بخشی از مقاله

چکیده

حکایت عارفانه یا صوفیانه گونهای از حکایت است که بسیاری از نویسندگان به آن روی آوردهاند. یکی از این بزرگان ادب، شمس تبریزی است که در مقالات خود، حکایات و تمثیلاتی گنجانده است. »مقالات شمس« از ابعاد و زوایای مختلف موردتوجه صاحبنظران و منتقدان قرار گرفته است. در این نوشتار تحلیلی سعی بر این است چند حکایت مورد تحلیل اخلاقی و عرفانی صورت بگیرد.

کلیدواژهها: اخلاق، عرفان، حکایت، مقالات شمس

مقدمه

"شناخت خدا عمیق است؟ عمیق تویی. اگر عمیقی هست، تویی تو. چگونه یاری باشی که اندرون رگ و پی و سر یار را چون کف دست ندانی؟ چگونه بندهی خدا باشی که جملهی سرّ و اندرون او را ندانی؟" - شمس تبریزی - .حکایات کوتاه عرفانی - به نثر - در آثار بسیاری از عرفا و در لابلای مباحث عرفانی آنان دیده میشود. آثاری از قبیل کشف المحجوب، بستان العارفین، شرح تعرف، رسالهی قشیریه، طبقات الصوفیه، روح الارواح، رونق المجالس، کیمیای سعادت و ...حکایت عارفانه یا صوفیانه گونهای از حکایت است و حکایت نوعی از انواع داستان و داستان، عبارت است از حادثه به همراه زمانبندی به اضافهی شخصیت یا شخصیتهای مربوط به حادثه است.

چارچوب داستانهای عارفانه و صوفیانهی ما محکم است و قابل تشخیص. گونهی عارفانه-صوفیانهی ستاندا را هم طبیعتاً با ایجاد رابطهی مقدماتی با معانی و مفاهیم عرفان و تصوف میتوان شناسایی کرد. به اعتقاد دکتر شمیسا، قسمت اعظم حکایات ما، چه منثور و چه منظوم، جنبهی ادب تعلیمی دارند. گوینده نخست داستانی را روایت میکند و بعد از آن نتیجهای حکمی، عرفانی، اخلاقی میگیرد یا آن که خود حکایت به عنوان تمثیل در توضیح و تقریر بحثی که قبلا طرح شده، میآید. در حقیقت طرح داستان جنبهی ثانوی دارد و هدف اصلی اخذ و بیان نتیجه است - انواع ادبی - 1381 - صفحه ی . - 217

در نگاهی کلی به حکایتهایی که در مقالات شمس آمدهاست، میتوان آنها را نوعی از تمثیل یا مثلگویی - parable - به شمار آورد. یعنی روایت کوتاهی که در آن شباهتهای ضمنی اما مفصل و دقیق و یا اجزای یک عقیده یا آموزه وجود داشتهباشد. یعنی به گونهای که خواندن روایت، خود به خود متوجه یک اصل یا عقیدهی اخلاقی یا عرفانی میشویم. پارابل در قرآن مجید و آثار صوفیانه از جمله مثنوی نمونههای بسیاری دارد."در قصههای گذشتهی فارسی تمثیل و نماد مورد استفادهی بسیاری از اولیا و عارفان بودهاست، مثلا قصههای عقل سرخ و رساله الطیر جنبهای نمادین و تمثیلی دارند. اصولا دین و اسطوره منبع بسیاری از قصههای تمثیلی گذشتهی ماست" - جمال میرصادقی - - 1385 صفحه ی . - 107

کتاب مقالات شمس در عین اینکه شاهکار بینظیر سادهگویی و اعجاز است، داستان بلندی است اثر شمسالدین تبریزی. گفتارش هم مثل خلق و خویش، تند و تیز و رک و راست است و بدون تکلف. لب مطلب را میگوید بدون ملاحظه و ذرهای محافظهکاری.شمس اهل نوشتن نیست. میگوید: "عادت به نوشتن ندارم. سخن را چون نمینویسم، در من ماند و هر لحظه مرا روی دیگر میدهد". املا میکند و دیگران مینویسند. در حین خطبهها گاهی مطالبی به ظاهر بیربط و غیرمنتظره میگوید که باعث حیرت حضار میشود. "دربارهی داستانهایی که در مقالات شمس آمده، باید گفت: "داستانهایی داریم که یک بار به طور کامل و در مرتبهی دوم به اختصار یا به صورت ناقص روایت شدهاند و داستانهایی داریم که تکرار شدهاند اما به شکلی تازه و با لحنی متفاوت.

اشارهی شمس به قصههای معروفی از قبیل قصهی ابراهیم، قصهی موسی، قصهی نوح، ابلیس، یوسف، آدم و حوا و ... به شدت موجز و فشرده است" - مدرس صادقی، 1373، صفحه س . - 29در این مقاله با تأثیرپذیری از کاری که مرحوم نادر ابراهیمی در کتاب صوفیانهها و عارفانهها بر چندین حکایت از کتب مختلف صوفیانه انجام دادهاند، چند حکایت از مقالات شمس، البته مختصر و فشرده، تحلیل و بررسی شدهاست.پس از آوردن حکایت، اشارههای گذرایی به مطالبی که در داستانها آمدهاست، شده و تحلیل گونهای به لحاظ روانشناسی، اخلاقی-عرفانی و محتوایی شدهاستو البته مختصراً ظرایف و نکات باریکی که مورد نظر نویسنده بودهاست، پرداخته شدهاست.

اکنون شرح حال مختصری از این عارف نامدار:

شمس تبریز، بنا بر قولی که در سنت مولویان پذیرفته شدهاست، در 643 که به قونیه آمد، مردی شصت ساله بود. این نکته سال تولد شمس را "درآغاز دهه ی هشتم از قرن ششم" قرار میدهد.کهن ترین و موثق ترین منابع دربارهی زندگانی شمس، سلطان ولد و سپهسالار، دربارهی سرگذشتی که شمس پیش از آمدنش به قونیه داشتهاست، سخنی نمیگویند.شمس میگوید که از روزگار کودکی برخوردار از تواناییها و حالات روحانی خاصی بوده که پدر و مادرش نمیتوانسته اند ژرفای آن را درک کنند.بنابراین، شمس قادر نبوده مشاهدات عارفانه و "تطوعات" خود را، با آنکه میخواسته است، بر پدر آشکار سازد.شمس کودکی عجیب بود؛ پیش از آنکه به سن بلوغ رسد ادراکات معنوی غیرعادی از او پدید میآمد. نتیجهاش نوعی احساس رمیدگی از دنیا و ارتباط با سرای باقی بود که نمیتوانست آن را بر اطرافیان خود بیان کند.

خود را با پدر بیگانه میبیند؛ شمس خود را "خایهی بط زیر مرغ خانگی" توصیف میکند. شمس را وطن، دریا بود و اگر پدرش نمیتوانست در پی او به دریا درآید، از آن بود که شمس از جنسی دیگر بود و باید به آشیانهی خود باز میگشت. پدر "آبش از چشم روان شدی" و گفتی: "با دوست چنین کنی، با دشمن چه کنی؟" - مقا، 741 و . - 77شمس بر مذهب شافعی بود - مقا، - 182 و تحصیلات فقهی داشت، متون درسی معیارین فقه را به تفصیل خواندهبود.چنین به نظر میرسد که شمس به موضوعات دینی و مباحث اتفقهی بسیار کمتر توجه داشتهاست تا به مؤانستهای عارفانه. او میگوید - مقا، : - 178"در بند آن باش که بدانی که من کیم و چه جوهرم؟ و به چه آمدم و کجا میروم ؟ و اصل من از کجاست؟ و این ساعت در چه ام؟ و روی به چه دارم؟"

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید