بخشی از مقاله

چکیده

گرشاسب ازشخصیت هاي حماسیاسطوره- ايِ ادبیات ایران با جلوه هاي گوناگون است.برخی او را پادشاه و گروهی دیگر اورا یکی از پهلوانان حماسی- اسطوره اي با ویژگیهاي منحصر به فرد و از جاودانان و یاوران سوشیانت دانسنه اند. گروه سوم؛ او را نیاي رستم و از نبیره هاي جمشید به حساب آورده اند که در عهد ضحاك و بعد از آن در دوران فریدون در سیستان، جهان پهلوان بوده است و در پاره اي موارد، بناي سیستان را به او نسبت می دهند.

نام او در کتاب هاي متعدد ادبیا ت ایران به صورتهاي مختلف - سام - نریمان - ذکر شده است و در ادبیات جهان نیز براي او همتایانی برشمرده اند. در این تحقیق، سعی شده است که این شخصیت اسطوره اي در آثار متعدد بررسی شود. اگرچه به راحتی نمی توان در این باره اظهار نظرنمود؛ زیرا ادبیات ما یک دوره ي اسطوره زدایی را پشت سر نهاده و بیشتر آثاري که تاریخ اسطورهاي در آنها ذکر شده، از بین رفته است.

کلیدواژهها: گرشاسب، متون حماسی، اوستا، شاهنامه، گرشاسب نامه

گرشاسب در اوستا و بندهش

گرشاسب که در پهلوي به صورت کرساسپ  و در اوستا به صورت کرساسپه و در سانسکریت به صورت کرساسوه آمده است، از دو جزء کرسه به معناي لاغر و اسب تشکیل شده است که مجموعاً به معناي دارنده ي اسب لاغر می باشد - دهخدا : ذیل واژه ي گرشاسب - درباره تخمه و نسب او در بندهش چنین آمده است : کرشاسب و اوروخش که هردو برادر بودند؛ پسر اثرت،پسر سام،پسر تورگ.پسر اسپئینسپ پسر تور پسر فریدون اند او یکی از جاودانان است و نریمان  که در اصل نئیرمنا و به معناي نرمش و دلیر بوده  از صفات اوست.

پور داوود، همچنین سام ، لقب خانوادگی اوست که بعد ها به صورت نام شخصی - پدر زال - در آمده است . در بندهش زمانی که از جاودانانی مانند نرسی ، توس ، گیو ، گودرزان و نئیرزد نبرد اَشوکردارو زد پئوروخشتان نام برده می شود؛ سام - که درواقع همان گرشاسپ می باشد - نیز یکی ازآنهاست ؛ این ها یاوران سوشیانس هستند و بدون آنها فرشگردي - رستاخیزي - نخواهد بود. در مورد سام چنین می آید که به دلیل خوار شمردن دین مزدیسنان ،پسري که نهین خوانده می شد در هنگام خواب، تیري به سوي او در دشت »پیشانسه « پرتاب کرد که او را به حالت »بوشاسب« در میان چاهی که بر بالاي آن برف نشسته است فرو برد و او را بیور فروهر پرهیزگاران پاسبان اند.

تا زمانی که ضحاك که فریدون نتوانست او را بکشد ودر کوه دماوند زندانی است-از دماوند رها شود ؛ سام برمی خیزد و او را با گرز خود نابود می کند . البته ، با این اوصاف، گرشاسب یک شخصیت اساطیري »هند و اروپاییاست« ودر اساطیر همه ي ملّت هاي هند و اروپایی همتا دارد ؛ هرکول یونانی، دبرینجیاي اسلاوي ، کوچولین سلتی از مشابهان او هستند . درتاریخ اساطیري ایران ، گرشاسب به عنوان اسطوره اي است که هزارها سال پیش، مردم سرزمین ما به صورت شفاهی و سینه به سینه نقل کرده اندتا سرانجام به صورت داستانی در آمده است.

به باور اسطوره ها ، گرشاسب چون حضرت مهدي - عج - زنده و در جایی دور از دیده ها پنهان است و آن گاه که جهان پر از بلا و مصیبت گردد، ظهور می کند و آدمیان را نجات می دهد . زیرا موعود باوري یک اندیشه ي جهانی است ؛ به گونه اي که علاوه بر ادیان توحیدي بزرگ - اسلام، مسیحیت و یهود - سایر آیین ها از قبیل؛ زرتشت ، هندو ، بودا ، کنفوسیوس و دائو نیز به ظهور موعودي در آینده ي جهان معتقدند . و همانند او در اساطیر وباورهاي تمامی مردمان وجود دارد: شارلمانی ، هلگر دوسنک  پهلوان دانمارکی، پادشاه پرتقال، شاه آرتور مشهور، فردریک سرخ ریش  قیصر پروس و ... از همتایان و همانندان او هستند.

صفات و کار هاي گرشاسب

در بخش هجدهم بندهش ، گرشاسب را از یاوران سوشیا نت، یکی از موعودان زرتشتی می دانند. بعد از اینکه هزاره ي اوشیدر به پایان برسد، نوبت به اوشیدرماه  خواهد رسید در پایان هزاره ي اوشیدر ماه، قبل از اینکه سوشیانس - پسرزرتشت - به بیداري برسد؛ ضحاك از بند رها می شود و آفریدگان زیادي را به دیوکامگی تباه می کند. درآن هنگام، سی شبانه روز خورشید بر بالاي آسمان می ایستد واز جهانیان نخست، مرده ي گرشاسپ را بر می انگیزد که بیور اسب - ضحاك - را به گرز می زند و نابود میکند و شر او را از آفریدگان باز می دارد.

در اوستا ، گرشاسب ، جوان دلیر نامیده شده است که در اصل به صورت نئیرمنا و به معنی نرمش بوده و به تدریج نریمان شده است. دیگر، از صفات گرشاسب در اوستا گئسو به معنی دارنده گیسوان بلند یا داراي گیس و یعنی دارنده ي گرز بخصوص، می باشد و بیشتر فتوحات او با این گرز انجام شده است او داراي فر است ؛ زیرا فر جمشید که سه بار از او بگسست؛ بار سوم ،گرشاسب آن را گرفت. در قطعه ي 35 زامیاد یشت - اوستا - آمده است که نخستین بار که فربگسست،آن را مهر، دارنده ي چراگاههاي فراخ برگرفت.

دومین بارکه فر بگسست آن را پسرخاندان آبتین - فریدون - برگرفت و بعد از زرتشت، پیروزمند ترین پیروزمندان بود و در قطعه ي 38 آمده است که سومین بار فر بگسست، آن فر جمشید و فر جم پسر ویونگهان  به پیکر مرغ وارغن بیرون شتافت این فر را گرشاسب دلیر - نرمش - بر گرفت؛ زیرا که او از پرتو رشادت مردانه در میان مردمان زورمند، - بعد از زرتشت - زورمند ترین بود. غیر از این صفات، کارهایی را نیزکه گرشاسب انجام داده است؛ بر شمرده اند . در فقره 37 آبان یشت آمده است کهگنداور را می کشد.

گند رو که او را کندرب نیز خوانده اند؛ به معنی کسی است که آب دریا تاپاشنه ي او بوده است و مناسبتی با آب و دریا دارد. چنانکه گرشاسب در کنار دریا چه پیشینگه، صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند را فدیه نیاز اردویسور نا هید  می کند و در قطعه ي 38آبان یشت ازاومی خواهد که این کامیابی را به من ده این نیک، اي تواناترین، اي اردویسورناهید ! که من به - گند رو - زرین پاشنه درکنار دریاي پرخیزآب فراخکرتپیروز شوم که منبر این زمین پهناورِ گوي سان دورکرانه تاخت کنان به خانه استوار دروند برسم.

علاوه برگند رب زرین پاشنه ، او موجودات دیگري را که از خانواده ي دیویسنان می باشند، می کشدکه نام آنها در قطعه ي 41 زامیاد یشت ،چنین آمده است :کسی که کند رب زرین پاشنه را کشت که پوزه ي گشوده از براي تباه کردن جهان مادي راستی برخا سته بود. کسی که نه پسر پثنیه را کشت و پسران نیویک را و پسران داشتیانی را ،کسی که هیتاسپ زرین تاج را کشتورشَوو از خاندان دانی را و پیتئون بسیار پري دوست را ودر قطعه ي 42 آمده است که کسیآز روکه شمنشادت مردانه دارنده را کشت. آن دلیر،زیرك،کجروش،بیدارِپیش نتازنده راکه با زینت درهنگام رزم بود.

اژي سرووره یا اژدهاي شاخدار، یکی دیگر از موجوداتی است که گرشاسپ دلیرمنش آن را می کشد.در قطعه 40 زامیاد یشت، چنین آمده است : کسی که اژدهاي شاخدار را بکشت. آن اسب اوبار مرد اوبار را ، آن زهرآلود زرد رنگ را که زهر زردگونش به بلنداي نیزه اي روان بود . هنگام نیمروز ، گرشاسب در آوندي آهنین بر پشت آن - اژدها - خوراك می پخت . آن تباهکار ، از گرما خوي ریزان ، ناگهان از زیر - آن آوند - آهنین فرازآمد و آب جوشان را بپراکند . گرشاسب نریمان ، هراسان به کناري شتافت.

سناویذك شاخدار  سنگین دست یکی دیگر از دیویسنانی است که گرشاسپ، اوراکشت. درقطعه هاي 43 و 44 زامیاد یشت آمده است »:کسی که سناویذك را کشت که شاخدار بود ودست سنگین داشت. او در انجمن چنین می گفت : من هنوز نابالغ - نا برنا - هستم نه برنا .وقتی که برنا شوم زمین را چرخ خودکنم. آسمان راگردونه کنم. من سپنت مینو را از گرزمان روشن به زیر خواهم کشید. اهریمن را از دوزخ تیره ببالا خواهم برد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید