بخشی از مقاله
چکیده:
یکی از مهمترین فرایندهای تأثیرگذار در توسعه جامعه به معنای عام و توسعه منطقه ای به طور خاص مشارکت اجتماعی به عنوان یک نظام کارکردی در سطوح کلان، میانی و خرد با کارکردهای افزایش ثبات اجتماعی، تقویت روحیه همبستگی و کاهش تعارضات گروهی، و شکوفایی استعدادها و بروز خلاقیت، بسط ارزشهای دموکراتیک، سهیم شدن در منابع قدرت و تقویت روحیه مسئولیت پذیری همراه میباشد.
مشارکت اجتماعی ایده ای کاملاً ایدئولوژیکی است که بازتاب اعتقادات ناشی از نظریه های اجتماعی و سیاسی در خصوص اینکه جوامع چگونه باید سازماندهی شوند، میباشد. نظارت همگانی و اجتماعی دارای کارکردهای مثبتی در جامعه میباشد که این نظارت موجبات حفظ و بقای جامعه، صیانت از ارزشهای اجتماعی و تفویض اختیار و قدرت و در نهایت افزایش میزان مشارکت اجتماعی شهروندان در تعیین سرنوشت خود میگردند.
در این نوشتار به نقش و تأثیر نظارت و کنترل همگانی مبتنی بر خرد جمعی در تقویت مشارکت اجتماعی و تحقق توسعه منطقه ای در جامعه مورد بررسی - شهر سفید شهر از توابع شهرستان کاشان و آران و بیدگل از استان اصفهان - پرداخته شده است.
در این راستا با استفاده از نظریه الگوی پارسونز، ضمن اشاره به عواملی چون فردگرایی، خاص گرایی، عاطفه گرایی، انفعال گرایی و انتساب گرایی به عنوان موانع تحقق مشارکت اجتماعی در مسیر توسعه منطقه ای، راهکارهایی چون جمع گرایی، عام گرایی، خردگرایی، فعال گرایی و اکتساب گرایی به منظور تحقق مشارکت اجتماعی شهروندان و توسعه مناطق مختلف شهری در سایه نظارت همگانی اشاره شده است. به عبارت دیگر این نوشتار رویکردی آمایشی نسبت به توسعه منطقه ای دارد.
مقدمه:
امروزه به مشارکت به عنوان مؤلفه اساسی و تفکیک ناپذیر توسعه پایدار نگریسته و روز به روز بر اهمیت آن بیشتر تأکید می شود. اهمیت مشارکت اجتماعی در کشورهای در حال توسعه به دلیل برخورداری از منابع انسانی و ضرورت بسیج آنها در قالب مشارکت مؤثر و سازمان یافته در فرآیند توسعه متوازن و پایدار مبتنی بر برنامه ریزی غیر متمرکز جایگاه ویژه ای می یابد . در دهه های اخیر، توجه به پدیده مشارکت و تأکید بر نقش آن به عنوان یکی از مهمترین عوامل توسعه تا حدی بسیاری ناشی از تجربه شکست برنامه های توسعه در دهه های 1950 و 1960 می باشد .
در بررسی این برنامه ها ، عدم بهره گیری از مشارکت مردمی به عنوان عامل اصلی شکست برنامه های توسعه ارزیابی شده است . آنچه از جریان برنامه ریزی توسعه در دهه های گذشته بر می آید ، بیانگراین امر است که این برنامه ها عمدتاً مبتنی بر طراحی متمرکز و از بالا به پایین بوده است . نارسایی این رهیافتها آن بوده است که عموماً قاطبه مردم به ندرت در برنامه ریزی توسعه شرکت داده شدهاند و معمولاً نقش فعالی در برنامه های توسعه نداشته اند . لیکن در دهه 1980 توجه بسیاری گردیده است
رویکرد توسعه درون زا ، به مردم به عنوان عناصری فعال و خلاق در روند توسعه می نگرد . بدین ترتیب در اهداف استراتژی های توسعه ، اعتقاد به لزوم مشارکت فعال گروههای وسیع جامعه در تصمیم گیری های سیاسی و اجتماعی مورد تأکید قرار گرفته است
علاوه بر آن ، شرط لازم برای ایجاد الگوی توسعه این است که افراد ذینفع فعالانه در برنامه آن دخالت داشته باشند و نسبت به امور توسعه احساس مسیولیت کنند و در صورت لزوم ، برنامه بتواند از نیروهای داوطلب و منافع محلی یاری گیرد . در این صورت نظارت محلی مردم در باب پیشرفت و دستاوردهای توسعه سبب حمایت آنان از پیامدهای توسعه می شود
توسعه از جمله مفاهیمی است که به تعاریف اسمی یا مصداقی نیاز دارد، در این نوع اصطلاحات بنیان تعریف مبتنی بر معرف ها یا مشخصه هایی است که به مفهوم و عناصر متشکل آن نسبت داده میشود. بر این اساس برای تعریف توسعه باید دید که این اصطلاح به چه معرفه ها و مشخصه هایی دلالت میکند و طبیعی است که این معرفهها و مشخصه ها برحسب اینکه از چه منظری - مثلا اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی- به توسعه نگریسته شود متفاوت خواهد بود. در سطح عمومی و مشترک اغلب نسخه هایی که ذیل مفهوم توسعه می توان برشمرد با آنچه ذیل سه مفهوم پیشرفت، تکامل و نوسازی آورده میشود، کم و بیش یکسان است
الف - مشارکت اجتماعی:
مشارکت دارای ابعاد گوناگون اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی می باشد که هر کدام از این جنبه ها در صورت تحقق، به نوعی در توسعه یک جامعه مؤثر و مفید می باشد که در این بحث به مشارکت اجتماعی به عنوان یکی از مهمترین انواع مشارکت پرداخته می شود.
مشارکت اجتماعی مردم در اداره امور جامعه همواره با چالشها و فرصتهایی روبرو بوده است. ایده مشارکت اجتماعی دارای سابقه دیرینه ای است. "میدگلی" معتقد است،مشارکت اجتماعی ایده ای کاملاً ایدئولوژیکی است که بازتاب اعتقادات ناشی از نظریه های اجتماعی و سیاسی است
مشارکت در بعد اجتماعی و سیاسی را شرکت در تصمیم گیری از طریق سازمانها به انتخاب خود بیان نموده است
به نظر گائوتری مشارکت اجتماعی فرایند اجتماعی، عمومی، یکپارچه، چندگانه، چند بعدی و چند فرهنگی است که هدف آن کشاندن همه مردم به ایفای نقش در همه مراحل توسعه است
از طرف دیگر "کرفت و بیراسفورد" تحولاتی چون جنبشهای جدید، بازنگری در مورد نیازهای انسان، ظهور مجدد ایده شهروندی و فرانوگرایی را موجب توجه به ایده مشارکت دانسته اند
نظریه های مشارکت توضیح می دهد که چرا بعضی گرایش بیشتری به مشارکت دارند و بعضی میل کمتری دارند ؟ در این رابطه دو نوع نظریه وجود دارد. -1 نظریه هایی که از دیدگاه شناختی و ریشه در اندیشه های ماکس وبر دارد. در این نظریه ها به سیستم اعتقادات ، باورها ،گرایشها واندیشههای فرد تاکید می شود. فرضیه مهم این نظریه عبارتند از اینکه اگر مشارکت بعنوان یک کنش اجتماعی در نظر گرفته شود این کنش برخواسته از وجوه فرهنگی هر جامعه است و تحت عناصر گوناگون موجود در سیستم فرهنگی جامعه میباشد.
لذا تصور و پنداشت و نوع عقیده و نظر فرد از مشارکت در میزان مشارکت فرد مؤثر میباشد. در واقع هنگامی که میزان مشارکت فرد یا تمایل فرد برای مشارکت در جامعه کم است ریشه آن در سیستم دیدگاههای جامعه و فرد در ارتباط با فرهنگ، باورها و تصوری که فرد به محیط پیرامون خود دارد، برمیگردد. یعنی یک نوع بی قدرتی و احساس بی قدرتی در فرد بوجود میآید که خود عامل مهم برای کاهش مشارکت افراد میباشد. افرادی که احساس بی قدرتی میکنند، اعتماد به نفس خود را نیز از دست میدهند و احساس می کنند که حضور و عدم حضورآنها در فرایندهای اجتماعی تأثیری ندارد لذا در عرصه اجتماع کمتر فعالیت مشارکتی دارند.