بخشی از مقاله

چکیده

دگردیسی عمیق چهره ی ضحاک از اساطیر کهن تا شاهنامه، ظهور دوره ای متفاوت با تسلط قوای اهریمنی و غلبه ی اژدهای سه سر شش چشم و تحولات اجتماعی منحصر به فرد ؛ نظیر تغییر در رویکرد اشتراکی اداره ی جامعه و مقدمه سازی برای تحقق نظام چند شاهی در دنیا به علاوه ، قیام فردی از عامه ی مردم برای تغییر نظام حاکم بر جامعه، همه از مواردی است که به این داستان درخشندگی ویژه ای می دهد و دیدگاه های متعددی که در کم و کیف این اسطوره و روایت های گوناگون آن طی قرون گذشته مطرح گردیده است. در این نوشته با مقایسه ی روایت دو روایت گر هم عصر این ماجرا، یعنی حکیم ابوالقاسم فردوسی و ابوعلی بلعمی و در نهایت مقابله با برخی اشارات از متون کهن ، فرصتی دوباره برای تقابل جامع تر این دو روایت که مسبوق به سابقه نیست ،پیش آمد و در عین امانت داری دو نگارنده تفاوتهایی ناشی از دگردیسی و تغییر اسطوره ها و همچنین اختلاف در منابع مروی مشاهده گردید.

کلید واژه ها: ضحاک، اژی دهاک ، مرداس ، بیورسب، فریدون، کاوه ی آهنگر، جمشید ، اهریمن

مقدمه

میزان پای بندی حکیم توس به متون قبل از خود و دخل و تصرف حماسه سرای ایران در حکایات پهلوانی که به دست او رسیده، همواره از مسائل مورد بحث در ادبیات حماسی ما بوده است. همین امر گاه منشاء قضاوت هایی در مورد شاهنامه و سراینده ی آن بوده که غث و ثمین در این قضاوت ها فراوان دیده می شود. دکتر مرتضوی معتقد است :" از بررسی جامع شاهنامه می توان استنباط کرد که دخالت فردوسی در محتوای اصلیداستان ها و روایات از حدّ آرایش و پیرایش شاعرانه و حماسی در جهت ایجاد شاهکارهای حماسی و ملّی و کوشش برای پیوستن داستان های مستقل و متنوع در چهارچوب واحد و دمیدن روح حکیمانه و جهان بینی خود در کل منظومه فراتر نرفته است." - مرتضوی، - 16 :1369 بر این پایه، کیفت بیان شاعرانه و دمیدن روح حماسی و احیاناً حکیمانه در کالبد روایات و داستان ها و افزودن شاخ و برگ های روایی و حماسی نهایت دخل و تصرف حکیم توس در روایات منظوم او بوده است. - همان: - 68

شاید بهترین شاهد برای قضاوت در این امر، مقایسه شاهنامه با متونی است که ریباًتق هم زمان با فردوسی از داستان های ملی ایران سخن گفته اند و از این بین، تاریخ ابوعلی بلعمی را برگزیدیم که ترجمه ای آزاد همراه با دخل و تصرف از تاریخ محمد بن جریر طبری است و بلعمی حق اضافه کردن مطالبی که به زعم او لازم می نمود و در بیان طبری نیامده را برای خود همواره محفوظ می داند و نوع نگاه مؤلف سبب شده که برخی کتاب او را به جای ترجمه ای از تاریخ طبری اثری مستقل به حساب آورند. وفات ابوعلی بلعمی به زعم گردیزی در زین الاخبار، به سال - 363 ه .ق - اتفاق افتاد و گویا نگارش اثرش را در سال - 352 ه . ق - آغاز کرده است - صفا، - 619 :1378

با توجه به تاریخ زندگی فردوسی 411 -329 - ه . ق - و این که فردوسی سرایش شاهنامه را در سال 370 - ه . ق - آغاز نموده است؛ به دست می آید زمانی که حکیم توس شروع به سرایش شاهنامه کرده، تاریخ بلعمی به عنوان یک اثر مکتوب با اهمیت که دست نوشتن وزیر آل سامان بوده و در جریان نهضت ترجمه از عربی به فارسی کسوت فارسی دری پوشیده اثری، بسیار معروف و مورد توجه بوده است و حتماً فردوسی از این کتاب اگاهی داشته یا آن را دیده است. تاریخ بلعمی یک کتاب تاریخ عمومی است. از آغاز خلقت به زعم نگارنده شروع می کند و وقایع را برحسب زمان اتفاق تا زمان حیات خویش یا دوره ای خاص نقل می کند و طبیعتاً در دوره های آغازین زندگی بشری که اصطلاحاً قبل از تاریخ و تاریخ نویسی است ،به حکایات و روایات و قصص شفاهی که در اذهان مانده یا در منابع ذکر شده ،متوسل می شود که در حقیقت زیاد جنبه ی تاریخی ندارند.

در حماسه ها و حماسه ی ملی ایران به ویژه در دوره ی اساطیری و حتی دوره ی پهلوانی با چنین فضایی مواجه هستیم. شاعر حماسه سرا یا نویسنده ی اثر حماسی برای آغاز تاریخ و تمدن بشری متوسل به افسانه ی خدایان و شاهان قدیم - اسطوره ها - می شود و این فضای مشترک مجال مناسبی به وجود می آورد تا روایاتی را در تاریخ بلعمی و شاهنامه فردوسی کنار هم قرار دهیم و رویکرد دو هنرمند بزرگ را در پرداختن به آن بررسی نماییم. بدیهی است هرچه شباهت ها در روایات بیشتر باشد بیانگر این خواهد بود که نگارندگان بیشتر تابع اسناد و اقوال مطرح در زمان خویش بوده اند و از تغییر و تحول داستان ها و اشخاص پرهیز کرده اند و بیشتر به رعایت امانت اندیشیده اند.

داستان ضحاک را که یکی از داستان های پر راز و رمز شاهنامه است؛ بدین منظور برگزیدیم و اقوال حکیم فردوسی و ابوعلی بلعمی را در صحنه های مختلف این داستان کنار یکدیگر قرار دادیم. شباهت ها و تفاوت ها در تعبیر مورد بررسی قرار گرفت و گاه با اقوال متون کهن نیز برابر نهاده شد. البته بین ضحاک شاهنامه و آنچه در متون زرتشتی و پهلوی آمده است ؛تفاوت بسیار عمیقی وجود دارد و مشخص می شود این داستان تا به زمان فردوسی برسد و در شاهنامه به نظم درآید راه بسیار دور و دراز را پیموده است. درضحاک شاهنامه تنها مارهای روییده از دوشش که با بوسه های ابلیس تولید شده و مغز سر جوانان را می طلبد امری غریب و غیر عادی است و باقی خصوصیات او همچون انسان های عادی، البته ازنوع بد، هوسباز و مستبد و خون آشام است. اما ضحاک متون پهلوی و زرتشتی، دیو مهیبی است که سه سر و شش چشم و سه پوزه و دارای بدنی پر چلپاسه و کژدم و دیگر آفریدگان زیان کار، به طوری که اگر آن را بدرند همه ی جهان از چنین آفریدگانی پر خواهد شد. - ابوالحسنی، - 196 :1392

به همین سبب در شاهنامه نیز فریدون از کشتن ضحاک پرهیز می کند و به حبس او در قله ی دماوند اکتفا می کند تاخرفستران وجود او جهان را پر نکنند. - امیر سالار، - 1362 گویا ضحاک در روایات کهن تر در شمار رویین تنان بوده و چون دفع این دیو زیر زمین، جز با برگرداندن او به جایگاه اصلی اش ممکن نبود؛ از این رو فریدون راه دفع او را از سروش می آموزد به تعبیری به چاه انداختن مرداس پدر ضحاک در این روایات نیز گونه ی دیگری از این رویکرد و نظیر به بند کشیدن ضحاک در غار است. - خالقی مطلق، - 251 :1381 در داتستان دینیک، ضحاک بانی عمل زنا معرفی شده که او با مادر خود »وذک « هنگام حیات پدر و بدون اذن او گرد آمد. چیزی که در شاهنامه و متون بعدی با مسامحه از کنار آن گذشته اند. درست است که شاهنامه در حقیقت تاریخ نیست بلکه بیان سرنوشت و تقدیر است. اما پیش بینی این سرنوشت نه بر پایه ی علمی است بلکه از روی اطلاع از سرنوشت ازلی است که از روی حرکات افلاک و ستارگان به دست

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید