بخشی از مقاله
چکیده
روایت در شاهنامه فردوسی اهمیت کلیدي دارد که از زوایاي مختلف قابل بررسی است. در این تحقیق با بررسی و تحلیل ساختاري روایت ضحاك،ارتباط شکل ظاهري روایت با عناصر سازندهي پیرنگ،شخصیتها و اعمال آنها و موضوع و تنوع اعمال شخصیتها مورد توجه قرار گرفته است، و از این راه به بیان چگونگی شکلگیري این روایت پرداخته شده است.روش این بررسی تقسیم داستان ضحاك به پارهها وبخشپارههاي تشکیل دهندهي آن است و نتایج حاصل از این بررسی به صورت جدولها ونمودارهایی نشان داده شده است..
مقدمه:
آنچه در این تحقیق مورد بررسی قرار میگیرد،تحلیل ساختاري روایت ضحاك،به گزارش شاهنامهي فردوسی است. مکتب ساختارگرایی - - structuralisme نام علم خاصی نیست بلکه نام روشی است که از اوایل قرن بیستم به بعد تدریجا به تمام علوم انسانی و حتی علومی مانند ریاضیات و زیستشناسی،بسط پیدا کرده است. ویژگی این روش در آن است که پژوهشگر پدیدههاي گوناگون علم خود را به طور جداگانه و مستقل از یکدیگر مورد بررسی قرار نمیدهد بلکه همواره میکوشد تا هر پدیده را در ارتباط با مجموعه پدیدههایی که آن پدیده جزءي از آنهاست بررسی کند.
علم جدید بخوبی ازاین نکته آگاه شده است که چیزهایی که مورد مطالعه قرار میدهد،مجموعهي پدیدههایی نیستند که روي هم انباشته یا در کنار هم گذاشته شده و تأثیري بر یکدیگر نداشته باشند،بلکه برعکس،هر پدیده جزءي از کل یا "ساختاري" است و تنها در درون آن ساختار است که میتوان این پدیده را به طور صحیح و کامل فهمید. - کریمی حکاك،. 1 - 267 :1387 در نقد ادبی این افکار ابتدا در دو محفل ادبی روسیه که به شکلگرایان روس و فرمالیستهاي روس مشهورندو پس از آن. در سالهاي1921 گروه دیگري در پراگ به وجود آمد که در پایهگذاري همهي اینها رمان یاکوبسن1 نقشی اساسی داشت.
در کنار او چهرههاي برجستهي دیگري همچون رنه ولک2، یان موکاروسکی3 نیز شرکت داشتند. پس ازبیست و پنج سال سکوت توجه منتقدان دوباره به فرمالیستها معطوف شد. در این تجدید حیات، ولادیمیر پراپ4 و کتاب سازه شناسی،قصهي تخیل عامیانهي او بسیار مؤثر بود. یکی دیگر از پیشگامان ساختار گرایان ادبی آندره ژل5،محقق هلندي بود که بدون رابطهي مستقیم با فرمالیستهاي روس نظریهاي کم و بیش مشابه عرضه کرد .
پس از آن ساختارگرایی در فرانسه و توسط بزرگانی چون رلان بارت 1و تزوتان تودروف 2گسترش یافت - همان. - 270 .269 .268 در سالهاي بین 1945 تا1960 ، منتقدان جدید در زمینه ادبیات ، در بررسی آثار ادبی به تجزیه و تحلیل دقیق شکل آنها توجه نمودند و در این راستا نظریههاي تحلیل رمان خلق شد تا در رمان نیز به عنوان نوع برجسته- اي از آثار ادبی مانند شعر شور و هیجان ایجاد کنند.این نظریهها به تدریج جاي خود را به نظریههاي تحلیل روایت سپردند. این تغییر و تحولات در آثار کسانی چون نروتروپ فراي3 ،بوث 4و ساختارگرایان فرانسوي پدیدار شد و گسترش یافت و از 1970 م به بعد درسنت نقد آمریکا نفوذ کرد.در کنار شکلگیري اینگونه نگرش به ادبیات از سال 1960 الگوهاي جدید روانشناسی و روانکاوانهي تحلیل روایت نیز قدرت می گرفتند و به همین ترتیب در سالهاي بعد تحلیلهاي مارکسیستی و جامعهشناختی روایت از ساختارگرایی بهره گرفتند.
براي بررسی پیشینهي پژوهش ساختاري داستان ، ابتدا باید به چگونگی ورود این رویکرد به ادبیات توجه کرد.همانگونه که میدانیم حجم زیادي از کتابهایی که به شرح و بسط این نظریه در ایران پرداختهاند،در حوزهي ترجمه قرار میگیرند کتابهایی مانند "تاریخ نقد جدید"3 اثر رنه ولک ترجمه سعید ارباب شیرانی،و یا زبانشناسی و نقد ادبی4،ترجمه حسین پاینده. هر چند نمیتوان نقش شگرف اثري مانند"ساختار و تأویل متن" 5بابک احمدي را نادیده گرفت،زیرا این کتاب که چیزي بین تإلیف و ترجمه است نقطهي عطفی در حوزهي نقد ادبی در ایران به شمار میآید. از آثاري که پس از آن به بومیسازي هر چه بیشتر نظریهي ساختگرایی در ایران کمک کرد بیتردید برخی از نوشتههاي حسین پاینده،مانند گفتمان نقد6 را میتوان نام برد.