بخشی از مقاله
چکیده
این پژوهش به بررسی هماهنگی بین متن و تصویر د ر داستان آی» بدو دوغ آوردم، قصّه دروغ آوردم« نوشته دکتر مرتضی خسرونژاد و تصویرگری علی مفاخری میپردازد و عناصر روایتی تصویر را مورد ارزیابی قرار میدهد عناصری چون سبک، درونمایه، پیرنگ، شخصیّت پردازی، خیالپردازی و همسویی هریک از آنها در متن داستان نیز مورد بحث قرار میگیرد و اینکه توجه به این عناصر تواندمی به کودک کمک کند تا به حسّ لذّت وافری از تصاویر و خوانش بهتری از متن دست یابد.
مقدمه
»ارتباط میان متن و تصویر«، آشکارترین تفاوت میان هنرنقاشی وتصویرگری است، اصلی که با توجه به ویژگیهای متن، میزان درک گروه سنّی مخاطب کتاب و سلیقه شخصی هنرمند شکل میگیردامّا. متاسفانه تاکنون پژوهشهای اندکی در این راستا به تحقّق پیوسته است پژوهشی که امروزه نیاز آن به طور اساسی احساس میشود و اجرای درست بسیاری از این معیارها که در این پژوهش به آن پرداخته خواهد شد راهگشای خوبی برای حل معضل تصویرگری است و این همان دغدغهای بود که این بنده حقیر را وا داشت تا مقاله خود را بر اساس آن به نگارش درآورم.
اهداف زیادی برای نوشتن داستان برای کودک وجود دارد که بخشی از آن، سرگرم کردن و درکنار آن، آموزش بدون خستگی و ملال خاطرکودکان و تقویّت تفکّر، تخیّل و نمایش موقعیّتهای مختلف برای آماده کردن وی به عنوان فردی فعّال و خلّاق درآینده است.
کودک،» در حین خواندن یا شنیدن یک قصّه خوب، به طور ناخودآگاه عمل جذب ودرون سازی، الگوسازی، همذات پنداری، برون فکنی، انتقال عواطف و آرزوها را نیزانجام میدهداز. این نظر، همه قصّه های خوب که برعنصرخیال پردازی - فانتزی - تکیه دارند، به نوعی از ماهیّت روان شناختی برخوردارهستنداین. قصّهها به طریقی، نیازهای ذهنی کودک و پرسشهای او را پاسخ میدهند، تخیّل او را بارور میکنند و یا به گونهای غیرمستقیم، الگویی تربیّتی برای او فراهم میآورند.
هدف از تصویرکردن داستانهای کودک و نوجوان، بیان متن داستانی به وسیله عناصربصری و تجسمی است، اما نه بیانی هم اندازه متن، بلکه بیان آنچه به وسیله واژهها و متن قابل ارائه نیست و این بیانگری به عهده تصاویر کتاب است. اینجاست که نقش تصویرگر به اندازه نویسنده اهمیّت مییابد و هر قدر وی بتواند متن نوشتاری را به درستی درک کند، به همان اندازه در خلق تصاویر کتاب موفّق خواهد بود.
پاتریشیا سیان سیولو، منتقد ادبیات کودکان، بر این باور است که: »تصویرگر کتاب کودک نباید خارج از متن حرکت کند؛ زیرا این کار، هدف اصلی کتاب را که خوانده شدن آن است، ناکام میگذارد. بنابراین،تصاویر باید به شیوه مناسبی کمک کند تا پیام نویسنده بهتر رساندهشود و البته این بدان معنا نیست که شخصیّت تصویرگر نادیده گرفته شود یا در خدمت نویسنده قرار میگیرد، بلکه این کار باعث میشود که استعداد و توانایی تصویرگر، همگام با قدرت خلاقیّتش به کار گرفته شود. او متناسب با علاقه خود، نوع ادبی خاصی را برای تصویرگری انتخاب میکند و میتواند با هر سبک و شیوهای که دوست دارد و با هر وسیله ای که میخواهد، برای داستان مورد نظرش تصویرگری کند.
ارتباط با متن، ویژگی پایداری است تا تصویرگر را از آزادی عمل یک نقّاش دور میکند و او را ناگزیر میسازد تا ضمن دستیابی به استقلال نسبی خود در چگونگی خلق تصویر، پیروی از متن را در بازگویی تصویری محتوا، الگوی خود قرار دهد. البته این پیروی به معنی کنار گذاشته شدن استقلال شخصی تصویرگر نیست، بلکه شرایط تازهای برای او فراهم می آورد تا در چهارچوب معیارهای تعیین شده در مقیاس درک کودک، به تکنیک و خیال پردازی شخصی خود نیزبها دهد و به آنها وفادار بماند.
بنابر آنچه تا کنون گفته شد در این پژوهش سعی شده تا هماهنگی و پیروی تصاویر از متن، در عناصری چون درون مایهشخصیّت، پردازی، فضاسازی و پیرنگ را که عناصر دیداری مستقل یا وابسته به متن هستند، مورد توجه قرار گیرد و کتابی که در این زمینه انتخاب گردید داستان آی» بدو که دوغ آوردم، قصّه دروغ آوردم.« نوشته دکترمرتضی خسرونژاد و تصویرگری علی مفاخری است.
علی مفاخری متولّد 12 مهرماه 1350 در تهران است. طراحی را به صورت آکادمی در هنرستان هنرهای تجسمی فرا گرفته است و برای دیپلم خود یک داستان کهن ایرانی را جهت تصویرگری انتخاب کرده که این اولین تجربه تصویرگری او بوده است. بعد در رشته گرافیک در دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد قبول شده و نمایشگاهی از کارهای تصویری خود به پا میکند که نادر ابراهیمی به طور تصادفی آنها را میبیند.
در سال 1378برای ادامه تحصیل راهی فرانسه میشود و تحصیلات خود را در آنجا به پایان میرساند. او در سال 2009 در نمایشگاه تصویرگری بلگراد درمیان 92 هنرمند راهیافته به کاتالوگ نمایشگاه در زمره 28 تصویرگر برگزیده ایرانی برای »تصویرگری کتاب الاکلنگ« شناخته شد.
اهداف پژوهش آنچه باعث شد تا پژوهش کنونی به مرحله انجام برسد بررسی این مسائل بود که:
- آیا تصاویرموجود در کتاب داستانی مورد بحث به خوبی توانسته است با این گروه سنّی مخاطب ارتباط برقرار نماید یا خیر؟ آیا تصاویر موجود دراین اثر به فهم و درک راحت داستان کمک کرده است یا خیر؟
- آیا تصاویر موجود با متن داستان از هماهنگی لازم برخوداراست یا خیر؟
پیشینه پژوهش
دربررسی های انجام شده و مطالعات به عمل آمده پیرامون پژوهش کنونی مقالههای بسیاری در مورد تصویرگری از کتاب ماه کودک و نوجوان در شمارههای گوناگون آن جمع آوری شد که همگی به نقد تصاویر کتابهای داستانی کودک پرداخته بودند برای نمونه مقاله »تصویرگری بدون روایتگری«، »رمزگشایی تصاویر«، »تصویرسازی به عنوان وسیله ارتباطی، وابسته به متن و مخاطب است«،کیفیّت» پایین تصاویر، سدی در برابرارتباط با مخاطب«، »تصاویری همسو با متن«، »تصویر سازی حرفهای« و»تصویر در قالب خلاقیّت« اما در مورد کتاب داستانی مورد پژوهش تا کنون تحلیل و نقدی انجام نشده بود و در مورد تصویرگرهم نقدی صورت نگرفته بود و مقالهای نیز یافت نشد بنابراین آنچه در این پژوهش به سمع و نظر شما میرسد همه حاصل تلاش این حقیر است که با مطالعه همین مقالهها و کتابهای اندک به آن دست یافتهام.
سبک
سبک به عنوان واژهای رایج درهنر به کار میرودواژه. سبک برای توصیف فعالیّتهای افراد و نیزفرهنگها در دورههای زمانی مختلف به کار میرود. افراد ممکن است با سبکهای گوناگون تصویری و هنری کارکنند، امّا ویژگیهای فردی آنها به مخاطب کمک میکند تا اثر یک هنرمند را از هنرمند دیگر تشخیص دهد.
پاتریشیا سیان سیلو، منتقد ادبیات کودکان درباره به کارگیری سبک هنری و میزان درک کودک در کتابهای داستانی کودکان بر این باوراست: »سبک وسیاق هنرتصویرگری، مانند سبک نوشتن کیفیّتی پیچیده و غیرقابل بیان دارد و تحت تاثیر موضوع و حالت داستان، سنّ خواننده و تصوّر تصویرگر از وضعیّت و شرایط او قرار میگیردهر. چه سنّ کودک کمتر باشد، سبک هنری باید گویاترو واضحتر باشد و هنرمند در استفاده از فضاها، ترکیب بندی، رنگها و به کارگیری خطها و شکلها محتاط تر عمل کند.علاوه بر این، عوامل دیگری هم بر سبک کار تصویرگر اثر میگذارند که از میان آنها توانمی به شخصیّت، استعداد و خلاقیّت هنرمند،ابزار مورد نیازش و مهارتهای اودر به کارگیری ابزارها و تکنیکها اشاره کرد.
بنابر تعریف ارائه شده از سبک، تصویرهای طراحی شده در این داستان واقع گراست وهرفریم به صورت دو صفحه روبه روی هم به طرزی شیوا، مکمّل متن است و در هرکدام از آنها تقریبا در قسمت میانی یکی ازصفحات رو به روی هم، فضایی خالی از نقوش، عناصرو بافتها را مییابیم که متن داستانی در آن جاسازی شده که همان فضای سفید یا فضای تنّفس در صفحات است.
تصاویر به صورت آینهای واراز راست به چپ قرار گرفته است و این مسئله،باعث خوانده شدن متن داستانی، عناصر و شخصیّتهای تصویری درهر فریم، شودمی و خواننده در تقدّم و تاخّر و توالی عناصر دچار تناقض نخواهد شد.
در تمام فریمها، عناصر و شخصیّتهای اصلی داستان، با اندازهای بزرگتر نسبت به سایر عناصر طراحی شده اند کهنشان از اهمیّت آنها درهر صفحه داردها.آنمرکز توجّه هستند و روایت اصلی قصّه را رقم میزنند.
نوع چینش عناصردر هر فریم به گونهای است که چشم بعد از دیدن روایات و شخصیّتهای اصلی، به دنبال سایر عناصرتصویر شده حرکت میکند و با چرخشی در تمام صحفه، باز همهب سوی شخصیّت اصلی باز میگردد.
شخصیّتهای انسانی، حیوانی و اشیای طراحی شده، همه دارای یگانگی وهماهنگی اند که حاکی از تسلّط کامل تصویرگر برکار خویش است.زوایای دید در اکثر فریمها از روبه رو است و این انتخاب به دلیل مخاطب کتاب که کودک 7 - تا 9 سال - است صورت گرفته و انتخابی به جا بوده، چرا که وجود زوایای دید مختلف و نامتعارف در تصاویر، با این همه عنصرو ریزنقشهای موجود در هرفریم، مخاطب را دچارآشفتگی و سردرگمی درتصاویر
میکرد.
تکرار متوازن لکههای رنگ نشانگر ضرباهنگ موجود در تصاویر است که با شروع داستان از اوّلین صحفه شروع شده و تا آخر داستان ادامه دارد که نشانگر ریتم و نواخت موسیقیایی رنگها در تصویر است.
استفاده از رنگهای قرمز و زرد و نارنجی در تصاویر شادی و نشاط را به کودک انتقال میدهد و آمدن حیوانات در تصاویر از کوچک به بزرگ نیز نوعی تمرکززدایی درتصاویر را نشان میدهد که برای مخاطب هم مفید است مانند آمدن گنجشک، مرغ، گربه، سگ تا اینجا تمرکز زدایی در تصاویر قابل مشاهده است بعد آمدن زنبورو کوچک بودن او به درستی در تصاویر نشان داده شده است دربزرگی تصویر صورت پیرزن و زنبوری که روی عینک پیرزن نشسته است.
استفاده درست تصویرگراز اشکال دایرهای نیز خود نشاط و شادی دیگری را به مخاطب منتقل میکند.حالت چهره پیرزن نیز معصومیّتی کودکانه به او داده است که برای کودک قشنگ و جذّاب است و کودک به راحتی با او ارتباط برقرار میکند.