بخشی از مقاله

مقدمه

 حکیم ابومعین ناصر بن خسرو بن حارث قبادیانی بلخی مروزی ملقّب به حجّت«» از شاعران بسیار توانا و بزرگ ایران واز گویندگان درجه اوّل زبان فارسی است. وی در ذیقعده سال 394هجری در قبادیان از نواحی بلخ متولّد شد و در سال 481 هجری در یمگان بدخشان درگذشت. وی که بنا به اشارات خود از خاندان محتشمی بوده، از کودکی به کسب علوم و آداب اشتغال ورزیده و در جوانی در دربار سلاطین و امرا راه یافته و به مراتب عالی رسیده است.

پایه تحصیلات و اطّلاعات ناصرخسرو از آثار منظوم و منثور او به خوبی آشکار است. وی از ابتداء جوانی در تحصیل علوم و فنون رنج برده بود. قرآن را از حفظ داشت و در تمام علوم متداول زمان خود از معقول و منقول و علیالخصوص علوم اوایل و حکمت یونان تسلّط داشت و علم کلام و حکمت المتألّهین را نیک میدانست و درباره ملل و نحل تحقیقات عمیق و اطّلاعات کثیر داشتظاهراً.اوّلین تربیت او در محیط اهل سنّت و در مکتب حنفی به عمل آمد چنان که حتّی بعد از تاریخ 428 هجری قصیدهای از او مانده که کاملاً صبغه سنّی دارد.

ولی یک شوق بیآرام دانش جویی او را برای فراگرفتن تمامی علوم بشر آن روزگار مانند نجوم و فیزیک و هندسه و تاریخ طبیعی و طب و موسیقی و منطق و فلسفه ارسطو سوق می دادو در عین حال همّت به تحقیق در ادیان مشهور نظیر دین زرتشتی و یهود و مسیحی و عقاید مانوی و صابئیه و اهل استدلال نهاد و در تعلّم زبانهای بیگانه هم پیشرفت نمود. در اشعار و آثار او اشارات فراوان به دانش او و اطّلاعاتش از علوم گوناگون شده است.

موضوعات علمی در اشعار او ایجاد مضمون نکرده بلکه وسیله تفهیم مقصود قرار گرفته استذهن. علمی شاعر باعث شده که او به شدّت تحت تأثیر روش منطقیان در بیان مقاصد خود قرار گیردسخنان. او با قیاسات و ادلّه منطقی همراه و پر است از استنتاجهای عقلی و به همین نسبت از هیجانات شاعرانه و خیالات باریک و دقیق شعرا خالی است. صیت علم و فضل و حکمت او همه جا رسیده بود و با وجود طعن به دین او،خاص و عام به فضل و حکمتش معترف بودند و حتّی گاهی انحراف او را از دین به فضل مفرط او نسبت میدادند.

در شعر نیز مقام بلندی داشت و شاعری و دبیری را که هنر خود و حرفت قدیمیش بود بیمعنی نمی پنداشت ولی این دو فن را علم و هنر ندانسته، پیشه میشمرد.

1-1وضع علوم در قرن چهارم و نیمه اوّل قرن پنجم

این دوره از حیث تکامل علوم و ظهور علمای بزرگ، مهم ترین دوره اسلامی است. علوم شرعیه، علوم عقلی، ریاضی، طب، صیدنه و سایر اقسام علوم طبیعی، جغرافیا و علوم ادبی در این دوره رواج یافت.علوم شرعیه دنباله ترقّیات قرنهای دوم و سوم را در این عهد طی میکند. این دوره از جمله قرنهای طلایی تاریخ علوم در جهان به شمار میآید بویژه از حیث علوم عقلیاز. علل عمده پیشرفت و ترقّی علوم عقلی در این زمانوجود، عدّهای از امرا و وزرای مشوّق علم در نواحی مختلف ایران است.

ریاضیات در مراحل سریع کمال پیشرفتمی و علّت عمده ترقّی این علوم خاصّه علم نجوم و حساب و هندسه، حاجت مبرم مسلمانان به آن ها بوده است. اعتقاد شدید ملل اسلامی به تأثیرکواکب و حالتهای مختلف آنها در احوال آدمیان و اعمال آنان باعث ورود منجّمان به دستگاه های خلفا و امرا و رجال بزرگ بود. این نکته قابل ذکر است که مسلمین راجع به بطلان احکام نجوم نیز بحثایه متعدّد داشتند و تألیفاتی هم در این باره پدید آمد

در علم موسیقی که از اصول علم ریاضی است کتب مهمّی تدوین شد. علم طب در میان مسلمین نخست به همّت پزشکان گندیشاپور و سپس با ترجمهها و تعلیمات دستهای از طبییبان که از زبان یونانی اطّلاع داشتند و یا کتب منقوله از یونانی به سریانی را به عربی درمیآوردند، بنیان گذاشته شد. علاوه بر این مسلمین باترجمه آثار برخی از طبیبان هندی از تجارب پزشکان آن سرزمین نیز اطّلاع یافته بودند.

در سایر علوم طبیعی از قبیل صیدنه - داروشناسی - ، و بیطره - ستورپزشکی - و علمالحشائش - گیاهشناسی و... نیز تا اواخر این عهد پیشرفت های بسیار حاصل شددر. علم کیمیا مسلمانان دنباله زحمات یونانیان را گرفته به مراحلی از ترقّی رسید. جغرافیا نیز در میان مسلمانان بر اثر ترجمه کتاب جغرافیای بطلمیوس و آشنایی با اصول آن معمول شد و با استفاده از اطلاعاتی که مسلمانان از مسالک و ممالک برای مقاصد جنگی و اداری و دیوانی و نظایر آن فراهم آورده بودند راه تکامل پیمود. علوم ادبی نیز مانند دیگر علوم در این دوره به منتهای ترقّی خود رسید.

2-1 اقسام علوم

»باید دانست دانشهایی که بشر در آنها خوض میکند بر دو گونه است: نوعی برای انسان طبیعی است که به یاری اندیشه خود بدانها رهبری میشود و گونه دیگر نقلی است که آنها را از کسانی که وضع کردهاند فرا میگیرد. گونه نخستین عبارت از دانشهای حکمت و مسائل فلسفی است که انسان میتواند بر حسب طبیعت اندیشه خود بدانها پی ببرد. دوم علوم نقلی وصفی است که کلیه آنها مستند به خبر از واضع شرعی است و عقل را در آنها مجالی نیست مگر در پیوند دادن فروع آنها به اصول

امّا»علوم عقلی مسائلی است که اختصاص به ملّت معیّنی ندارد و در نوع بشر از آغاز اجتماع و عمران طبیعی وجود داشته و مشتمل بر چهار دانش است: منطق، دانش طبیعی - فیزیک - که اندیشه در محسوسات است مانند اجسام عنصری و موالید آن ها از قبیل کان و گیاه و جانور و اجسام آسمانی و حرکات طبیعی - یا نفسی - که حرکات از آن برانگیخته میشود و جز اینها؛ متافیزیک، اندیشه در امور ماورای طبیعت است چون روحانیات؛ علم مقادیر که مشتمل بر چهار دانش است:

هندسه که عبارت از اندیشیدن در مقادیر است بر اطلاق با مقادیر منفصل از جهت معدود بودن آنها یا متّصل. و آن یا دارای یک بعد است که خط باشد یا دو بعد - سطح - یا سه بعد - جسم تعلیمی هندسی - ؛ ارثماطیقی و آن شناختن کم منفصلی - عدد - و به دست آوردن خواص و عوارضی که بدان میپیوندد؛ دانش موسیقی؛ هیأت و آن تعیین اشکال افلاک و حصر اوضاع و تعدّد آنها برای هر یک از سیّارات و ثوابت است و این امور به وسیله حرکات آسمانی شناخته میشود و در هر یک موجود است از قبیل رجوع و استقامت و اقبال و ادبار

-2 ناصرخسرو و توجه او به علوم »از موضوعاتی که ناصرخسرو را از دیگر شاعران متمایز میکند، ستایش علم است ولی علم و خردی که آدمی را به راه راست بکشاند. وجه امتیاز آدمی از سایر جانداران زمین خرد است و علم که زاینده خرد استو، بدین مزیّت وی سالار موجودات شده ولی علم و خرد باید به طریق صحیح به کار افتد تا انسان را به راه حق و صراط مستقیم رهنمون گردد

ناصرخسرو بر این عقیده است که علم و طاعت گرچه در هر کار گشایش آوردامّا، جهان را به بند میکشد. علم برای آن که دل روشن و چشم بیدار دارد از هر مال و ملک و جاه و گاه برتر است، جان آدمی به دانش شرف یابد و بارور شود و از عذاب جهل رها یابد. این دنیا اندوختنگاه علم است باید در این جهان کوشید تا تن ضعیف و عریان را به علم و طاعت پوشاند. باید که سخن را به میزان دانش سنجید زیرا گفتار بی علم، باد و دم است و در هیچ کار جز علم و دین، تعجیل روا نیست.

شرف درعلم وفضل است ای پسرعالم شو و فاضل  //   توعلم آور نسب، ماور چو بی علمان سوی بلعم

اگر دانش بیلفنجی به فضل تو شرف یابد //   پدر تو مادر و فرزند و جدّ و خویشو خالو عم

»دیوان اشعار او گنجینهای است از اشعار فصیح بلیغ و افکار بلند و عمیق و ترکیبات و اصطلاحات و تعبیرات شیرین فارسی و مجموعهای است از مضامین قرآنی و احادیث نبوی و سخنان بزرگان و نیز مشتمل است بر پندها و اندرزهای حکیمانه و بیان مطالب عالی فلسفی و خداشناسی و جهانشناسی و همچنین انتقاد از نادرستیها و زشتکاریها و دفاع از حق و مبارزه با باطل مبتنی بر مذهب شیعی اسماعیلی و بالجمله این مجموعه نشاندهنده فرهنگ توانا و توانگر علمی و انسانی ایران در سده پنجم هجری است

»حکیم عقاید فلسفی را در اسلوب فلسفی و نه به اصطلاحات فلاسفه منظوم می سازد و بدین جهت فرهنگ علمی فارسی را وسعت و راهی برای وضع لغات علمی نشان میدهد. قدرت طبع حکیم را از این جا میتوان یافت که این معانی دقیق بیعبارت را به خوشترین صورت در مشکلترین بحور نظم کرده و خوب از عهده بیان برآمده است هرچند گاهی قلبها و تعقیدات لفظی عجیب یافته و به اشعاری که می خواهند قوانین شاذه نحو را در آن اجرا کنند شبیه میشود.

ناصرخسرو از ابتدای جوانی در تحصیل علوم و فنون و السنه و ادبیات رنج فراوان برده قرآن را حفظ داشت و تقریباً در تمام علوم متداوله عقلی و نقلی و مخصوصاً علوم یونانی از ارثماتیقی و مجسطی بطلمیوس و هندسه اقلیدس و طب و موسیقی و بالاخص علم حساب و نجوم و فلسفه و همچنین در علم کلام و حکمت متألهین تبحّر پیدا کرده بود. اشعارعربی و حتّی دیوان عربی داشته است« - فروزانفر، - 150 :1387 از مجموع دانستههای این حکیم، آن چه در دیوان اشعارش منعکس و در این وجیزه بدان پرداخته شده، عناوینی است چون اشاراتی به برخی ادیان، طب و داروشناسی، گیاهشناسی، ریاضی و هیأت ونجوم و موسیقی، علوم غریبه، جغرافیا، علوم یونانی و زبان عربی.

1-2 ادیان ناصرخسرو در سرتاسر دیوان اشعار خود، ابیات بسیار در دعوت به دین دارد و نظر مخاطبین را به سوی این امر معطوف میدارد که برای ایمن شدن از شرّ دنیا و فتنه ابلیس باید دست به دامان دین شد زیرا که با دین است که انسان به روزگار سعادت و میمنت میرسد و بدان نامه اعمال خود پاک میگرداند، در دنیا بر مردم فضل می یابد و در پی آن بر حرمت خود میافزاید و از نصرت خداوند بهره مییابد.

از آن جا که ناصر خسرو خود شیعه - هرچند اسماعیلی - و در مقام حجّت از مبلّغین این آیین بوده، اشارات بسیار در این ارتباط و در دعوت بدان و ذکر محاسن و منافع آن در دیوان اویافت میشود که پرداختن بدان مقال و مجالی علیحده و گسترده می طلبد. چنان که گفته آمد وی در علم ملل و نحل و کسب اطّلاع بر مذاهب و ادیان نیز رنج فراوان برده و نه تنها مذاهب اسلامی را تتبّع و غوررسی نموده بلکه ادیان دیگر مانند دین هندوان و مانویان و صابئین که گویا مقصود حرّانیین بودند و نصاری و زرتشتیان را نیز تحصیل نموده و از کتاب زند و پازند مکرّر صحبت میکند و در طلب علم و فحص حقیقت با غالب ملل معروف آن زمان آمیزش و مخالطه نموده و از آنها کسب معرفت کرده است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید