بخشی از مقاله
چکیده
محور اصلی فرآیند رشد اقتصادی، رشد تولید ناخالص داخلی در بخشهای کشاورزی، رشد اقتصادی، اشتغال،مصرف انرژی، صنعت و خدمات است و در این راستا اشتغال و مصرف انرژی به عنوان نهاده تولید از حداقل مربعات کاملاً اصلاح شده اهمیت ویژهای برخوردار است. هدف مطالعه حاضر تحلیل تاثیر اشتغال و مصرف انرژی بر رشد اقتصادی سه بخش کشاورزی، صنعت و خدمات در اقتصاد ایران است. بدین منظور با استفاده از دادههای بخشهای مذکور طی دوره 1370-90 به برآورد الگوی رگرسیونی تابع تولید مبتنی بر داده های تابلویی به روش حداقل مربعات کاملاً اصلاح شده - FMOLS - توسعه یافته توسط پدرونی - - 2007 پرداخته میشود. نتایج حاصل از برآورد الگو نشان می دهد که در بلندمدت اشتغال و مصرف انرژی تأثیر مثبت و معنیداری بر رشد اقتصادی بخشهای کشاورزی، صنعت و خدمات دارد.
مقدمه
یکی از اهداف مهم کلان اقتصادی دستیابی به رشد اقتصادی مطلوب می باشد و محور اصلی فرآیند رشد اقتصادی، رشد تولید ناخالص داخلی است. در این راستا اشتغال و مصرف انرژی به عنوان نهاده های اساسی مورد استفاده برای زیر بخش های مختلف اقتصادی از جمله کشاورزی، صنعت و خدمات، نقش تعیین کننده ای در رشد و توسعه یک کشور ایفا میکند.
از دهه 1970 میلادی، با افزایش قیمت نفت خام و بروز بحران در اقتصاد جهانی که منجر به رکود اقتصادی در غرب شد ارتباط میان مصرف انرژی و رشد اقتصادی بیش از پیش مورد توجه اندیشمندان اقتصادی قرار گرفت. طی دهه های اخیر رشد اقتصادی جهان و روند صنعتی و مکانیزه شدن تولیدات، موجب افزایش تقاضا برای نهادههای تولید شده است. به طوری که همراه با رشد فزاینده تولید، تقاضا برای نهادههای مختلف از جمله نیروی کار - اعم از متخصص و غیر متخصص - ، سرمایه، مواد خام و انرژی در اشکال مختلف افزایش مییابد.
با توجه به گستردگی مواهب طبیعی و پتانسیل بالقوه انرژی و ساختار نیروی کار در ایران و به ویژه کمیابی منابع در دسترس، لزوم برنامهریزی بلندمدت برای اشتغال و مصرف انرژی جهت نیل به رشد اقتصادی مطلوب ضرورت مییابد. بر این اساس هدف پژوهش حاضر تحلیل تأثیر اشتغال و مصرف انرژی بر رشد اقتصادی در بخشهای کشاورزی، صنعت و خدمات که هر کدام سهمی از اشتغال و مصرف انرژی را به خود اختصاص دادهاند میباشد.
به منظور دستیابی به هدف مذکور، مقاله حاضر در پنج بخش تدوین شدهاست. پس از بیان مقدمه، مبانی نظری و تجربی تأثیر اشتغال و مصرف انرژی بر رشد اقتصادی ارائه میگردد. سپس با توجه به جامعه آماری مورد مطالعه که شامل سه بخش کشاورزی، صنعت و خدمات طی دوره 1370-93 است دادهها به صورت تابلویی است که احتمال همبستگی بین مقاطع در آن وجود دارد. لذا روش پژوهش بر اساس الگوی رگرسیونی مبتنی بر دادههای تابلویی و با تأکید بر وابستگی مقاطع ارائه شده است. نتایج برآورد الگو و جمعبندی و پیشنهادها قسمتهای پایانی مطالعه حاضر را تشکیل میدهد.
مروری بر مبانی نظری و تجربی،مصرف انرژی در بخشهای مختلف اقتصادی
از دهه چهل میلادی بهرهوری در کشاورزی به طور قابل ملاحظهای افزایش یافت. بخش عمدهای از علت این افزایش مربوط به مکانیزه شدن کشاورزی، استفاده از کودهای فسیلی و آفتکشها بوده است. قسمت اعظم انرژی مورد استفاده در کشاورزی، از سوختهای فسیلی تأمین میشود. کشاورزی مدرن یا همان کشاورزی صنعتی به سوختهای فسیلی وابستگی دارد. بنابراین کمبود نفت میتواند موجب افزایش هزینهها و کاهش محصولات کشاورزی و در نتیجه کمبود مواد غذایی گردد.
بخش صنایع جهانی شامل زیر بخشهای فعالیتهای کارخانهای، معدن و ساختمان میشود. تقاضای انرژی بخش صنعت در کشورها و نواحی مختلف متفاوت است که به میزان و درجه مختلط بودن فعالیتهای اقتصادی و توسعه فناوری بستگی دارد. مصرف انرژی در بخش صنعت برای فعالیتهای متعدد و متنوعی صورت میگیرد. در مجموع بخش صنعت انرژی بیشتری نسبت به سایر بخشها مصرف میکند. این میزان مصرف تقریباً نصف انرژی تولید جهان می باشد.
بخش خدمات شامل بیمارستانها، مدارس، دانشگاهها، فروشگاهها و دیگر ساختمانهایی که به طور معمول اشاره به ساختمانهای تجاری دارد میشود. زیر بخشهای مسکن، تجارت و حمل و نقل از عمدهترین مصرفکنندههای انرژی در بخش خدمات هستند. بخش خدمات دارای شدت انرژی پایینتری نسبت به بخش صنعت میباشد و همچنین رشد بخش خدمات در مقایسه با بخش صنعت، مشارکت بالاتری در کاهش نسبت کل انرژی مصرفی به تولید ناخالص داخلی در بلند مدت دارد.
مبانی نظری رابطه رشد اقتصادی و مصرف انرژی
در نظریه جدید رشد، عامل انرژی نیز در تابع تولید مد نظر قرار گرفته است، اما اهمیت و جایگاه انرژی در الگویهای مختلف یکسان نیست. در دهههای پیشین دیدگاههای متفاوتی در مورد میزان و نحوه تأثیرگذاری انرژی بر تولید و رشد اقتصادی مطرح شده است. این دیدگاهها را میتوان در دو قالب کلی »دیدگاه اقتصاد دانان بوم شناختی« و »دیدگاه اقتصاد دانان نئوکلاسیک« مطرح نمود.
اقتصاددانان بوم شناختی انرژی را نهاده غالب در تابع تولید میدانند و از آن به عنوان مهمترین عامل رشد اقتصادی یاد میکنند و عواملی همچون نیروی کار و سرمایه را عوامل واسطهای در نظر میگیرند. آیرس و نایر و استرن از اقتصاددانان طرفدار این دیدگاه محسوب میشوند. در طرف مقابل اقتصاددانان نئوکلاسیک اعتقاد داشتند انرژی نقش نسبتاً کوچکی در تولید و رشد اقتصادی ایفا می نماید و تنها یک نهاده واسطهای است که در سایه سرمایه، نیروی کار و زمین اهمیت مییابد. در حقیقت در نظریه رشد نئوکلاسیک، تمرکز بر روی قابلیت جانشینی یا مکملی بین انرژی و دیگر عوامل تولید و ارتباط متقابل بین انرژی، پیشرفتهای فنی و بهرهوری با استفاده از توابع تولید کل یا بخشی، یا رویکردهای تعادل عمومی میباشد
پس از بحرانهای نفتی دهه هفتاد میلادی، این دیدگاه تا حدودی تعدیل شد و دانشمندان نئوکلاسیکی همچون همیلتون ،باریج و هاریسون نقش بزرگتری را برای انرژی در تابع تولید در نظر گرفتند. در مجموع میتوان گفت با وجود اختلاف نظر در مورد چگونگی تأثیرگذاری انرژی بر رشد اقتصادی، امروزه اهمیت بالای تأثیرگذاری انرژی در تابع تولید و رشد اقتصادی بر کسی پوشیده نیست.چهار رویکرد در مورد ارتباط علی مصرف انرژی و رشد اقتصادی مطرح شده است در دیدگاه اول با عنوان فرضیه رشد مصرف انرژی نقش مهمی در رشد اقتصادی بازی میکند، به طوری که رشد اقتصادی به مصرف انرژی وابسته بوده و کاهش در مصرف انرژی ممکن است رشد اقتصادی را کاهش دهد.
در دیدگاه دوم با عنوان »فرضیه محافظه کار7 علیت یک طرفه از رشد اقتصادی به مصرف انرژی وجود دارد، این فرضیه بیان می کند که سیاستهای حفظ انرژی ممکن است اثر جزئی بر رشد اقتصادی داشته باشند و یا بر آن موثر نباشند. بر این اساس، فرضیه محافظه کار هنگامی قابل قبول است که یک افزایش در تولید نا خالص داخلی منجر به افزایش در مصرف انرژی شود. در دیدگاه سوم با عنوان »فرضیه بی طرفی«8 بین مصرف انرژی و رشد اقتصادی رابطهای وجود ندارد، به عبارت دیگر مصرف انرژی و رشد اقتصادی نسبت به یکدیگر خنثی هستند.