بخشی از مقاله

تبارشناسی بحران هویت و ساختارشکنی سبک های معماری معاصر

چکیده:

در این مقالـه تـلاش شـده تـا بـه کمـک متـدولوژی توصـیفی و تبیینـی و بـا کمـک تبارشناسـی فوکـویی و ساختارشکنی, مبانی بنیادین هویت، وتاثیر آن بـر رویکردهـای متفـاوت در حـوزه هنـر را تبیـین کنـیم. ابتـدا بـه شناخت شناسی بنیادهای فکری غرب اشاره شده وسپس رهیافت های مختلف در حوزه هنر , ساختارشکنی شده است وفرجام های محتمل هنر و معماری از باب هویت منـدی کـه بـه صـورت یـک طیـف گسـترده شـده انـد، درقالب چهار طبقه، بررسی شدند. نخست، تاکید مفرط بـر هویـت تـاریخی، بنیادهـای معمـاری نوسـتالژیک را شکل میدهد. دوم بر ویژه بودن هویت تاکیدی وجود ندارد و رویکـرد عـام آن موجـب شـکل گیـری معمـاری عامیانه(بین الملل) می شود. سوم، به هویت بیشتر از منظر تکثر و تفاوت اهمیت داده می شـود و افـراط در تکثـر هویتی،زمینه ساز معماری آشفته میشود. درگونه چهـارم، بـر جامعیـت، کلیـت محـوری و حیـات گرایـی تاکیـد میشود. این زیرساخت فرهنگی - هنری بر بن بست های منطقی و فلسفی غربی فائق آمده و به اشـکال مختلفـی وحدت را در عین کثرت جلوه ها نمایان میسازد. این شـکل توحیدگرایانـه از هنـر را مـی تـوان منبعـث از تفکـر توحیدی قلمداد کرد که شاید بتواند سبک زنـدگی ایرانـی و معمـاری آنـرا از امتـزاج نـاهمگون کنـونی نجـات بخشد.


واژگان کلیدی: بنیان هویت، تبارشناسی، ساختارشکنی، سبک های معماری، معماری فیزیولوژیک


-1 پیشگفتار و مقدمات بحث:

آیا اساسا ربطی میان اندیشه و نحله های فلسفی با سبک زندگی و اشکال مختلف آن همچون سبک های معمـاری مـورد پسند مردم و جامعه وجود دارد یا خیر؟ برای کسانی که در قلمروهای اندیشه و انسـان شناسـی و ماننـد آن, مشـغول تحقیـق و تدبیر هستند وابستگی این مقولات امری روشن و بدیهی است اما برای جامعـه ای ماننـد جامعـه معاصـر ایرانـی کـه بـه اذعـان بسیاری شناخت آن بسا غامض تر و پیچیده تر از بسیاری از جوامع دیگر مانند اغلب جوامع سرمایه داری غربـی اسـت, شـاید طرح این پرسش چندان هم بی مناسبت و بیجا نباشد. خصوصا آنکه در کشور ما گروهی از عوامل مختلف و متفـاوت وجـود دارند که امکان و تداخل این حوزه ها را به چالش کشیده و مورد تردید قرار میدهند که از جملـه آنهـا عـدم وجـود پیونـدی طبیعی و جهان شمول میان این حوزه ها است.

در این میان عدم نظریه پردازی در زمینه هایی چون فلسفه جامعـه شناسـی, فلسـفه سیاسـی و حلقـه هـای بعـدی آن ماننـد سیاست های اجتماعی و سیاست اقتصادی که شدیدا در این قلمروهای فکری, نیاز به نظریه پـردازی وجـود دارد زیـرا اساسـا فاقد رویکردهای مشخص در این حوزه ها هستیم. که شاید یکی از دلایل آن عدم تجانس و ناهماهنگی میان تفکـرات چـپ گرایانه (که سهم بارزی در ایجاد و شکل گیری انقلاب اسلامی و رویه های سیاسی و بوروکراتیک اوایـل انقـلاب بـویژه در حوزه های اقتصاد و اداره کشور داشتند) و راست گرایی دهـه اخیـر کـه نیـاز بـه اصـلاحات اساسـی اداری و اقتصـادی ماننـد اجرای سیاست های اقتصادی بازار آزاد و برون سپاری و کاهش تصدی گری های دولتـی و ... را سـرلوحه سیاسـتهای کـلان نظام اعلام کرده اند ولی به دلایلی (که در حوصله این بحث نیست), کشور همچنان در میانه ایـن دو پـارادایم و تفکـر غالـب در شکلی از گم گشتگی و عدم وجود نگاه و راهبرد مشخص به سر میبـرد, و بسـییاری از عوامـل متـداخل دیگـر, ضـرورت پرسش از وجود یا عدم وجود و چگونگی و کیفیت پیوند میان بنیانهای فلسفی و فکـری بـا سـبک زنـدگی را آشـکارتر مـی سازد.

به دلیل همین پیوند ارگانیک ناآشکار میان فلسفه و خصوصا معماری در تمام جهان و با شدت بیشتر در ایران است که ما هنوز در خم همان قصه برخورد سنت و مدرنیته ایم که با افزوده شدن گفتمانهایی چون پسامدرنیته و نئوسوسـیال دموکراسـی که شکل خاصی از آن در کشور حاکم است, اثبات وجود و کیفیت این پیوستارهای اصولی را سخت تر از قبـل هـم سـاخته است.

اما اگر بخواهیم به صورتی اجمالی و بسا خلاصه وار به موجودیت این پیوندها اشاره کنیم باید بگوییم که: تفکـر فلسـفی خاصی که در برها ای از زمان با اقبال عمومی مواجه میشود یعنی ریشه های خود را در جامعه شناسی و سیاسـت و ... تحکـیم میکند, پس از طی مدت زمانی به شیوه های زندگی مردم و سبک هـای ویـژه ای از زنـدگی منجـر میشـود و در درون مـردم کوچه و بازار نمود می یابد. برای روشن شدن این حکم مبرهن با مثالی که در زیر می آید, آنرا روشن میسازیم.


2


در اروپای قرون 18 و 19 میلادی که شدیدا متاثر از افکار افلاطونی و ارسطویی قرون گذشته بود, سنت فکـری دکـارتی و سپس کانتی رواج خاصی داشت که خصوصا آرای کانت در مورد زیباشناسی و خصوصا زیباشناسی مستقل و غیر مغرضانه (یا هر چیزی که آنرا بنامیم), در ساحت هنری مورد قبول عامه اهل فلاسفه و جامعه شناسان و ... بود. اما بـا ظهـور فریـدریش نیچه که پدیده فلسفی دوران های بعد شد در حالیکه در عمر خود هیچ اقبالی به او نشد اما او خود به اقبال آیندگان به آثارش شدیدا امیدوار بود( گویی که با اشراق و شم کم نظیر خود به آن دست یافته بود). نیچه شدیدا به آرای کانت حملـه بـرد و در آثارش همچون تبارشناسی اخلاق, غروب بتان و... تز دیگری را ارائه نمود که مبتنـی بـر چرخـه خواسـت قـدرت بـود. (کـه توضیح این نگرش نیز خارج از حوصله یک مقاله علمی و این گفتار است).

پس از طی زمانی نزدیک یک قرن و با سر برآوردن مکتب فکری پدیدارشناسی با آرای هوسرل , گادامر و ... که تا حـد زیادی در برخی مباحث به گفتمان نیچه ای قرابت داشت, سنگ بنای مطرح شدن و ریشه دواندن تفکر نیچه ای نبـز گذاشـته شد. بعدها آرای فلاسفه ای چون ویتگنشتاین و هایدگر به نضج این جریان کمک شایانی کرد. با ورود آرای نیچـه و اساسـی تر از آن گفتمان نیچه ای به حوزه های مختلف علوم انسانی مانند جامعه شناسی, مردم شناسی, زبان شناسی و... اسـاس تفکـر جدیدی بنیان نهاده شد. تا آنکه با پردازش های کم نظیر فوکو, دریدا, بودریار, لاکان و ... در حـوزه هـای مختلـف فکـری, سیل تفکر نیچه ای به سطح جامعه رسید و اساسا سـهم بـه سـزایی از ایجـاد گفتمـان پسـامدرن را میتـوان بوامـدار تفکـر نیچـه دانست.

