بخشی از مقاله
چکیده
عنایت و توجّه پادشاهان قرن هشتم و نهم، به پیران و مشایخِ بزرگ و تکریم آنان و همچنین اظهارِ ارادت و تعلّقِ خاطرِ فراوانِ سلاطین و شاهزادگان تیموری نسبت به خانقاهیان و بزرگان صوفیه، یکی از دلایلِ بسیار مهمِ رواجِ عرفان و تصوّف دراین ادوار بوده است. به طوریکه در قرن نهم، کمتر شاعر یا نویسندهای را مییابیم که در آثارشان از لغات و اصطلاحات عرفانی بهره نگرفته باشند. جامی نیز، بهعنوان یکی از بزرگترین شعرای قرن نهم، شاعری صوفیمسلک همراه با تفکّرات عرفانی است. لغات و اصطلاحات عرفانی در دیوان اشعارش، خصوصاً در غزلها و قصایدش بهوفور یافت شودمی که بسیار درخور تأمّل و توجّه است.
واژههای "پیر"، "رند"، "شیخ"، "مراد"، "قطب" و "مرشد" که در فرهنگهای اصطلاحاتِ عرفانی، تقریباً به یک معناست، در دیوان اشعار جامی بههمان معنا و مفهوم بهکاربرده شده است؛ با این تفاوت که "پیر"، "رند"، "قطب" و "مراد" بهطور کامل از بارِ معنایی مثبت برخوردارند، امّا در مورد شیوخ چنین نیست. آنان به دو دستهی شیوخِ وارسته - مقبول - و شیوخِ متظاهر و ریاکار - منفور - تقسیم میشوند. مقالهی حاضر نگاهی دارد به دیدگاه جامی در مورد پیران و مشایخ قرن نهم، کهعدّهای از آنان - همانند پیران و مشایخ قرن هفتم و هشتم - از زمرهی شیوخِوارسته و آگاه بوده و عدّهای هم ظاهرپرست و عوام فریب بودهاند.
کلمات کلیدی: جامی، شیخ، پیر، رند، وارسته، ظاهرپرست.
مقدّمه
تصوّف و عرفان که راه و روشی عقلانی توأم با عبادت و طاعت و نیز راهنمایی به سوی کمالات روحانی محسوب میشد، در اواخر قرن ششم و اوایلِ قرن هفتم در ایران شدّتبه رواج پیدا کرد.»طوربه کلّیتوانمی گفت که در قرن هفتم، تفکّر علمی متوقّف و راکد بوده است و اصول تقلید و تعبّد و پیروی از گفتههای قدما مرسوم بوده است؛ و آثارِ علمی بهجا مانده از اهل علم و تحقیق این دوره، تلخیص کتب قدما همراه با حاشیهنویسی است. در قرن هفتم، تصوّف و عرفان رشد و تکامل یافته و رنگ و بوی علومِ فلسفی بهخود گرفت صورتبه علومِ مدرسی در آمد؛ و در واقع، تصوّفی که از این پس میتوان آن را علمِ" عرفان" تصوّفِیا" فلسفی" نامید در حوزهی علومِ رسمی و در ردیف سایر آموختنایهزمان نظیرِ فلسفه و علمِ کلام و فقه و غیره...آمد.
در از خصوصیّاتِ مهم قرن هفتم و به تبع آن قرن هشتم، نفوذ وکثرت و اهمیّت خانقاههاست که در قرنهای پیشین برای صوفیان شکل سادهای داشته و امّا دراین قرن به اوج تکامل و ترقّی خود رسیده بود. این خانقاهها علاوه بر اینکه از مراکز مهم و مؤثّر اجتماعی بود، وظایف مهم دیگری از قبیل تربیت و تهذیبِ مرید و تهیّهی مرشد را برای راهنمایی و هدایت طالبان راه طریق و ارشاد سالکان بهعهده داشت.« - غنی،: 1374 نقل به مضمون - 471-472تعلّق خاطر فراوان سلاطین و شاهزادگان تیموری به مشایخ و بزرگان صوفیه، موجب گردید که قرن نهم یکی از ادوار بسیار مهمّ برای رواج تصوّف و نفوذ روز افزون صوفیه باشد. تیموریان در تمام دوران حکمروایی خویش مشایخ و پیشوایان تصوّف، را گرامی میداشتند.
بهویژه که دراین دوره تا اندازهای تصوّف رنگ و بوی دین بهخود گرفته بود و همچنین اختلاف نظر صوفیه و علمای شرع که در قرون پیشین متداول بود، در این دوره دیده نمیشد. از سوی دیگر، باشیوع و رواج تصوّف علمی در قرن هفتم، اصول تصوّف و عرفان به کتب علمی و درسی راه پیداکرد و همین امر موجب گردید که اهل مطالعه و شعرا و نویسندگان و دانشمندان با این مشرب آشنایی یابند. به طوریکه در قرن نهم، کمتر شاعر یا نویسندهای را مییابیم که در آثارشان از لغات و اصطلاحات عرفانی بهره نگرفته باشند. مسلّم» است که توجّه پادشاهان قرن هشتم و نهم به مشایخ و احترام بدانان و اظهار اعتقاد و انقیاد نسبت به اصحاب خانقاهها در این شیوع و رواج کمنظیر و در عمومیت دادن اندیشههای صوفیانه مؤثّر بوده-است؛ و از طرفی دیگر، سختهای روزگار و ناپایداری احوال جهان طبعاً بر توجّه مردم به مقاصد - صوفیانه میافزود، یعنی آنها را بیش از پیش به معنویّات وترکِ علایق دنیوی تشویق مینمود و همراه خانقاهیان به راه میانداخت... « - صفا، - 68-67 :1368
دیدگاه عرفانی جامی
جامی، شاعری است صوفیمسلک با تفکّرات و مشربِعرفانی، و لذا لغات و اصطلاحات عرفانی در اشعار او بهویژه غزلها و قصایدش بهوفور یافت میشود. در مثنویهای او نیز افکارِ صوفیانه درضمن داستانهای کوتاه و موجز آورده شدهاست که بسیار هم در خور توجّه است. »صوفی در نظر او و هر محقّق دیگر به دو طبقهی واصلان و سالکان تقسیم میشد: اهل وصول، مشایخِ صوفیهاند که از شرایطِ بزرگِ کار آنان کمالِ متابعت از لیماتتع و سنن پیغامبرِ اسلام است. ایندسته بعد از وصول به مدارجِ-کمال، مأذون و مأمور به دعوت خلقشدندمی تا آنان را به راهِ راست بکشانند. امّا دستهی دیگری از واصلان، مأمور به دعوت خلق نشدند و تکمیلِ دیگران به ایشان موفّض گشت.
امّا سالکان، یا طالبانِ - ثوابِآخِرتند - زهّاد-فقراخدّام-عبّاد- - ، و یا مشتاقانِ جمالِحقّ - متصوّفه -ملامتیّه - . طبقهی نخستین، خود را میبینند و برای خود دستو پایِ حور و قصور میکنند؛ و طبقهی دومین، خود را هشته و در آرزوی دیدار جمالیکعبهقدوسیّت در بیابانِ شوق، حریفِ خار مغیلان و شریک اندوه و حرمان گشتهاند. متصوّفه، طالبان تهذیب و کمالاند امّا کتمان ریاضت و عبادت و طاعت نمیکنند؛ و ملامتیّه هم در طلبِ تهذیب و کمال رهسپَرند،می امّا از اظهار طاعت هراس دارند تا مبادا به تهمتِ تزویر و ریاآلوده شوند.« - صفا، - 69 :1368
عبدالرزّاق کاشانی میگوید:واصلان؛» مقرّبان و سابقان را گویند. اینان دو طایفهاند: "یکی آنکه بعد از وصول و فنا، حق ایشان را برای ارشاد خلایقِ خود باز میگرداند؛ و دیگر آنکه بعد از وصول و فنا، ایشان را به خلق بازگشت نیست. دستهی اوّل، مشایخاند ودستهی دوم مخدومانند. ]مجذوبانند«[ - بقلی شیرازی، - 399 :1344جامی میگوید:بدان» که مراتبِ طبقاتِ مردم - علی اختلاف درجاتهم بر- سه قسم است: قسم اوّل، مرتبهی واصلان و کاملان، و آن طبقهی علیاست؛ و قسم دوم، مرتبهیسالکانِ طریقِ کمال، و آن