسیار می کند و معتقد است که کودکان به طور انفعالی اطلاعات را جذب نمی کنند، بلکه آنچه را که در دنیای پیرامون خود می بینند، می شنوند و احساس می کنند، سپس انتخاب و تفسیر می نمایند.
مقدمه
آموزش و به تبع آن محیط های آموزشی بیشترین اثر و نقش را بر ذهنیت و تمدن سازی جوامع به عهده دارند. لازمه اصلاح کالبد آموزش و پرورش، ایجاد فضاهای مرتبط با فعالیت دانش آموزان است؛ فضاهایی که دارای شرایط مناسب و مطلوب برای رشد فیزیکی ذهنی، عاطفی و اجتماعی کودکان می باشد که تحقق این امر از طریق طراحی جزییات فضاها با توجه به الگوهای رفتاری کودکان امکان پذیر می گردد.
محققان روانشناسی محیط، با مطالعه الگوهای رفتاری کودکان در محیط های آموزشی به مواردی موثر، از قبیل اندازه مدرسه، نورپردازی و ... که نقش عمده ای در افزایش یادگیری دارند، برخورده اند که در جریان مقاله، به بررسی دقیق تر آنها پرداخته خواهد شد. جهت آگاهی بیشتر از وضعیت عمومی مدارس کشور به مقایسه نمونه ای از آنها و مدارس مطلوب ساخته شده، خواهیم پرداخت که برای اخذ اطلاعات از مطالعات کتابخانه ای و از مقاله های منتشر شده در سایت های معتبر درباره دیدگاه نوین طراحی محیط های اموزشی بالاخص مقطع ابتدایی که از اهمیت ویژه ای در آموزش برخوردارند، استفاده شده است.
به همین خاطر است که بسیاری از صاحبنظران، محیط را دانشگاهی نامیدهاند که هر فرد با توجه به زمینه ها و استعدادهای خویش میتواند از آن بیاموزد و در معرض تأثیرات آن قرار گیرد، دانشگاهی که هیچ گاه فرد از آن فارغ التحصیل نمیشود. در یک تقسیم بندی کلی میتوان در حال حاضر چهار محیط را در یادگیری مؤثر دانست:
-1 مدرسه: مدرسه رسمی ترین نهاد آموزشی و پرورشی در سنین کودکی و نوجوانی است.
-2 خانواده: از سپیده دم تاریخ بشر تاکنون، خانواده به عنوان یک نهاد اساسی در نگهداری و تربیت فرزندان، نقش منحصر به فردی ایفا نموده.
-3 اجتماع: اجتماع نظام پیچیدهای است که این امکان را فراهم میآورد تا افراد تحت تأثیر عوامل مختلف در آن به تعامل با یکدیگر بپردازند.
-4 رسانههای جمعی و اینترنت: رسانههای جمعی و اینترنت را میتوان ابزارهای آموزشی مدرن نامید که به تنهایی می توانند تعاملات موجود در هر یک از محیط های سه گانه قبلی را تحت الشعاع قرار داده و حتی تأثیرات آموزشی آنها را ناچیز نموده یا آن را خنثی نمایند محصلین و دانشآموزان پس از محیط مسکونی خود بیشترین ساعات روز را در واحدهای آموزشی میگذرانند. با توجه به نقش اساسی آموزش در فرآیند شکلدهی به فرهنگ جامعه لازم است علاوه بر اهمیت دادن به فرآیند آموزش به ایجاد محیط مطلوب که شوق و انگیزه را نسبت به فرآیند یاددهی-یادگیری در دانشآموزان ایجاد کند توجه کافی و وافی داشت.
عوامل محیطی، یادگیری، رفتار، محیط آموزشی
یادگیری 1 یک فرایند است. در هر فرایند عوامل و متغیرهایی درحال تعاملند. نوع و شدت تعامل، تغییرات گوناگونی را به دنبال میآورد. بررسی همه عوامل موثر در فرایند تدریس، امکان پذیر نیست. چند مورد از مهمترین این عوامل که تاثیر آشکاری در روند یادگیری دارند عبارتند از: آمادگی، انگیزه و هدف، تجارب گذشته، موقعیت و محیط یادگیری، روش تدریس رابطه جزو کل، تمرین و تکرار.
آمادگی
شاگرد باید از لحاظ جسمی، عاطفی، عقلی و ... رشد کافی کرده باشد تا بتواند به خوبی یاد بگیرد و یادگیری زمانی برایش مفید خواهد بود که از هر نظر آمادگی لا زم داشته باشد. او حتی اگر بعضی از جنبه های آمادگی را کسب نکرده باشد، یادگیری برایش خستگی آور و کسل کننده خواهد شد و چندان پیشرفتی نخواهد کرد. مثلا در یادگیری نوشتن، اعصاب و عضلا ت دست و انگشتان باید به قدر کافی رشد کرده و آمادگی داشته باشند. اگر کودکی را که از لحاظ جسمی و روانی آمادگی یاد گرفتن و نوشتن را ندارد، تعلیم بدهیم، جریان یادگیری او در این زمینه حتی در سال های بعدی به کندی پیش خواهد رفت، در صورتی که اگر همین کودک در سنی که آمادگی کافی دارد، تحت تعلیم قرار گیرد، نوشتن را زودتر فرا خواهد گرفت و در این زمینه سریعتر پیشرفت خواهد کرد.
آمادگی در زمینه های مختلف متفاوت است. ممکن است فرد از لحاظ عقلی آماده باشد ولی از نظر عاطفی نسبت به امر مورد نظر فاقد احساس مطبوع باشد. مثلا ترس از معلم احساس عدم امنیت، دلهره، اضطراب و پریشانی فکر ممکن است یادگیری را در زمینه مورد نظر مختل کند.
رشد و آمادگی ذهنی افراد نیز در فهم و یادگیری علوم مختلف متفاوت است. مثلا ممکن است شاگردی در مرحله ای از رشد خود آماده درک علوم تجربی باشد، ولی برای درک علوم اجتماعی هنوز آمادگی لا زم را بدست نیاورده باشد. بنابراین، معلم باید آمادگی هر یک از شاگردان خود را تدریس مواد درسی در نظر داشته باشد و فعالیت های آموزشی خود را متناسب با سطح آمادگی آنان عرضه کند.
هر چه فرد آمادگی بیشتری برای رفتار معینی داشته باشد، برای انجام دادن رفتار، به محرک کمتری نیاز دارد. مثلا خنداندن یک انسان خوشحال بسیار ساده تر از خنداندن یک شخص غمگین است. هر چه فرد آمادگی کمتری داشته باشد، تحرک بیشتری برای ایجاد آن رفتار لا زم است. تدریس و فعالیت معلم زمانی بیشترین تاثیر را در یادگیری خواهد داشت که شاگرد به آمادگی لا زم رسیده باشد و در غیر این صورت شاگرد همچون چراغی که فتیله آن پایین کشیده شده باشد، هرگز برافروخته نمی شود و چیزی نخواهد آموخت.
انگیزه و هدف
یادگیری معلول انگیزه های متفاوتی است. یکی از این انگیزه ها که نقش مهمی در جریان یادگیری میل و رغبت شاگرد به آموختن است. رغبت هر کس است که نیروی فعالیت را افزایش می دهد. برای این که شاگردان در ضمن یادگیری فعال باید به موضوعی که می خواهند قرار بگیرند علا قمند باشند. برای ایجاد رغبت، لا زم نیست موضوعات درسی را به طور تصنعی جالب توجه نشان داد، همین که مطالب و مفاهیم درسی بر اساس نیاز شاگردان تنظیم شده باشد و مسائل اساسی و واقعی آنان را مطرح سازد و به آنان در برخورد با محیط کمک کند، رغبت آنان برانگیخته خواهد شد.
یکی دیگر از عوامل ایجاد انگیزه، هدف است. هدف به فعالیت انسان جهت و نیرو می دهد.
اگر انسانی در طول زندگی خود هدف قابل وصولی نداشته باشد، پویایی و حرکت خود را از دست خواهد داد. هدف ارزشمند، فرد را به خواستن و طلب کردن وادار می کند. در مدارس، هدف های تربیتی باید انعکاس از احتیاجات و تمایلا ت شاگردان باشد و به طور واضح بیان شود.
مشخص بودن هدف ها در مدرسه، سبب هماهنگ پیش فعالیت های معلم و شاگرد می شود و آنان را به اجرای فعالیت های متنوع بر می انگیزد و جهت و میزان پیشرفت آنان را نشان می دهد، محیط مدرسه و کلا س را آموزنده و نشاط آور می سازد و سطح یادگیری شاگردان را گسترش داده و یادگیری را عمیق تر و موثرتر می کند.
تجارب گذشته
آموخته ها وتجارب گذشته شاگرد ساخت شناختی وی را تشکیل می دهد. آمادگی شاگرد در حد وسیعی تحت تاثیر تجارب گذشته اوست. فرد زمانی می تواند مفاهیم و مسائل جدیدی را درک کند که مفهوم و مساله جدیدی با ساخت شناختی او مرتبط باشد. در واقع، فرایند یادگیری همچون روند رشد است. همچنان که رشد جریانی دائمی است، یعنی گذشته، حال و آینده آنان با هم ارتباط دارد، یادگیری نیز جریانی است که تجارب گذشته پایه و اساس وضع فعلی آن را تشکیل می دهد و آنچه فرد در آینده خواهد آموخت باید متناسب با تجارب او در زمان حاضر باشد.
فرد وقتی مفهومی را واقعا می آموزد که پایه و ریشه در تجارب گذشته اش داشته باشد. اگر این ارتباط برقرار نشود، یادگیری به معنی خاص خود صورت نخواهد گرفت. بنابراین معلم همواره باید فعالیت های آموزشی را براساس تجارب گذشته شاگردان و متناسب با ساخت شناختی آنان طراحی و اجرا کند. توجه به این امر شرط اساسی موفقیت در کارهای تربیتی است. معلم آگاه در فعالیت های آموزشی و پرورشی ابتدا زمینه ها وتجارب گذشته شاگرد را بررسی می کند، توان او را برای درک و فهم مسئله جدیدی می سنجد و مفاهیم جدید را با توجه به سطح دانش او ارائه می دهد. مثلا اگر معلم ریاضی در تدریس مفهوم تازه، زمینه های قبلی شاگردان را به دست فراموشی بسپارد وآموزش خود را بدون توجه به مطالب و دانش قبلی آنان در این زمینه آغاز کند، هرگز موفق نخواهد بود.
البته ممکن است در اینها سوال مطرح شود که با توجه به این که تجارب گذشته شاگردان یک کلا س، دلیل تفاوت در شکوفایی استعداد، محیط خانواده و سطح تربیت والدین یکسان نیست. چگونه ممکن است معلم روش تدریس خود را متناسب با تجارب همه شاگردان انتخاب کند. اگر چه چنین امری کارآسانی نیست، اختلا ف سطح دانشآموزان را می توان از طریق آموزش ترمیمی یا فعالیت های متنوع دیگر که به حل این مسئله کمک می کند، از میان برد.
موقعیت و محیط یادگیری
موقعیت و محیط یادگیری از عوامل بسیار موثر در یادگیری است. محیط مانند نور، هوا، تجهیزات و امکانات آموزشی. طبیعی است هر چه امکانات آموزشی، کتابخانه و منابع مختلف علمی مناسب تر و بیشتر باشد، یادگیری شاگردان در مقایسه با یادگیری شاگردان مدرسه که دارای فضای مناسب نیست و در آن جز کتاب درسی منابع دیگری یافت نمی شود بسیار متفاوت خواهد بود.
محیط ممکن است عاطفی باشد. رابطه معلم و شاگرد، رابطه شاگردان با هم، رابطه والدین با هم و نگرش والدین و مربیان در زمینه تربیت کودکان، همگی می تواند در میزان یادگیری شاگردان موثر باشد. موقعیت آموزش منظم همراه با محبت و احترام متقابل، نسبت به محیط های خشک و تهی از عواطف، تاثیر بیشتری در یادگیری احترام متقابل، نسبت به محیط های خشک و تهی از عواطف، تاثیر بیشتری در یادگیری خواهد داشت. عاطفه به عنوان یک عامل بسیار موثر می تواند در جریان یادگیری عمل کند.
عواملی نظیر عدم امنیت، ترس، اضطراب، نومیدی، شک و تردید می توانند در فعالیت های آموزشی از همه امکانات یاد شده برخوردار باشد، شاگرد را به کنجکاوی و تلا ش برای یادگیری و حل مسائل ذهنی خود وادار می سازد. البته محیط و موقعیت تلا ش برای یادگیری و حل مسائل ذهنی خود وادار می سازد. البته محیط و موقعیت یادگیری باید متناسب با آمادگی، استعداد، نیاز و گرایش شاگردان باشد.
اگر مجموعه عوامل موجود در محیط برای شاگرد برانگیزنده و قابل درک نباشد، مساله ای در ذهن او ایجاد نخواهد شد یا در صورت وجود مساله، شاگرد توانایی حل آن را نخواهد داشت. به هر حال، امکانات محیط آموزشی، اعم از نیروی انسانی و تجهیزات، وضع اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی خانواده نگرش والدین و مربیان نسبت به تحصیل و آموزشگاه و هزاران عامل محیطی دیگر می تواند در کیفیت و کمیت یادگیری شاگردان موثر باشد.
روش تدریس معلم
در کنار شرایط و امکانات آموزشی نیروی انسانی و به ویژه معلم، از مهمترین عوامل تشکیل دهنده محیط های آموزشی است. تاثیر موقعیت و امکانات مناسب بر هیچ فردی پوشیده نیست. اما امکانات و تجهیزات بدون وجود معلم کارایی لا زم را نخواهد داشت. معلم با شناخت امکانات به تجهیز مناسب محیط آموزشی می پردازد. محیط و امکانات آموزشی را سازماندهی می کند،موقعیت آموزشی مناسب را به وجود میآورد و با شناخت استعداد، علا یق و توانایی شاگردان، آنان را در طریق صحیح یادگیری هدایت می کند.
البته چنین نقشی به دانش و اعتقادات معلم بستگی دارد. اگر چه کنجکاوی و ارضای آن را بدیهی ترین احتیاجات شاگردان است. اگر معلم با نظریه ها و اصول یادگیری آشنا نباشد و تدریس را فقط انتقال واقعیت های علمی بداند و تجارب یادگیری را منحصر به نشستن در کلا س، گوش دادن و حفظ کردن مطالب شنیده شده یا نوشته شده در کتاب تصور کند، مسلم است که در تقویت کنجکاوی وپرورش استعداد وتفکر علمی شاگردان چندان موفقیتی به دست نخواهد آورد زیرا شاگرد که همواره علا قمند به فکر کردن است. در بررسی عوامل مختلف باید فرصت حرکت و جنبش داشته باشد تا بتواند به هدف های آموزشی برسد. یادگیری بدون تلا ش و فعالیت و تعامل با محیط صورت نخواهد گرفت.
کسی که می خواهد یاد بگیرد باید فعالیتی متناسب با علا یق و توان خود داشته باشد و اگر در روش تدریس معلم این نکات در نظر گرفته نشود، مدرسه وکلا س برای شاگرد جالب توجه و جذاب نخواهد بود، اما اگر معلم خود را راهنما و ایجاد کننده شرایط مطلوب یادگیری بداند و بجای انتقال اطلا عات، روش کسب تجربه را به شاگردان بیاموزد، آنان در برخورد با مسائل فعال تر خواهند شد، از منابع مختلف استفاده خواهند کرد، اطلا عات لا زم را به دست خواهند آورد، به سازماندهی آن خواهند پرداخت و آن را تحلیل خواهند کرد تا به حل مسائل نایل شوند.
با چنین روشی، شاگرد نه فقط حقایق علمی را فرا می گیرد. بلکه با روش های علمی کسب معرفت نیز آشنا خواهد شد، طرز کار را با منابع مختلف و نحوه استفاده از مطالب درسی برای حل مساله را خواهد آموخت و در فرایند یادگیری، ابتکار و خلا قیت خود را به کار خواهد انداخت.
توجه به کل به جای جز«
طرفداران مکتب گشتالت معتقدند کل، اجزا را در یک طرح و زمینه قرار می دهد و ارتباط آنها را روشن می سازد. به نظر ایشان، اجزا به تنهایی بی معنی و نامفهوم هستند ولی وقتی در یک طرح زمینه قرار بگیرند، معنی و مفهوم آنها روشن می شود. طرح یا کل قابل انتقال و تعمیم است، اما اجزا و کیفیت خالص آنها این خصوصیت را ندارد طرح یا کل، عناصر را مشخص می سازد و آنها را در یک زمینه خالص به هم ارتباط می دهد.
مطالعه فرایند یادگیری نشان خواهد داد که حرکت از کل به جز« روند یادگیری را بهتر و فهم مطالب را آسانتر می کند. اجزا به تنهایی بی معنی و نامربوط هستند ودر طرح و کل، معنی پیدا می کنند. البته کل معادل مجموع اجزا نیست و بررسی تک تک اجزا و روی هم قرار دادن آنها سبب تصور کل نمی شود. کل عبارت است از نحوه ارتباط و پیوند اجزا با هم و تا این ارتباط مشخص نشود، اجزا قابل فهم نیستند.
در جریان تدریس، معلم باید در حد امکان، ابتدا مطالب درسی را به صورت کل مطرح کند و ارتباط اجزا با کل را مشخص سازد و پس از آن به بررسی و تحلیل اجزا بپردازد. مطالعه جزئیات بدون در نظر گرفتن رابطه آنها با هم و همچنین رابطه آنها با کل، موجب پریشانی فکر خواهد شد، در حالی که مطالعه از کل به جز« با مشخص کردن روابط جز« با کل، قدرت تحلیلی در فراگیران می دهد و در نتیجه یادگیری معنی دار می شود. به عبارت دیگر، حفظ و فکر و تکرار، جای خود را به فهم و اندیشه می دهد.
تمرین و تکرار
برای بسیاری از دست اندرکاران آموزش و پرورش، هنوز این سوال ها مطرح است: تمرین چه نقشی در فرایند یادگیری دارد؟