بخشی از مقاله

چکیده

طنز و طنز پردازی از شیوه های بیان مسایل انتقادی جامعه می باشد. از نگاه اهل ادب طنز شیوه ای خاص برای بیان مفاهیم تند انتقادی اجتماعی و سیاسی است. زبان طنز در رساله دلگشا طرز افشای حقایق تلخ و تنفر آمیز ناشی از فساد و بی رسمی های فرد یا جامعه است.

در پژوهش هایی که تا به حال در زمینه عبید و آثار وی صورت گرفته است، به ویژگی های زبانی و شگردهای هنر طنز وی پرداخته شده و یا به طور کلی به جنبه ها و موضوعات انتقادی وی اشاره شده است، این مقاله پس از مقدمه کوتاهی درباره جامعه شناسی ادبیات و نگاهی به اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی عصر عبید، به تحلیل ساختاری و محتوای رساله دلگشا و بیان این که به ترتیب چه مفاهیمی برای او دارای اهمیت و اولویت بوده پرداخته است.

از این رو می توان تشخیص داد که جامعه ی آن روز از دید منتقد چیره دست و ژرف کاوی چون عبید، گرفتار چه نوع معضلات و ناهنجار ی هایی بوده است. این نوشته می تواند با نشان دادن بسامد مفاهیم مد نظر عبید زاکانی، بخشی از مصائب روزگارعبید را به زبان طنز به نمایش بگذارد.

-1 مقدمه

عبید زاکانی طنزنویس مشهور ایرانی ملقب به نظامالدین از صاحبان صدور خاندان زاکان - تیرهای از اعراب بنی خفاجه - قزوین و از شعرا و نویسندگان فارسیزبان قرن هشتم هجری قمری/ چهاردهم میلادی است که همزمان با حافظ در شیراز می زیست. وی از خانواده ای بزرگ و صاحب نام اهل قزوین بود. در جوانی به دربار شاهان و بزرگان روزگار راه یافت و به عنوان شاعری توانا و نویسنده ای استاد و صاحب سبک مشهور شد. شاه شیخ ابواسحاق اینجو، سلطان اویس جلایر و شاه شجاع از آل مظفر از جمله کسانی بودند که عبید زاکانی ایشان را در اشعار خود ستوده و برخی از آثارش را به نام ایشان کرده است.

شهرت عبید زاکانی به سبب چند منظومه و رساله کوچک است که در آن ها با طبع ظریف و نکته یاب خویش، اوضاع اجتماعی و نابسامانی های اخلاقی زمان را در لباس طنز و نیش خند به مسخره گرفته. وی در آثارش نشان می دهد که نویسنده ای دانا و آشنا بر بسیاری از ترفندهای بدکاران ظاهر صلاح است. عبید نیز همچون حافظ رند است و با زیرکی توانسته است هم حرف حق را بیان کند و هم دم تیغ خفقان روزگار خود نرود. لطیفه های عبید، با نثری بسیار هنرمندانه و موجز، در کمترین کلمات بیشترین معنا را می رساند و از چنان عمق و تیزبینی برخوردار است که گاه شنونده و خواننده هوشیار را هم زمان به خنده و گریه وامی دارد. »بی تردید، عبید زاکانی، در این رساله های مقرون به طنز و تمسخر و طعنه و انتقاد مبتکرترین و نیرومندترین کسی است که در نوع انتقادی ادبیات فارسی بدو بازمی خوریم. 

بنابراین عبید زاکانی را می توان از جمله کسانی که به طور جدی به موضوع طنز در میان شاعران و نویسندگان پرداختهاند دانست. چرا که میتوان صریحترین و بی پرواترین طنزهای ادب فارسی را تا قرن هشتم، از وی بوده و در این کار هیچ کس از گزند طعن او در امان نمانده است.

بر اساس اشارات مورخین قرن هشتم، این دوره پرهرج و مرج ترین دوران تاریخ بر شمرده شده است که جز فساد و تباهی مبین چیز دیگری نیست. دوران حیات عبید با حکومت های جلایریان، اینجوریان، مظفریان و تیموریان بود. زشتی و تندی بخشی از هزلیات او بیشتر نتیجه اوضاع روزگار است. در قرن چهاردهم میلادی بر اثر حمله مغول نظام پیشین اخلاقی و اجتماعی درهم ریخت و کسانی که از آن پس روی کار آمدند بیشتر مردمی فرصت طلب بودند که در اندیشه منافع خود از هیچ ستمی بر فرودستان خودداری نمی کردند. ظاهرسازی و ریاکاری، بخصوص در پوشش دین و مذهب، رواج کامل داشت و غریزه شهوت پرستی و غلام بارگی بر صاحبان زر و زور چیره بود.

در چنین احوال که کسی را یارای چون و چرا نبود، بعضی به صراحت و شدت انتقاد می کردند و بعضی دیگر چون عبید زاکانی مسخرگی پیشه ساختند. فضلا و دانشمندانی بزرگ و اندیشه ور با همه بلندی مقام در علم و احترامی که نزد ایلخانان داشتند در حلقه شعبده بازها و معرکه مسخره ها و دلقک ها می نشستند و با آنان به همان شیوه ای رفتار می کردند که با بزرگان و قدرتمندان. آنان به این طریق نه تنها رفتار متکبرانه صاحبان حشمت و جاه را به چیزی نمی گرفتند؛ بلکه با نیشخند و شوخی پلیدی ها و ریاکاری های ایشان را نیز به دیگران می نمودند. عبید زاکانی در هزلیات و طنزهای خود از همین نکته ها سخن می گوید.

حکایت جنازه بردن و سوال کودک از پدر بهترین حکایت در بیان اوضاع ناداری و بیچیزی و فقر مردم را بیان نموده است. عبید با صراحت هر چه تمامتر این به اصطلاح بزرگان و فرمانروایان که به قول طنزآمیز عبید مردوار پای همت بر سر اخلاق و اوضاع گذشته نهادند و بر معاش و معاد خوداخلاقی جدید بدین سان نهادند و بنیاد کارهای دین و دنیوی خود را بر آن مستحکم کردند به باد انتقاد میگیرد و حقایق موجود را لخت و عریان در مقابل انظار صاحبان بصیرت مینهد و بیپروا از جان خویش، قدرت صاحب قدرتان را به هیچ میانگارد. عبید همه را محکوم میکند، از تیغ طعنه او هیچ کس در امان نیست. چرا که نیک میداند هر ملتی لایق همان حکومتی است که دارد و دولتمردان نیک سرشت هرگز پا به عرصه قدرت نمینهند، تا ملت زمینه حضورشان را مهیا نسازند. او به صراحت نشان میدهد که اگر حکام فاسدند، مردم نیز به همان میزان در آن فساد غوطه ورند

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید