بخشی از مقاله

نقش نهادهای فرهنگ ساز در ایجاد فرهنگ مطلوب اجتماعی

 

چکیده


فرهنگ در لغت به معنای دین، دانش، اخلاق، سنّت و ... آمده است که پایدارترین حوزه اجتماع و مشخص کننده شکل و ماهیت حرکت جامعه است. و به عنوان زیربنای جوامع انسانی بر پایه نهادهای فرهنگ ساز شکل میگیرد. نهادها اساساً ارکان اصلی یک پدیده را تشکیل میدهند که فرهنگ نیز از این نهادها برخوردار است. تأثیر این نهادهای فرهنگی به حدی است که طراحان فرهنگی نخست برای نیل به اهداف خود، به ایجاد نهادهای مربوط به آن اقدام مینمایند. و اهمیتشان در این است که جوامع با مستقر نمودن این عوامل دیگر نیازی به استفاده از اهرمهای قضایی و قانونی نخواهند داشت. این مقاله در صدد است ضمن معرفی نهادهای فرهنگ ساز، تأثیر این نهادها را بر جوامع بشری تبیین نماید. و روشن می سازد که این نهادها به نوعی وامدار فرهنگ پیش از خود میباشند. و رابطه نهادها با فرهنگ، یک رابطه داد و ستد متقابل است.


واژه های کلیدی: فرهنگ، دین، دانشگاه ـ رسانه ـ خانواده

 


1ـ مقدمه

نهادها ماهیتهایی هستند که از جانب نوع بشر به منظور تعلیم روابط متقابل انسانها وضع شدهاند و سبب ساختار شدن انگیزههایی نهفته در مبادلات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی میشوند. و نهادها تأثیر اساسی در فرهنگ دارند. این نهادها کارکردهای متفاوتی دارند از جمله کارکردهایشان، تأثیر در فرهنگ جوامع میباشند.
امروز، یکی از اساسیترین عناصری که ملل جهان با آن متمایز میشوند مسأله فرهنگ است. فرهنگ یک عنصر اساسی از زندگی کنونی بشر است به طوری که هیچ جامعهای خالی از فرهنگ نمیباشد، تمدن بشری نیز تحت تأثیر فرهنگ خود قرار دارند.

اصولاً هر فرهنگ برای خود شاخصهای ویژهای دارد فرهنگ اسلامی از شاخصهای اسلامی و فرهنگ غربی از شاخصهای منطبق بر معیارهای غربی برخوردار است.

نوشتار حاضر نگاهی است به نهادهای فرهنگ ساز در فرهنگ مطلوب بشری، اما نه فقط از حیث مفهومی و نظری آن، بلکه از حیث اجزاء عناصر، آثار و کارکردهای آن، نظر به این که استقلال فرهنگی نقش مهمی در استقلال سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فنی دارد بخشی از این نوشتار به توصیف تأثیر فرهنگی در این حوزهها پرداخته است.

ضروری است که نهادهای فر هنگی اولاًمنطبق بر آرمانهای ملی و اهداف الهی باشد ثانیاً احیا کننده هویت ملی، انسانی و سازنده باشد. به این معنا که از پویایی و حرکت افزایی برخوردار باشد. در این میان نهادهایی همچون دین، فلسفه، حکومت و دانشگاه تأثیر بسزایی بر فرهنگ دارند به طوری که اگر هر یک از این نهادها مخروب شود جامعه هویت ملی خود را از دست خواهد داد.

فرهنگها توسط عواملی به جامعه هدف، منتقل میشوند این عوامل در جامعه اسلامی میتواند اساتید، دانشگاه، معلمین، روحانیون و اقشار فرهنگی باشد.

2ـ»فرهنگ، ماهیت و کارکرد آن«

فرهنگ در لغت به معنای ادب، تربیت، دانش و معرفت و در اصطلاح به معنای مجموعه دین و اخلاق و آداب و سنت است. عدهای فرهنگ را به این شکل تعریف کردهاند: فرهنگ آن محیط انسانی و معنوی است که همه ما در آن غوطهور هستیم هم

 

بر آن اثر میگذاریم و هم از آن اثر میپذیریم و این محیط مایه قوام، دوام و بالندگی ماست. (ماهنامه مهندسی فرهنگی، شماره -7-6 ص .(10

برخی نیز در تعریف فرهنگی گفتهاند: فرهنگ پایدارترین حوزه اجتماع و مشخص کننده شکل و ماهیت حرکت جامعه است و به عنوان زیربنای جامعه انسانی بر پایه مفروضات و اصول اساسی بنیان نهاده میشود و براساس آنها ارزش های فرد و جامعه شکل میگیرد در نهایت این ارزش ها به هنجارهای اجتماعی تبدیل و در قالب رفتار فردی و جمعی تبلور پیدا میکند. این مفروضات که گفته شد فرهنگ بر مبنای آنها شکل میگیرد، از عوامل و متغیرهای گوناگون و نیز از حوزههای مختلف اقتصادی و سیاسی که تحت تأثیر شرایط زمانی و مکانی میباشد، تأثیر میپذیرند. (همان، ص (10
این تعاریف دارای مقدمات و اجزایی است که فرهنگ در صورت تحقق آن اجزاء متحقق می شود و در صورت عدم تحقق آن اجزاء از بین میرود. ایمان، عقل، فکر، اخلاق، علم، ادبیات، هنر، آداب و رسوم، سنتها، تاریخ و ورزش از جمله عناصر و مؤلفههای فرهنگ است. اگر ما نقش اساسی در استقلال و هویت ملی هر کشوری را مبنی بر فرهنگ آن بدانیم، میتوان گفت که فرهنگ هر کشوری بر چهار رکن شعر و ادب، اخلاق و سیاست، دین و مذهب و فلسفه و تفکر استوار است. (همان، ص.(9


اساساً هر فرهنگ زندهای تأثیرات مهمی در مسائل جاری زندگی انسانها دارد. کارکرد فرهنگ صحیح آن است که از به وجود آمدن بحرانهای سیاسی، اجتماعی، اخلاقی، اقتصادی و هویتی جلوگیری کند. اکنون شاهد آن هستیم که در برخی کشورها، بحرانهای بسیاری چون بحرانهای اخلاقی و اجتماعی و هویتی وجود دارد و در برخی کشورها بحرانهای اقتصادی و سیاسی وجود دارد. بی بندوباری، فحشا، تضییع حقوق مردم جهان، و کشتار مردم بیگناه در جنگهای جهانی اول و دوم و معاصر و جز اینها از بحرانهای روحی و فرهنگی سردمداران نظامهای غربی و استعمارگر پدید آمده است. فقط ملتهای با هویت مستقل میتوانند فرهنگ مستقل داشته باشند و در نتیجه به ایتقلال اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و تمدنی برسند و اینها را میتوان به نوعی محصولات فرهنگ نامید پس استقلال سیاسی، اقتصادی، ملی تابعی از فرهنگ مستقل و آن نیز تابعی از هویت ملی است. اگر مردمی هویت ملی مستقل داشته باشند با ملتهای دیگر همکاری میکنند ولی در خدمت اهداف نژادی و قومی و سیاسی ملتهای دیگر قرار نمیگیرند.

از جمله ویژگیهای فرهنگ میتوان به این موارد اشاره کرد: فرهنگ فرآیند و سیر تألیف شده دارد یعنی فرایندمند است. ایستا نیست بلکه پویا و انعطاف پذیر است و توقف نمیکند یا رو به ارتقا است یا رو به انحطاط. تعامل پذیر و تأثیرگذار است و

 

تأثیرگذاری فرهنگ از احکام کلی آن است. همچنین منظومهدار، منجم، ساختارمند و در عین حال کثیرالاضلاع است. هر چه مناسبات بشری توسعه یابد و امکانات ارتباطی و فناوری اطلاعات گستردهتر شود، طبعاً اجزای فرهنگها نیز توسعه مییابد.


3ـ نهادهای فرهنگی

نهادهای فرهنگی عناصری هستند که فرهنگ بدون وجود آنها هویت خود را از دست میدهد تاریخ نشان داده است که فرهنگ هر ملتی براساس عواملی- همچون دین، سیاست، هنر، حکومت و تاریخ شکل میگیرد دین از آن حیث که متکفل اوامر و نواحی است و فلسفه از آن حیث که ذهنیتهای ساختاری مثبت و منفی را به مردم ارائه میدهد و دانشگاه از آن حیث که کانون محور شکلگیری فرهنگ در اذهان طبقات فرهیخته جوامع می باشد و حکومت از آن حیث که تفکر اسلامی و زیبایی های آن را در قالب فرمولهای مدیریتی و برنامههای اجرائی ارائه میدهد. این اوامر هر کدام در ساختار اندیشه و عقاید آدمیان که بنیان فرهنگ بشری میباشد مدخلیت تامی دارند.

4ـ دین و فرهنگ

از امور مهمی که در تاریخ، سازنده فرهنگ و تمدن بودن دین و مذهب است. دین ارتباط تنگاتنگی با فرهنگ دارد. واژه دین یک واژه آوستایی است که وارد زبان عربی نیزشده است. اصل این واژه دانا به معنا یوجدان آمده. دانا، مرکز اخلاق است.

کسی که به فرمان وجدانش رفتارکند، از راه اخلاق دور نمی شود (رک به: شهرمردان، تعلیمات زرتشت). ادیان الهی در تمام زمانها وجود داشته اند و خود را بر مردم عرضه کرده و خود مؤسس فرهنگها بودهاند. بیشتر فرهنگهایی که در جوامع گوناگون شایع است ریشه در ادیان و مذاهب دارد خواه این ادیان، الهی محض باشد مانند اسلام، یا این که الهی بوده، ولی بر اساس گذر زمان، و از بین رفتن کتابهای اصیل، تحریف شده باشد مانند تورات و انجیل. اما تأثیر گذاری ادیان مختلف بر روند شکل گیری فرهنگ اجتماعی متفاوت بوده است. اصولاً ادیانی که تنها به اعتقاد دینی مستقل از امور دنیایی اصالت داده اند، تنها در بعد نظری اندیشه اجتماعی مؤثر بوده و نقش تعیین کننده ای در حیات مادی جامعه ایفا نکرده اند. اما از آنجا که ادیان الهی، به فرد و جامعه، اصالت داده اند؛ بی تردید موجودیت فرهنگ اجتماعی در این گونه جوامع، تابعی از تعالیم و آموزه های دینی است.(طالقانی، (بی تا)، ص(104

 

همچنین دین، با نفوذترین و ژرفترین فرهنگ را در بین مردم داشته است و فرهنگهای گذشته را که متناسب با فرهنگ خود نباشد، طرد می کند و مخاطبان خویش را بسوی فرهنگ خود سوق میدهد. شهید مطهری (ره) مذهب و دین را بالاترین سازنده فرهنگ اجتماعی میداند:

»مذهب، آن هم مذهبی مانند اسلام، بزرگترین رسالتش، دادن یک جهانبینی براساس شناخت صحیح از نظام کلی موجود، بر محور توصیه، و ساختن شخصیت روحی و اخلاقی انسانها، لازمهاش پایهگذاری فرهنگی نوین است که فرهنگ بشری است نه فرهنگ ملی، این که اسلام فرهنگی به جریان عرضه کرد که امروزه به نام فرهنگ اسلامی شناخته میشود، از آن جهت سازی در متن رسالت این مذهب قرار گرفته است.( www.mardom salari.com ) «

در فرهنگ اسلامی با تأکید بر انجام مناسک عبادی به صورت جمعی زمینه هر چه بیشتر ایجاد تعاملاتی اجتماعی، گسترش روابط عاطفی بین دینداران، احساس مسئولیت در برابر برادران دینی، مشارکت اجتماعی، هویت بخشی، ایجاد وجدان اخلاقی در پی نهادینه شدن ارزشهای اخلاقی و دینی، مشارکت اجتماعی، هویت بخش، ایجاد وجدان اخلاقی در پی نهادینه شدن ارزشهای اخلاقی و دینی فراهم شده است. همچنین به خاطر نوعی مصونیت درونی که ناشی از نهادینه شدن ارزشهای دینی و احساس حضور در محضر خدا میباشد و نیز شرکت در این مناسک جمعی که منجر به نوعی نظارت بیرون و اجتماعی است، بسیاری از نابهنجاریها کجرویها و جامعه بشری کاهش خواهد یافت. (ماهنامه مهندسی فرهنگی، شماره (15 -16

البته در دین عناصر متعددی وجود دارد که از اجزاء مقدم آن میباشند که آنها عبارتند از : کتاب، سنت، آداب و مناسک. در این بین در فرهنگ اسلامی قرآن کریم از اهمیت فراوانی برخوردار است.


4ـ1 ـ قرآن

فرهنگ و آداب و رسوم هر جامعه، ریشههای متفاوتی دارد از جمله ادیان، نیاز اجتماعی، فرهنگهای دیگر. اگر فرهنگی بر اساس تعالیم الهی و براساس فطرت و عقل سلیم بشر، پایهریزی شده باشد، پیش رو و مقبول و مورد تأیید شرع و عقل است. مطالبی که دین در قالب قرآن مطرح کرده است با فرهنگ تکاملی انسان و حقوق انسانی و طبیعت و فطرت بشر مطابق است، اگر بخواهیم مسیرسعادت و کمال انسانیت را بپیماییم ضرورت دارد فرهنگ قرآنی را در سر تا سر زندگیمان جامه عمل بپوشانیم.

 

در قرآن سه نوع نظارت برای رشد و فرهنگ وجود دارد.

الف) نظارت همگانی است »المؤمنون والمؤمنات بعضهم اولیاء بعض« (توبه.(71 / یکی از نظارتهایی که از این آیه برداشت میشود نظارت همگانی است بدین معنی که همگان باید بتوانند در برابر بدیها و خوبیها، عکسالعمل نشان دهند و همچنین با تعبیر »یأمرون بالمعروف و ینهون عنالمنکر« (آل عمران( 114 / مسأله فراخوانی بسوی خوبیها و نهی از بدیها را مطرح میکند.

ب) خود نظارتی یعنی همیشه انسان باید بر خودش نظارت کند که در حوزه دینی ما، با واژه مقدس تقوی از آن یاد میشود.

ج) نظارت خاص که شامل قانون، نیروگاههای پلیس، دادگاهها و بازرسیها میگردد که همه اینها درمدرسه انسان ساز قرآن معنای خود را دارد. (دکتر شریعتی، ماهنامه مهندسی فرهنگی، ص.(24

از آنجا که قرآن با دلها پیوند نزدیک دارد بر این اساس یک کلیت فرهنگی را برای جامعه تعریف میکند که عبارت است از: »ان اعبدوا ... و اجتنبوا الطاغوت« و این پیام قرآنی میتواند فرهنگ آدمیان را در هر دورهای متحول نماید.


5ـ خانواده و فرهنگ

خانواده، اگرچه نسبت به سایر مراکزی که بعدها افراد با آن مواجه می شوند، ابعاد کوچکتری دارد اما بدون شک نسبت به آنها در فرهنگ سازی، تأثیرات عمده تر و عمیق تری را بر جای می گذارد و از این جهت، به عنوان یکی از اصلی ترین ارگان های فرهنگ ساز محسوب می شود.
برخی ازکارکرد های خانواده در فرهنگ عبارتند از:

1ـ خانواده، نخستین نهادی است که مسئولیت تربیت قشرهای گوناگون جامعه را عهده دار می باشد؛ که این نقش خانواده، صرفاً محدود به بعد از تولد فرد نمی باشد؛ بلکه یافته های روانشناسی و روایات فراوانی بر این اصل تأکید دارند که عوامل قبل از ورود طفل به عرصه خانواده، مراحلی مانند انعقاد نطفه و فرآیند شیرخوارگی نیز علاوه بر دوران های دیگر، در گرایش طفل و در حقیقت، ساخت و ساز فرهنگ آینده وی مؤثرند. (حر عاملی، 1366، ج15، ص184 و نیز: هلیگارد، (بی تا)، ج1،

ص(136

 

2ـ فرزندان از طرفی در خانواده است که استعدادهایشان شناسایی می شود و به هویت و رشد شخصیت، دست می یابند و در

خانواده های سالم به تکامل اخلاقی، نائل می شوند؛ و از سوی دیگ ر در خانواده، جامعه پذیر شده و حضور در مشاغل

اجتماعی و مسئولیت پذیری را می آموزند. به عبارت دیگر می توان گفت، رشد فردی، اخلاقی، علمی و ادبی، در خانواده پایه گذاری می شود و به جامعه تسری پیدا می کند و لذا از این جهت، خانواده نه تنها عامل کمال و بالندگی اعضای خویش می باشد، بلکه در تحولات اساسی جامعه، نقش عمده ای را داراست و ارگان های دیگر اعم از مذهب و آموزش وحکومت نیز متأ

ثر از این عملکرد او می باشد.( خزعلی، 1376، ش217، ص(36

ـ3 خانواده در شکل دهی کیفیت جهان بینی اعضای خود نیز، نقش به سزایی را ایفا می کند. مثالاً برخی خانواده ها که جهان هستی را دارای نظام و هدف مند، قابل اعتماد، قابل کنترل و پیش بینی می دانند، به تبع چنین نگاهی که دارند، اعضای خود را افرادی با کفایت می پندارند و به تشویق آنها می پردازند. خلاصه آنکه این خانواده ها، احساس آسایش و امنیت کرده و بعضاً از سختی های زندگی نیز لذت برده و آن را وسیله ی تکامل و زمینه ساز رشد می دانند.

در مقابل، دسته دیگر از خانواده ها هستند که محیط پیرامون خود را نا امن و تهدید آمیز، بی ثبات و خطرناک، می پندارند و لذا سعی در کسب ثبات و آرامش آن دارند و همیشه بر توافق همه اعضاء بر سر همه مطالب اصرار می کنند و با این شیوه به حمایت از حفاظت خودشان در برابر تهدیدها بر می خیزند.( محمودی، نشریات شورای فرهنگی اجتماعی زنان، به نقل از: خزعلی، 1376، ص(38 4ـ یکی دیگر از جنبه های تأثیر گذاری خانواده ها بر فرهنگ جامعه، مقابله با تهاجم فرهنگی می باشد. توضیح آنکه، پس از
انقلاب اسلامی و حرکت همگانی برای تغییر بنیادین ارزشهای اسلامی، دشمنان همواره از طریق برنامه های مختلف سعی در اختلال در نظام کشورمان را داشته اند. گسترش روز افزون ماهواره ها، گسترش بی بند و باری و به انحطاط کشیده شدن برخی از جوانان و گسترش روز افزون مشروبات الکلی، ایجاد گروه های غربی مانند رپ ها و شیطان پرست ها، تمایل به مد گرایی و ... از مصادیق این تهاجم فرهنگی می باشد. در این میان باید گفت، خانواده، کانون توجه این حملات و ابزارهای مدرن تهاجم فرهنگی است که با تضعیف آن بسیاری از اهداف تهاجم فرهنگی، محقق می شود.
این در حالی است کهخانواده، به عنوان نهادی که اولاً ابعاد معنوی و عاطفی و حتی نیازهای غریزی بشر در را در جهت سالم تأمین کرده و تعالی می بخشد، ثانیاً مهد گسترش و انتقال ارزش ها و هنجار های نظام اجتماعی از نسلی به نسل دیگر است، قابلیت آن را دارد که با درونی کردن هنجارهای اجتماعی و دینی در مقابل این تهاجمات، روال معمول خود را داشته

 

باشد و این در صورتی محقق می گردد که والدین ضمن مشارکت در زندگی جمعی و پاسخ به مسائل فکری فرزندان، همزمان به افزایش اطلاعات مورد نیاز و تعامل منطقی با آنها بپردازند. (میرزایی مقدم،»خانواده و مقابله با تهاجم فرهنگی«، به نقل از

(www.ido.ir: و باید بگوییم تنها در چنین خانواده هاییست که ورود استعمار فرهنگی به آنها دچار مشکل جدی می شود؛ چرا که مأمن اسرار جوانان این خانواده ها، والدین هستند و محیط خانواده به شکلی است که آنها برای طرح مسائل ذهنی و فکری وعقیدتی خود، مشکل خاصی ندارند که نیاز به معلوم کردن آنها توسط ابزار تهاجم فرهنگی، داشته باشند و تحت تأثیر آنان قرار گیرند.

به طور کلی از مطالب فوق چنین به دست می آید، نه تنها کوچکی نهاد خانواده، نشانه ی کم اثر بودن آن در ساختن فرهنگ آتی انسانها نیست؛ بالعکس، بزرگترین تأثیر در پی ریزی فرهنگ و آداب و رسوم و اعتقادات و ارزشها و هنجارها و ناهنجاری های بعدی فرد را بایستی در این چهار دیواری، جست و جو کرد.(علیدوست ابرقویی، 1383، ش51،ص.(10
فارابی فیلسوف بزرگ عالم اسلام، که خود بحث مهمی در باب موضوع تدبیر منزل دارد، خانواده را به عنوان کانون اصلی مدینه فاضله و محل تربیت و پرورش رئیس مدینه و شهروندان آن معرفی می کند.(علی پور، 1387، ص(9

در نگاه صدرالمتألهین نیز، سعادت جامعه به تعالی خانواده که او از آن با تعبیر »کوچک ترین بخش کالبدی چرخه ی اجتماع« یاد میکند، بستگی دارد. توضیح آنکه، صدرا با تقسیم سعادت به دو بخش دنیوی و اخروی، سعادت دنیوی را نیز بر دو قسم سعادت بدنی و خارجی دانسته و خانواده را تأمین کنندهی سعادت خارجی، قلمداد کرده است.( پاک، 1387، ص(13

6ـ فلسفه و فرهنگ

یکی از نهادهایی که تأثیر مهمی در ایجاد فرهنگ دارد و نقش آن به قوت نقش مذهب در فرهنگ است فلسفه و تفکر هر ملت است. انسان با محیط خود به لحاظ زیستی در حال انطباق است، یعنی هر وجود زنده با محیط زندگی و زیست خود سازگاری دارد بنحوی که خود زندگی معنا ندارد مگر با انطباق با محیط فرهنگ محصول این انطباق اس ت اما فلسفه از تجلیات اولیه انطباق با محیط، زندگی و حیات نیست بلکه بیشتر از فنون لازمه زندگی است. استفاده از ابراز به عنوان وسیلهای برای دفاع در مقابل طبیعت، از قدیمیترین تجلیات فرهنگ انسانی میباشد.زبان جز انطباقات اولیه بشر با محیط یعنی انتفاعیات و در زندگی کاربرد آنی دارد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید