بخشی از مقاله

تحول در ماهيت جنگ هاي آينده ؛ جمهوري اسلامي ايران ؛ سناريوها، فرصت ها و چالش ها

چکيده :
حيات بشري، مرحله نويني از تحولات خود را با ورود به عصر اطلاعات و ارتباطات تجربه مي کند.
حاکميت عناصر نرم افزاري قدرت و پيشرفت جوامع ، تعبيري است که طي دو دهه اخير بيشتر از هر زمان ديگري مورد توجه بوده است . يکي از مهمترين ابعاد متحول شده در فضاي مذکور، مقوله امنيت است . امنيت از دهه ٩٠ تاکنون در بستر چالش ها و مسائل نوظهور جهاني، تعريفي نوين و موسع پيدا کرده است . در چارچوب تحولات نرم افزاري امنيت و به تبع آن امنيت بين الملل ، مقوله تحول در ماهيت جنگ هاي آينده همواره يکي از مهمترين حوزه هاي مطالعاتي و پژوهشي کارشناسان و پژوهشگران حوزه هاي امنيتي بوده است . پيشرفت هاي چشمگير در فناوري اطلاعات و ارتباطات بر هدايت ، تنظيم و کنترل جنگ افزارها و در نهايت نتايج جنگ تاثيرگذار بوده است . در اين چارچوب ، جمهوري اسلامي ايران از سويي با توجه اينکه داراي ارزش ها و هنجارهايي متمايز با ارزش هاي حاکم بر نظام بين الملل است و از ديگر سوي به دليل اينکه در منطقه اي حساس واقع شده که بخش قابل توجهي از رويدادها و روندهاي امنيت جهاني در اين منطقه از جهان شکل مي گيرد، نيازمند بررسي و مطالعه سناريوهاي آينده در باب ماهيت جنگ هاست . بدون ترديد ورود به مباحث جنگ ها و منازعات آينده چه در عرصه نظر و چه عمل مستلزم اتخاذ استراتژي کلان و آينده نگر است . در اين تحقيق ضمن بررسي روندهاي امنيتي جهان آينده به ويژه روندهاي مربوط به جنگ ها بر اساس روش دلفي، به بررسي و شناخت سناريوهاي محتمل در اين حوزه و در نهايت احصاء چالش ها و فرصت هاي فراروي جمهوري اسلامي در باب جنگ هاي آينده پرداخته شده است .


واژگان کليدي
روندهاي جهاني امنيت ، جنگ ، امنيت ملي ج .ا.ايران ، امنيت بين الملل ، مطالعات آينده ، فرصت ها.چالش ها.
مقدمه
ورود به عصر اطلاعات و ارتباطات ، دربرگيرنده برهه تاريخي حساس ديگري از سير تطور و تکامل حيات بشري است . ورود به عصر اطلاعات و ارتباطات به عنوان مولفه اساسي پيشرفت کشورها در حوزه هاي مختلف باعث گرديده که شاهد بازتعريف قدرت ملي کشورها در فضاي بين المللي باشيم . امروزه از قدرت و فناوري و بهره مندي از پتانسيل هاي نوين اين حوزه به عنوان يک شاخص مهم توسعه در کنار ساير ابعاد قدرت ملي ياد مي شود. در اينجا مفهوم قدرت ملي دربرگيرنده همه ابعاد اقتصادي، سياسي، امنيتي، فرهنگي و اجتماعي است . به نظر مي رسد دسترسي به جديدترين ابزارهاي اطلاعاتي و ارتباطي و بکارگيري دقيق آن در دنياي متلاطم امروزي مي تواند علاوه بر ارتقاء قدرت سخت کشورها، حوزه هاي تاثيرگذاري قدرت نرم آنان را نيز چندبرابر نمايد.
زماني که ورود به عصر اطلاعات و ارتباطات دربرگيرنده يک جهش علمي و اقتصادي بزرگ براي جامعه جهاني باشد، تسري اين حوزه به مباحث امنيتي نيز با توجه به تحولات مهم در ماهيت سياست و روابط بين الملل محتمل مي نمايد. به نظر مي رسد تحول در مباني اطلاعات و ارتباطات نقش قابل توجهي در تحولات بنيادين به وجود آمده در ماهيت امنيت بين الملل داشته است .
پيچيدگيهاي روز افزون تحولات نظام بين الملل و تعاملات تنگاتنگ و نزديک ، فعل و انفعالات سياسي و فرآيندهاي نظامي ، محيط جنگهاي پيشرفته را از حاکميت مطلق تاکتيکها و رويه و روشها (استراتژي ها) نظامي خارج ساخته و حوزه نفوذ و تاثير عوامل تکنولوژيکي، اقتصادي ، رواني ، فرهنگي ، سياسي و... را در اين محيط به شدت گسترش داده است . ايجاد اختلال در اطلاعات نظامي ديگران از طريق ابزارهاي رايانه اي و اينترنت ، ايجاد آشفتگي و سردرگمي در فرآيند تصميم گيري گروه هاي هدف ، تلاش براي شکل دادن به افکار عمومي جامعه هدف ، ايجاد اختلال در تجهيزات راداري، موشکي و پردازش و تحليل اطلاعات از جمله مصاديق پيشرفت هاي انقلاب اطلاعاتي است که تحت عنوان فرآيندهاي جنگ آينده اطلاعات مورد استفاده قرار مي گيرد. با توجه به اينکه جمهوري اسلامي ايران نيز طي سال هاي اخير تاکيد زيادي بر روي قدرت و جنگ نرم داشته و گستردگي دامنه تحولات نرم افزاري امنيت بين الملل را درک کرده ، به نظر مي رسد ضرورت پرداختن به اين موضوع براي ايران دوچندان باشد. بدون ترديد ورود به مباحث جنگ هاي آينده چه در عرصه نظر و چه عمل مستلزم اتخاذ استراتژي کلان و آينده نگر است . هدف از توجه به چنين روندهايي ترسيم چشم انداز امنيتي آينده و برنامه ريزي هاي استراتژيک براي مقابله با چالش هاي احتمالي و تقويت نقاط مثبت براي جمهوري اسلامي ايران است . بدون شک کشورهايي که چشم اندازهاي آتي خود را ترسيم مي کنند توانايي بيشتري براي مقابله با تهديدها و چالش هاي فرارو داشته و مي توانند به گونه اي بهتر از فرصت هاي ايجاد شده بهره برداري کنند. بر اين اساس و با توجه به اهميت حوزه مطالعات آينده در جهان معاصر تلاش شده در تحقيق حاضر روندهاي آينده پژوهانه امنيت مورد بررسي قرار گرفته و در نهايت سناريوهاي مرتبط با حوزه جنگ هاي آينده که اختصاص به مقوله جنگ هاي اطلاعاتي به طور خاص دارد، احصاء مي گردد. سناريوهاي مذکور در چارچوب روش دلفي در مطالعات آينده پژوهي به دست مي آيد و در نهايت فرصت ها و چالش هاي احتمالي براي امنيت ملي جمهوري اسلامي ايران مورد بررسي قرار مي گيرد.
چارچوب نظري
يکي از عمده ترين گزاره هايي که در مکتب کپنهاک، همواره بر آن تاکيد مي گردد، تحول بنيادين در حوزه هاي امنيتي است . به اين شرح که از اواخر دهه ٨٠ به بعد ماهيت تهديدات امنيت بين الملل عمدتا از سخت افزاري به نرم افزاري تغيير جهت مي دهد. اگر قبلا و بر اساس رويکرد رئاليستي حاکم بر روابط بين الملل انباشت سلاح هاي نظامي و توانمندي در نمايش قدرت نظامي يک کشور تضمين کننده امنيت آن کشور محسوب مي گشت ، از اواخر دهه ٨٠ مشکلات ديگري در عرصه جهاني ظهور کرد که به نوعي برداشت از امنيت را تغيير داد.(عبداله خاني، ١٣٨٣: ١٣٨) از نگاه بري بوزان مهمترين نظريه پرداز مکتب کپنهاگ ، امنيت فراتر از بعد نظامي و در بخش هايي چون امنيت اقتصادي، امنيت سياسي، امنيت فرهنگي و اجتماعي، امنيت زيست محيطي و هم اکنون امنيت اطلاعاتي و سايبري و ... تقسيم بندي مي شود. (بوزان ، ويور، ١٣٨٠: ٧٦)

يکي از موضوعات مهمي که در دنياي معاصر روابط بين الملل و بر اساس چارچوب نظري مکتب کپنهاک در مقوله تحول در مفاهيم امنيتي قابل بررسي است ؛ بحث تحول در ماهيت منازعات و به عبارتي جنگ هاي اطلاعاتي آينده است . اگرچه قبلا به حداکثر رساندن تسليحات سخت افزاري نظامي ضامن تامين امنيت يک کشور تلقي مي گشت ، امروز اين مسئله در رنگ و لعابي ديگر و در ماهيت جنگ هاي مجازي و سايبري مطرح مي گردد. بر اين اساس امنيت زماني تحقق مي يابد که کشورها با استفاده از پيشرفت هاي تکنولوژي اطلاعاتي و کاربردي که اين فناوري ها در قابليت هاي جنگي مدرن خواهند داشت ، پيروز جنگ در فضاي سايبر باشند. البته بيان مباحث فوق به معناي از بين رفتن اهميت تسليحات سخت افزاري نظامي در دنياي امروز نمي باشد بلکه به معناي اهميت روز افزون مقوله جنگ هاي اطلاعاتي در آينده است .
در چارچوب اهميت سطح مناسبات امنيت سايبري در منازعات آينده کشورها با هدف ارتقاء سطح امنيت ملي خود به اين سمت خواهند رفت که از تاکتيک هاي جنگي غيرمعمول به عنوان راهکار جنگي در مواجهه با نيروهاي نظامي پيشرفته استفاده نمايند. تکنولوژي هايي همچون ماهواره ، اينترنت ، تلفن همراه و ساير سيستم هاي اطلاعاتي با قابليت هاي بالا که مي توانند حجم قابل توجهي از اطلاعات را ذخيره و انتقال دهند به شکل گسترده اي مي توانند عمليات هاي جنگي مخربي را در فضاي سايبر بر عليه کشور هدف سازماندهي نمايند. اين مسئله هم اکنون به يکي از حوزه هاي تقابل چالش برانگيز چين و آمريکا در فضاي سايبر تبديل شده است . بر اساس شکل گيري چنين روندهايي است که موسسات فعال در حوزه مطالعات آينده پيش بيني مي کنند که تا سال ٢٠٢٥ برخي از کشورها احتمالا از سلاح هايي استفاده مي کنند که جهت تخريب و نابودي سيستم ها و شبکه هاي اطلاعاتي، حس گرها و سيستم هاي ارتباطي طراحي شده اند، مثل سلاح هاي ضد ماهواره ، ضد راديو فرکانس و سلاح هاي ليزري. مباحث مذکور که از سويي در چارچوب تفسير موسع از مباحث امنيتي ارائه مي گردد و از سوي ديگر حاکي از تغييرات بنيادين در مقوله امنيت سخت افزاري است ، در چارچوب تحليلي مکتب امنيتي کپنهاک قابل توجيه و تبيين است . دامنه تحولات مذکور در بخش سناريوهاي تحقيق حاضر مورد بررسي قرار مي گيرد.

مروري بر تاريخچه جنگ ها
جنگ به عنوان پديده اي اجتماعي، مفهومي ناشناخته است و براي آن تعريف و گزينه هاي مختلف و متنوعي ارائه شده است . هر انديشمند و صاحب نظري در علوم سياسي، نظامي، اجتماعي، جامعه شناختي و ... بر پايه بينش و گرايش از ديدگاه مطالعاتي خود، جنگ را به گونه اي تعريف و تبيين کرده است . (قاسمي، ١٣٨٧: ٥١) تحولات جنگ از پديده هاي تلخ ولي واقعي زندگي بشري است .
انسان ها به منظور تحميل اراده خود به ديگري، از آن استفاده مي کنند. با اين حال به سختي مي توان جنگ را تعريف کرد؛ اگرچه بر سر اين نکته اتفاق نظر وجود دارد که جنگ ، خشونت نظامي سازمان يافته است ، اما نمي توان به درستي دريافت که چه ميزان خشونت را مي توان جنگ ناميد. کلاوزويتس از مشهورترين نظريه پردازان نظامي غرب ، جنگ را عمل خشونت آميزي تعريف مي کند که منظور از آن ، واداشتن شخص به پذيرش و اجراي اراده ماست .(٢٤-٢٣ :١٩٥٧ ,Clausewitz)
با توجه به اينکه در قرون وسطي، انحصار قدرت و قوه قهريه در دست کليسا بود، آنها « کنستانتين » را که در پيشاپيش خود صليب حمل مي کرد، سرمشق قرار داده و آرمان هاي دين و جنگ را با يکديگر ادغام کردند؛ شايد بتوان گفت که در اين دوران ، حداقل در اروپا، اين باور غالب وجود داشت که « جنگ ادامه مذهب است » و جنگ هاي سبعانه اي را که در تاريخ نظير نداشت ، به وقوع پيوست . اين دوران تا اواخر قرن هفدهم ميلادي ادامه داشت . پس از آن جنگ هاي کوچک و بزرگ فراواني توسط دولت - شهرها به راه انداخته شد و دامنه آن سراسر اروپا را فراگرفت که از آن به عنوان «جنگ همه عليه همه » ياد مي شود. در همين فاصله مطابق قرارداد وستفاليا، دولت هاي بزرگ در اروپا شکل گرفت و سه مفهوم دولت ، ملت و ارتش ظهور يافته و پايه و محور اساسي نظريه هاي جنگي شد. در اين دوران ، انحصار استفاده از قدرت ، در اختيار دولت هاي بزرگ قرار گرفت . در همين مقطع بود که کلاوزويتس نظريه خود را مطرح ساخت و اظهار داشت : « جنگ توسط کشورها انجام مي شود و ادامه سياست دولت ها است ». (محمدي، ١٣٨٨: ٤٥-٤٤) بنابراين دولت ها حق انحصاري جنگ را به دست گرفتند؛ اما با پيشرفت هاي فناورانه و انقلاب در ارتباطات و اطلاعات در دوران معاصر، گروه ها و افراد ديگري چون شبه نظاميان ، مزدوران ، جنگ سالاران و ... وارد عرصه جنگ شدند و انحصار جنگ را از دست دولت ها خارج ساختند. اين انديشه جديدي نيست که ، « هر تمدن راه خاص خود را براي برپاکردن جنگ پديد مي آورد» خود کلاوزويتس به اين نکته اشاره مي نمايد که :
« هر عصري شيوه جنگي عجيب و مخصوص خود را داشته است ؛ بنابراين در هر عصري شاهد شکل گيري نظريه اي در باب جنگ متناسب با آن دوره زماني و تحولات محيطي خواهيم بود.
(همان ،٤٦-٤٤)
جنگ هاي سنتي و نوين
امروز به جز تعداد معدودي از جنگ ها که بر اساس الگوي جنگ هاي سنتي به وقوع مي پيوندند، بيشتر جنگ هاي عصر ما از اين الگو پيروي نمي کنند و تعريفي که کلاوزويتس از جنگ ارائه نموده امروز کمتر در مباني و مولفه هاي اساسي جنگ هاي نوين ديده مي شود. (مارتين فن ، ١٣٨٦: ١١-٥) در اين رابطه و در ابتدا بايد گفت که بخش اعظم جنگ هايي که به شکل جديدتر انجام مي شوند فاقد علامت مشخصه بين دولت ها يعني نبرد سرنوشت ساز هستند. در جنگ بين دولت ها طرف هاي درگير در جنگ ، همه توان و نيروهاي خود را در مکان و زماني مناسب جمع مي کردند و به طور کلي همه لشکريان در يک محل مستقر مي شدند و قواي خود را بر ضد دشمن متمرکز مي کردند و در مکان و زمان خاص با دشمن وارد جنگ مي شدند. در جنگ هاي سنتي دو طرف درگير در جنگ سعي داشتند تا تصميم نهايي درباره اختلاف خود را به نبردي محول کنند که نتيجه آن به عنوان مبنا و چارچوب تعيين کننده اي براي مذاکرات صلح آينده باشد. از ويژگي هاي ديگر جنگ هاي سنتي مي توان به در نظر گرفتن آغاز و پاياني مشخص براي آن اشاره کرد به طوري که طبق قواعد خاص اعلان جنگ صورت مي گرفت و بر طبق همين قواعد اوليه ، جنگ خاتمه مي يافت و اينکه ، اين جنگ از نظر زماني، کوتاه مدت و محدود بود. (مونکلر هرفريد، ١٣٨٦: ١٦-١٤) به طور کلي مي توان گفت که جنگ سنتي جنگي است که بوسيله نيروي نظامي يونيفورم پوش صورت مي گرفت که رويارويي قطعي در جبهه نبرد بود.( همان :١٥) بر خلاف نيروهاي ارتش حرفه اي، امروزه مجموعه اي از بازيگران و شبکه هاي دولتي، بازيگران غير دولتي، عمليات چريکي و نامتقارن ، جنگ هاي اطلاعاتي و ... وارد فضاي جنگ هاي سنتي شده و به آن شکل مي دهند. از ديگر تفاوت هاي عمده جنگ هاي سنتي و نوين اين است که امروز و در جنگ هاي نوين ، دولت ، انحصار خود در جنگ را از دست داده است که واضح ترين شکل آن ، ظهور هر چه بيشتر بازيگران شبه دولتي مخصوص است که با تجاري شدن نيروهاي جنگي و مخدوش شدن فزاينده مرز ميان استفاده از خشونت در زندگي روزمره ، شتاب مي گيرد. نزاع ها و برخوردهاي سنتي برون مرزي بين دولت ها هر چه بيشتر جاي خود را به ستيزه جويي هاي درون مرزي مي دهد. در روآندا، يوگسلاوي، چچن و افغانستان بررسي ها شاهد ظهور بازيگراني جديد با اهداف و مقاصد جديد در ميدان منازعه هستند. موضوع ديگر که به دنبال تفاوت هاي مذکور ميان جنگ هاي سنتي و نوين وجود دارد، جنگ ناهمگون است . اگر چه جنگ ناهمگون از زمان طرح نخستين جنگ ها، مطرح بوده است اما آنچه باعث تمايز جنگ هاي نا همگون معاصر از نوع سنتي آنها مي شود، يک بهره گيري از سامانه هاي ارتباطي و نيز برخورداري گروه ها و شبه نظاميان از ابزارهاي توانمند نظامي و ديگري مطرح شدن جنگ ناهمگون به عنوان يک راهبرد و نه تاکتيک براي جنگيدن است . در سالهاي اخير جنگ ناهمگون بيش از پيش در کانون توجه قرار گرفته است و بسياري از مباحث جاري در حوزه نظامي، از اين مقوله است . جنگ ناهمگون با افزايش نگراني دشمن از احتمال تحول حملات مرگبار و همراه با خشونت زياد نه تنها مقدمات رواني ناهمگون سازي را در سير ابعاد نبرد فراهم مي کند، بلکه ظرفيت هاي ذاتي موفقيت و شکست دشمن را ارتقاء مي بخشد. آمريکايي ها براي اولين بار در ويتنام تجربه کردند که تشکيلات نظامي در برابر راهبردهاي ناهمگون چقدر بي دفاع است زيرا با وجود برتري، آنها از نظر تسليحاتي نتوانستند دشمناني را که از هر نظر ضعيف بودن را شکست دهند. آسيب پذيري شديد آمريکا در لبنان و سومالي زماني بيشتر روشن شد که پايگاه نيروي دريايي آمريکا در بيروت با بمب مورد حمله قرار گرفت . (همان : ٥٠-٤٩)
ضربه پذيري در جنگ هاي ناهمگون زماني بيشتر مي شود که جنگ به ساير حوزه ها هم کشيده شده و با ابزارهاي ديگر انجام شود. در اين مرحله است که ضرورت توجه به اهميت رسانه ها درجنگ مشخص مي شود. ظهور جنگ در رسانه ها مهمتر از هدف هاي درگير جنگ است . تلاش رسانه ها همسو با گردانندگان و سياست گذاران عرصه ديپلماسي يک کشور در جهت شکل دهي به افکار عمومي با استفاده از ابزار تبليغاتي است . (همان : ٥٢-٥١) به قول بودريار در اينجا طرح مفهوم واقعي بيشتر از خود واقعيت واقعي است . يعني بيشتر از آنکه اصل موضوع و رخداد مهم باشد، تفاوت در نوع پوشش و بازنمايي خبري مي تواند مهم باشد. استفاده از تصاوير، نشانه ، نمادها و ... مي تواند زمينه ديگري از ناهمگون سازي جنگ ها در فضاي نوين منازعات باشد. (ژان بودريار، ١٣٨٠: ١٦- ١٤) موضوعي که در مباحث آينده تحت عنوان انقلاب اطلاعات و ابعاد مختلف آن مورد بررسي قرار خواهد گرفت در واقع ترتيبات جديد تري را از تحولات جديد جنگ در دنياي معاصر و آينده منازعات را به تصوير مي کشد.
جنگ اطلاعات
در طول تاريخ ، جنگ به انواع گوناگوني دسته بندي و طبقه بندي شده است . انواع جنگ و ترکيب ديگر مفاهيم با آن ، براي خلق يا تعريف پديده اي جديد در عرصه منازعات انساني، چنان گسترش يافته است که رسيدن به دريافتي مناسب از همه آنها بر اساس تنها يک نگرش خاص يا يک زاويه ديد معين ، بعيد به نظر ميرسد. از سوي ديگر روند رو به رشد توليد مفاهيم نو در عرصه موضوعات مربوط به جنگ آينده نيز دشواري دستيابي به درکي به نسبت جامع از انواع جنگ را دو چندان کرده است . با اين حال ، ملل جهان بر اساس فرهنگ ، تجربه ها، شرايط ، مقدورات و در راستاي اهداف و مقاصد خود، انواع جنگ را طبقه بندي کرده اند. عناصر پيش گفته در طبقه بندي انواع جنگ و تأکيد بر نوع خاصي از جنگ سهم بسزايي دارد. (ادوارد والتس ، ١٣٨٦: ١٥٢-١٤٧)
در طول تاريخ ، کسب پيروزي هاي بزرگ نظامي در اغلب مواقع مرهون برتري در زمينه ي تحرک، قدرت آتش ، اطلاعات يا لجستيک قلمداد مي شده و سيستم هاي برتر فرماندهي و کنترل ، فرماندهان را قادر مي ساخته تا با حفظ انسجام اقدامات صورت گرفته ، اين قابليتها را در زمان و مکان مقتضي به کار بسته ، به پيروزي دست يابند. پيچيدگيهاي روز افزون تحولات نظام بين الملل و تعاملات تنگاتنگ و نزديک ، فعل و انفعالات سياسي و فرآيند هاي نظامي، محيط جنگهاي پيشرفته را از حاکميت مطلق تاکتيکها و رويه و روشها (استراتژي ها) نظامي خارج ساخته و حوزه نفوذ و تاثير عوامل تکنولوژيکي، اقتصادي، رواني، فرهنگي، سياسي و... را در اين محيط به شدت گسترش داده است . (٢٠٠٣:٥٨ ,Mishear R.C)
بر اين اساس مفهوم جنگ اطلاعات در چارچوب نظام مند امروزين خود در سال ١٩٧٥ ميلادي مورد استفاده قرار گرفت و در سال هاي مياني دهه ٩٠، وارد ادبيات نظامي امنيتي شد. از زمان جنگ دوم خليج فارس ، تحليگران نظامي تغييرات قابل ملاحظه اي را در جنگهاي نظامي پيش بيني کرده اند.
اين تغييرات به صورت گذار از تخريب گسترده فيزيکي به حمله دقيق و حتي تخريب غيرفيزيکي در قالب جنگ اطلاعات ترسيم شده است . تاکنون ، تعريف هاي گوناگوني براي اين نوع تخصصي جنگ ارايه شده است . برخي از تعريف هاي ارايه شده به حدي گسترده بوده اند که نميتوان حدود معيني را براي آنها متصور شد. براي مثال ، توماس رونا، يکي از ترويج کنندگان اوليه جنگ اطلاعات ، تعريف زير را که تعريف بسيار گسترده اي است ، ارايه کرده است :
«رقابت هاي تاکتيکي ، عملياتي، استراتژيکي در کل طيف صلح ، بحران ، افزايش بحران ، درگيري، جنگ ، خاتمه جنگ و مقاطع بازگشت به وضعيت ثبات بين رقبا، متخاصمان يا دشمنان که با استفاده از شيوه ها و ابزار اطلاعاتي براي دستيابي به اهداف صورت ميگيرد».
تعريف ديگري که در اين زمينه ارايه شده است و بيشتر جوامع نظامي و امنيتي از آن استفاده ميکنند عبارت است از:
«مجموعه اقداماتي که براي تأثيرگذاري بر اطلاعات و سيستم هاي اطلاعاتي دشمن صورت ميگيرد و در عين حال ، از اطلاعات و سيستم هاي اطلاعات خودي محافظت ميکند» (Greg Rattary,2001:66)
نقش و تاثيرگذاري مقوله اطلاعات در جنگ در سه حوزه قابل بررسي مي باشد:
 فن آوري اطلاعات و ارتباطات موجب گسترش دامنه حفاظت و شناسايي ديد و هدف يابي دشمن شده و ميزان برد درگيري را ارتقا، بخشيده است .
 دوم ، اهميت و نقش فن آوري پردازش و ارتباطات افزايش يافته و باعث افزايش سرعت دسترسي فرماندهان به اطلاعات حساس در جنگ شده است .
 به کارگيري فن آوري اطلاعات در تسليحات نيز موضوع سوم و قابل بررسي در اين حوزه است که باعث افزايش سطح دقت پرتاب شده و و موجب ارتقاء سطح قدرت کشندگي در اين سلاح ها شده است .(٥٨-٢٠٠٧:٥٤ , Leigh Armistead)
به طور کلي جنگ اطلاعاتي عبارت است از: استفاده از شبکه هاي الکترونيکي براي تخريب يا از کار انداختن و غير عملياتي کردن زيرساخت هاي اطلاعاتي دشمن که هم مي تواند عليه يک جامعه و هم عليه ارتش يا نيروي نظامي يک کشور به کار گرفته شود.
ويژگي هاي جنگ اطلاعات
به طور کلي مي توان شش ويژگي اصلي را براي جنگ اطلاعات برشمرد که به اختصار مورد بررسي قرار مي گيرد:
گستردگي
اين مشخصه دربرگيرنده ميزان شعاع اثر عمليات است . عمليات هاي اطلاعاتي بيشترين شعاع اثر را در ميان انواع مختلف عمليات ها به خود اختصاص داده اند و تسليحات اطلاعاتي نيز بيشترين شعاع اثر را در ميان انواع تسليحات دارند. به عنوان مثال در حالي که بيشترين شعاع اثر تسليحات حيطه هاي ديگر نبرد به سلاح اتمي با شعاع اثر بيشينه چند صد کيلومتر مربع تعلق دارد، شعاع اثر يک سلاح اطلاعاتي نظير تبليغات مي تواند بالغ بر ميليون ها کيلومتر مربع باشد. (فناوري و قدرت ملي چالش ها و راهبردها، ١٣٨٨: ٣٧٢-٣٧١)
همه جانبه گرايي
همه جانبه گرايي به اين معني است که طيف متنوعي از اهداف ، خواسته يا ناخواسته مورد اصابت سلاح اطلاعاتي قرار گيرند. به عنوان مثال در حالي که سلاح اتمي با داشتن بيشترين عمق اثر در ميان تسليحات حيطه هاي ديگر نبرد مي تواند مردم و تاسيسات فيزيکي يک محدوده را تحت تاثير قرار دهد اما سلاح اطلاعاتي تبليغات مي تواند در کمترين زمان سياستمداران ، رهبران ، فرماندهان نظامي و مردم را تحت تاثير قرار دهد. (همان : ٣٧٣-٣٧٢)
کيفي بودن
ماهيت کيفي تسليحات اطلاعاتي است که ويژگي هاي گستردگي و همه جانبه گرايي را در جنگ اطلاعات قابل توجه و قابل پذيرش مي نمايد. به عنوان مثال تصميم گيري، تفکر يا آگاهي مولفه هايي کيفي هستند که اطلاعات آنها موثر است . بنابراين هدف گيري آنها يک عمليات کيفي محسوب مي شود. کيفي بودن جنگ ماهيت آسيب شناسانه خاصي به اين مدل جنگ مي بخشد چرا که محاسبه آسيب هاي کيفي وارد آمده به يک سيستم همواره مشکلات غيرقابل پيش بيني اي را به دنبال خواهد داشت . (٣٨٢-٢٠٠٣:٣٤٦ ,Rafael Gaspar)
اخلال گري
اخلال گري به عنوان اصلي ترين اثر جنگ اطلاعات محسوب مي شود. اثر اخلال گري توجيه کننده چرايي گسترش و همه جانبه گرايي جنگ اطلاعات و نتيجه طبيعي کيفي بودن اين نوع جنگ است . ويژگي قابل توجه ديگر اثر اخلال ، کاهش تلفات فيزيکي و به عبارت ديگر تلفات کمي است . در حالي که تلفات کيفي به مراتب اثرگذاري مخرب تر و طولاني تري از خود به جاي مي گذارند. (روزنا، ١٣٨٩: ٩١-٩٦)
عدم تقارن
در صورت حمله اطلاعاتي به کشوري که از قدرت نظامي محاسبه شده و مشخصي برخوردار است نمي توان انتظار داشت پاسخ حمله ، نسبتي منطقي از توان نظامي آن کشور باشد. به طوري که حتي احتمال چندين برابر شدن شدت عکس العمل کشور مزبور که در محاسبات معمول قابل تعريف نبوده است نيز وجود دارد. از اين رو عدم تناسب عکس العمل هدف به قدرت حمله ، ايجاد کننده نوعي عدم تقارن است . عدم تناسب در جنگ اطلاعات که منجر به نامتقارن شدن اين جنگ مي شود مي تواند ناشي از دلايل گوناگوني باشد از جمله : بهره مند نبودن حمله کننده از منابع اطلاعاتي مشابهي که خود آنها را مورد حمله قرار داده است ، عدم توان کافي مدافع در واکنش متناسب اطلاعاتي به دليل محروم بودن از سلاح اطلاعاتي مناسب ، ناشناس بودن مهاجم ، اهداف و ماهيت حمله ، اندک بودن هزينه عملياتي به نسبت اثر وارده ، عدم تمايز دقيق ميان عمليات جنگ و فعاليت جنايتکارانه و ... (فناوري و قدرت ملي، ١٣٨٨: ٣٧٥)
سرعت محوري
شاخص زمان يا سرعت همواره از اهميت ويژه اي در ميان تئوريسين هاي نظامي برخوردار بوده است . از مقطع معرفي تسليحات اتمي و مدل جنگ هاي اتمي اين بحث اهميت بيشتري پيدا کرد. طوري که بسياري مولفه اصلي پيروزي در جنگ اتمي را برتري در شاخص زمان مي دانستند. هم اکنون و در مقطعي جديدتر و معرفي جنگ اطلاعات ، يک بار ديگر تحول جديدي در تاثيرگذاري شاخص زمان در جنگ هاي مدرن رخ داده است . سرعت به عنوان يکي از ويژگي هاي اساسي جنگ اطلاعات به دو گونه عمليات هاي اطلاعاتي را تحت تاثير قرار مي دهد. نخست از طريق افزايش سرعت خبرگيري و پردازش و محاسبه اطلاعات نيروهاي خودي و در نتيجه کاهش دادن زمان تصميم گيري و دوم لخت کردن سيستم نظامي دشمن از طريق کاهش سرعت خبرگيري و پردازش و تصميم گيري او. (همان : ٣٧٧)
انواع جنگ اطلاعات
جنگ اطلاعات دربرگيرنده انواع مختلفي از جنگ هاست . اين نوع جنگ ها يا به تعبيري راهبردها، زيرمجموعه جنگ اطلاعاتي تلقي ميشوند و هر يک در مقاطع زماني مختلف و با توجه به امکانات و شرايط ، اولويت بيشتري را در بر ميگيرند. جنگ هاي اطلاعات اگرچه انواع مختلف دارند
اما در اينجا به دليل اهميت آنها و ارتباط معنايي آنها به چهار نوع از اين جنگ ها اشاره مي گردد:
جنگ الکترونيک
جنگ الکترونيک يکي از اشکال جنگ اطلاعات محسوب ميشود که دربرگيرنده دامنه وسيعي از اقدامات مرتبط با حوزه ارتباطات است که با استفاده از امواج الکترونيکي و رمز صورت گرفته ، ضامن تسهيل در دريافت اطلاعات مطمئن براي نيروهاي خودي و کاهش ضريب اطمينان دريافت اطلاعات مطمئن و به هنگام براي نيروهاي دشمن است . عمده اقدامات ضد رادار، ضد رمز و ضد ارتباطات در اين چارچوب قرار مي گيرد.
اهداف جنگ الکترونيک به عنوان زيرمجموعه ي از جنگ اطلاعات را ميتوان به ٣
بخش عمده زير تقسيم کرد:
• سيستم هاي ضد رادار: در اين بخش از جنگ هاي الکترونيک ، به کار انداختن يا به اشتباه انداختن سيستم هاي راداري دشمن هدف غايي به شمار مي آيد.
• سيستم هاي ضد ارتباطات و مخابرات : در اين بخش سيستم هاي مخابراتي و ارتباطاتي دشمن مورد هدف قرار مي گيرد.
• رمزنگاري: اين مفهوم تحت عنوان رمزنگاري در جنگ الکترونيک از اهميت بسزايي برخوردار است . هدف از کد کردن سيگنال هاي الکترونيکي اين است که در صورتي که دشمن بتواند اين سيگنال ها را بشنود يا دريافت کند، قادر به احصاء مفهوم سيگنال ها نشود.(٢٠٠٢,cordesman)
جنگ سايبري
جنگ سايبري يکي ديگر از انواع جنگ اطلاعاتي محسوب مي گردد که در فضاي سايبر در ميگيرد.
فضاي سايبر اصطلاحي است که بيشتر در هم تنيدگي شبکه هاي ارتباطي، پايگاه ها و منافع اطلاعاتي را نشان مي دهد. که دربرگيرنده پوشش هاي متنوع ، مختلف و گسترده مبادلات الکترونيکي است . نظريه پردازان پيشگام جنگ اطلاعات يعني جان آرکوييلا و ديويد راند فلت بر اين باورند که در هر جايي که سيستم تلفن ، کابل کواکسيال ، خط فيبر نوري يا امواج الکترونيکي وجود دارد، فضاي سايبر نيز وجود داشته و از اهميت ويژه اي برخوردار است . اين نوع مقابله و جنگيدن ابعاد مختلفي را در برمي گيرد از جمله : خرابکاري اينترنتي، جمع آوري داده ها با هدف دسترسي به اطلاعات طبقه بندي شده ، ايجاد اخلال در سرويس دهي، ايجاد تغيير و اخلال در تجهيزات ارتباطاتي و ماهواره اي و حمله به زيرساخت هاي حياتي يک کشور مثل تاسيسات سوخت رساني، نيروگاه هاي برق ، ارتباطات و حمل و نقل و ... ,John, Peterson) (١٠١-٩٩ :١٩٩٦ اين شکل از جنگ اطلاعات همچنين دربرگيرنده طيف وسيعي از تروريسم اطلاعاتي ١، حملات معنايي ٢، جنگ شبيه سازي ٣ و ...(١٠٥-٩٦ :٢٠٠٢ ,Anthony H. Co desman )
جنگ CI٤
جدا ساختن مسير ساختار فرماندهي دشمن از بدنه نيروهاي تحت فرمان ، هدف اساسي اين نوع از جنگ هاي اطلاعاتي محسوب مي شود. اين نوع از جنگ ها دربرگيرنده دو بعد اصلي مي باشد:
الف ) عمليات ضد سر
اين نوع عمليات درگذشته بر حذف فيزيکي فرماندهان عالي جنگ متمرکز بوده است و به طور کلي حذف آنها تاثيرات قابل توجهي بر نتايج جنگ داشته است . مراکز فرماندهي زمان ما، با ارتباطات زياد و محسوس و درگير بودن رايانه اي و الکترومغناطيسي و رفتارهاي متمايز که اين محل ها را از ساير محل هاي نظامي متمايز مي کنند تشخيص داده مي شوند. حمله به يک مرکز فرماندهي به ويژه اگر به موقع انجام گيرد، مي تواند حتي بدون ضربه زدن به يک فرمانده عالي رتبه دشمن ، موجب مختل شدن حوزه و گسترش عمليات گردد.
در اين ميان مثل گذشته تنها راه حمله به مراکز فرماندهي استفاده از بمب هاي فلزي نيست ، بلکه مي توان با قطع برق ، استفاده از دخالت الکترومغناطيسي و وارد کردن ويروس رايانه اي سيستم ها را مختل کرده و يا به کلي از کار انداخت .(فناوري و قدرت ملي، ١٣٨٨: ٩٢)

ب ) عمليات ضد گردن
اين نوع عمليات خطوط ارتباطي و اطلاعاتي فرماندهي و بخش هاي مختلف صحنه عمليات را هدف قرار مي دهد و هدف آن ارتباطات الکترونيکي صحنه عمليات است . سازمان ها و رده هاي مختلف ارتش هاي مدرن از اواسط قرن نوزدهم به وسيله ارتباطات الکترونيکي و از دهه بيست با مخابرات راديوالکترونيکي به هم مرتبط شده اند، اگر اين ارتباطات قطع گردد، موجبات فلج شدن فرماندهي و کنترل فراهم مي گردد. در اين نوع از عمليات ها، اينکه يک کشوري تا چه اندازه در سيستم هاي رايانه اي پيشرفت داشته باشد، در اثرگذاري جهت حملات تعيين کننده است . يک شبکه رايانه اي مرکب از تعداد زيادي رايانه هاي کوچک ، هم امواج کمتري منتشر مي کند و هم اينکه سايه کوچکتري مي اندازد.
جنگ رواني 1
استراتژيست ها و کارشناسان جنگ اطلاعات ، يکي از مهمترين فاکتورهاي اساسي موفقيت در جنگ را جنگ رواني مي دانند. از نگاه کارشناسان اين حوزه ، در اينجا ديگر پيروزي در هر جنگ و شکست دشمن معيار نيست ، بلکه کسي موفق است که بدون شرکت در جنگ و بدون صرف هزينه هاي سرسام آور نظامي و سخت افزاري بتواند دشمن را شکست دهد. (همان :١٠٨) هر چه از جنگ هاي سنتي به سمت جنگ هاي مدرن حرکت کنيم ، نقش عمليات رواني در جنگ هاي مدرن رو به گسترش است . امروزه از آن با عناوين مختلفي نام مي برند. فولر در سال ١٩٢٠ اصطلاح جنگ رواني را براي بعد رواني جنگ به کار برد و معتقد بود کم کم مسائل سنتي جنگ ها جاي خود را به جنگ هاي رواني که در آنها از سلاح کمتر استفاده مي شود، مي دهد. اهداف جنگ رواني عبارت است از: زايل کردن خرد انساني و حيات معنوي و اخلاقي يک ملت از طريق نفوذ در اراده آنها. بعد از جنگ ، اصطلاح جنگ رواني، به واژه جديد عمليات رواني و اقدامات رواني تغيير يافت و هدف از آن اقدامات سياسي، نظامي، اقتصادي و ايدئولوژيکي بود که براي ايجاد احساسات ، نگرش ها، رفتارهاي مطلوب در گروه هاي دوست ، دشمن ، بي طرف و مخالف ، به منظور تامين مقاصد ملي، طراحي و اجرا مي شد و سپس به يکي از ٤ عناصر اصلي قدرت در نظام هاي بين الملل تبديل و به رسميت شناخته شد و در عالي ترين سطوح دولتي، نظامي و بين المللي، همواره با
1 - Psychological Warfare
عوامل سياسي، اقتصادي و نظامي در تصميم گيري هاي عمده سياست خارجي دولت ها، نقش عمده اي ايفا کرد که البته با پيشرفت هاي فناوري در علم ارتباطات و رسانه نيز شکل جدي تري يافت و نقش آن را در مرتبه عالي تري قرار داد.
بر اين اساس امروزه جنگ رواني کارآمدترين و به صرفه ترين ابزار جنگ بر ضد نيروهاي دشمن محسوب مي شود. به طور کلي اهداف جنگ رواني در محورهايي همچون ؛ تلاش در جهت تخريب فرهنگ و ايدئولوژي يک ملت ، اقدام بر ضد باورهاي ملي دشمن ، تخريب مقبوليت رهبران دشمن ، توسل به اقدامات رواني بر ضد نيروهاي درگير خارجي از طريق نمايش عمومي و قدرت در ميان آنها به وسيله مانورهاي تبليغاتي مختلف قابل بررسي است .(٦٢-٥٧ :٢٠٠٣ ,Emily O. Goldman)
قدرت هاي بزرگ و جنگ اطلاعات
ايالات متحده آمريکا
به دليل اهميت روزافزون حوزه هاي جنگ اطلاعاتي، کشورها معمولا در برخورد و استفاده از فناوري هاي نوين اطلاعاتي و ارتباطي به گونه اي محافظه کارانه عمل مي کردند و اين موضوعات تا حدودي ماهيتي محرمانه داشتند. ايالات متحده هم از جمله کشورهايي بود که تا مدت ها پس از ظهور پديده جنگ اطلاعات ، تعريف رسمي و جامعي از جنگ اطلاعات ارائه نمي داد. در نهايت در اواخر دهه ٩٠، ستاد مشترک ارتش آمريکا تعريف رسمي خود از جنگ اطلاعات را ارائه نمود. اين تعريف که دربرگيرنده طراحي راهبردهاي نظامي اين کشور در افق ٢٠٢٠ بوده است ، عبارت است از: « جنگ اطلاعات دربرگيرنده اقداماتي است که طي آن تاثيرگذاري و نفوذ بر اطلاعات و سيستم هاي اطلاعاتي دشمن و همچنين دفاع از سيستم هاي اطلاعاتي و سامانه هاي ارتباطي خودي در اولويت قرار مي گيرد». از سوي ديگر نيروي زميني آمريکا هم تعريف خود از جنگ اطلاعات را اين گونه ارائه مي نمايد: « عمليات نظامي مداوم در محيط اطلاعات نظامي که موجبات توانمند کردن ، ارتقاء و حفظ چرخه تصميم گيري فرماندهي را فراهم آورده و طي آن برتري اطلاعاتي در عمليات نظامي تحقق پيدا مي کند».(١٢٢ :٢٠٠٥ ,Henry Fredrick)
همچنين نيروي دريايي اين کشور برداشت خود از جنگ اطلاعات را به اين شرح ارائه مي کند:« همه اقداماتي که در راستاي حمايت از راهبرد امنيت ملي آمريکا با هدف کسب و حفظ برتري قطعي با حمله به سيستم ها و زيرساخت هاي اطلاعاتي دشمن از طريق بهره برداري، تاثيرگذاري و حفاظت از زيرساخت هاي اطلاعاتي خودي انجام مي شود». و در نهايت نيروي هوايي آمريکا تعريف زير را در ارتباط با جنگ اطلاعات مطرح مي نمايد: « اقداماتي که با هدف رسيدن به برتري اطلاعاتي از طريق تاثيرگذاري بر اطلاعات ، سامانه ها و سيستم هاي اطلاعاتي و شبکه هاي مبتني بر رايانه و همچنين دفاع از اطلاعات و سامانه هاي اطلاعاتي خودي انجام مي شود».(١٣٣-١٣٠ :Ibid)
با توجه به آنچه مورد بررسي قرار گرفت ، از نگاه ارگان ها و نهادهاي نظامي ايالات متحده آنچه در اين حوزه مهم مي نمايد، حمله به زيرساخت هاي اطلاعاتي و فرآيند تصميم گيري فرماندهي دشمن و در مقابل حفاظت و حراست از زيرساخت ها و سيستم هاي اطلاعاتي خودي و به نوعي جلوگيري از دسترسي دشمن به اطلاعات نيروهاي خودي، راهبرد اصلي اين کشور در حوزه جنگ اطلاعات مي باشد.
روسيه
بعد از ظهور جنگ اطلاعات به عنوان يکي از حوزه هاي تحول آفرين در مسائل امنيتي جهان معاصر، روس ها زودتر از ديگران به استقبال آن شتافتند. برجسته بودن مباحث مختلف اطلاعاتي و ديدگاه هاي مبتني بر رويکردهاي اطلاعاتي و امنيتي از ابتدا در محافل نظامي روسيه وجود داشته است .
در مجله معروف « تفکر نظامي »١ که دانشکده فرماندهي ستاد مشترک روسيه آن را منتشر مي نمايد « اس اي بوگدانف »٢ مي نويسد: « رسيدن به اهداف جنگ هاي معاصر را مي توان با استفاده از شيوه هاي نظامي، اقتصادي و درگيري اطلاعاتي- رواني و اطلاعاتي- فني محقق نمود».
کاپيتان بيکنرين معتقد است که جنگ هاي اطلاعاتي، چندلايه است . چرا که در زمان صلح جنگ اطلاعاتي از حيطه عمل وسيع تري برخوردار بوده و ارگان هاي بيشتري درگير آن هستند اما در زمان

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید