بخشی از مقاله
چکیده
در عصر حاضر، سازمان ها برای دستیابی به موفقیت در همه زمینه ها، باید به انتظارات اجتماعی و احکام اخلاقی واکنش مناسب نشان دهند و با رعایت اخلاق کار و مسئولیت اجتماعی، به بهترین نحو این گونه انتظارات را با هدف اقتصادی سازمان تلفیق کنند تا دستیابی به اهداف بالاتر و والاتری را امکان پذیر سازند.به طور کلی تصمیم گیری یک فرآیند ذهنی است که تمام افراد بشر در سراسر زندگی خود با آن سرو کار دارند.
فرآیند تصمیم گیری در پرتو فرهنگ، ادراکات، اعتقاد و ارزش ها نگرش ها، شخصیت، دانش و بینش فرد صورت می گیرد و این عوامل بر یکدیگر تأثیر متقابل دارند. در مدیریت معاصر تصمیم گیری به عنوان فرآیند حل یک مسأله تعریف شده است و اغلب به تصمیم گیری، حل مسأله نیز گفته می شود. می توان گفت تمام فعالیت ها و اقداماتی که در همه زمینه ها توسط افراد بشر انجام می شود، حاصل فرآیند تصمیم گیری است. این مقاله فرایند تصمیم گیری را مورد بررسی قرار می دهد.در این مقاله، در راستای تبیین مسئولیت اجتماعی سازمان و ارتباط آن با تصمیم گیری، نخست به تعریف مسئولیت اجتماعی و تصمیم گیری پرداخته و ضمن توصیف سطوح تصمیم گیری، ارتباط مسئولیت اجتماعی و تصمیم گیری تشریح شده است.
واژه های کلیدی: مسئولیت پذیری اجتماعی، تصمیم گیری، مدیران، سازمانهای دولتی
مقدمه
تصمیمات همواره در جهت تحقق اهداف و با توجه به منابع موجود گرفته می شود و نوع اهداف و چگونگی تحقق آن ها را تعیین می کند، بنابراین تصمیم گیری، مکانیسمی است که تمام فعالیت های سازمان را در بر می گیرد و در واقع، بر تمام اعضای سازمان خواه به صورت انفرادی و خواه به صورت عضوی از گروه، اثر می گذارد. سازمان بدون وجود مکانیسم تصمیم گیری، فرو ریخته و به صورت مجموعه ای از افراد که هدف های خاص خود را دنبال می کنند در می آید.
برای اتخاذ یک تصمیم مساعد باید بتوان، ارزش هر یک از نتایج احتمالی را که پس از انجام تصمیم او حاصل خواهد شد، پیش بینی کرده و به طور ضمنی این ارزش ها را با نوعی مقیاس کمی مقایسه، و احتمال موفقیت را بررسی نماید، که این کار همیشه ساده نخواهد بود. تصمیم گیری از اجزای جدایی ناپذیر مدیریت به شمار می آید و در هر وظیفه مدیریت به نحوی جلوه گر است؛ در تعیین خط مش های سازمان، در تدوین هدف ها، طراحی سازمان، انتخاب، ارزیابی و در تمامی اعمال مدیریت، تصمیم گیری جزء اصلی و رکن اساسی است. مدیران بنابر ضرورت حرفه ای، تصمیم گیری می کنند و کیفیت این تصمیمات می تواند تعیین کننده موقعیت سازمان در جهت دستیابی به اهداف سازمان باشد.
بیان مسئله
به طور کلی، مسئولیت اجتماعی، تعهد تصمیم گیران برای اقداماتی است که علاوه بر تأمین منافع خود، موجبات بهبود رفاه جامعه را نیز فراهم می آورد. در این تعریف، چندین عنصر وجود دارد: اولاً، مسئولیت اجتماعی، یک تعهد است که مؤسسات باید در قبال آن پاسخگو باشند. ثانیاً، مؤسسات مسئولند از آلوده کردن محیط زیست، اعمال تبعیض در امور استخدامی، بی توجهی به تأمین نیازهای خود و تولید کردن محصولات زیان آور که به سلامت جامعه لطمه می زنند، بپرهیزند و سرانجام، سازمان ها باید با اختصاص منابع مالی و با اقداماتی از قبیل: کمک به فرهنگ کشور و مؤسسات فرهنگی و بهبود کیفیت زندگی، در بهبود رفاه اجتماعی بکوشند.
در نهایت، مقصود از مسئولیت اجتماعی این است که چون سازمان ها تأثیر عمده ای بر اجتماع دارند، لاجرم چگونگی فعالیت آنها باید به گونه ای باشد که در اثر آن زیانی به جامعه نرسد و در صورت رسیدن زیان، سازمان های مربوطه ملزم به جبران آن باشند. به عبارت ساده تر، سازمان ها باید به عنوان جزئی مرتبط با نظام بزرگ تر که در آن قرار دارند، عمل کنند از آنجا که شرکت ها و سازمان ها توسط مدیران اداره می شوند و نظرات آنها در نحوه ی اداره سیستم ها تأثیر گذار است، توجه به اخلاق مدیران و مسئولیتشان در قبال جامعه تحت عنوان مسئولیت اجتماعی مدیران از اهمیت زیادی برخوردار است.
مدیران تصمیماتی را اتخاذ می کنند که علاوه بر داشتن مبانی واقعیت، مستلزم قضاوت ارزشی و اخلاقی نیز هست. به این ترتیب تصمیمات مدیران می تواند طی یک روند سلسله وار سرنوشت نهادهای جامعه را تا حدود زیادی دستخوش تغییر نماید. پس اگر مدیران شرکت ها برای اهداف اجتماعی خود ارزش قائل نباشند، آلودگی محیط، بیماری، تبعیض و نابسامانی محیط شان را فراخواهد گرفت. اگر در گذشته به مدیران توصیه می شد که سازمانشان را بهره ور نگاه دارند و به ارضای نیازهای روحی و روانی کارکنان تشویق می شدند، در عصر حاضر مدیران را متوجه محیط های خارج از سازمان هایشان ساخته اند. چراکه منشور سنتی سازمان ها که دغدغه ی مدیرانرا صرفاً در بهره وری، توسعه و سودآوری سازمان می دید با منشوری جایگزین شده است که مسائل محیطی را در دستور کار مدیران قرار می دهد.
لذا مدیر امروز برای کسب توفیقات می بایست نگاه به محیط بیرونی سازمان را توسعه داده و افزون بر مشتریان دائمی اش، همه شهروندان را مشتری خود دانسته و این فرهنگ را در سازمان تحت امر خود تسری دهد. بنابراین مدیران چنین سازمان هایی فقط به رضایت مشتریان مستقیم بسنده نمی کنند، بلکه باید همه افراد جامعه بر فعالیت های آنها صحه بگذارند.