بخشی از مقاله
چکیده
منظومه ویس رامین فخرالدّین اسعد گرگانی، به دلیل اینکه خاستگاه کهن دارد – عهد اشکانی- محل ظهور و بروز کهنالگوهای متعدّدی است که زیربنای تفکرات روانشناس معروف، کارل گوستاو یونگ است. این کهنالگوها حاوی تجارب ارثی گذشتگان است که در ناهوشیار جمعی جای دارند. آنها میتوانند خود را طی فرایندی به خودآگاه برسانند و باعث ایجاد تعادل روانی در فرد شوند. یکی از این سنخهای باستانی، صورت ازلی مادر است که در این داستان بسیار قدرتمند تبلور یافته است؛ بهخصوص سویه منفی آن، هک باعث ایجاد تحوّلاتی سرنوشتساز در سیر داستان میشود. این صورت منفی در چهره شهرو، مادر ویس و دایه او به تصویر کشیده شده استشخصیت. دایه علاوه بر تجلّی در صورتمثالی مادر، در کهنالگوهایی مانند سایه و مکار نیز چهره مینمایاند و معنای مثبت این کهن الگو در مادر رامین و اسب و آتشگاه محل عبادت رامین مورد بررسی قرار گرفت. کلیدواژهها: فخرالدین اسعد گرگانی، ویس، رامین، کهنالگو، مادر مثالی.
پیشینه تحقیق
تا به حال بر روی منظومه ویس و رامین بر اساس کهن الگوهای یونگ کاری صورت نگرفته است؛ خصوصا کهن الگوی مادر؛که در هیچ یک از آثار ادب فارسی به طور اخص به این موضوع پرداخته نشده؛ تنها مقالهای از آقایان اقبالی و قمری گیوی - - 1383 در زمینه روانشناختی این منظومه صورت گرفته و در آن آمارهایی داده شده، حاکی از آن که این منظومه به آراء یونگ نزدیک تر است و یا فروید. سپس تحلیل کلیی از آن دادهاند.
خلاصه داستان
شاه موبد، از حاکمان قدرتمند زمانه خود است. او در بزمی عاشق بانویی پریچهر به نام شهرو میشود و از او تقاضای ازدواج میکند. اما شهرو خواسته شاه را نمیپذیرد؛ ولی قول میدهد که اگر صاحب دختری شود، از آن موبد خواهد بود. پس از گذشت سالیانی، شهرو صاحب دختری زیباروی به نام ویس میشود . ویس را به دایه ای میسپارد، تا دور از او در خوزان بپروراند. زمانی که ویس میبالد، مادرش تصمیم می گیرد که او را به عقد برادر ویس - ویرو - درآورد. شاه موبد از این پیوند آگاه میشود و با تطمیع شهرو، ویس را می رباید. رامین- برادر موبد- که دوران کودکی را با ویس سپری کرده؛ با دیدن او دوباره عشق کودکیش زنده میگردد. دایه، شاه موبد را با طلسمی می بندد و رامین با کمک دایه ساحره به ویس دست مییابد. پس از آن، حوادثی رخ میدهد که باعث جدایی آن دو از هم و ازدواج رامین با گل در گوراب میگردد؛ ولی این وصلت دیری نمیپاید و رامین نادم و پشیمان به سمت ویس بازمی گردد. با کشته شدن شاه موبد، رامین به پادشاهی و وصال ویس دست می یابد. پایان اینقصّه مساوی است با مرگ ویس و عزلت رامین و طلب بخشش از قدرت لایزالی و پیوستن رامین در دنیای دیگر به محبوبش.
مقدّمه
نقد روانشناختی یک اثر، تنها یکی از رویکردهای نقد ادبی به شمار میرود. بسیاری از محققان براین باورند که تفسیر یک اثر ادبی و کندوکاو در ماهیت آن، کشیده شدن به قلمرو روانشناختی است - اقبالی، . - 1383:3 یقین است که این دو قلمرو، با وجود آنکه مقیاس مشترکی میانشان نیست - شعر و روانشناسی تحلیلی - ، با هم روابطی بس تنگاتنگ دارند که بیدرنگ محتاج توضیح است. این روابط بر این واقعیت مبتنی است که کاربندی هنر، فعالیت روانشناختی یا فعالیتی انسانی، ناشی از انگیزههای روانشناختی است، و به این اعتبار، موضوع بررسی علم روانشناسی است و باید چنین باشد - یونگ، . - 65 :1372 یکی از روانشناسانی که در سال های اخیر نظریاتش در حوزه ادبیات بساری مورد توجّه قرار گرفته، کارل گوستاو یونگ است. او در دهکدهای در کشور سوئیس در میان خانوادهای تحصیل ردهک متولّد شد . - 1875-1961 - یونگ در جهت علاقه به شناخت اساطیر، مسافرتهایمتعدّد ی به آفریقا، آریزونا و نیومکزیکو انجام داد و در این مسافرتها میکوشید تا به مطالعه در فرایندهای روانی انسانها بپردازد. او در طی حیاتش جوایز و درجههای افتخاری از دانشگاه های هاروارد و آکسفورد دریافت داشت. نام او بهعنوان روانشناسی قابل احترام برای دنیا آشناست و در روانشناسی علمی دارای جایگاه ویژهای است - شکرکن، . - 326 - 328 :1372
یونگ روان آدمی را به سه بخش تقسیم میکند: خودآگاه، ناخودآگاه فردی و یا شخصی، ناخودآگاه جمعی و یا ناهوشیار جمعی. در قسمت خودآگاه »من« قرار دارد و آن واسطهای است برای ارتباط با دنیای بیرونی. یونگ روان را در آثارش تشبیه میکند به یک جزیرهای در دریای بی کران، آن بخش جزیره که در روی آب است و قابل رویت، همان خودآگاه است و آنچه که از این جزیره ناپیداست و در زیر آب قرار دارد را ناخودآگاه می نامد. آن سطحی که به آب نزدیکتر است را ناخودآگاه شخصی و بخشی که عمیقتر است را ناهوشیار جمعی می خواند. ناهوشیار فردی، پل ارتباطی بین ناخودآگاه جمعیو خودآگاه است و به علّت اینکه نزدیکتر به هوشیار روان است، مضامین آن در شرایطی می تواند خود را به راحتی به اولین سطح روان برساند. سومین بخش و مهمتر از همه ناخودآگاه جمعی است که اکثر تفکرات یونگ برپایه آن بنا شده و محتویات این بخش از روان شامل تمام تجارب نسلهای پیشین بشر است که به شخص ارث رسیده؛ یونگ نام این مضامین را کهن الگو مینهد که به نامهای صور نوعی، صور مثالی، آرکی تایپ، سنخهای باستانی، صور آغازین، صور ازلی و... آمده است. او بسیاری از رویاهای بیماران خود را بررسی کرد و در ضمن آن به رمزها و سمبولهایی برخورد کرد که بیمار از وجود آنها در طی تاریخ بشر، بیاطّلاع بود و به این نتیجه رسید که این نشانهها، نمادهایی برای تجارب ذهنی هستند و این الگوها باعث رشد ذهنی و روانی و همینطور رسیدن به فرایند فردیت میشوند. ناخودآگاهی در روانشناسی یونگ از تجربههای زستهی و تمنّاهای سرکوب شده یک انسان خاص فراتر میرود و به لایههای ژرف-تری از روان میرسد که همان پیش تاریخ روان است که همه آدمیان در آن شریکند و تا به امروز به همان صورت آغازین باقی مانده است. به سخن دیگر آنچه امروز در خواب می بینیم، همان است که روزگارانی بسیار دور زندگی کردهایم - یاوری، :1374 . - 100
یونگ میگوید: »صورت مثالی اصطلاحی جدید نیست، پیش از زمان آگوستنی قدّیس بکار می رفت و بامُثُل» افلاطونی« مترادف بود. وقتی »آثار هرمسی«، هک احتمالاً متعلق به قرن سوم است، خدا را بهعنوان نور مُثُلی تعریف می کند، گویای این عقیده است که او »پیش نمونه« تمام نورهاست؛ یعنی نسبت به پدیده نور، اعلی و ازلی است. اگر من فیلسوف بودم، از این شیوه افلاطونی پیروی میکردم و میگفتم: جایی در مکانی فراسوی آسمان ها پیش نمونه و یا تصویرازلی از مادر وجود دارد که نسبت به تمام پدیدههایی که »مادری« به وسیع ترین معنای لمهک در آن تجلّی میکند، اعلی و ازلی است« - یونگ، . - 18 :1368 یونگ به این موضوع اعتراف میکند که پرسش در باب سرمنشأ سرنمونها، پرسشی متافیزکی است. از این رو بی جواب میماند....
سرنمونها در حکم اندیشههای ازلیامُثُلی نیستند که ما به وسیله آنها B انسان که در نظریه معرفت و شناسایی افلاطون آمده است Bشناخت حاصل کنیم. سرنمونها یک رشته تمایلات ذاتی اند که مدام میل به تولید تصاویر موازی و قرینهامُثُلی به معنای افلاطونی آن دارند، که بر افکار و احساسات ما مدام اثر می گذارند. یونگ در نخستین اثرش، سرنمونها را سلطهگران یا نمونهها نامید - مورنو، . - 25-26 :1376
یونگ جدای از کهنالگوهای اصلی که در تکامل روان آدمی و رسیدن به فرایند فردیت از آنها نام میبرد، از کهنالگوهای دیگری نیز سخن به میان میآورد و حتی به صورت جداگانه به تحلیل آنها میپردازد. یکیاز مؤثّرترین این صورازلی، سرنمون مادر است که مانند دیگر سرنمونها دارای دو سویه است: جنبه مثبت و آسمانی و سویه منفی و شیطانی. مادر مثالی، مانند هر صورت مثالی دیگر در صورت مختلف، تقرباًی نامتناهیتجلّی میکنداهمّ. این صور عبارتند از: مادرواقعی و مادربزرگ، نامادری، مادرزن یا مادرشوهر و پس از آن هر زنی که خویشی و ارتباطی با او برقرار است، مثل پرستار، دایه وا یجدّهای دور و نیز هرچه ممکن است به مفهوم مجازی دارای معنای مادر باشد... سایر مظاهر مادر به مفهوم مجازی آن، در چیزهاییمتجلّی میشوند که مبین غایت آرزوی ما برای نجات و رستگاری است؛ مانند: فردوس، ملکوت خدا و بسیاری از چیزهایی که احساس فداکاری و حرمتگزاری را برمی انگیزند - یونگ، 26 :1368 و . - 25 طبق بررسیهای صورت گرفته، آنچه از این کهنالگو در داستان ویس و رامین، نمود بیشتری مییابد، مادر مثالی منفی و اهریمنی است؛ تا الگوی مثبت آن. به نظر میرسد دلیل اصلی نای مدّعا، فضای لّکی و محتوای غریزی و نفسانی نیمه نخست داستان است. نیمه دوم داستان که از ده نامه ویس به رامین آغاز میشود، شروع تحوّل رامین و پایان داستان، رسیدن به فردیت اوست. و به خاطر همین فضای روحانی است که در انتهای داستان این کهن الگوی منفی رنگ میبازد.
پروفسور هانسورنر بیرهوف، صاحب کرسی روانشناسی اجتماعی در دانشگاه بوخوم آلمان در یک اثر تحقیقی که اخراًی با نام »آنچه که عشق را پایدار میکند« انتشار یافته، از عواملی که به پایداری رابطه عاشقانه کمک میکند، بیش از همه بر رابطه پذیری فرد تأکید میکند. در این زمینه روانشناسان معتقدند که فرد هرگاه در سال های کودکیاز محبّت مادر به اندازه کافی بهره برده و اعتماد، محرمیت و مهر را در آغوش مادر تجربه کرده باشد، میتواند با معشوقش یک رابطه مطمئن برقرار کند. در غیر این-صورت رابطهاش با معشوق از نوع رابطه نامطمئن و در نتیجه توأم با بدگمانی خواهد بود. چنین فردی از یکسو نزدیکی به یار را طلب میکند و از سوی دیگر به دلیل واهمههایی که دارد، نزدیکی به او را نمیتواندحمّلت کند. در داستان عاشقانه ویس و رامین، ویس از هر نظر قربانی مادر است، مادر با اقدام نامعقول خویش سرنوشت ویس را پیش از زاده شدن تعیین کرد. و اکنون باید ویس به استناد عهدی که مادر با شاه موبد بسته، به جای زیستن در کنار شوهر جوان و مرد مورد علاقهاش، در بدترین احوال هنگامی که پدرش را کشته و او را از حجله زفاف بیرون کشیده و به دست مردی فرتوت سپرده اند به زناشویی با این مرد تن دهد، بی آنکه خود در این سرنوشت نامیمون کوچکترین شرکتی داشته باشد - نوش آذر، بی تا:. - 79
به دلیل این که کهن الگوی مادر بر اساس نظریّات یونگ در این روایت در انواع مختلف، قدرت ظهور دارد، کوشش این تحقیق برآن بود که میزان تاثیر این کهن الگو در سیر داستان بررسی شود و مشخص شود که اگر حکومت این کهن الگو در بین سایر کهن الگوهای اصلی یونگ حرف اوّل را نزند؛ لااقل در حد سایرین فرصت جولان را یافته است. در پایان باید گفت که منظومه ویس و رامین یک اسطوره است و زبان اسطوره زبان نمادهاست، پس به ناچار باید آن را تعبیر کرد؛ به همان شیوه که رویا را تعبیر میکنند. زیرا زبان رویا نیز چون اسطوره زبان نمادهاست... و به دلیل این که به تعبیر یونگ از ناخودآگاه برآمده اند و نمادینند باید به تعبیر و تفسیر آنها پرداخت - زّازکی، . - 59 :1372
جلوههای گوناگون کهن الگوی مادر در منظومه ویس و رامین1
-1 نخستین صورتمثالیمادر در این روایت، بانویی است زیبارو به نام شهرو. آغاز داستان اینگونه شروع میشود که شاه موبد در مجلس بزمی از شهروی فریبنده، تقاضا دارد که یا جفت او شود و یا یار او:
به گیتی کام راندن با تو نیکوست تو بایی در برم یاجفت یا دوست - گرگانی، - 45 :1386 شهرو این خواسته موبد را رد میکند؛ ولی در عین ناباوری خواننده، به او قول میدهد که اگر صاحب دختری شد از آن موبد خواهد بود: