بخشی از مقاله
چکیده:
عصر مشروطه در ایران، خاستگاه بسیاری از تحولات و حرکتهای بنیادین و جدیدی در ایران معاصر است. نهضت عظیم مشروطیت، خودآگاهی و درک جدیدی از مفاهیم و نهادهای فکری و سیاسی را در ایران سبب شد. یکی از حوزههای متحول شده و در عین حال مهم، تحوّل در عرصه فقه سیاسی و تفسیر و برداشت دینیِ فقها در باب مسائل سیاسی و به طور خاص، نظریه دولت در اندیشه سیاسی شیعه بود.
در عرصه مشروطه گفتمان سیاسی رایج و سنتی شیعه در باب دولت تحت عنوان" نظریه سلطنت سلطان شیعی/ سلطنت مشروعه" با سوالات و بحرانهای جدیدِ فکری و اجتماعی روبرو شده و توان کاملِ پاسخگوئی و حل مسائل را از دست داد. در پیِ این تحوّل، گفتمان نوظهور دیگر با عنوان " نظریه سلطنت مشروطه" خود را نمایان ساخت؛ گفتمانی که در صدد پاسخگوئی و جواب اقناعی به بحرانها و معضلات زمانه بود.در مقاله پیش رو با بهره جستن از روش تحلیل گفتمانِ لاکلا و موفه، در صدد فهم و تفسیر فضای معنایی در گفتمان سلطنت مشروعه و سلطنت مشروطه خواهیم بود.
درآمد
فقه، یکی از دانشهای مهم و پردامنه در میان علوم اسلامی محسوب میشود. اهمیت این دانش از یک سو به موضوع مورد بحث آن افعال و کنشهای مؤمنان و مکلفان و از سوی دیگر به منابع و آبشخورهای فقه، یعنی قرآن و سنت - نص - باز میگردد. در نظام دانایی و معرفت مسلمین دانش فقه و فقها، از جایگاه و پایگاه رفیع و منیعی برخوردار بوده و هستند.
فقه اهل سنت به دلایل نظری و عملی، زودتر از فقه شیعه به مسائل سیاسی و اجتماعی توجه نشان داد. آثار مختلفی در قالب احکامالسلطانیهها، فقهالحکومهها و شریعتنامههای سیاسی در اهل سنت، شاهدی بر ادعای یاد شده است. فقه شیعه در عصر صفوی به طور جدی و با قدرتگیری شیعه امامیه، دست به تدوین و تنقیح فقه سیاسی و اجتماعی زد. فقهای این دوره با حمایت حاکمان و شاهان صفوی به استنباط و اجتهاد فقیهانه در موضوعات سیاسی و اجتماعی دست یازیدند.
بعد از عصر صفوی، بدون تردید عصر قاجار و حرکت مشروطهخواهی ایرانیان را یکی از دورانهای طلایی و شکوفایی فقه سیاسی میتوان قلمداد نمود. در این مقطع، تحولات سیاسی اجتماعی ایرانیان، وارد مقطع نوین و تحولسازی شد. مواجهه و رویارویی ایرانیها با تجدد و مدرنیته در عرصههای نظری، معرفتی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و... مباحث و مسائل نوظهور و نوآئینی را پدید آورد. فقه سیاسی نیز از این مجادله و رویارویی، نمی توانست بینصیب باشد. فلذا تئوریپردازی و دیدگاههای نظری گوناگونی در فقه سیاسی تولید شد.
برداشتها و فهمهای متفاوت دینی و فقهی از مهمترین موضوع دانش سیاسی یعنی دولت، منجر به تولید دو نظریه و تئوریِ سلطنت مشروعه و سلطنت مشروطه شد. فقهای بزرگ شیعه در دو کانون عراق - نجف - و ایران با استدلالهای فقهی، پایههای نظری این دو تئوری را پیریزی و شالودهشکنی کردند . بعد از مقطع مشروطیت، انقلاب عظیم و تأثیرگذار سال 1357، فقه سیاسی و نظریهپردازی دولت شیعی را وارد عرصههای نوین و جدیدی نمود.
پایههای تئوریک و عقیدتی انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی برآمده از آن، بر ستونها و شالودههای دیانت و فقه شیعه استوار گشت. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران با محور نمودن ولایت فقیه و مبنا قرار دادن اندیشههای فقهی سیاسی امام خمینی - ره - ، تجربهای جدید در شیعه را رقم زد. اگر »حاکمیت« را یکی از مفاهیم بنیادین و اساسی دانش حقوق و سیاست تلقی نمائیم، هسته اصلی حاکمیت در نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران، حول محور رهبری و اندیشه ولایت مطلقه فقیه دور میزند و سایر ارکان نظام با محوریت رهبری اهمیت و معنا پیدا میکنند.
در ادامه گفتار حاضر، فضای معنایی و عناصر اصلی نظریات سهگانه متجلی در نظریههای دولت در فقه سیاسی شیعه از مشروطیت تا انقلاب اسلامی مورد توجه و تفهم قرار خواهد گرفت.
مفاهیم و چارچوب روششناختی
فارابی در تعریف علم فقه میگوید: »صناعت فقه دانشی است که انسان به وسیله آن میتواند حدود هر چیز را که واضع شریعت تصریح نکرده است با مقایسه با آن چیزهایی که حدود و میزان آنها آشکارا در شریعت بیان شده تشخیص دهد، و برای به دست آوردن احکام صحیح بر طبق مقصود واضع شریعت و براساس آن شریعتی که واضع شریعت برای پیروان همان شریعت آورده است اجتهاد کند.
فقه سیاسی نیز پاسخی است که فقه در حوزه مسائل، افعال و موضوعات سیاسی و اجتماعی مطرح میکند.
جهت فهم و تبیین نظریههای سیاسی و اجتماعی و در گفتار حاضر نظریههای عینیت یافته در فقه سیاسی شیعه مشروطه میتوان به چارچوبهای روشی متعددی تمسک جست. برای فهم نظریههای دوگانه متجلی شده در بازه زمانی مورد مطالعه از روش تحلیل گفتمان 2 میتوان بهره برد. روش تحلیل گفتمان با طبفها و دیدگاههای متنوعی که از آن میتوان سراغ گرفت، از جمله روشهای پسا اثباتی و کیفی محسوب میشود.
در این روش به مقوله زبان و معنا، توجه خاص شده و به نقش زبان در بازنمایی جهان و واقعیت و نیز بازسازی جهان اجتماعی تأکید میشود. در تحلیل گفتمان، جهان و واقعیت، محصول نظریهها، ایدئولوژیها و به عبارت دیگر گفتمانهاست. دیدگاه شخصیتها و متفکران بزرگی نظیر میشل فوکو، لاکلا و موفه و نورمن فرکلاف در بطن مطالعات گفتمانی مورد توجه قرار میگیرد. دیدگاه لاکلا و موفه به دلیل تمرکز بر مطالعات سیاسی- اجتماعی و تناسب بیشتر با گفتار حاضر، میتواند به عنوان چارچوب نظری مناسبی در تفهیم نظریههای دولت در شیعه مورد استفاده قرار بگیرد.
دیدگاه ارنست لاکلا و چنتال موفه که به مکتب اسکس نیز اشتهار یافت، از آبشخورها و منابع متعددی الهام میگیرد. این دو متفکر از »طریق بازخوانی و ساختارشکنی نظریههای متفکرانی چون مارکس، گرامشی، آلتوسر، فوکو، دریدا، لاکان، سوسور و دیگران گفتمان خود را در کتاب هژمونی و استراتژی سوسیالیستی - 1985 - شکل دادهاند «
اگر چه این دو از جریانها و متفکران مختلفی بهره جستهاند ولی به طور مشخص دیدگاه و تحلیل گفتمانی آنها را برگرفته و متشکل از سه سنت میتوان دانست. سنتی که در مباحث زبانی و زبانشناسانه از فردیناند دوسوسور الهام گرفته و با سنت ساختگرایانه مارکسیستی ادامه یافته و در سنت فوکویی از گفتمان و قدرت، به سنتزی از سه سنت میرسد. وجه مشترک کلی این سه سنت را در نگاههای کلگرایانه و ساختگرا میتوان خلاصه نمود. سنتهایی که در آن سوژههای خودمختار رد شده و نظریه و دیدگاه و آراء، در چارچوبهای ساختاری و کلی ساخته و پرداخته میشود.
در دیدگاه گفتمانی لاکلا و موفه پدیدهها و نظریههای سیاسی- اجتماعی، دارای معنای ذاتی و گوهرین نبوده و در درون گفتمان ها و نظامهای معنایی مختلف شکل گرفته و معنا پیدا میکنند. این روششناسی، ریشه در دیدگاههای زبانشناختی و به طور خاص زبانشناسی فردیناند دوسوسور دارد.
لاکلا و موفه با ارجاع به زبانشناسی سوسور، دال ها یا نشانهها را در ارتباط با دیگر دالها، دارای معنا و مفهوم میدانند. به عنوان مثال وقتی از دال »مردم« در نظریههای سلطنت مشروعه، سلطنت مشروطه و ولایت فقیه سخن به میان میآوریم، باید توجه داشته باشیم که مدلول یا معنا و مفهوم آن، سهگانه و متفاوت خواهد بود. جایگاه مردم در این سه نظریه سیاسی، بسته به فضا و نظام گفتمانی و معنایی، متفاوت خواهد شد. چنانکه هوارث اشاره میکند، فهمهای نسبی ما از پدیدهها به دلیل گفتمانهای نسبی و متعددی است که واقعیت و جهان ما را شکل داده و تصویر میکنند.
لاکلا و موفه معتقدند هر گفتمان، از دالهای شناور، متغیر و متکثر تشکیل شدهاند که در ارتباط با هم و به صورت منطقی و معنادار مفصلبندی3 شدهاند. عناصر 4 و دالهای موقت و مختلفی که به تنهایی هیچ گونه هویتی و معنایی ندارند، در چینشی قابل فهم و معنا، به همدیگر متصل شده و جوش میخورند.
در دیدگاه گفتمان لاکلا و موفه، در کنار دالهای شناور، موقتی و متکثر، از یک دال مرکزی5 نیز باید سخن گفت. دال مرکزی در هسته و کانون دالهای دیگر قرار گرفته و عامل پیوند و مرجع و محل پیوند دالهای پیرامونیهای با خود است.
گفتمانهای شکل یافته و موجود در هر عصر و دورهای، قطعی، ثابت و مسلط نخواهد بود. گفتمانها میتوانند در حال تغییر معنا و شکل باشند و در عین حال متحول و متکامل شوند. در هر دوره شاهد گفتمانهای متعدد و متکثری هستیم که با هم در کشاکش و مجادلهاند و از میان آنها یک گفتمان بر دیگر گفتمانها تفوق و هژمونی پیدا کرده و مسلط خواهد شد. در تنش یا رقابت میان گفتمانها، گفتمانی که ویژگی هژمون شدن داشته باشد، خود را بر دیگر گفتمانها تحمیل خواهد نمود.
چنین سیطره و تحمیلی، به معنای مرگ و اضمحلال سایر گفتمانها نخواهد بود. تسلط گفتمان غالب، بسته به بسیج و گردآوری عاملان اجتماعی و طرفداران آن گفتمان خواهد داشت. به بیان دیگر امتناع کنندگی و انسجام گفتمان غالب از جانب طرفداران و منجی بودن گفتمان مسلط در زمانه پرآشوب و هرج و مرج و بیقراری، ضامن استیلا و تفوق گفتمان غالب خواهد شد. گفتمان غالب، ارائه نظمی مقبول و مورد اعتماد در زمانه بینظمی است.