بخشی از مقاله

تحليل نشانه شناختي داستان کوتاه داش آکل
چکيده
نشانه شناسي به مثابه نظريه اي ادبي در چند دهة آخر قرن بيستم توجهات زيادي را به خود جلب کرده و در برنامه هاي درسي و نظرية انتقادي جايگاه ويژه اي يافته است . پژوهش حاضر نيز در پي آن است تا رويکردي نشانه شناختي را در تحليل داستان کوتاه «داش آگل » از صـادق هـدايت بـه کار گيرد. هدف ما خوانش متن با استفاده از عناصر موجود در آن ، براي دست يـابي بـه معناهـاي آشکار و پنهان متن است . در اين راه از کوچک ترين عناصر موجود در متن تا بزرگ ترين آن بهره مي گيريم ، زيرا معنا چيزي انتزاعي و فضايي است و زماني مي تواند صورتي عيني يابد که به لفـظ درآيد. تحقق اين عينيت هم در گرو عناصر زباني است : آوا، واژه ، گروه ، جملـه و در نهايـت مـتن . يافته ها حاکي از آن است که فضاي عمومي داستان با زبان متن همراه است و سازوکارهاي زباني در راستاي القاي معناي موردنظر عمل مي کنند.
واژگان کليدي : نظرية نشانه شناسي ، تحليل متن ، داستان کوتاه ، داشآکل ، صادق هدايت


١- مقدمه
زبان براي برخي در جوهر خود تنها گنجينه اي از واژه هاست ؛ يعني فهرستي از اصطلاحاتي که هر يک از آنها معادل چيزي در جهان خارج است (سوسـور، ١٣٧٨: ٩٥). اينکه زبان براي اشياء جهان خارج معادلي قائل مي شود، ما را به اين رهنمون مي سازد که زبان جايگـاهي است براي ساخت نشانه ها. اصطلاح نشانه شناسي از واژة يوناني «سه مه يون »١ به معناي «نشانه » اقتباس شده است . فيلسوف قرن هفدهم ، جان لاک ، به «semiotika» اشاره کـرد کـه از نظـر او بـه معنـاي «تعميم نشانه هاست ... عملي است که کارش بررسي ماهيـت نشـانه هاسـت و ذهـن از آن براي درک چيزها و يا انتقال دانش به ديگران بهره مي گيـرد» (لاک ،٢ ١٩٧٥: ٧٢٠). امـروزه مفهوم نشانه شناسي اشاره به نظريه اي در بـاب دلالـت دارد. ذيـل ايـن نظريـه مـي تـوان زيرشاخه هايي را متصور شد؛ مثلا شاخة آمريکايي که به شدت تحت تأثير پيرس اسـت . او تأثير عمده اي بر مطالعات منطقي و معنايي داشته است ، به گونه اي که مي توان او را هستة مرکزي اتصال زبان شناسي و فلسفه قلمداد کرد.
بسياري از آثار پيرس به بسط مقوله هاي نشانه اختصاص دارد؛ نظير تمايز بين نمايه ، شمايل و نماد. عقايد پيرس بر آثار امبرتو اکو تأثير آشکاري داشته است . اکـو مقولـه هـاي پيرس را هم بسط داد و هم به چالش کشيد. اين رويکرد تفاوت قابل ملاحظه اي با شـاخة ديگر نظرية دلالت ، يعني نشانه شناسي اروپايي دارد. نمايندة نشانه شناسي اروپايي مکتـب پاريس است که توسط گرماس بنيان نهاده شد. مکتب پاريس در درجـة اول بـه بررسـي رابطة نشانه ها و شيوة توليد معنا در متن و گفتمان توسط ايـن نشـانه هـا مـي پـردازد. از ديدگاه آنها، نه تنها شرح و بسط خود نظريه ، بلکه کاربرد آن به مثابه ابزاري روش شناختي در تحليل متن داراي اهميت است . در مقايسـه بـا پيـرس ، مکتـب پـاريس رويکردهـاي متفاوت ، و به عبارت بهتر، زيرمجموعه ها و تقسيم بندي هايي به خود ديده و در تحليل هـا هم کاربردهاي عملي بيشتري يافته است . اين مقاله هـم براسـاس ديـدگاه هـاي آنهـا بـه تحليل متن مي پردازد.
از منظر ديدگاه هاي حاضر در مکتب پاريس ، نشانه شناسي وجود ساختارهاي جهـاني را مبناي استدلال خود قرار مي دهد. اين ساختارها شالودة معنـا را تشـکيل مـي دهنـد و معنا را خلق مي کنند و بـه شـکل الگوهـايي نمـايش داده مـي شـوند کـه در عـين حـال مي توانند در رمزگشايي ، تفسير و ارائة کارکردهاي معنايي هر شي ء دلالت کننده اي به کـار روند. پرداختن به ساختارها و ارتباط بين آنها به اين معنا نيست که نشانه شناسي در ايـن رويکرد هم معناي ساختارگرايي اسـت ؛ چراکـه سـاختارگرايي صـرفا بـه درک و توصـيف ساختارها يا نظام ها مي پردازد، حال آنکه نشانه شناسي تنها نظام نشانه ها نيست و نبايد بـا سيميولوژي (١) خلط شود. همچنين نشانه شناسي منحصر به نظريـة رولان بـارت و ديگـر نظريه پردازان اين حوزه هم نيست . درواقع نشانه شناسي اهداف بسيار گسـترده تـري دارد:
اين نظريه مدعي کشف فرايند «توليـد دلالـت هـا» اسـت ؛ دلالـت از هـر نـوعي : نـه تنهـا دلالت هاي واژه هاي نوشتاري ، بلکه دلالت هاي معنايي در تمـام صـورت هـايش . از ايـن رو، تمامي حوزه ها و نظام هاي دلالتي و همين طور اعمال اجتمـاعي و فراينـدهاي دلالتـي در گسترة مطالعات نشانه شناسي قرار مي گيرد.
٢- نشانه شناسي به مثابه ابزاري براي تحليل
فرض بنيادين نشانه شناسي اين است که بدون «تفاوت »١ هـيچ معنـايي وجـود نخواهـد داشت . بدون «پايين » هيچ «بالايي » قابل تصور نخواهد بود و نيز هيچ «گرمـايي » بـدون «سرما» و هيچ «خوبي اي » بدون «بدي » معنا نخواهد داشت :
... مفاهيم بنيادين معني از طريق تقابلي که بين مشخصه هاي تمايزدهندة معنايي يـا واحـدهاي کمينة معنايي احساس مي شوند، بر ما وانموده مي شوند (سـجودي ، ١٣٨٣: ٧٥- ٧٤)؛ فهـم متقابـل و ارتباط زباني از دل اين کارکرد ديالکتيکي نشانه ممکن مي شود (همان : ٢٩).
تحليل نشانه شناختي متن بر چهار اصل استوار است (مارتين و رينگهام ،٢ ٢٠٠٠: ٧):
١- معنا ذاتي يک شي ء نيست و اشيا هم به خودي خود فاقد معنـا هسـتند. معنـا بـه واسطة ناظري توانا٣ رقم مي خورد؛ يعني توسط فاعلي که توانايي «شکل دادن » به اشيا و چيزها را دارد. براي مثال در مواجهه با سازوکاري از يکي از فرهنگ هاي آسيا يـا آفريقـا، احتمالا قادر به درک معناي آن پديده نيستيم ، اما مي توانيم با توجه به دانش خود و نيـز متناسب با اهداف مورد نظرمان به آن معنايي بدهيم .
٢- نشانه شناسي ، هر نوع متني را واحد مستقلي مي داند کـه داراي انسـجامي درونـي است . نشانه شناسي به جاي استفاده از ايده ها. معناهايي که نسبت به متن خارجي هستند و به جاي نشان دادن اينکه چگونه اين معناها در متن منعکس مي شوند (ديدگاهي که هنـوز در فضاهاي آکادميک پذيرفته است ، نقطة شروع کار خود را مطالعـة زبـان و سـاختارهاي واقعي و عيني متن قرار مي دهد و نشان مـي دهـد کـه چگونـه ايـن معناهـا سـاختاربندي مي شوند و چه معنايي را منتقل مي کنند. تحليل نشانه شناسي بـه شـيوه اي کشـفي بـدل شده است و براي کساني که به بررسي هاي نوآورانه و بديع مي پردازند، ابزاري ارزشـمند بـه حساب مي آيد.
٣- مبناي استدلال نشانه شناسي اين اصل است که ساختار داستان يا روايت پـردازي ، شالودة تمامي گفتمان ها ازجمله گفتمان هاي حقوقي ، سياسي و جامعه شناسي را تشکيل مي دهد. مي توان گفت که روايت پردازي مبناي بسياري از مفـاهيم و برداشـت هـاي مـا از حقيقت است .
٤- نشانه شناسي قائل به سطوح معنايي است : براي مثال ، سطح انتزاعـي زيرسـاختي است که سطح روساخت را مي سازد. يک متن بايد در اين سطوح متفاوت و نـه صـرفا در سطح روساختي ، که در زبان شناسي سنتي متداول بود، مورد بررسي قرار گيرد.
در کنار اين موارد، بايد خاطرنشـان سـاخت کـه طـرح ١ و الگـو٢ کـه کـاربرد آنهـا در رمزگشايي از معناي متن است ، کمک شاياني به تحليل نشانه شناسي کرده است . در ادامه به اين مفاهيم خواهيم پرداخت و نيز توضيح خواهيم داد که چگونه اين موارد بـا سـطوح متفاوت متن در ارتباط اند.
٣- سطوح تحليل
سوسور تأکيد کرده است که ما معمولا براي بيان منظور خود از نشانه هـاي زبـاني منفـرد استفاده نمي کنيم ، بلکه گروه هايي از نشانه ها را به کار مي گيـريم (بـه نقـل از چنـدلر، ١٣٨٦: ١٣٤). مطالعة روابط همنشيني نشان مي دهد که قراردادها يا «ترکيب قواعد»، تحت تأثير توليد و تفسير متون قرار دارند. به کار گرفتن يک ساختار همنشين و ترجيح آن نسبت به ديگر ساختارها در يک متن ، از عوامل توليد معناست (همان : ١٣٥). بر اين اساس ، مقالـه را با بررسي سطوح متفاوت تحليل پي مي گيريم .
٣-١- سطح گفتماني
سطح گفتماني ، سطح روساختي معنا يا سطح بازنمايي اسـت . در ايـن سـطح ، واژه هـا يـا ساختارها و اقلام دستوري اي را بررسي مي کنيم که در روساخت متن قابـل مشـاهده انـد.
عناصر کليدي اين سطح عبارت اند از (مارتين و رينگهام ، ٢٠٠٠: ١٠):
١- مؤلفة تصويري :٢ اين بخش شامل تمام عناصر متني مي شـود کـه بـه دنيـاي مـادي و بيروني اشاره دارند. اين عناصر، تصوير ناميده مي شوند. واقعيت تصـويري ، واقعيتـي اسـت که مي توان از طريق حواس پنج گانه آن را درک کرد. اين واقعيت در برابر دنيايي درونـي يا دنياي انتزاع مفاهيم ، که سطح زيرساختي و سومين سطح از معناست ، قرار مـي گيـرد.
براي کشف و شناسايي مؤلفة تصويري از سطح واژه ها شروع مي کنـيم و مـي کوشـيم تـا مهم ترين حوزه هاي واژگاني (يا معناشناختي ) متن را مشخص و جدا سازيم . بدين منظور واژه هايي را که داراي معناي مشترکي هستند در يک گروه دسته بنـدي مـي کنـيم ؛ ايـن واژه ها «همسويه ها»٣ ناميده مي شود. بدين ترتيب مي توان فهرسـت ايـن همسـويه هـا را تفسير کرد: اينکه چگونه در متن توزيع مي شوند؟ کدام آنها غالب ترند يا توزيـع بيشـتري دارند؟ و آيا مي توانيم تقابل ها را در اين سطح مشخص کنيم ؟ درواقـع ايـن نـوع تحليـل ، نشانه هايي به دست مي دهند تا نشان دهيم که مضمون اصلي متن چيست .
٢- مشخصه هاي دستوري . نحوي : براي مثال مي توان از کاربرد وجه معلـوم يـا مجهـول يـا فرايندهايي همانند اسم سازي يا انسجام نام برد که در پرتو آن ، چگـونگي سـازمان بنـدي متن مشخص شده و بدين ترتيب ، راهبردهاي متني اسـتفادة درسـت و بجـا از امکانـات پيش رو نشان داده مي شود.
٣- مؤلفة کلامي :٤ اين بخش ، به نشانه ها و آثاري از گوينده . نويسنده و شـنونده . خواننـده مرتبط است که در متن از خود به جاي مي گذارد. پاره گفتار چه تصويري از اينها مي سازد
و بـه دسـت مـي دهـد؟ بـراي مثـال ، بررسـي ضـماير، جهـت روايـت (شخصـي شـده و غيرشخصي شده )، صورت هاي گفتار (مسـتقيم و غيرمسـتقيم ) و مـواردي از ايـن دسـت ، نيت مندي دلالت گريي ١ را نشـان مـي دهـد. وجهيـت عبـارات ، ازجملـه وجـه قطعـي در گزارش هاي خبري يا وجه احتمال ، در موارد مربوط به عامة مردم ، از موارد ديگـر در ايـن زمينه به حساب مي آيد.
٣-٢- سطح روايي
روايت شناسي مبتني بر نشانه شناسي ، با هر نوع روايت اعم از ادبي و غيرادبي ، داسـتاني و غيرداستاني ، کلامي يا ديداري سروکار دارد و به دنبـال آن اسـت کـه واحـدهاي کمينـة روايت و به اصطلاح «دستور پيرنگ »٣ را مشخص کند. بنيان روايت شناسي با اين مفهـوم را پراپ ، از صورت گرايان روس ، و لوي استروس ، مردم شناس فرانسوي ، گذاشتند (سجودي ، ١٣٨٣: ٧٥- ٧٤). سطح روايي ، بسيار کلي تر و انتزاعي تر از سطح گفتماني است . اين سطح ، سطح دستور داستان يا نحو روايي روساختي ٤ است کـه از منظـر مکتـب پـاريس ، بنيـان تمامي گفتمان ها را تشکيل مي دهد. تحليل نشانه شـناختي در ايـن سـطح از معنـا از دو الگوي روايتي بنيادين بهره مي گيرد: طرح روايي کنشي ٥ و طرح روايي اصلي .٦ اين الگوها الگوها با هم ، ساختار جستجو يا خواسته ،٧ يا به عبارت دقيق تر، برنامة روايي جهـاني ايـن جستجو را به وجود مي آورند (مارتين و رينگهـام ، ٢٠٠٠: ٩). اين ساختارها و الگوها مي تواننـد يک پاراگراف و يا کل يک متن باشند.
٣-٢-١- طرح روايي کنشي
اين طرح ، شش نقش روايي کليدي (نقش هاي کنشي ) را مطرح مي کند کـه در ترکيـب با هم براي شـناخت تمـامي روابـط ممکـن در درون يـک داسـتان و در کـل ، در سـپهر کنش هاي بشري به کار مي روند.

طرح روايي کنشي ، گونة ساده شدة هفت «سپهر کنش هـاي » پـراپ يـا نقـش هـايي است که از مطالعه اي درباب داستان هاي پريان روسي اقتباس شده است و «هشـت نقـش شخصيت ها... را در بر مي گيرد: ١- شخص خبيث ؛ ٢- بخشنده و فراهم آورنده ؛ ٣- مددکار؛
٤- شاهزاده خانم (شخص موردجستجو) و پدرش ؛ ٥- اعزام کننده ؛ ٦- قهرمان (جستجوگر يا قرباني )؛ ٧- قهرمان دروغين » (اسکولز، ١٣٧٩: ٩٩- ٩٨). ترتيـب نحـوي ايـن مقولـه هـاي کنشي بدين قـرار اسـت : فـاعلي خواسـتار مفعـولي اسـت ، بـا رقيبـي مواجـه مـي شـود، ياري رساني مي يابد، چيزهايي از جانب فرستنده دريافت مي کند و آن را به دريافت کننـده مي رساند (نوث ، ١٩٩٠: ٣٧٢).
٣-٢-١-١- فاعل . مفعول
اين رابطه ، بنيادي ترين رابطه است . هيچ فاعلي بدون مفعول و بـرعکس وجـود نـدارد. در اين رابطه ، فاعل به جستجوي مفعول خواهد رفت . مفعول مي تواند عيني (يک شخص ) يا انتزاعي (نظير دانش يا عشق ) باشد. اين روابط را مـي تـوان در يـک رمـان و يـا حتـي در مقاله اي هم مشاهده کرد که بيش از يک فاعل و بيش از يک خواسته در آنها وجود دارد.
٣-٢-١-٢- ياري رسان . بازدارنده
فاعلي که در پي خواسته اي است ، مي تواند مساعدت شود يا اينکه مانعي بـر سـر راهـش واقع شود و او را از جستجو بازدارد. اين وضعيت هاي کنشي مي توانـد توسـط مفعـول يـا ويژگي هاي دروني و نيز توسط مردم بازداشته شود. پول يا تشويق مي توانـد يـاري رسـان باشد و باعث کندي بازدارنده شود. تنوع و گوناگوني اي که در بازدارنـده وجـود دارد، ضـد فاعل است . ضد فاعل ، فاعلي است که براي رسيدن به اهدافش ، مـانع جسـتجوي فـاعلي ديگر مي شود. رابطة فاعل و ضد فاعـل مشخصـة تمـامي قصـه هـا و بيشـتر برنامـه هـاي تلويزيوني است که البته «قهرمان . شخصيت منفي سناريو» نشان داده مي شود.
٣-٢-١-٣- فرستنده . دريافت کننده
فرستنده ، کنشگري (شخصي . ايده اي ) است که کنشي را بر مي انگيزد يـا موجـب رخـداد چيزي مي شود. به عبارت ديگر، فرستنده اي که کنشي را ترغيب مي کند، درواقـع سـبب مي شود تا يکي از شخصت ها دست به عمل بزند. فرستنده تمايل يا ضرورت عمل کـردن را به دريافت کننده منتقل مي کند. تمايل يا الزام به کنش را «وجهيت » مي ناميم . قـرارداد چيزي است که بين فرستنده و دريافت کننده شکل مي گيرد. زمـاني کـه دريافـت کننـده ، يک يا هر دو مورد از اين وجهيت هاي معتبر ١ را در اختيار دارد، به فاعلي بـدل مـي شـود که آماده حرکت به سمت خواسته است .
٣-٢-٢- طرح روايي اصلي
اين طرح ، مراحل متفاوت هر نوع جستجوي را به تفصيل نشان مي دهد:
٣-٢-٢-١- قرارداد. پيمان
فرستنده کنشي را بر مـي انگيـزد و بـدين ترتيـب ، وجهيـت ايـن تمايـل يـا الـزام را بـه دريافت کننده منتقل مي کند. از اين طريق ، قراردادي شکل مي گيرد و دريافت کننـده بـه فاعل تبديل مي شود و به جستجو مبادرت مـي ورزد. قـرارداد حاصـل سـه آزمـون اسـت (مارتين و رينگهام ، ٢٠٠٠: ١١).
٣-٢-٢-٢- آزمون صلاحيت . شايستگي
فاعل بايد رقابتي ناگزير را براي انجام کنش يا اهداف برنامه ريزي شده فراگيرد. تمايـل يـا الزام به عمل ، به خودي خود کافي نيست . فاعل همچنين بايد هم واجد توانايي و هم واجد دانش و مهارت هاي لازم براي انجام عمل باشد. براي مثال ، اگر قصد شـليک بـه کسـي را داريد، پيش از هر چيز بايد اسلحه اي فراهم کنيد. اين اسلحه به مثابه کمـک شـما عمـل مي کند که توانايي لازم را براي عمل فراهم مي آورد. در کنار اين ، بايد بدانيد کـه چگونـه شليک کنيد، در غير اين صورت ، اين اسلحه بلااستفاده مـي مانـد. داشـتن توانـايي لازم و دانش کافي براي انجام عمل نيز وجهيت ناميده مي شود.
٣-٢-٢-٣- آزمون سرنوشت ساز١
اين آزمون ، رخداد يا کنش بنياديني را نشان مي دهد که فاعل به خـاطر آن آمـادة انجـام عمل شده است تا مفعولي را که در مخـاطره قـرار دارد، دريابـد. در انتهـاي داسـتان هـاي مخاطره آميز، آزمون سرنوشت ساز مکررا صورت مقابله اي يا درگيري بين فاعل و ضدفاعل را به خود مي گيرد.
٣-٢-٢-٤- آزمون تمجيد. تکريم
اين آزمون ، مرحله اي را به نمايش مي گذارد که در آن برونداد رخداد آشکار مي شود. آزمون سرنوشت ساز يا با موفقيت همراه مي شود يا به شکست مـي انجامـد و فاعـل هـم يـا مـورد تحسين قرار مي گيرد يا تنبيه مي شود. به عبارت ديگر، اين آزمون ، مرحله اي است که عمل فاعل توسط آنچه فرستنده - داور ناميده مي شود، مورد تفسير و ارزيابي قرار مي گيرد.
٣-٣- سطح زيرساخت يا انتزاعي ٣
پس از تحليل سطح روايتي معنا، مرحلة بعدي ، سطح زيرساختي است که گـاهي سـطح موضوعي ٤ هم ناميده مي شود. اين سطح ، سطح نحو انتزاعي يا مفهومي است و ارزش هاي بنياديني که متن را به وجود مي آورنـد، در ايـن سـطح توليـد مـي شـوند. ايـن ارزش هـا مي توانند به صورت يک مربع نشانه شناختي ٥ نشان داده شوند. مربع نشانه شناختي نـوعي بازنمايي بصري از ساختارهاي اولية معناسـت . در ايـن بازنمـايي ، روابـط تقابـل (تضـاد)، تناقض و تلويح (دلالت ضمني ) به تصوير کشيده مي شـوند کـه اصـطلاحاتي منطقـي در مورد مقوله هاي معناشناختي اند (همان : ١٣).

مربع نشانه شناختي ابـزار سـودمندي بـراي بـه تصـوير کشـيدن تقابـل مضـموني يـا معناشناختي بنياديني است که شالودة متن را تشکيل مي دهـد. ايـن مربـع همچنـين از طريق طرح ريزي مراحل اساسي در يک داستان و نيز امکان پي گيـري خـط سـير روايـي فاعل ، امکان نشان دادن پويايي متن را فراهم مي سازد. در ادامـة مقالـه ، نمونـه اي از ايـن تحليل نشانه شناختي را در مورد داسـتان کوتـاه «داش آکـل » از صـادق هـدايت بـه کـار خواهيم گرفت تا ببينيم چگونه اين رويکرد، سطوح متفاوت معناي متن را بازمي نماياند.
٤- تحليل داستان
تحليل نشانه شناختي اي که در ادامه ارائـه مـي شـود، سـال هـاي متمـادي اسـت کـه در دانشگاه ها و محافل علمي به کار گرفته مي شود. ايـن رويکـرد نتـايج فـوق العـاده اي را بـه همراه داشته و در نشان دادن تنوع و گوناگوني معاني داخل يا خارج متن ، بسـيار مـؤثر و مفيد بوده است . هدف ما در ارائة اين نوع تحليل ، رويکردي تجويزي نيست و اساسـا خـود نشانه شناسي هم چنين رويکردي را برنمي تابد، زيرا نشانه شناسي رويکردي انعطـاف پـذير است و مي تواند براي مواجهه با نيازهاي خاص هم سازگار شود. از طرفي مي توان از ميان مباحث مطرح شده ، با به توجه هدف و شيوة کار، بخشي را براي تحليل موردنظر برگزيـد.
براي مثال محققي تمايل دارد بر جنبه خاصي از متن متمرکز شود؛ جنبه هـايي از قبيـل چگونگي عملکرد زمان و مکان در متن . در اين صورت وي تحليل خود را بـه ايـن حـوزه (حوزة گفتماني ) اختصاص مي دهد. از اين رو براي انجام کار خود، تمامي هـم سـويه هـاي تصويري را فهرست نخواهد کـرد. پژوهشـگري ديگـر، بسـته بـه ماهيـت مـتن پـيش رو، مي تواند بر جنبه هاي ديگري از متن متمرکز شود و حتي برخي از راهبردهاي خـاص در تحليل - ازجمله مربع نشانه شناسي - را حذف کند (البته اگـر بـه کـارگيري آن در تحليـل متن ، مناسبت و اهميت کم تري داشته باشد).
آنچه در اينجا مهم مي نمايد، مـتن بـه مثابـه حضـوري زبـاني اسـت . از ميـان متـون متفاوتي که به سطح هنر دست يافته اند، داستان کوتاه است که در عين حجم کوتـاهش ، انواعي از معناهـا را در خـود انباشـته اسـت . «داش آکـل » را همـه سـتوده انـد؛ همچنـين نويسنده اش را. اما چرا؟
جمال ميرصادقي ، در کتاب جهان داستان مي نويسد:
از ميان داستان هاي کوتاهي که از آغـاز داسـتان نويسـي در ايـران نوشـته شـده ، داسـتان کوتـاه داش آکل اثر صادق هدايت ، از نظر ارائة مباني داستان کوتاه نمونه است و بيشتر ويژگي هايي کـه براي داستان کوتاه در تعريف آن آورده انـد، در داسـتان داش آکـل وجـود دارد. پيرنـگ داسـتان ، يعني شبکه استدلالي حوادث داستان ، محکم است . اصول و ضوابط داستان هـاي کوتـاه متعـارف امروزي ، تقريبا به طور کامل در آن رعايت شده است (ميرصادقي ، ١٣٨١: ٩٩).
دکتر غلامحسين يوسفي اين داستان را از هر نظر بي نقص مي داند:
داستان داش آکل خيلي خوب پرورده شده . آغاز قصه ، پيشامد مرگ حاج صمد و تعيين داش آکـل به عنوان وصي ، هفت سال سرپرستي او از خانوادة حاجي ، عشق مرجان دختر حاجي ، کـف نفـس داش آکل ، همه در کمال زيبايي به هم پيوسته است . چه پاياني براي داستان ، متناسب تـر از آنچـه اتفاق افتاده ، ممکن است تصور کرد؟ (يوسفي ، ١٣٥٧: ٢. ٣٣٧)
از نظر دکتر محمدعلي همايون کاتوزيان (١٣٧٢: ١٢٧)، داش آکـل در نـوع خـود يـک شاهکار کوچک است که در مجموع در گروه داستان هاي انتقاد اجتمـاعي هـدايت جـاي مي گيرد، اما خصوصيات قابل توجه يک روان -داستان را دارد. هوشنگ گلشيري هم مشابه چنين نظري را دربارة اين داستان دارد: «داستان داش آکل هدايت ، داستان خوش ساختي است و يکي از سنگ هاي بناي داستان نويسي معاصر است . کاري به سـياق شـاخه اي کـه موپاسان شاخص ترين نمايندة آن است » (گلشيري ، ١٣٧٨: ٢. ٦٦١).
اينها ويژگي هاي اين اثر ادبي به زبان منتقدان اسـت . امـا ايـن ويژگـي هـاي معنـايي چگونه و در چه چيز بازنمايي مي شوند؟ مسـلما زبـان اسـت کـه تمـامي معناهـا و امـور انتزاعي را در خود و در لايه هاي متفاوت به نمايش مي گذارد. هدف ما هم در اين بررسي ، نشان دادن اين امور به صورت عيني است تا اگر از برجستگي ها يا معايب اثـري صـحبت مي شود، بتوان آن را به تصوير کشيد و به ديدگان ديد.
تحليل نشانه شناختي خود از داستان داش آکل را- در تقابـل بـا رويکـرد سـنتي - بـا يادآوري اين نکته آغاز مي کنيم که وجود سطوح متفاوتي از معنـا، شـالودة تحليـل هـاي نشانه شناختي را تشکيل مي دهد. هر تحليلي از هـر داسـتاني ، بـا سـطح گفتمـاني آغـاز مي شود؛ يعني با بررسي واژه ها، ساختارها و اقلام دستوري خاصي که در روسـاخت مـتن قابل مشاهده اند. سپس به منظور آشکارسازي لايه هاي انتزاعي تر و زيرساختي تر معنا، بـه رمزگشايي آنها مي پردازد تا به چيزي برسيم که گرماس از آن تحت عنـوان سـاختارهاي اولية معنا ياد مي کند.
٤-١- سطح گفتماني
٤-١-١- مؤلفه هاي تصويري
عناصر تصويري ، به عناصري در متن اطلاق مي شود که درواقع واژه هايي عيني و ملموس اند و مي توانند به واسطة حواس پنج گانه درک شوند. اين عناصر، اجزاي اساسـي و ضـروري در ايجاد حالت هاي واقع گرايانه يا خيالي از دنياي واقعي هستند. به عبارت ديگر، کارکرد اولية آنها خلق ايده ها و برداشت هايي در باب زمان ، مکان و شخصيت هاي دنياي واقعي است .
با شناسايي و دسته بندي واژگان داستان داش آکل و مفاهيم مرتبط با مکان ، زمـان و کنشگران (شخصيت ها) بحث را آغاز مي کنيم . در اين دسته بندي ها، واژه هـايي کـه داراي معاني مشترک (يا حداقل يک معناي مشترک ) هستند، حوزه هاي واژگاني ١ يا بـه عبـارت نشانه شناسان ، همسويه هاي تصويري ناميده مـي شـوند. بـراي مثـال ، واژه هـاي «خانـه »، «فروشگاه » و «خيابان »، معناي «شهر» را با خود به همراه دارند و «شهر»، معناي ضمني و متعارف همراه آنها است . از اين رو مي گوييم که اين اقلام واژگاني متعلق بـه هـم سـوية «شهر» هستند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید