بخشی از مقاله
چکیده:
مسئله خاورمیانه امروز تبدیل به مسئله ای جهانی شده،شرق و غرب خاورمیانه را به بازار اسلحه های تاریخ مصرف گذشته ی خود تبدیل کرده اند و هزاران مسلمان را با سیاستی عمیق به جان هم انداخته اند و طوری جلوه داده اند که تمام دنیا مشکل خاورمیانه را شیعه و سنی می دانند،آیا واقعا چنین است؟
تا صد سال قبل هر کشور غربی تنها تلاشش مستعمر و چپاول کردن کشورها بوده ولی امروزه سیاست چنین حکم میکند عده ای را به بهانه ای اجیر کنند و به جان هم بندازند که از طرفی بازار اسلحه ی خوبی برای آنها باشد و از طرفی از ذخایر مهم آن کشور به روشی بهره ببرند و درآخر آنها هستن که در سازمان ملل بعد هزاران کشته و زخمی فقط و فقط احساس تاسف می کنند و به گونه ای گروهی تشکیل داده اند که هر تصمیمی خودشان گرفته اند تایید و بقیه را وتو کنند, امریکا, روسیه, عربستان از ابزارهای مختلفی برای رسیدن به خواسته های شان استفاده می کنند اتهامات مکرر از سمت امریکا و عربستان به ایران تاثیرات خود را به عنوان مثال بر اجرای برجام گذاشته است ترامپ و پوتین هم در توافق جدیدشان مساله سوریه را مطرح کردند، در این مقاله برآنیم تا حدودی سیاست منطقه را مورد چالش و بحث قرار دهیم و نقش ایران را به عنوان استراتژی ترین کشور منطقه مطرح کنیم.
مقدمه:
برخی کشورها همواره با ایجاد »شرایط جنگ« در مناطق مختلف به دنبال فروش سلاح به کشورهای مختلف بودهاند. برخی نیز با بهرهبرداری از شرایط جنگی ایجاد شده به دنبال همین هدف یعنی تجارت میگردند. در واقع نفوذ لابیهای اسلحهسازی در دولتمردان باعث میشود زمینههای فروش سلاح بیشتر به کشورهای درگیر جنگ فراهم شود .ایران هراسی یکی از ابزارهای لابیهای اسلحهسازی دستکم در منطقه غرب آسیا بوده است که با »مانور« بر آن باعث ایجاد هراس در بین پادشاهان عربی شده و بدین ترتیب میلیاردها دلار از خزانه این ریزکشورهای ثروتمند برای خرید سلاح خارج میشود.
آمریکا و روسیه اما طبق روال همیشه و با آمارهای جدید در این زمینه جایگاه»ویژهای« دارند و یکی از بزرگترین صادر کنندگان سلاح هستند .به گزارش تسنیم به نقل از اسپوتنیک، موسسه تحقیقات صلح بینالمللی دیروز اعلام کرده »آمریکا و روسیه در 5 سال گذشته به ترتیب بزرگترین صادرکنندگان تسلیحات در جهان بودند و 56 درصد صادرات جهانی اسلحه را در اختیار داشتهاند.« براساس این گزارش، آمریکا در 5 سال گذشته همچنان بزرگترین صادرکننده سلاح جهان بوده و یک سوم بازار جهانی اسلحه را در اختیار داشته است.
حدود نیمی از صادرات تسلیحات آمریکا به کشورهای خاورمیانه بوده است. این گزارش میافزاید: »آمریکا تسلیحات مهمی را به حداقل 100 کشور جهان عرضه میکند. هواپیماهای جنگنده با موشکهای کروز و سایر مهمات هدایت شونده و آخرین نسل سامانههای دفاع موشکی بخش مهمی از صادرات تسلیحات آمریکا را تشکیل میدهد.« روسیه نیز در این رتبه بندی در جایگاه دوم قرار دارد، و سهم این کشور در بازار جهانی تسلیحات به 23 درصد رسیده است. هند، ویتنام، چین و الجزایر هم خریداران اصلی تسلیحات روسی هستند.
این 4 کشور بازار بیش از 70 درصد صادرات تسلیحات روسی را تشکیل میدهند. همچنین بنا بر نتیجه گزارش تحقیقی بنیاد بینالمللی تحقیقات صلح استکهلم موسوم به »سیپری«، هند، امارات و عربستان همچنان در صدر لیست کشورهای واردکننده سلاح و تجهیزات دفاعی در جهان قرار دارند. هند 13 درصد واردات سلاح در جهان را به خود اختصاص داده و پس از آن رتبههای بعدی از آن عربستان، امارات عربی متحده، چین و الجزایر است.
آیا این هم خرید تسلیحات برای یک سری کشورها که سال هاست جنگی نداشته اند به چه دلیل می باشد؟این یکی از دلایل حمایت این سری کشورها از تروریسم می باشد و تسلیحات را به بهانه ی امنیت منطقه خریداری ولی به گروهک های اجیر شده تحویل می دهند و خود فروشنده ی بزرگ تسلیحات از این امر خبر دارند اما گذشته ثابت کرده است که کشورهای فروشنده فقط در فکر منافع خود هستند.آنها تسلیحات می فروشند به گونه سراغاز جنگ منطقه هستند و در سازمان ملل دم از حقوق بشر و کمک های نظامی و ... به منطقه جنگی می زنند و به بهانه ی کمک نظامی و تشکیل ائتلاف باز هم قسمتی از تسلیحات نظامی خود را به فروش می رساند.
علل بی ثباتی سیاسی در منطقه ی خاورمیانه از منظر کارشناسان سیاسی:
آسیب پذیری های داخلی و فشار خارجی دو عامل مهمی است که در بروز بی ثباتی سیاسی و ایجاد نا امنی در دو سطح ملی و منطقه ایی نقش بسزایی دارد.در منطقه حساس خلیج فارس و خاورمیانه عوامل داخلی بالقوه این توانایی را دارند که ساختار های سرزمینی و نهاد های حاکم را تهدید به تضعیف و یا از بین بردن نمایند و عوامل خارجی که متاسفانه بنا به دعوت برخی کشورها برای برقراری موازنه قوا به منطقه دعوت شده اند.
با بهم ریختن توازن نیرو های فرهنگی - اجتماعی در این منطقه تمدنی و تاریخی یک نقش دو گانه در تحریک نیرو های داخلی کشورها به تحول طلبی بر دو محور مشارکت طلبی سیاسی و بازگشت به اصل و یا حتی مداخله مستقیم و مغرضانه در برخی از کشور های منطقه را ایفا کرده اند.متعاقب چنین وضعیتی در پی رشد تقاضا های داخلی برای مشارکت در فرآیند دولت سازی نظیر آنچه در تحولات ماه های اخیر قابل مشاهده است، فشار فوق العاده ی بر آندسته از دولت ها وارد می آید که سیاست تعامل با قدرت موازنه گرخارجی پایه های مشروعیت داخلی آنها را تضعیف نموده و معمولا نظام سیاسی این کشورها از عهده پاسخگویی به این خواسته های داخلی بر نمی آید.
کانون اصلی بحث بررسی رابطه معنادار میان متغیر های خارجی - حضور نیرو های نظامی بیگانه در منطقه و وجود رژیم صهیونیستی - و عوامل داخلی - پارامترهایی چون ساخت قدرت، بافت فرهنگی-اجتماعی،نهادها و مراکز قدرت دولتی و مردمی،میزان مشارکت سیاسی وضعیت سرمایه اجتماعی و... - و تاثیر آنها برثبات داخلی و امنیت ملی کشور های منطقه می باشد.
به لحاظ تاریخی منطقه خاورمیانه بزرگ از جنوب روسیه و قزاقستان تا عربستان سعودی و امارات پیوسته به عنوان یک منطقه حیاتی و مهم تکیه گاه استراتژیکی در عرصه سیاست های جهانی و کانون محوری مسائل نظام بین الملل بوده است. دولت آمریکا در سند استراژی امنیت ملی خود در قرن 21 با تعبیر - - خاور نزدیک بزرگ - - این منطقه را چنین توصیف می نماید - - این مکان بزرگترین منبع سوخت فسیلی است - - که ایالات متحده در آن هم پیمانان کلیدی و منافع مهم داردو تنها منطقه ای از جهان است که پس از پایان جنگ سرد آرامش نظامی ایالات متحده کم و بیش به طور پیوسته در آن وجود داشته است
با توجه به اهمیت مساله امنیت و ثبات برای منطقه و نیز منازعه تاریخی میان قدرت های جهانی برای دسترسی و کنترل این منطقه دکترین ها و ترتیبات امنیتی مختلفی از سوی قدرت های فرامنطقه ای بویژه آمریکا برای منطقه حیاتی و استراتژیک خاورمیانه ارائه شده است که هر یک از آن مدل ها، بدلیل تعارض ذاتی با منافع، ارزش ها و استقلال ملت های منطقه و مقاومت نیرو های اجتماعی و سیاسی موجود در منطقه و همچین رخدادها و تحولات منطقه ای در ثبات آفرینی ناکام بوده اند نتیجه طراحی دکترین های ثبات منطقه ای در محافل غیر منطقه ای ایجاد یک پارادوکس ذاتی بین سیاست ها ی نیرو های جهانی با نیرو های درون منطقه ای است که بدلیل اولویت بخشیدن و ترجیح منافع بازیگران جهانی بر منافع بومی، موجب شکل گیری ناهنجاری ها، اختلافات منطقه ای و بروز مقاومت از سوی نیرو های بومی در منطقه گردیده است.
وقوع تحولات عمده در قرن بیست و یکم در عرصه جهانی بویژه در منطقه استراتژیست های موازنه گر غربی را ملزم به بازبینی علل ناکامی راهبرد های پیشین و ارائه استراتژی جدید با هدف ایجاد ثبات و امنیت مطلوب خو د در این منطقه نموده است