بخشی از مقاله

چکیده

شکل گیری جامعه مطلوب اسلامی یا به تعبیری دیگر طراحی نظام اسلامی ، به ایجاد نظام فرهنگی مطلوب منوط است تا بتوان از طریق اعمال کارکردهای آن ، نحوه تعامل و رفتار را در نظام های اجتماعی ،سیاسی و اقتصادی مشخص و نظارت نمود بر این اساس در نوشتار حاضر کوشش شده با استخراج مبانی هستی شناختی ، معرفت شناختی و انسان شناختی اسلام، ساختار اجتماعی فرهنگ مطلوب که همان اسلام عزیز می باشد ، طراحی گردد.

برای استخراج مبانی هستی شناختی مقوله های »خداگرایی« ، »اصل قاعده مندی عالم «و»چندعلتی دانستن پدیده های طبیعی «اشاره میشود و برای معرفت شناسی منابع - عقل ،وحی ، شهود و طبیعت - و ابزارهای شناخت - حس، عقل گروی طبیعی - مد نظر قرآن توضیح داده شده و در نهایت انسان شناسی اسلام با »مختار و آزاد بودن انسان« ، »عابد بودن انسان«، »عقلانی بودن انسان«و »اصالت دار بودن و جامعه« تبیین گردیده است .

همچنین در این نوشتار، برای بررسی ساختار اجتماعی فرهنگ، نظام و باورها و اهداف مشترک انسانی، ساختار ارزشی و مشترک و ساختار هنجاری مشترک مد نظر اسلام است بر اساس روش تحلیل محتوای متون، ذیل مبحث ساختار اجتماعی فرهنگ بررسی شده و با تکیه بر نتیجه آن ، دیدگاه اسلام ارائه گردیده است.

مقدمه

اسلام به عنوان یک دین کامل جهانی و فراگیر با تکیه بر هدف خلقت انسان و غایت زندگی او، متضمن مجموعه آموزه هایی است که عمل براساس آنها رستگاری و کمال انسان را به دنبال دارد. این آموزه ها معمولا با در نظر داشتن ماهیت و نوع رابطه انسان با خود، خدا و همنوعان تعریف می گردد که پایبندی و عمل به آنها روابط انسانی خاصی را به وجود می آورد؛ زیرا نوع رابطه انسان با خدا بر نوع رابطه او با خود و دیگران نیز تأثیر گذار است؛ از این رو، با ایجاد روابط انسانی بر چنین مبنایی، نوع احساس مشترک میان افراد جامعه اسلامی و در نتیجه همبستگی عاطفی ناشی از آن نیز متفاوت خواهد بود.

از آنجا که برای بقای جامعه، وجود وفاق و همبستگی ضروری است، همبستگی مذکور زمانی می تواند تداوم و استمرار داشته باشد و احساس پیوستگی ایجاد نماید که »معانی« مشترکی و یا به عبارتی فرهنگ مشترکی را میان افراد جامعه به وجود آورد؛ بنابراین، براساس تمایز ماهیت روابط انسانی در نگاه اسلام، ساختار فرهنگی اسلام نیز متفاوت خواهد بود؛ زیرا ریشه های این ساختار به اصول و مبانی ای برمی گردد که نقش اعتقاد به خدا و ایمان به دستورات او در آنها اساسی است.

از طرف دیگر، با توجه به اینکه در ساختار نظام اجتماعی، نظام فرهنگی جایگاه ویژه ای دارد و به عنوان ناظر بر سایر نظامها و نهادهای اجتماعی، بسیاری از اعتقادات و باورهای اساسی را در افراد درونی می سازد، ضروری است با تکیه بر این اهمیت و با در نظرداشت مبانی اسلامی، ساختار اجتماعی فرهنگ از دیدگاه اسلام طراحی گردد. بدین منظور، نوشتار پیشرو بر آن است تا به این پرسش اساسی پاسخ دهد که مبانی و ساختار اجتماعی فرهنگ از دیدگاه اسلام چیست؟!

الف - کلیات و مفاهیم

.1 ساختار اجتماعی

برای شناخت ساختار اجتماعی فرهنگ اسلام ابتدا ضروری است مفهوم ساختار اجتماعی را تعریف کنیم. ساختار اجتماعی - Social Structure - به روابط و مناسبات نسبتا ثابت و تقریبا پایداری می گویند که میان افراد یا گروه های اجتماعی یک جامعه که تحت مجموعه ی مشترکی از ارزشها و هنجارهای فرهنگی گرد آمده اند، برقرار باشد. در واقع، ساختار اجتماعی مجموعه روابط و پیوندهائی است که میان افراد، گروه ها و طبقات مختلف یک جامعه برقرار است و نهادها و رفتارهای اجتماعی با فرهنگی در آن جامعه براساس این روابط ترتیب و تنظیم می یابد.

.2 فرهنگ

فرهنگ به جهت انتزاعی بودن، انضمامی نبودن و چند لایه بودن مانند سایر مفاهیم مرتبط به عالم انسانی، در اصطلاح اندیشمندان و متفکران این حوزه معرفتی به معانی مختلف و گوناگونی به کار رفته است که پرداختن به همه آنها خارج از غرض این نوشتار است، اما می توان این تعاریف متعدد را بر اساس پنج رهیافت متفاوت دسته بندی نمود:
 
یک - رهیافت های کلاسیک

در اندیشه غرب، ادوارد تایلر از نخستین کسانی بود که به مقوله فرهنگ توجه نشان داد. وی در کتاب »فرهنگ ابتدایی« در مورد چیستی فرهنگ می نویسد: همه آن دسته از عقاید و افکار که در برگیرنده دانش، عقیده، هنر، اخلاق، قانون، عادات و هر قابلیت یا عادتی باشد که بشر به عنوان عضوی از جامعه برای خود کسب کرده فرهنگ نام دارد 

دو - رهیافت های توصیف گرا

دامنه این تعریف گسترده است. ویسلر، بیدنی، کروبر، هیلر و ... از کسانی است که با برداشت وصف گرایانه، بر عناصر سازه ای فرهنگ تکیه نموده و از آن تعریف ارائه داده اند. به نظر می رسد بیشتر این نوع تعاریف، متأثر از تعریف تایلر از فرهنگ است.

سه - رهیافت های تاریخی

در این تعریف ها تکیه اصلی بر میراث اجتماعی یا همان سنت هایی است که در جوامع بشری وجود داشته است. هربرت میده الووی، پارسونز، ساترلند و دیگران، با این نگرش، در تعاریف خود از فرهنگ به مجموعه میراث های قابل انتقال از یک نسل به نسل دیگر توجه کرده اند. برای نمونه، ساترلند می گوید: »فرهنگ شامل هر چیزی است که بتواند از نسلی به نسلی فرا رسانده شود. فرهنگ یک قوم میراث اجتماعی آن است و به عبارت دیگر »کلیت هم تافته ای است« شامل دین، هنر، اخلاقیات، قانون، فتون ابزار سازی و کاربرد آنها، و روش فرا رساندن شان

چهار - رهیافت های هنجاری

لینتون، کلاکن، سوروکین و هرسکوییتس محور تعاریف خود را قاعده یا راه و روش زندگی افراد یک جامعه قرار داده اند و براین اساس معتقدند فرهنگ راه و روش زندگی یک قوم است، حال آنکه جامعه مجموع سازمان یافته افرادی است که از یک راه و روش معین زندگی پیروی می کنند؛ به عبارت ساده تر، جامعه ترکیبی است از مردمانی که راه و روش رفتار شان همان فرهنگ شان است

پنج رهیافت های ساختاری

در این نوع تعاریف، تکیه بر الگوسازی با سازمان فرهنگ است. آک برن و نیم کف در زمینه جامعه شناسی« بر این باورند که فرهنگ با آنکه از ویژگی های بسیار گوناگونی ترکیب شده است، باز فاقد تجانس و وحدت نیست. ایشان معتقدند فرهنگ شامل نوآوری ها یا ویژگی های فرهنگی است که در یک سیستم یکپارچه شده اند و اجزای آن کم و بیش با یکدیگر در ارتباط اند. فرهنگ در بردارنده ویژگی های مادی و غیرمادی است که برای تأمین نیازهای اساسی انسان سازمان یافته اند و نهادهای اجتماعی را به وجود آورده اند

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید