بخشی از مقاله
چکیده
جهان اسلام بواسطه برخورداری از بنیادهای فکری و اعتقادی که برگرفته ازمتن دین مبین اسلام است،در طی تاریخ همواره با اندیشه ها و جنبشهای تحولگرا همراه بوده است. این فرآیند در سالهای اخیر بخصوص در قالب موج فراگیر قیامهای مردمی سال 2011 به بعد که عمدتآ هم بر حوزه عربی - اسلامی منطقه غرب آسیا متمرکزبوده، هم بیانگر لزوم دگرگونی درسازندهای ژئوپلیتیکی نظام منطقه ای است که نمادی از هژمونی تحمیلی و مهندسی سیاسی مورد هدف قدرتهای فرامنطقه است، و هم در تحولات جدید پیش بینی تدریجی نوعی از بازساخت اجتماعی دگرگون یافته ویک نوزایی اجتماعی مبتنی برملی گرایی نوین درعرصه های گوناگون کشورها و ملتهای جهان اسلام را نمی توان دور از انتظار دانست.اکنون در جای جای جهان اسلام شواهد بسیاری وجود دارند که در قرن بیستویکم با استمرار فروپاشی رژیمهای موروثی و دیکتاتوری، بحرانها و نیروهای انتقادی اسلام سیاسی نقش مهمی در مهندسی سیاسی و آینده آن بازی خواهند کرد.
مرکز ثقل کنونی این روند، حوزه عربی- اسلامی منطقه غرب آسیاست که در اولویت علائق راهبردی قدرتهای فرامنطقه ای قرار دارد، زیرا هرگونه دگرگونی در توازن قدرت و یا ساختار سیاسی کشورهای این منطقه، ضمن تاثیرات گسترده درون حوزه ای، عملا سبب لرزشهای ژئوپلیتیکی نوینی در میان قدرتهای ذینفوذ و در سطوح مختلف روابط بین المللی می گردد.این قیامها درکشور یمن که از یک موقعیت سوق الجیشی در تامین منافع استراتژیک قدرتهای جهانی برخوردار است،از سال 2014 به بعد با مداخلات نظامی آل سعود و به نیابت از قدرتهای ذینفع، عملا درجبهه های داخلی و مرزی درگیرجنگهای فرسایشی متعدد شده که این امر منجر به گسترش روزافزون فقر سراسری در میان مردم مسلمان یمن و ایجاد ویرانیهای فراوان در زیرساختهای گوناگون آن کشور گردیده است.
اما اکنون با فراهم شدن زمینه های سیاسی اولیه برای بازگشت ثبات سیاسی نسبی به کشور یمن، هرگونه بررسی و درک جامع از افق صلح و آرامش احتمالی در این کشور، اولآ مستلزم آگاهی و شناخت عمیق از علل گوناگون این بحران و بخصوص تحلیل و تبیین علائق راهبردی و مطالبات ژئوپلیتیک مداخله کنندگان متعدد در امور آن کشور است و ثانیآ نیازمند بررسی و پیش بینی سناریوهای احتمالی در سرنوشت سیاسی مردم یمن است.لذا این مقاله با تحلیل و بررسی علائق راهبردی قدرتها در جهان اسلام و نیز تاکید بر شناخت مجموعه ای از شرایط سیاسی- فضایی حاکم بر علل مداخلات بازیگران سطوح مختلف ملی، منطقه ای و فرامنطقه ای موثر در تحولات کشور یمن، در پی آن است که با تبیین سناریوهای محتمل،تصویری تحقیقی از شرایط میدانی و چشم انداز ساختار سیاسی آن کشور را عرضه نماید.
کلیدواژه گان: جهان اسلام ،رویکردهای سیاسی، علائق راهبردی قدرتها،تحولات ژئوپلیتیکی،حوزه عربی- اسلامی، بازساخت اجتماعی؛
-1مقدمه
جهان اسلام بویژه با محوریت حوزه عربی- اسلامی غرب آسیا و شرایط خاص استراتژیکی آن ، همواره بخش جدایی ناپذیری از دیدگاهها و طرحهای قدرتهای جهانی بوده که مستقیمآ و یا به شیوه ایجاد تنش های نیابتی و گسترش بی نظمیهای گوناگون،مداخلات پایدار خود را در سطح منطقه حفظ نموده و اکنون هم این منطقه به میدانی برای آزمون صورتبندیهای جدید در نظام روابط بینالملل تبدیل شده است.صرف نظر از این که چه نوع نظام بینالمللی - اعم از سلسله مراتبی و یا چند قطبی و منظومه ای - در حال شکلگیری است، تردیدی وجود ندارد که با دگرگونیها وتحولات ژئوپلیتیکی که طی سالهای اخیر در سطح منطقه غرب آسیا شدت یافته است، چشم انداز و نحوه شکلگیری ساختار سیاسی و طراحی یک سازه هماهنگ ژئوپلیتیکی دراین حوزه، یکی از عوامل نگرانی قدرتهای ذینفوذ جهانی و وابستگان منطقه ای آنان خواهد بود.
لذا برای این حوزه پیشبینی هرگونه تغییراساسی وکوتاه مدت در جهت تحول در وضعیت نگرانکننده فوق الذکر، بسیار دشوار است.در همین راستا، با گسترش قیامهای مردمی سال2011 و سه سال پس از برکناری علی عبداالله صالح از قدرت در یمن، این کشور همچنان با بیثباتی فراگیر مواجه است. براساس توافقات تحمیلی طرح آشتی شورای همکاری خلیج فارس، دولت موقت منصور هادی که ابتدا برای یک دوره دوساله تعیین شده بود، طی دو سال اقدام خاصی برای گذار از دوران موقت انجام نداد و به ناچار این دوره موقت برای مدت یک سال دیگر نیز تمدید شد که طی این یک سال نیز نه قانون اساسی جدید تدوین گردید و نه زمینه های لازم جهت برگزاری انتخابات مجلس فراهم شد.
علاوه بر این، دولت موقت منصورهادی در ژوئن 2013 با افزایش قیمت حاملهای انرژی و نیز با پیگیری ایجاد یک نظام تقسیات سیاسی- تجزیه ای هدفمند درجغرافیای سیاسی یمن، سبب اعتراض گسترده مردم یمن و شکل گیری تدریجی قیام فراگیر سال2014 با هدایت جنبش انصاراالله،گردید.تحولات یمن، نگرانیهای عمدهای را درسطوح منطقه ای و بینالمللی موجب شده، بنحویکه بحث در مورد آینده این حوادث از موضوعهایی است که توجه تحلیلگران زیادی را به خود جلب نموده است. مسائلی از قبیل آینده سیاسی یمن در منطقه، ساختار احتمالی حاکمیت این کشور پس از برون رفت از بحران کنونی، نقش گروههای متنوع قومی،قبیله ای،مذهبی،سیاسی و همچنین نقش نیروهای منطقهای و بینالمللی در یمن، اکنون در کانون اصلی رصد تحولات یمن قرار دارند.لذا این مقاله با بررسی سه سطح از مداخله گران و نیز بازیگران بینالمللی، منطقهای و ملی فعال در بحران یمن، ضمن شناسایی علائق ژئوپلیتیک بازیگران موثر، به رصد چشم انداز تحولات و نحوه شکل گیری احتمالی ساختار سیاسی داخلی و بین المللی در این کشور پرداخته است.
-2سئوال و فرضیه تحقیق: با توجه به پیچیدگیهای سیاسی و اجتماعی درونی یمن و نفوذ و حضور گسترده فضایی-میدانی برخی از قدرتهای منطقه ای و فرامنطقه ای در سیر تحولات این کشور و نیز علائق آشکار ژئوپلیتیکی که آنان در فضای سیاسی- جغرافیایی حاکم بر بحران این کشور پیگیری می نمایند، سوال اساسی این پژوهش عبارت است از اینکه، در چشم انداز تحولات سیاسی یمن،کدام گزینه ها و الگوهای احتمالی را برای شکل گیری ساختار قدرت،سیاست و روابط منطقه ای این کشور، می توان مطرح نمود؟
فرضیه اصلی این پژوهش نیز بیانگر آن است که، بلحاظ موقعیت خاص و بنیادهای منحصربفردی که ژئوپلیتیک کشور یمن در افق نیازها و رقابت استراتژیک قدرتهای منطقه ای و فرامنطقه ای دارد، لذا چشم انداز و سناریوهای قابل پیش بینی برای طراحی ساختار قدرت و سیاست ملی و منطقه ای این کشور باید به شکلی ترسیم گردند که ضمن زمینه سازی لازم جهت مشارکت فراگیرگروهها و جریانهای سیاسی،قومی و مذهبی گوناگون داخلی،تامین کننده مطالبات نسبی کشورها و قدرتهای ذینفع در مسائل یمن نیز باشند.
-3روش تحقیق: روش تحقیق در این مقاله براساس برداشتهای پژوهشی و مطالعاتی،توصیف وتحلیل از شرایط جاری درتحولات ژئوپلیتیکی غرب آسیا با تآکید بر بحران در کشور یمن می باشد و با توجه به ماهیت موضوع مورد مطالعه،تهیه وتنظیم اطلاعات آن بر مبنای روشهای معمول کتابخانهای صورت گرفته است. بر همین اساس، جهت تجزیه و تحلیل یافتههاو دستیابی به پاسخ توقعات علمی مورد انتظار در مقاله نیز از مصادیق کتابخانهای استفاده گردیده است.
-4مبانی نظری تحقیق:
1؛-4تحولات جهان اسلام از منظر اسلام های سیاسی: اسلام یکی از سه دین توحیدی است که از غرب آسیا برآمده است. این دین، روش و آیین سیاسی است که در سراسر جهان حضوری محسوس دارد؛ از بیروت تا بلفاست، جامعه مسلمان به عقیده، فرهنگ و اغلب سیاستهایش پایبند است. سیاست اسلامی، پدیدهای بسیار روشن را به صورتهای مختلف و فراوانی مطرح میکند که محصول مبانی اجتماعی گوناگون گستره جهانی هستند. اسلامهای سیاسی به نسبت اسلام سیاسی، انواع مختلف جنبشهای سیاسی را که بویژه در طول قرن بیستم پدید آمدهاند تا سیاست را در حوزه داخلی، منطقهای و بینالمللی به چالش بطلبند، بهتر توصیف میکنند. چنین جنبشهایی به همان اندازه که در عوالم غیر رسمی سیاست یافت میشوند، در عوالم رسمی نیز قابل رویت هستند.
در خیابانها، چه در مرکز آفریقا، درقاهره، در جاکارتا و یا اسلامآباد، نظریهپردازان مسلمان واکنشهای مربوط به کثرتگرایی جهان سوم، مشکلات وابستگی، بدهکاری و فقر را تحتتأثیر قرار دادهاند. علاوه بر این اسلامهای سیاسی پیوسته در جدال با مخالفان سیاسی و مفاهیم ناسیونالیسم سکولار2بوده که تحرک ایدئولوژیکی را در سراسر جهان ایجاد کردهاند و لذا آنچه که ما امروزه شاهدیم،با گسترش فضاهای رقابتی که در قالب اسلام های سیاسی و در درون واحدهای جغرافیایی جریان یافته است، مسئله تسریع در ظهور و پیدایش پدیده ژئوپلیتیک اسلامها در واحدهای مختلف و متعدد جغرافیای سیاسی و روابط بینالملل است.
با شروع قرن بیستم و تاکنون ، اسلام هم از سوی بازیگران دولتی و هم بازیگران غیردولتی بهعنوان یک نیروی سیاسی با اهمیت فزآینده، خواه به مفهوم تقویت الگوهای انقلابی جایگزین، طرد حاکمیت کنونی دولت، فعالیتهای اجتماعی اصلاحطلبانه، حقوق سیاسی زنان، و یا به مفهوم اسلام فوبیا - آنچه که با هدف اجرای استراتژی بی نظمی در سطح جهان اسلام و نیز ایجاد هراس در افکار عمومی جهانیان توسط قدرتهای غربی پیگیری می گردد - در قالب ربودن خارجیها، سوء رفتار با اقلیتهای مذهبی و یا بمبگذاریهای انتحاری، بسیار مورد توجه قرار گرفته است. در حالی که اسلام همیشه سیاست را حد روحانیت تأیید کرده است، اما نویسندگان زیادی ادعای این را دارند که در قرن بیستم، خیزش اسلام به مثابه یک نیروی سیاسی فراگیر در جهت تغییر، اصلاح و حتی انقلاب، عملا جایگزین واکنش به غربزدگی جامعه در نتیجه استعمارگری، مبارزه برای استقلال و نیز تأسیس یک دولت- ملت ما قبل دوره استعمار شده است.