بخشی از مقاله

چکیده

کشاورزی بهعنوان یکی از سه بخش اقتصادی هر کشور، نقش مهمی در استقلال معیشتی و حتی استقلال امنیتی آن کشور دارد. کشور ایران با توجه به موقعیت جغرافیایی و تاریخ اجتماعی و اقتصادی، وابستگی عمدهای به این بخش اقتصادی دارد. یافتههای بهدست آمده از تحلیل ثانویه دادههای سرشماریهای 1365-90 نشان میدهد سهم جمعیت شاغل در بخش کشاورزی مناطق روستایی از 58 درصد در سال 1365 بهترتیب به 48 و 51 درصد در سالهای 1385 و 1390 کاهش یافته است.

این روند کاهشی محسوس، توأم با تغییراتی در نسبت جنسی و ساختار سنی نیروی کار کشاورزی بوده است. در سالهای مورد مطالعه، به سهم زنان روستایی بهویژه زنان سالمند در مشارکت در بخش کشاورزی بهشدت افزوده شده، بهطوریکه نسبت جنسی نیروی کار کشاورزی روستائیان از 1062 در سال 1365 به 642 در سال 1390 کاهش یافته است. درصد سالخوردگی جمعیت مورد مطالعه نیز در مدت زمان مشابه از حدود 7 به 16 افزایش داشته است.

از مهمترین دلایل این تغییرات میتوان به تحولات مهاجرتی در مناطق روستایی و سهم عمده جوانان و مردان از مهاجران خارج شده، عدم تمایل جوانان روستایی به انجام فعالیتهای کشاورزی و هژمونی شهر و سبک زندگی شهری اشاره کرد. ادامه روند این ترکیب جمعیتی در نیروی کار کشاورزی و نیز وضعیت اقتصادی و اجتماعی روستاها، میتواند منجر به ضعف ساختاری این بخش در آینده گردد. با توجه به برآورد مقولههای نیروی کار کشاورزی برای همه نقاط روستایی استانها، پیشنهاداتی ارائه شده است تا بتوان زنجیره فقر نیروی کار کشاورزی مناطق روستایی را از بین برد و گامهایی برای توسعه پایدار روستایی برداشت.

مقدمه و بیان مسأله

تولید محصولات کشاورزی و کاربرد آنها در تولیدات صنعتی از مهمترین ویژگیهائی است که بخش کشاورزی را به عنوان یکی از بخشهای مهم تولیدی در اقتصاد هر کشوری معرفی مینماید. در این بخش اقتصادی، تغییرات کمّی و کیفی نیروی انسانی میتواند از عوامل مهم تأثیرگذار محسوب گردد. بنابراین، بررسی تغییرات نیروی کار کشاورزی از مسایل مهم و قابل تأمل در حوزه جمعیتشناسی - بهویژه جمعیتشناسی روستایی - میباشد.

از جهت تقدم و تأخر زمانی و تاریخی، شیوههای تولید صنعتی بعد از تولید کشاورزی ابداع و اجرا شده است و جوامع بشری قرنها و هزارهها تولید کشاورزی را بدون صنعت تجربه کردهاند

تأثیر رشد کشاورزی روی دیگر بخشهای اقتصاد به واسطه پیوندهای مهم بین آنها در بهکارگیری عوامل تولید ازجمله نیروی کار، خیلی مهم است. بنابراین، بخش کشاورزی در کمک به فرایند رشد و توسعه جوامع در بین بخشهای مختلف اقتصاد از جایگاه ویژهای برخوردار است. این بخش میتواند تأمین کننده سهم مهمی از تولید ناخالص داخلی، اشتغال، نیازهای غذایی، صادرات غیرنفتی و غیره باشد. توسعه بخش کشاورزی پیش شرط و نیاز توسعه اقتصادی کشور است و تا زمانی که موانع توسعه در این بخش برطرف نشود، سایر بخشها نیز به شکوفایی و توسعه دست نخواهند یافت.

واقعیت این است که بخش کشاورزی ایران، دست کم برای تعدیل موضوعی و موقتی بحران اشتغال و بیکاری، از مزیتهای نسبی برخوردار است. اهم مزیتهای نسبی بخش کشاورزی در زمینه اشتغالزایی و کارآفرینی از این قرار است:

-1 سازگاری توسعه اشتغال کشاورزی با پراکندگی توزیع جمعیت روستایی؛

-2 اقتصادی تر بودن ایجاد اشتغال در بخش کشاورزی نسبت به صنعت؛

- 3 سهولت بیشتر ادغام بخش کشاورزی در بازارهای جهانی؛

-4 قابلیت ارتقای کیفی نظام تولید کشاورزی در سطح امکانات موجود کشور؛

- 5 نیاز به نسبت کمتر شاغلان کشاورزی به آموزشهای حرفه ای و تخصصی؛

-6 نگهداری جمعیت روستایی در روستاها؛

-7 قابلیت تکاثری کارآفرینی و اشتغالزایی در بخش کشاورزی

طی سرشماریهای 1345 الی 1390، سهم شاغلان بخش کشاورزی دارای روندی نزولی بوده است - نمودار . - 1 درحالیکه برای دو بخش دیگر اینطور نبوده و بخصوص برای خدمات که روند صعودی در گذر زمان داشته است.

نمودار -1 نسبت جمعیت شاغل در بخشهای مختلف اقتصادی طی سرشماریهای 1345 الی 1390

منبع: سرشماریهای عمومی نفوس و مسکن 1345 الی 1390

در کشورهای درحال توسعه، معمولاً بخش کشاورزی گستردگی و اهمیت خاصی دارد. زیرا از یکسو اشتغالزاست و از سوی دیگر تأمین کننده مواد غذایی برای افراد و مواد اولیه برای صنایع تبدیلی است. بر این اساس، این بخش نقش مهمی در رفاه و بهبود و سطح تغذیه دارد 

مبحث کشاورزی و رابطه آن با جمعیت، موضوع نوشتههای صاحبنظران جمعیتی معروف همانند مالتوس و بازراپ1 است.

مالتوس وضعیت اروپا را در سال 1803 برحسب ویژگیهای جمعیتی و کشاورزی مورد بررسی قرار داد. از نظر وی، انقلابات نوسنگی و میانی کشاورزی که موجب افزایش تولیدات غذایی شد، روندی بسیار آهسته و تأثیرات محدودی داشتهاند. زیرا گروههای کوچک روستایی نیازمند به تغییرات جمعیت بودند و در آن شرایط بهعلت فراوانی زمین تحقق آن به سادگی امکانپذیر بود.

در خلال سالهای 1740-1850م تغییراتی در وضعیت جمعیتی و کشاورزی اروپا و مستعمرات آنها بوجود آمد. در واقع بهتر شدن وضعیت بهداشتی و تغذیه و سازمان اجتماعی، مرگ ومیر ناشی از بیماریهای واگیر را بهشدت کاهش دادند و جمعیت با رشد سالانه معادل یک درصد بهصورت بی سابقهای افزایش یافت. ولی پیشرفتهای تکنولوژی در زمینه تولیدات کشاورزی نمود چندانی نداشتند و در این شرایط بود که مالتوس به تحلیل اثرات مخرب افزایش جمعیت بر استانداردهای زندگی و افزایش فقر و بدبختی پرداخت

بازراپ معتقد است رشد جمعیت و تمرکز فضایی و تراکم جمعیت موجب پیشرفت تکنولوژی و عامل مؤثر بر عمقی شدن کشت و افزایش تولیدات کشاورزی در واحد سطح است. به نظر وی در اوایل دوره زیست بشری، جمعیتهای انسانی محدود و پراکنده بوده و از رشد ناچیزی برخوردار بودند. آنها از طریق خوشهچینی، صید و شکار امرار معاش میکردند که با سبک زندگی در مراحل بعدی متفاوت بوده است. با افزایش و تراکم جمعیت، تعداد جمعیت از سطح معیشت زیستی فراتر میرفت و جمعیت در کوتاه مدت دچار بحرانهای غذایی میشدند و تأمین نیازهای غذایی موجب پیشرفت تکنولوژی و نوآوری در بهرهبرداری از زمین میشد. بنابراین از نظر بازراپ؛ افزایش و تراکم جمعیت، دسترسی به غذا و تکنولوژی و نوآوری، با عمقی شدن کشت همبستگی دارند

با درنظر گرفتن موارد بیان شده، اهمیت بخش کشاورزی و تحقیق و پژوهش جمعیتشناختی در این بخش مشخصتر میگردد. در این مقاله سعی بر آن است تا تحولات جمعیتی نیروی شاغل در بخش کشاورزی نقاط روستایی مورد تحقیق و بررسی قرار گیرد تا از این طریق بتوان تحلیلهای واقعبینانه و مستندتری برای برنامهریزان و مدیران نیروی کار کشاورزی ارایه نمود.

فیزیوکراتها - اصحاب مکتب حکومت طبیعت -

در اواخر دوره مرکانتلیستها بخصوص در کشور فرانسه سیاست مرکانتلیستی مؤثر واقع نشد. مرکانتلیستها با تأکید زیاد بر صنعت، بخشی از اقتصاد - کشاورزی و حاصلخیزی زمین - را نادیده گرفتند. بعد از سال 1750 برخی از نویسندگان ایدههای مرکانتلیستی را رها کرده و با این ایده که قدرت دولت هدف است، مخالفت ورزیدند. آنها بر کیفیت زندگی و جدایی تئوریهای اقتصادی از سیاستهای عملی تأکید داشتند - هاتچینسون . - 1967 1 فیزیوکراتها تنها راه کاهش بار جمعیت بر ذخیره غذایی را افزایش بازده کشاورزی میدانستند و به تکمیل روشهای کشاورزی و جلوگیری از محدودیتهای صادرات تولیدات کشاورزی تأکید می کردند.

تنها حاصل تفریق زیادی ثروت تولید شده بر ثروت مصرف شده افزایش واقعی به شمار میآید و این همان است که فیزیوکراتها به اصطلاح خود و پس از آنها دیگران آنرا »محصول خالص« نامیدهاند. فیزیوکراتها در این باب به این کشف رسیدهاند که ایجاد محصول خالص منحصر به یک رشته از امور تولیدی یعنی رشته کشاورزی است. به عقیده آنها تنها و منحصراً در این قلمرو ثروت تولید شده بر ثروت مصرف گردیده فزونی پیدا میکند.

دهقان همواره، صرفنظر از موارد اتفاقی و استثنایی، بیش از مقدار گندمی که به مصرف میرساند برداشت میکند. تنها بهعلت همین خاصیت شگفتآور تولید کشاورزی یعنی ایجاد محصول خالص است که پسانداز امکان وجود یافته و تمدن تحققپذیر شده است.

این معجزه در هیچیک از قلمروهای دیگر تولید، نه تجارت و نه در حمل و نقل دیده نمیشود. زیرا بسیار روشن است که بازرگانان و یا متصدی حملونقل چیز تازهای تولید نمی کنند. چه آنها جز جابجا کردن و یا مبادله نمودن محصولاتی که قبلاً تولید شده است کار دیگری انجام نمیدهند. همچنین است در مورد همه صنایع و حرف، زیرا کار صنعتگر هم چیزی جز تغییر و ترکیب و تلفیق مواد اولیه نیست

کار جز بر روی زمین، در هر جای دیگر مطلقاً عقیم و نازااست، زیرا انسان خالق نیست. صورتها و شکلها که صنعتگران به مواد اولیه میبخشند نیکو ودلپسند است، ولی لازم است قبل از کار آنها کسانی دیگر اولاًهمه، مواد اولیه لازم و ثانیاً، تمام مواد غذایی را تولید کرده باشند. برعکس، کشاورزان نخستین و تنها کسانی هستند آنچه را که بهکار میبرند، آنچه را که خود به مصرف می رسانند و تمام آنچه را که دیگران مصرف میکنند، تولید مینمایند. این است تفاوت بین زاینده و نازا. بههمین جهت، فیزیوکراتها صنعتگران را »طبقه عقیم« مینامیدند. معهذا نباید تصور کرد که این توصیف در فکر آنها متضمن نوعی تحقیر نسبت به بازرگانان و صنعتگران است. آنها تنها به این معنی غیرمولد هستند که ثروت جدیدی بهوجود نمیآورند

پس فیزیوکراتها معتقدند که گرچه صنعتگران و بازرگانان پول بهدست میآورند و حتی بیشتر از کشاورزان، ولی این عواید را صنعتگران تولید نمیکنند بلکه تحصیل میکنند. این ثروتی است که بهوسیله دیگران بخصوص کشاورزان به آنها منتقل میشود.

این تفاوت اساسی که فیزیوکرات ها بین تولید کشاورزی و تولید صنعتی قایل شدهاند، مسلماً از افکار مذهبی سرچشمه گرفته است. محصول زمین صنع پروردگار است و تنها اوست که آفریننده است، در صورتیکه محصول حرفهها صنعت آدمیان است و در قدرت انسان نیست که کوچکترین چیزی خلق کند

فیزیوکرات ها معتقد به تجارت آزاد بودند. این مفهوم به وسیله آدام اسمیت رواج یافت. نگرش وی این بود که اگر به مردم اجازه داده شود برطبق منافع خود عمل کنند، آنچه مردم تولید میکنند برای اجتماع بهعنوان کل بهتر است. وی متفاوت از فیزیوکراتها است اما معتقد است

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید