بخشی از مقاله
چکیده
کشور های دارای منابع طبیعی، حق اعمال کنترل و نظارت عالیه بر منابع طبیعی موجود در سرزمین خود را دارا هستند. این کشورها می توانند برای نیل به اهداف توسعه اقتصادی خود نسبت به وضع قوانین و مقررات در ارتباط با زنجیره فعالیت ها از اکتشاف تا تولید و بازاریابی منابع طبیعی اقدام کنند و نحوه ی مالکیت، سرمایه گذاری، بهره برداری و خرید و فروش این منابع را کنترل و تنظیم کنند. کشورهای صاحب منابع نفت در راستای اعمال حق حاکمیت خود می توانند به مصادره اموال و یا حقوق قراردادی پیمانکاران به طور مستقیم و یا غیرمستقیم پرداخته و در مقابل اقدام به پرداخت غرامت مناسب و یا غرامت کافی کنند.
همچنین دولت ها با وضع قوانین جدید تعادل قراردادی را بر هم ریخته و حقوق مکتسبه ی پیمانکاران را تحت الشعاع قرار می دهند. در مقابل پیمانکاران نیز با گنجاندن شرط ثبات قراردادی سعی در ایجاد محدودیت بر اعمال حق حاکمیت دولت میزبان دارند. ما حصل این تعارض امروزه خود را در نسل جدید شروط ثبات قراردادی نشان داده است که ضمن احترام به حاکمیت دولت ها، منافع پیمانکاران را نیز با حفظ تعادل قراردادی تامین می کند.
مقدمه
در قرارداهای نفتی دو طرف وجود دارد، یک طرف دولت میزبان که صاحب منابع نفتی است و طرف دیگر که پیمانکاران هستند. به طور معمول دولت ها به علت داشتن قدرت برتری در طول اجرای قرارداد ممکن است از حق حاکمیت خود به طرق مختلف استفاده نمایند، از طرف دیگر شرکت ها نیز در صدد هستند که با قراردادن شروط قرادادی مناسب از حاکمیت دولت ها بر قرارداد فرا نمایند.
هر دولتی بر منابع طبیعی خود حق حاکمیت دارد. این اصل مهم در بسیاری از قطعنامه های بین المللی پذیرفته شده است. اما این حق می تواند با حقوق پیمانکاران نفتی معارض باشد؟ و آیا این امر بر لزوم قراردادی موثر خواهد بود یا خیر. در تحقیق پیش رو به این سوالات پاسخ داده خواهد شد.
.1 حاکمیت
.1 .1 مفهوم حاکمیت و سیر تحولات تاریخی آن
به نظر عده ای از علمای حقوق ؛ حاکمیت عبارتست از قدرت برتر فرماندهی یا امکان اعمال اراده ای فوق اراده های دیگر.
هنگامی که گفته می شود ، دولت حاکم است ، بدین معنی است که در حوزه اقتدارش دارای نیروئی است خودجوش که از نیروی دیگری برنمی خیزد و قدرت دیگری که بتوان با او برابری کند وجود ندارد ، در مقابل اعمال اراده و اجرای اقتدارش مانعی را نمی پذیرد و از هیچ قدرت دیگری تبعیت نمی کند ، هرگونه صلاحیتی ناشی از اوست ولی صلاحیت او از نفس وجودی او برمی آید. حاکمیت فوق الذکر دارای دو وجه ؛ درونی - حاکمیت سرزمینی - و برونی - استقلال - خواهد بود . وجود حاکمیت برونی مستلزم
نفی هرگونه تبعیت یا وابستگی در برابر دولتهای خارجی است . دولت - کشوری دارای حاکمیت برونی است که در روابط متقابل خود درسطح بین الملل با دیگر دولت - کشورها کاملا" برابر بوده و بعنوان شخصیت حقوقی مستقل و مساوی با دولتهای دیگر مقابله می کند . از حاکمیت بیرونی به اهلیت برقراری روابط با دولتهای دیگر و یا استقلال نیز یاد می شود. مونته ویدئو در مورد حقوق و تکالیف دولتها - 1 ازنظر تاریخی، پیدایش مفهوم حاکمیت به زمانی پس از جنگهای سی ساله و معاهده صلح وستفالی برمی گردد
قبل از این دوره ، کلیساها با اعمال نفوذ معنوی بر سلاطین ، زمینه اطاعت آنان را از خود فراهم نموده و با دخالت گسترده ، حتی در زندگی خصوصی شاهان ، مقامی مافوق سلاطین را برای خود پایه ریزی و تاسیس نموده بودند . با فرا رسیدن دوره زوال برتری مقام پاپ که همزمان با صلح وستفالی2 بوده است ، سلاطین خود را از قید سلطه پاپ آزاد ساخته و دیگر هیچ مقامی را بالاتر از خود ندانستند.
سیر تحول مفهوم حاکمیت دولتها گذار از مفاهیم ذهنی مطلق ، در خصوص حاکمیت ، به مفهوم عینی نسبی را به روشنی نمایان می سازد ؛ با این توضیح که از نظر ذهنی حاکمیت مفهومی غیر قابل استثنا بوده و تصور وجود قید و بند در آن به ذهن خطور نمی کند چرا که مفهوم حاکمیت با بلامنازع بودن ، استقلال ، عدم تبعیت و ... در هم آمیخته و لذا در بدو پیدایش ،این مفهوم با قید مطلق بکار برده می شده است . بعدها با گذشت زمان و ایجاد تحولات در حقوق بین الملل ، مفاهیم و قواعد جدیدی وارد حقوق بین الملل گردید و بسیاری از قواعد مطلق ؛ من جمله اصل حاکمیت را دستخوش تحول و دگرگونی نمود
این تحولات که موجب تغییر در مفهوم حاکمیت ، از مطلق به نسبی ، گشته دو مسیر عمدتا" مختلف را طی کرده است ؛ در مسیر اول با حاکمیت زور و تحقق پدیده هایی همچون تجاوز ، توسل به زور ، استعمار و ... تعدیل اصل حاکمیت دولتها را شاهدیم و در مسیر دوم با اراده دولتها و شاید بتوان گفت درجهت اعمال اصل خود محدود سازی ارادی ، زمینه تعدیل اصل حاکمیت دولتها فراهم شده است ؛ به گونه ای که امروزه به طور قاطع می توان قراردادهای بین المللی ، منعقده توسط دولتها ، را از موارد تعدیل کننده حاکمیت آنها برشمرد.
.1 .2حاکمیت بر منابع طبیعی
.1 .1 .2 شکل گیری اصل حاکمیت ملی بر منابع طبیعی
جنگ جهانی دوم نشان داد که چگونه نفت در به حرکت در آوردن ماشین جنگی و پیروزی متفقین نقش ایفا کرده است. در نتیجه اهمیت استراتژیک و ارزش اقتصادی نفت باعث شد کشور های صاحب نفت بیش از پیش به ارزش منابع نفت خود آگاهی پیدا کنند. حرکت استقلال طلبانه و جنبش های استعمار زدایی در کشورهای صاحب نفت نیز به نوبه ی -خود باعث گردید که این کشورها بخواهند نسبت به منابع طبیعی در خاک خود راسا و بدون دخالت خارجی تصمیم بگیرند.
فقرو رشد نیافتگی اقتصادی کشور های صاحب منابع طبیعی و نیاز این کشور ها به توسعه و پیشرفت از یک طرف و سهم ناچیز آنها در درآمدهای حاصل از فروش منابع طبیعی از طرف دیگر باعث شد که آنها نطم حاکم بر روابط اقتصادی را ناعادلانه دانسته، درصدد تغییر آنها برآیند. تشکیل سازمان ملل متحد فرصتی بود که کشورهای صاحب منابع که عمدتا از کشورهای در حال توسعه بودند، بتوانند عقاید و دیدگاههای خود را بیان نمایند. مجمع عمومی سازمان ملل به کلیه کشورها از جمله کشورهای تازه استقلال یافته و در حال توسعه فرصت برابری را اعطا می کند تا آنها بتوانند به شیوه ی دموکراتیک در ایجاد نظم بین الملل مشارکت نمایند.
2عهدنامه وستفالی، عهدنامه ای است که پس از پایان جنگهای سی ساله مذهبی - 1648-1618 - میان کشورهای اروپایی منعقد شد. در این عهد نامه تمام کشورهای اروپایی بجز انگلستان و لهستان شرکت داشتند.