در اینجاست که میتوان نمود و نمایش یک تغییر و تطور فلسفی محض را تا آثار آن بر زنـدگی مـردم ماننـد سـبک هـای جدید معماری چون فراکتال, پرش کیهانی و مانند آن را پی گرفت و این پیوند ارگانیک را آشکار ساخت. هر چنـد کـه نـه نگارنده و نه بسیاری از صاحب نظران حوزه میان رشته ای فلسفه هنر و نیچه شناسان , موافق گره زدن بی مـورد و بـی چـون و چرا و خارج از اصول این دو پدیدار ( یعنی تفکر فلسفی صرف و نمودهای متاثر از آن همچون معماری و روان شناسـی و...) نبوده و نیستیم و در مثل اینکه آیا از منظر نیچه ای احتمالا معماری های گهری یا آیـزنمن از لحـاظ زیبـا شناسـی مـورد اقبـال احتمالی او میبوده است یا نه, هیچ رای و نظر روشن و مشخصی را نه داشته ایم و نه اساسا میتوان داشت.

در نهایت, پس مبانی فلسفی و فکری به واسطه دانش های واسطه ای مانند جامعه شناسـی و سیاسـت و... بـر روی سـبک زندگی تاثیر گذار هستند. اما این سازوکار همچنان که اشاره شد به واسطه اختلاط و مناقشات اساسی شـناختی در گسـتره ای مانند ایران معاصر عملا چندان مشخص و ارگانیک و قابل تبیین و تشخیص نیستند زیرا از سویی ما همچنان گرفتـار مناقشـات سنت و مدرنیته یا به عبارتی مذهب و مدرنیته ایم و از سویی متاثر از تفکرات تکنولوژی محـور همچـون رسـانه هـا و جریـان رسانه ای غا لب غربی هستیم. و این در نهایت به بحران هویت در همـه عرصـه هـای زنـدگی منجـر خواهـد شـد کـه یکـی از مشخص ترین این حوزه ها معماری و شهرسازی ایرانی در دهه های اخیر است.

3


-2 روش شناسی تحقیق:

ما در این تحقیق با محوریت متدولوژی تبارشناختی عمده بحث و شاکله اصلی آن را پیش خواهیم برد و در برخـی از زیر مجموعه های بحث ها از روشهای معمول تبیینـی و توصـیفی بـرای نشـان دادن برخـی از معضـلات در معمـاری و سـبک زندگی نیز بهره خواهیم برد. پس ضرورت دارد تا ابتدا به تعریفی از این روش بپردازیم.


-1-2 تبارشناسی:

فوکو تبارشناسی (Genealogy) را در تکمیل ترفند دیرینه شناسی )Archeology) به کار گرفت. می توان گفـت که او دیرینه شناسی را در مطالعه دانش و معرفت به کار برد اما تبارشناسـی را را در ارتبـاط بـا قـدرت مـورد توجـه قـرار داد. تبارشناسی رویکردی تاریخی به روابط و مناسبات قدرت و دانش است. تفاوت اصلی میان تاریخ و تبارشناسی آن اسـت کـه تاریخ از مبداء رویداد در گذشته ای دور آغاز می کند اما تبارشناسی زمان حال را نقطه عزیمت قرار داده و برای فهم پدیـده قدرت آن را در گذشته می جوید و دودمان آنرا پی می گیرد. روش تبارشناسی برخلاف تـاریخ در پـی فهـم کثـرت و تنـوع رویدادهاست.( ضیمران,(147- 146 ,1385


-2-2 ساختارشکنی:

دکانستراکشن که به ساختارشکنی, شالوده شکنی, بن افکنی و واسازی ترجمه شده است ، یکـی از متـدهای روش شـناختی پسامدرن است که در پی گشودن یا باز کردن تمام شالوده هاست .پیتر آیزنمن این مباحث را وارد عرصـه معمـاری نمـود او کـه خود به دوگانگی های بنیادی و چند سطحی اذعان دارد براین باور است که درزندگی امروز مـا دوگـانگی هـایی ماننـد وضـوح وابهام ،ثبات وبی ثباتی ،زشتی وزیبایی... صراحت وایهام وجود دارد، نمیتوان از یکی برای استتار دیگـری اسـتفاده کـرد ،بلکـه این تقابلها ودوگانگی ها م ی بایسـت در سـاحت معمـاری بـه عنـوان تجلـی گـاه شـرایط زنـدگی امـروز مـا بـه نمـایش گذاشـته شود.(قبادیان (148-144


-3 تعاریف و واژه شناسی:


4


1-3 هویت (Identity)چیست؟

واژه » هویت « کلمه ای عربی است و مصدر جعلی می باشد این کلمه به معنای او (هو) ضمیر غایب مفرد مـذکر اسـت کـه تشکیل شده از (هو) به اضافه (یت) که نشان مصدر جعلی است یعنی ذات و جلوه خودی که از درون بر می آید.

واژه هویت Identity ریشه در زبان لاتین دارد و از Identitas از ریشه Idem یعنی » مشابه و یکسـان« مشـتق مـی شـود. این واژه در یک معنا به ویژگی یکتایی و فردیت ، یعنی تفاوت های اساسی که یک شخص را از همـه کسـان دیگـر بـه واسـطه هویت »خودش« متمایز می کند، اشاره دارد و در معنای دیگر به ویژگی همسانی که در آن اشـخاص مـی تواننـد بـه هـم پیوسـته باشند و یا از طریق گروه یا مقولات, بر اساس صور مشترک برجسـته ای ، نظیـر ویژگـی هـای قـومی و ... بـه دیگـران بپیوندنـد، دلالت دارد. (درفکوهی,(64-63 ,1380

البته شکل دیگری از تعریف هویت که مبتنی بر ایجاب هویت است نیز وجود دارد که به این شـکل تعریـف میشـود: وجـود هر چیز وابسته به ارزشهایی است که به آن چیز معنا بخشیده اند . معنای لغوی کلمه هویت، یعنی حقیقت شـیئی یـا شخصـی کـه مشتمل بر صفات جوهری او باشد ، ذات ، هستی ، وجود .

بدین ترتیب ، اولاً چیز بی هویت وجود ندارد . هویت نیز همچون واژه های فرهنگ و شخصیت ، حاوی بارمعنایی ای است که آنرا غیر قابل سلب از اصل و موضوعش می کند . همانطور که بی فرهنگی و بی شخصیتی معنا و وجود خارجی نـدارد ، بـی هویتی نیز بی معناست .

ثانیا بحران هویت ، نه به معنی حرکت به سمت بی هویتی است ، که چنانکه گفتـه شـد ، بـی هـویتی معنـا و وجـود خـارجی ندارد ، بلکه به معنای عدم احترام به آن دسته اصول و ارزشهایی ست که به آن چیز ، هویت بخشیده اند و عدم احترام به ارزشها نیز خود ، به معنای رعایت ننمودن و عدم پایبندی به اجرای ارزشها ست . (خالقی مقدم,) http://socialsciences. ir


-2-3 معماری/ مهراز Architecture

دانشنامه ویکی پدیا ، در تعریف معماری اینگونه تشریح می کند : معماری یعنی یعنی ارائه بهتـرین راه حـل، چـه اسـتفاده از راهحلهای گذشته، چه آفریدن راهحل جدید برای رسیدن به هر هدفی.

معماری هنر و دانش طراحی بناها و سایر ساختارهای کالبدیست. تعاریف جامع تر، بیشتر معماری را شامل طراحـی تمـامی محیط مصنوع از طراحی شهری و طراحی منظر تـا طراحـی خـرد جزییـات سـاختمانی و حتـی طراحـی مبلمـان مـیداننـد... واژه

5


معماری را هم به » فرایند ساماندهی فضا« (به عنوان اسم معنا و فعالیـت خلاقانـه و هـم بـه »دسـتاورد سـاماندهی فضـا« (بـه عنـوان اسمذات و اثری خلق شده ) اطلاق می کنند .

آنچنان که این تعریف تصریح دارد معماری فرایندی پویاست که به دستاوردی سازمان یافته منتهی می شود .

واژه ی »معماری« از ریشه ی »عمر« به معنای عمران و آبادانی و ساختن است که »معمـار«، معنـای بسـیار آبـاد کننـده را در خود جای داده است و معادل فارسی برای آن چون »مهراز.« پیشنهاد شده است که از جمع »مه«، بهمعنای بزرگ و »راز« بهمعنـای سازنده تشکیل شده است.


- 4 ســــــــــــــــــــــــــــــــــــبک زنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــدگی:

سبک زندگی به عنوان یک مقوله مهم هنگامی مورد توجه جامعه شناسان قـرار گرفـت کـه آن هـا از ارائـه نظریـه هـای کـل نگرانه و پرمدعا، به نظریه هایی محدودتر اما با عمق و دقت بیشتر در جزئیات روی آوردند و به ویژه به معانی کنش انسان هـا در زندگی روزمره پرداختند. اما تاثیرات عمیق این چرخش بر رهیافت های علوم اجتماعی هنگـامی آشـکارتر شـد کـه بـا » جهـانی شدن« و فشردگی زمان و مکان همراه شد، مرزهای سنتی میان هویت های اجتماعی در سراسر دنیا را در نوردیـد و همـه چیـز را پیچیده تر کرد.

امروزه بررسی سبک زندگی از دیدگاه جامعه شناختی، مرهون مطالعات و تحقیقات در دو سطح خرد (زنـدگی روزمـره) و کلان (جهانی شدن) به شمار می رود. یکی از مهم ترین پیامدهای این وضعیت، تاثیرات آن بر توسعه »امر سیاسی « است؛ امـری که به طور مشخص در » جامعه شناسی سیاسی جدید« به آن توجه شده است. به این صورت که »قدرت« به عنوان آن چه در همه ابعاد و زوایای سزندگی روزمره پخش است، دیده می شود و دلالت آن از تمرکز بر روابط قـدرت در سـطح دولـت و نهادهـای رسمی، به تار و پود روابط فرهنگی، اقتصادی و ... در تمامی شئون زندگی آدمی کشیده شده است.

امروزه صحبت های دوستانه میان دو نفر نیز می تواند مصداقی از امـر سیاسـی تلقـی شـود. در فضـای جهـانی شـدن، تمـامی جامعه عرصه ظهور و اعمال سلطه است و منابع قدرت از همه مجاری برای دست بردن در زنـدگی انسـان اسـتفاده مـی کننـد؛ از سوی دیگر سبک زندگی عرصه بروز هویت های متفاوت و مقاومت آن ها در برابر روابط پیچیده قدرت نیز است. بـرای نمونـه در دستور کار جنبش های اجتماعی نوین می توان تلاش برای رهایی از جنبه های سرکوب گر قدرت و بازنمـایی هویـت هـای متفاوت را یافت. (غفاری,(1391

6


“هنر” بهترین ابزار برای ایجاد و حفظ، بسط و نهایتا صدور سبک زندگی است و در میان هنرها، معماری بـه دلیـل القـاء و تحمیل سبک زندگی به مخاطبان خود، از مـوثرترین ایـن ابـزار اسـت. انسـان در فضـای سـاخته شـده زنـدگی مـیکنـد، فضـای معماری، فضای شهری و. … به هر تقدیر زندگی در یک شهر یعنی زندگی در فضاهای معماری و شهرسازی؛ و شهرنشینان در تمام ساعات شبانه روز ناگزیر از فضای معماری هستند. بدین ترتیب ساحت معماری ساحت همه اوقات و ایـام و همـزاد و سـایه مردمان شهر است و لحظهای آنها را از این هنر، تنها نمیگذارد. پس هنر معماری بیشترین اوقات را با شهرنشینان سپری می کند و از اینرو بیشترین تاثیر و تاثر را بر احوالاتشان رقم میزند.

از سوی دیگر زیستن در فضای معماری، به مثابه پذیرش سیطره ی فضا بر انسان است. فضای معماری بر انسان سیطره دارد و رفتار فیزیکی و نهایتا ذهنی مخاطب خود را به سیطره و کنترل خود در میآورد. به او مدام القا میکند که کجا بخوابد، کجا بنشیند، چه چیز را و از چه زاویه ای ببیند و کجا غذا تناول کند، کجا و در چه فضایی کار کند و قس علی هذا. به همین منوال، هر کدام از مکان هایی که در آن میزید، در هنر معماری، میزان رنگ، نور، صدا، بافت و… آن مشخص و مهندسی شده است و هر مقدار از متغیرهای فوق که عناصر و کیفیات بصری هستند، تاثیر بصری و روانی خاصی به مخاطب خود القا میکند و انسان را در تمام اوقات عمر، متاثر این احوالات قرار میدهد .(هرچند که) معماری و شهرسازی ما و به تبع آن شیوه ی زندگی امروز مردمان ما، بیش از هر زمان دیگری به معماری و لایف استایل غربی آلوده است.(ارجمندی,(1391


-4 شناخت شناسی (اپیستمولوژی) سنت فکری غرب و چالش های بنیادین آن

همچنان که تقلیل فلسفی به دوالیسم (کارکرد/فرم) در هنر انجامیده است، نگرش تک سـاحتی و عمـل گرایانـه بـه هنـر نیـز، باعث سلسـه رویکردهـایی در ایـن زمینـه شـده اسـت کـه بـه تـدریج بـه نقصـان در جامعیـت و کلیـت هنـر انجامیـده اسـت ایـن کارکردگرایی رادیکال در دوران اخیر وا کنش صریحی را از سوی گفتمان های انتقادی دریافت کرده است.

بی تردید بحث های بنیادی در هر حیطه ای به پرسش های وجودی منتهی می شود . موضوعات شناخت شناسی (اپیسـتمولوژی) و هویت مندی از مباحثی است که هر گفتمانی را دچار چالش هایی خواهد نمود. ما در ابتدا با همین موانع دشوار آغاز می کنیم.

در دو گانه انگاری نهادینه شده افلاطونی ، همه موجودیت ها به دو قسم مشخص تفکیک می گردند ، یکـی جـوهر شـیء و دیگری اعراض شیء ، جوهر مفهومی انتزاعی و یا غیر قابل دسترس برای تجربه و درک ذهنـی اسـت کـه اسـاس بـودن اسـت و ذهن تنها سایه ای از آنها را می تواند تجربه و درک نماید ، این اعراض یا سایه ها ، همان هستی و جهانی است که بی واسطه بـه تجربه و ادراک می رسد. ولی به واسطه همین خوانش متافیزیکی خاص از هستی ،انگاردر فلسفه دو گانـه انگـار افلاطـونی همـه آن ها فرعیات وجود محسوب می گردند و به حاشیه رانده می شوند.


7


رسوخ همین مرزبندی مفهومی و فلسفی به ساحت هنر ، آثار و پیامدهای مشخصی در حوزه های مختلف از جمله هنـر داشته است، این دو گانگی , در قالب کارکرد و فرم تجلی یافته و مفهوم سازی شده و رفتـه رفتـه ، عمیـق تـر و بنیـادی تـر شـده است و حد اعلای بروز جدال میان این مفاهیم را می توان در آثار زیر به وضوح مشاهده کرد. لـویی سـالیوان ، ایـده »فـرم تـابع عملکرد است« را پیش کشید و از همین منظر آدولف لوس و میس وندروهه بر آن تأکیـد افـزون تـری کردنـد، در جبهـه مقابـل معماران پسامدرن چون ونچوری و مور به فرم اهمیت ویژه ای دادند . این اختلاف در برجسته سازی یکی از این دو قالب ( فرم / کارکرد ) ، با وجود اختلافات و تفاوت هایی در سطوح گوناگون ، همچنان در قالب سبک های نئوکلاسـیک، دکانستراکشـن ، فولدینگ و پیدایش کیهانی باقی مانده استو اساساً رویکرد خاص هر یک از این سبک ها به مسئله تناسب میان این دو ( فرم / کارکرد ) به درون مایه اصلی و دلیل ذاتی پیدایش چنین سبک هایی تبدیل شده است .


شکل -1 تقلیل ساحت وجود به دوپارگی جوهر/عرض، به دوالیسم فرم/کارکرد در هنر انجامید.


-5 رویکردهای متفاوت به هویت، بسترساز معماری های متفاوت

شاید بی مناسبت نباشد که به این نکته اشاره کنیم که, آیا بحث میان شکاف فرم و کارکرد فقط منوط به مباحث و مبـانی معماری در غرب است یا صاحب نظران ایرانی نیز در همین وادی و به اشکال مختلف و در اعماق متفاوت گرفتار آمـده انـد. بررسی مروری پیرامون کهتران و مهتران تئوریسین ایرانی در این باب شاید خالی از فایده نباشد , در جایی که نویسـنده ای بـا هدف واکاوی بحران هویت در معماری, علیرغم برخی اشارات مفید, بازهم در نهایـت وجـود ایـن شـکاف را در نوشـتارش بدین گونه ظاهر میسازد:

8


» فرم « در معماری ، تنها واسطه ای ست که معمار آنرا در پاسخگویی و حل شرایط طرح بکار مـی گیـرد ، نـه در پاسـخ بـه الزامی که در واقعیت وجود ندارد : » لزوم وابستگی فرمال به سوابق فرمال معماری گذشته...« در اینجا ذکر این نکته ضروری می نماید که ، اگر ما همواره به ستایش معماری گذشته ایران می پردازیم ، به جهت پاسخ بجایی ست که در حل مسـائل مطـرح بـه آنها داده است . ایده هایی مختلفی که در سازماندهی ، زیبا شناسی ، سازه و ... این معمـاری بکـار گرفتـه شـده اسـت ، مصـداق مشخص و بارز مفهوم عدل است : » وضع کل شی ء فی موضعه « ، می باشد.(خالقی مقدم)

در نتیجه مشخص گردید که سخن از نسبت فرم /کارکرد, در نوشته های محققان این حوزه در ایران نیز جایگاه خاص خود را دارد. هر چند مواضع دیگری نیز از نویسنده, قابل بحث و پرسش است: یکی همان واسطه دانستن فرم برای حل وضعیت هـای پروبلماتیک و اساسا در خدمت کارکرد , در نظر می آورد, دوم اینکه, متن: اگر ما همواره به ستایش معماری گذشته ایـران مـی پردازیم ، به جهت پاسخ بجایی ست که در حل مسائل مطرح به آنها داده است. مشخص نیست که این گذشته به طـور مشـخص چه دوره یا دوره هایی را در برمیگیرد. و سوم اینکه اصولا ما در چنین ادوار درخشان معماری (به زعم این نویسنده), را در طـول تاریخ مان, جدای از موارد استثنائی, به صورت سبک های مشخص یا دست کم مشخصه ها و مولفه های تبیین شده داشـته و بـه عنوان الگویی توسعه یافته و غالب در یک منطقه یا کل کشور, مورد استفاده قرار داده ایم و کی و کجا ؟

اما روشن است که تقلید فرمال از این معماری( گذشته و تاریخی) ، دامن زدن به بحرانی ست که از آن سخن رفت . چراکه اگر احراز هویت در معماری ، رعایت ارزشها دانسته شود ، با تقلید فرمی که به شرایط طرحی دیگر پاسـخ داده اسـت ، بـه هـیچ وجه نمی توان ، اسباب رعایت ارزشهای طرحی دیگر را فراهم آورد. به عبارتی دیگر ، فرم عـاریتی ، بـه هـیچ وجـه شایسـتگی تکرار ندارد و البته این نه به معنای آن است که هر معماری ، می بایست از فرمی جدید برخوردار باشد ، بلکه منظـور ایـن اسـت که فرم ، خود معلول شرایط است و می بایست بر پایه مبانی و ادله ای که از شرایط طرح بر می خیزد ، به پیـدایش آیـد . و نکتـه مهم این است که در یک نگاه هم نمی توان به یک معماری ، برچسب تقلید کورکورانه زد و با بررسی شرایط است که پـس از آن ، می توان دانست، شرایط ، چنین فرم و نظام فرمالی را به طرح حکم کرده است یا نه. (همان)

... (و اما) در تعریف هویت و استفاده از عناوین و واژه های مشخص کننده ابعاد تعریـف ، دو دیـدگاه نسـبتاً متفـاوت وجـود دارد . هرچند هر دو دیدگاه رابطه میان هویت و بستر مکانی و تجربه تاریخی را به عنوان اصل پذیرفته انـد ، امـا نسـبت بـه رابطـه هویت و آینده ،موضع گیری متفاوت وجود دارد . از یک منظر ، هویت امری ثابت اسـت و بایدکشـف شـود ، ازلـی و ابـدی و دارای بار معنایی مثبت است . از این دیدگاه ، رسیدن به هویت ، مقصود نهایی تمـامی فعالیـت هـا و رفتارهـای انسـانی و جامعـه اوست ... ابهامی که در این رویکرد به چشم میخورد ، رابطه هویت و آینده و چالش میان دیروز و امروز است . به نظر می رسـد هر فعلی که حاصل ویژگی های دنیای امروز و نتیجه ارزشها ورفتارهای امروزه باشـد،مادام کـه بـه گذشـته خـاطره انگیـز ربطـی نداشته باشد،فاقد هویت واصالت است. ( شایان 1384 ص (136

9


1-5 هویت ایستا و معماری نوستالژیک

غالب نظر دهندگان (پیرامون هویت در معماری معاصر ایران) نسبت به هویت ، دیدگاه تاریخی – ارزشی دارند . این گـروه هویت بومی را مقدم بر هویت جهانی و بین المللی دانسته و معتقد به ایجاد معماری خودی اند . آن هـا بـر ایـن باورنـد کـه خلـق معماری متعلق به ما ، با لحاظ ساز و کار های امروزی ، می تواند ما را در عرصه جهان معماری ، صاحب مشخصه کند . آن هـا برای خلق معماری خود ، راه های گوناگونی را پیشنهاد کردند که می توان آن ها را به این صورت خلاصه کرد : الهام از الگوی اصیل و پایدار معماری ایرانی و بیان امروزی آ نها به مدد خلاقیت و مهارت .(شایان،(1384

در دوره معاصر، به ویژه در دو دهه اخیر، بحث درباره هویت معماری ایران اغلب با موضوع نسبت با تاریخ همراه شـده و از نگاه آنان که در جست وجوی معماری با هویت هستند، پرسش از معماری مطلوب, معمـولا توجـه بـه تـاریخ و مباحثـه پیرامـون ضرورت و نحوه التفات به معماری گذشته را در پی داشته است. از این رو بارها و بارها معماری گذشته ایران و ویژگی های آن توسط صاحبنظران مختلف مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته و بر لزوم توجه به آن در معماری دوره معاصر تاکید شده است. امـا آیا اصولا هویت در معماری امروز صرفا باید با دیدی تاریخی و در رابطه با سنت مطرح و ایجاد شود؟

تجربه نشان داده است هویت معماری نمی تواند از طریق تقلید صرف معماری گذشته و بازنمایی عناصر آن متحقق شود کـه نتیجه چنین امری چیزی جز افول معماری، هنر و فرهنگ نخواهد بود، چرا که می توان در طراحی معماری، با موضوع, به شـیوه سنتی برخورد کرد و باز هم احراز هویت نکرد، برعکس می توان در عین نوآوری احراز هویـت کـرد. بـه طـور قطـع مـی تـوان گفت تکرار معماری گذشته ارمغانی برای هویت معماری معاصر ایران در پی نخواهد داشـت کـه اگـر مـی داشـت، بـا توجـه بـه کثرت رویکردهای تاریخ گرایانه در معماری معاصر، بایستی دیگر امروزه بحث هویت در محافل معماری مطرح نمی شد.

اما روشن است که تقلید فرمال از این معماری( گذشته و تاریخی) ، دامـن زدن بـه بحرانـی (هـویتی) اسـت کـه از آن سـخن رفت . چراکه اگر احراز هویت در معماری ، رعایت ارزشها دانسته شود ، با تقلید فرمی که به شـرایط طرحـی دیگـر پاسـخ داده است ، به هیچ وجه نمی توان ، اسباب رعایت ارزشهای طرحی دیگر را فراهم آورد. به عبارتی دیگر ، فرم عاریتی ، به هیچ وجه شایستگی تکرار ندارد و البته این نه به معنای آن است که هر معماری ، می بایست از فرمی جدید برخوردار باشـد ، بلکـه منظـور این است که فرم ، خود معلول شرایط است و می بایست بر پایه مبانی و ادله ای که از شرایط طرح بر می خیزد ، به پیدایش آیـد

. و نکته مهم این است که در یک نگاه هم نمی توان به یک معماری ، برچسب تقلید کورکورانه زد و با بررسی شرایط است که پس از آن ، می توان دانست، شرایط ، چنین فرم و نظام فرمالی را به طرح حکم کرده است یا نه. (خالقی مقدم)

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید