بخشی از مقاله

چکیده

بدون شک یکی از مهمترین عوامل شناخت و بررسی سبک خاص یک دوره، مطالعه و تحقیق در ساختار زبانی گویندگان آن است. این امر به ما کمک میکند تا با ویژگیهای خاص زبانی موجود در هر دوره آشنا شده و به درک صحیح و جامعی از معانی نهفته در کلام شعرا برسیم. اگرچه در دوره معاصر، کمتر با شاعران صاحب سبک روبهرو هستیم، با این حال در پارهای از موارد به نمایندگان شاخصی بر میخوریم که خصوصیات زبانی و بیانی معاصر را با گذشته تلفیق کرده و به آن شکلی خاص بخشیدهاند.

یکی از این نمایندگان دوره معاصر، مهرداد اوستا است. وی با بهرهگیری از خصوصیات زبانی سبک خراسانی در دو حوزه صرفی و نحوی و نیز با بهرهگیری از محتوا و شیوه بیان شاعران بزرگی نظیر ناصرخسرو و حافظ، به نوعی صاحب سبک شخصی خاص خویش گردید. این مقاله کوششی در جهت برجستهسازی نقش زبان در مطالعات سبکی معاصر و تحلیل بهتر مضامین در ادبیات نوین ایران زمین با استناد به کلام اوستا است. درحقیقت بر آنیم تا کهنهگرایی و نوگراییهای زبانی را در شعر و زبان شعر معاصر مورد تحلیل و ارزیابی قرار دهیم.

مقدمه

ساختار »در لغت به معنی اسکلت و استخوان بندی است و در اصطلاح ادبیات، به طور کلی به شیوه سازماندهی و مجموع روابط عناصر و اجزاء سازنده یک اثر ادبی با یکدیگر اطلاق میشود. در این زمینه برای نمونه غرض از ساختار ظاهری نمایشنامه پردهها و صحنههای آن و تعادل وتوازن و همکاری میان این پردهها و صحنهها با یکدیگر است، حال آنکه ساختار درونی نمایشنامه به حوادث واعمال داستانی آن عطف میشود.

دستهای از منتقدان، ساختمان و قالب را یکی دانستهاند، اما دسته ای دیگر مثل آر. اس. کرین، منتقد مکتب شیکاگو، آن را به گونهای مستقل مطرح کرده اند. بنابر نظریه کرین که متأثر از نظریه ارسطو است، قالب اثر ادبی تأثیر با نیروی عاطفی خاصی است که اثر به خاطر برانگیختن آن پدید میآید و به منزله اصل شکل دهنده آن اثر به شمار میآید. این اصل شکل دهنده ساختار اثر، یعنی ترتیب، نظم، تأکید و شیوه کار با مواد و اجزاء تشکیل دهنده آن اثر را در عین حال که کنترل میکند چنان در یکدیگر می-آمیزد که در نهایت کلیتی مؤثر و زیبا پدید میآید. به این ترتیب، ساختار جزئی از قالب اثر به شمارمی آید.

به طور کلی »هرآنچه ساختمند است ویژگی های خاصی دارد؛ میتوان آن را به اجزای تشکیل دهنده اش که سازه نامیده میشوند

تجزیه کرد، اجزای تشکیل دهنده یک ساخت از انواع مختلف اند یعنی به مقولههای متفاوتی تعلق دارند، سازههای یک پدیده ساختمند به شیوه های ویژه سامان مییابند و هر سازه ای در ساخت مربوط به خود، نقش ویژه ای را بر عهده میگیرد.

در این میان ارتباطی که میان ادبیات با ساختار کلان - زبان - وجود دارد، یک ارتباط مستقیم و اساسی است که از طریق آن، زبان برای انتقال مفاهیم به کمک فکر و اندیشه میآید و در یک مفهوم کلی تر، ادبیات را میسازد.

واضح است که ساختار و محتوای شعر یا زبان شعری با تغییرات و دگرگونی های اجتماعی ارتباطی مستقیم دارد؛ به طوریکه با تحلیل محتوا میتوان به دغدغههای اجتماعی و گرایش فکری شاعران و نیز تأثیر تحولات اجتماعی بر آثار ادبی پی برد. از نظر لوکاچ، ساختار و شکل، برترین قاضی زندگی است.

معنای این سخن در مقاله" مابعدالطبیعه تراژدی"، که آخرین و مهمترین مقاله کتاب وی است، به خوبی مطرح شده و مورد بررسی قرار گرفته است.همچنین گلدمن و گروه پژوهشی او، برای اولین بار در کاری سیستماتیک با استفاده از جامعهشناسی بر پایه ساختگرایی تکوینی، قالبها و درونمایهها را بررسی کردند و به نتایج قابل تعمیم دست یافتند، اگرچه این مقوله در جامعه شناسی ادبیات بطور جدی پیگیری شد اما تحلیل ساختار زبانی در حوزه شعر، به نوبه خود از اهمیت زیادی در زبان و ادبیات برخورداراست.

بنابراین بررسی و تحلیل ساختار زبانی شعرای معاصر نیز منجر به شناخت زبان شعری آنها میشود که محصول شرایط حاکم بر جامعه است. در حقیقت شعر با تمام ویژگی های خاص خود باید همگام با تحولات اجتناب ناپذیر جامعه دگرگون شود و با نیازهای جامعه هماهنگ گردد. 15 در حقیقت »زبان امری ثابت و پایدار و تغییر ناپذیر نیست بلکه امری است تحول پذیر و دگرگون شونده.

مطالعه در تاریخ تطوّر زبان ها نشان میدهد که همه زبان های دنیا در گذشته و حال، پیوسته در حال تحول بوده و هستند؛ لغات تازه ای وارد زبان می گردند و واژه هایی به دست فراموشی سپرده میشوند، تلفّظ ها تحت تأثیر علل و عوامل گوناگون دگرگون میشوند و ساختمان جمله نیز پا به پای این تحولات تغییر مییابد.نکته دیگر اینکه دستور زبان فارسی که مورد مطالعه ماست

دستور زبان ادب و نگارش است و در نگارش و ادب، پیوسته گرایش به سبک قدما دیده میشود؛ به این معنی که گویندگان و نویسندگان معاصر از روی عمد یا تفنّن و یا نا خود آگاه، در سرایش و نگرش خود شیوههای کهن را به کار میبرند.

با نگاهی گذرا به گذشته میتوان گفت تحولاتی که همزمان با انقلاب مشروطه بوجود آمد، باعث شد تا شاعران لزوم ایجاد تغییر در محتوای شعر را احساس کنند.در واقع با این تغییرات نوع نگاه شاعران به زندگی تغییر پیدا کرد و مفاهیمی جدید پیدا شد که دیگر قالبهای شعر گذشته، ظرفیت پذیرش این نوع مفاهیم را نداشتند. با ابن وجود باز هم شعر سنتی، به راحتی تسلیم تغییرات جدید زبانی، فرهنگی و اجتماعی نشد. در واقع سیطره این نوع شعر به نحوی بود که شاعران توان تغییر در آن را نداشتند. بر همین اساس شاعران معاصر به سه گروه تقسیم شدند:

1.    »گروهی از شاعران هنوز هم به قالبها، موسیقی و زبان شعر کلاسیک علاقه مند بودند؛ اما میخواستند در محتوای ادبیات تغییر بوجود آورند.

2.    گروهی دیگر شعر رما نتیک میسرودند. این افراد میخواستند شعر را در خدمت عواطف خود درآوردند.

3.    گروهی از آنان میخواستند مسائل اجتماعی را در شعر بیان کنند. وجه مشخصه این گروه، اجتماعی بودن آنست،زیرا کلام شاعران در آن از ژرفای جامعه نشئت می گیرد و زندگی و مناسبات اجتماعی توسط آنان به تصویر کشیده میشود

همانطور که میدانیم دوره زندگی اوستا نیز همزمان با تحولات مهمی در عرصه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران بود؛ بنابراین فضای ذهنی او نیز جدا از تجربیات شخصی و خصوصی متأثر از واقعیات اجتماعی ای بود که تجربه میکرد. به همین دلیل پرداختن به ساختار زبانی اشعار اوستا به شناخت شعر معاصر با همه تنوع و دگرگونی هایش کمک میکند، اینکه شعر معاصر ایران از لایههای مختلفی تشکیل شده است که با بررسی ساختار زبانی هر یک از شاعران، به عمق و اهمیت این حوزه میتوان پی برد. ما در این مقاله ساختار زبانی اوستا را در دو حوزه صرفی و نحوی مورد مطالعه و بررسی قرار میدهیم.

پیشینه تحقیق

»اگرچه استفاده از امکانات ساختگرایی در زمینه ادبیات و بررسی ویژگیهای آن، گام نخستین را میپیماید، بازده آن تاکنون چشمگیر بوده است؛ البته این شیوه از مطالعات، در ایران هنوز بسیار نوپاست و به چند مقاله و کتاب محدود میشود. 

در حقیقت بیشتر دستور نویسان از جمله قریب و همکاران - 1368 - ، خانلری - 1373 - ، شریعت - 1371 - وخیامپور - 1372 - در کتاب های خود به هیچ عنوان از واژه اصطلاحی "صرف و نحو" و روشهای خاص آن صحبت نکرده اند؛ تنها مشکور - 1363 - در دستور خود بخشی را به صرف اختصاص داده است و این امر حاکی از کمبود شدید تألیفات مربوط به حوزه زبان شناختی در مطالعات ادب فارسی است.

علاوه بر این با اندک تأمل و جستجو در حوزه پژوهش های صورت گرفته در باب این موضوع تنها به چند مقاله و کتاب مختصر برمی خوریم . پرداختن به مطالعات ساختاری، خصوصاً ساختار زبانی، یکی از ضروریات پژوهش های ادبی در محدوده زبان و ادب فارسی است.

تحلیل ساختار نحوی

»حوزه نحو یکی از بخش های عمده پژوهش های زبان شناختی است که تنها در سه یا چهار دهه اخیر از سوی زبان شناسان مورد توجه قرار گرفته است.

این سطح به بررسی ساخت، نحوه چینش و پیچیدگیهای موجود در کلام و همچنین کهنه و نو بودن واژه ها میپردازد.از طریق بررسی نحوی اشعار شاعران می توان پی برد که شاعر چه دیدگاهی نسبت به واژگان وترکیب آن ها درجمله دارد؟ آیا شاعر به نحو و ساخت واژگانی ساختار زبان واقف بوده و این نحوه چیدن و جابجایی و کاربرد واژگان با ساخت جمله ها همخوانی دارد یا اینکه فقط برای آهنگین کردن جمله به آن توجه کرده است؟ معمولاً هر شاعری به خاطر اهداف فکری و جهان بینی خاصی که دارد به نوعی ساخت نحوی متوسل میشود

بر همین اساس اوستا به زبان ادبی دوران گذشته پناه میبرد و مثل انوری، فردوسی، حافظ، خاقانی و... شعر فاخر میسراید؛ با جابجایی واژگان در جمله، سبک شعری خود را به سبک خراسانی نزدیک میکند و از زبان محاوره و کوچه بازار به طور جدی فاصله میگیرد و در شعرش به خوبی نشان میدهد که به "نحو" سبک زبان خراسانی و عراقی واقف میباشد؛ با این تفاوت که زبان اوستا، غالبأ از پیچیدگی های نحوی که در قصیده های خراسانی به کار میرفته است تهی، روان وساده است و گاهی به زبان نثر نزدیک میشود. موارد مورد بررسی در حوزه نحو در کلام اوستا با استناد به شواهد به دست آمده از دیوان اشعارش به شرح زیر است:

-1-1 فعل: یکی از مشخصه های اصلی در حوزه نحو، توجه به فعل به کار رفته در جمله ها و مطالعه و بررسی آن است. افعال به کار رفته در کلام اوستا دربردارنده ویژگیهای نحوی زیر است:

-1-1-2  حذف فعل: بر دو قسم است:

-1-1-1-2    حذف فعل به قرینه لفظی:        

عشق آتش بود و، جان من چو عود  //  شعله اش هم عود و، هم مجمر بسوخت    
 فعل "بود" به قرینه لفظی از جمله دوم حذف شده است
        
مگر تا دامن صبح قیامت  //  سحر را آب و شب را خواب برده ست  

*فعل "برده" به قرینه اثبات آن در جمله دوم از جمله اول حذف شده است.

گله سرکن ای پروبال من به قفس ز رنج اسیری ام  //  ز بلای محنت پیری ام ز فراق روز جوانیام    
*فعل "گله سر کن" به قرینه اثبات در جمله اول از جملههای بعد حذف شده است.    

-2-1-1-2   حذف فعل به قرینه معنوی:        
از همگان بی خبرو، خاطری  //  همنفس خویشتنم آرزوست    
*فعل "هستی" به قرینه معنوی از جمله حذف شده است.        

مردمی چیست؟آهی جگرسوز  //  حسرتی،سربدامن کشیده    
*فعل " است " به قرینه معنوی حذف شده است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید