بخشی از مقاله

چکیده

در این مقاله که به روش کتابخانهای و توصیفی فراهم آمده است، سعی بر این است که تلفیق اندیشههای سترگ عرفانی شیخ ابوسعید ابوالخیر با تصویر سازیهای بلاغی او نموده شودبا. توجّه به این که هم زبان و ادب پارسی و هم معارف عرفانی در زمان او - قرن چهارم و پنجم - هنوز در مراحل اولیّه و نوبلوغی خود به سر می برد.شیخ ابوسعید ابوالخیر ماحصل اندیشههای عرفانی خود را در قالب رباعی به منصّهی ظهور گذاشته استرباعیّات.

شیخ هر چند در محدودهی سبک خراسانی جای میگیرند ولی با توجّه به سوز عاشقانه و شور عارفانهی سرایندهی آنها، بوی »زلف آشفته و خوی کرده« در سراسر آن به مشام می رسد. هر چند از دیدگاه آرایهها، تشبیهات حسّی و استعارههای نزدیک به ذهن در رباعیّات او کم نیست ولی تجارب عالی عرفانی و اندیشه های رمزآمیز اوست که تصاویر طبیعی، عاقلانه، محسوس، نازل، بدوی و محدود سبک خراسانی را طرد میکند و به دنیای گستردهتر رمانتیسیسم و سمبولیسم عرفانی پرمی کشد. این رشد و تعالی اندیشه در تصاویر بلاغی او بازتاب گستردهتری یافته و امتیاز پیشگامی در ادب صوفیانه را به نام او ثبت کرده است.

مقدّمه

عرفان یا تصوّف به عنوان طرایقهخاص، زهد، ترک تعلّقات مادّی، یک سویی با خالق و بریدن از ماسوا را سرلوحهی کار و کارنامهی خود قرارداده استاین. تفکّر هرچند در قرن اوّل و دوم پیدا شد ولی در قرون سوم و چهارم رونق و نضجگرفت. در ابتدا جنبهی عملی آن غالب بود ولی بعدها مخصوصاً در سدههای هفتم و هشتم، با فلسفه و عرفان درآمیخت و بُعد نظری و علمی آن هم رو به کمال نهاد

ادبیّات ایران از قرن چهارم و پنجم، اندکاندک مفاهیم والای عرفانی را در خود پذیرفت و شعرای عارف یا عرفایی شاعر را در دامان خود پروراند. مفاهیم عرفانی که در خراسان رشد نمود و با پیشگامی شیخ ابوسعید - البته پیش از سنایی - فراتر دامن گسترد. از سوی دیگر شاعر عارفی چون بوسعید مهنه نیز ناگزیر است، تجارب عرفانی خود را در قالب وسایط حسّی، تجربی و جزیی بریزد تا بتواند آنها را منتقل نماید از این رو از زبان رمز، تمثیل، تشبیه و ... استفاده می کند.

در این مقاله که به شیوه توصیفیتحلیلی صورت گرفته،تلاش گردیده به اینسؤالات پاسخدادهشودکه چه عواملی موجب نزدیک شدن جمال شناسانه رباعیات شیخ ابوسعید به سبک عراقی شده است و این رنگ و بو از کجا نشأت گرفته است؟ با توجه به این که در مورد تصویرگریهای شیخ ابوسعید در رباعیات تا به حال به صورت گسترده بحثی صورت نگرفته است، به اجمال این اشعار از جنبه تصویرگری و زبانی بررسی می گردد.

پروای تفکّر در بیت

در مورد شاعر بودن شیخ تا کنون نظرات مختلفی اظهار شده است که در این جا به صورت بسیار اجمالی و گذرا به آنها میپردازیماشعار. فراوانی از او در اسرارالتّوحید محمّد بن منوّر و حالات و سخنان ابوسعید از نوادهی دیگرش ابو روح لطف الدّین ابی سعید بن ابی سعد، نقل شده است که »نفی مطلق و اثبات تمام آنها کار چندان استواری نیست.« - شفیعی کدکنی، - 1375 تفکیک اشعار سرودهی خود او و منسوب به دیگران در این دو اثر کاری است بسیار دشوار. دلایلی برای ردّ شاعری شیخ در منابع گوناگون ذکر شده است که مهم ترین آنها دو مأخذ نزدیک به زمان اوست، از این دو نوادهدر. کتاب حالات و سخنان ابوسعید، در انکار شاعریّت شیخ چنین می خوانیم:» درویشی حمزه نام به شیخ نامه نوشت، بر سر نامه نبشته بود:"بوحمزه التراب". شیخ بر پشت نامه نبشت این بیت و بفرستاد:

چون خاک شدی، خاک تو را خاک شدم.   //  چون خاک تو را خاک شدم، پاک شدم.

پس روی به جمع کرد و گفت: ما هرگز شعر نگفته ایم. آنچه بر زبان ما رود، گفتهی عزیزان بود و بیشتر از آنِ پیر ابوالقاسمِ بشر بود.

دیگر نوادهی او در قرن ششم، در هنگام قحط دین و نایافت مسلمانی در خراسان در پی حمله ی غزان که از تصّوف نه اسم مانده بود و نه رسم و نه حال و نه قال، سه بیت به او منسوب کرده است:شیخ» الاسلام، جدّ این دعاگوی، خواجه بوسعد، آورده است که جماعتی را گمان افتاد که بیتهایی که در میان سخن بر زفان مبارک شیخ ما می رفته است، او گفته است و نه چنان استکه او را چندان استغراق بودی در حالت خود به مشاهدهی حق، که او را پروای تفکّر در بیت و در هیچ چیز نبودی در همه عمر او، الّا این یک بیت که بر پشت رقعهی حمزه نوشت و این دو بیت که هم شیخ فرمود:

جانا به زمین خابران خاری نیست،  // کش با من و روزگار من کاری نیست.
با لطف و نوازش جمال تو مرا  //  در دادن صدهزار جان، عاری نیست.

بیش از این او نگفته است. دیگر هر چه بر زفان او رفته است همه آن بوده است که از پیران خویش یاد داشته استمحمّد. -

اگر نوادگان شیخ شعریّت او را انکار میکنند و آن را دون شأن بوسعید میدانند، باید یادآور شد که عالیترین تراوشات روحانی و ذوقی مولوی هم در هنگام سماع و وجد او بوده است و لازمه ی سماع و وجد نیز قول و غزل و ترانه است و این که مریدان مولوی مخصوصاً حسام الدیّن چلبی آنها را نوشتهاند، از شأن مولانا نمیکاهد؛ آن چنانکه از مرتبهی بوسعید هم. بسیار ذکر شده است که شیخ در پاسخ مریدان و جهت درک عمیقتر مفاهیم عرفانی، مخصوصاً در سماع و موعظه، گاه در یک روز بیش از هزار بیت بر زبان میآوردهاست.

حالت استغراق و سکر عرفانی با شاعری او، نه تنها هیچ منافات و اصطکاکی ندارد بلکه چون هر دو از یک سنخ هستند، حاصل تعاملها،آنخلق رباعیّات پرشور و بررُستهای شده است که به اقرار محقّقانی چون هرمان اته، حتی بزرگی چون سنایی غزنوی را وامدار شیخ می-کند.دلایل دیگری میتوان عنوان کرد که شیخ نه تنها به شعر و شاعری علاقهمند بود بلکه به قول دکتر شفیعی کدکنی، با شعر میزیست و با شعر نفس میکشید و از شنیدن اشعارمنقلب میشد. »به سبب کثرت اطلاعاتی که در تفسیر و حدیث و فقه و ادبیّات داشت، مواعظ او همواره با استفاده از این گونه مسایل همراه بود و به علّت ذوق لطیف و حِدّت ذهن و حسن محاوره و لطف بیان خود، اطرافیان را چنان مجذوب میکرد که سر و جان در راه او میباختند.

در کتاب دیداری با اهل قلم، ضمن تأیید ذوق شاعرانه و شعرشناسی و مناسبتخوانی شیخ، از قول دکتر شفق،دلیل انکار شاعری، این مطلب عنوان شده که شاعرپیشه بودن دون مرتبه ی استغراق مرد عارف است و از این لحاظ نخواسته اند، باور بدارند که شیخ فکر خود را صرف عرض و طول عروض و قافیه میکرده است.

شاید تأکید نوادگان شیخ بر این که او از شدت استغراق پروای بیتگفتن نداشته است، بر این اساس باشد که شاعری را به دلیل رویکرد ناشایست بسیاری از صوفیّه که دام مینهادند و سر حقّه باز میکردند، فروتر از مقام او میدانسته اند. با این وجود،حتّی مجموع ابیات شیخ را تا 1584 بیت نیز گفته اند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید