بخشی از مقاله
چکیده
به طور حتم هر شهری دارای خصوصیات ویژه و منحصر به فردی می باشد که بنا به آن شکل گرفته و گسترش یافته است ؛ موفقیت هر شهر به عنوان یک زیستگاه انسانی در گرو برنامه ریزی هدفمند و کارآمد خواهد بود که شناخت شهر و ساختار اصلی آن اولین گام به سوی برنامه ریزی هدفمند و مثمر ثمر می باشد؛ در واقع شناخت هر شهر ما را با نقاط ضعف و قوت و فرصت و تهدیدهای آن آشنا می سازد. که این امر خود موجب ارتقای کیفیت زندگی در شهر خواهد شد.
در واقع مسئله ای که در این پژوهش به آن پرداخته شده است این می باشد که الگوهای برنامه ریزی که در حال حاظر برای شهرها استفاده می شوند براساس ساختار شکلگیری هر شهر نبوده است و بیعتاًط برآورده نشدن نیاز ذاتی شهروندان که همان وجود سرزندگی و نشاط در شهرها است، امری بدیهی خواهد بود چرا که افزایش کیفیت زندگی در شهرها در گرو برنامه ریزی ویژه ای مبتنی بر ساختار شکلگیری هر شهر می باشد.
در این مقاله هدف رسیدن به یک الگویی است که نحوه تلفیق برنامه ریزی شهری بویژه برنامه ریزی ساختاری را با مولفه سرزندگی در شهرهای امروزی را مشخص نماید روش تحقیق توصیفی تحلیلی است که بر اساس اطلاعات گردآوری شده از نظرات اندیشمندان، محتوای آن ها جهت حصول اهداف پژوهش مورد تحلیل و ارزیابی قرار می گیرد. تدوین الگوی برنامه ریزی در این چارچوب در شهرمطالعه موردی تحقیق - تنکابن - از طریق همپوشانی ساختار مصنوع و طبیعی در یک چارچوب سلسله مراتبی متکی بر کانون ها و محورها و بر اساس تلفیق آن با شاخص های سرزندگی دنبال شد تا از این طریق ارزش های اجتماعی همچون سرزندگی در کل پهنه شهر توزیع شود.
مقدمه
در ابتدای قرن بیستم نظریه های شهرسازی به طور عمده کالبد محور بوده و ابعاد دیگر شهر همچون ابعاد اجتماعی و فرهنگی در فرایند برنامه ریزی کمتر مورد توجه قرار می گرفتند .با چنین رویکردی برنامه ریزان شهری نیز در عمل فعالیت های خود را ناظر به بخش کالبدی شهرها می نمودند و تصور بر این بود که با حل مسایل کالبدی بسیاری از مشکلات شهرها نیز قابل حل خواهد بود .نتایج چند دهه تجربه اقدامات عملی شهرسازی نشان داد که در عمل شهرها با مشکلات عدیده اجتماعی و فرهنگی و زیست محیطی مواجه شدند.
از اواخر دهه 1950 میلادی شیوه برنامه ریزی کالبد محورکه نواحی گسترده ای از شهر را تخریب، پاکسازی و مورد بازتوسعه قرار می داد، به دلیل عدم داشتن حساسیت اجتماعی، مورد انتقاد گسترده قرار گرفت .انتقاد از نظریه های کالبد محور منجر به شکل گیری نظریه های جایگزین دیگری شد که هم کارکردهای اجتماعی -اقتصادی و هم ساختارهای کالبدی را مورد توجه قرار می داد .بر این اساس، تفکر راهبردی و دیدگاه ساختاری -عملکردی که رویه ای مختلف داشتند و به دنبال آن از دهه 1960 میلادی به این سو رویکرد به مباحث اجتماعی به تدریج در دستور کار نظام برنامه ریزی شهری برخی از کشورها قرار گرفت. لذا می توان گفت که در نیمه دوم قرن بیستم زمینه های اولیه پرداختن به جنبه های اجتماعی در شهرسازی نیز فراهم شد
به گونه ای که پس از گذشت چند دهه امروزه شهرها به دنبال تبدیل شدن به شهرهایی انسان محور هستند یعنی ساخت شهر برای انسان و با توجه به نیازهایش. اگر انسان و کالبد را در شهر به عنوان دو عنصر مرتبط با هم در نظر بگیریم ، انسان شکل دهنده محیط شهر و در مرحله بعد، محیط شهر شکل دهنده رفتار و سبک زندگی انسان خواهد بود. آشتی انسان با شهر و ساختار تشکیل دهنده آن منجر به حضور و وقت گذراندن او در شهر خواهد شد ،حضور انسان رکن اصلی ایجاد سرزندگی در شهرهاست.
بنابراین برای دست یافتن به شهری زنده و یا ایجاد سرزندگی در محیط شهر ،به نظر می رسد لازم است فضاهایی مناسب حضور انسان ها ایجاد نمود. بدین منظور با شناخت ظرفیت های شهر می توان به شناخت عمیق تری از آن رسید و روابط آن را درک کرد و متناسب با قابلیت ها و ویژگی هایش برنامه ریزی و طراحی نمود.
-1 ادبیات تحقیق
-1-1 برنامه ریزی شهری
تعاریف بسیار گوناگونی در باب برنامه ریزی وجود دارد. برنامه ریزی عبارت است از یک فعالیت علمی و منطقی در جهت رسیدن به هدف های مورد توجه جامعه.
در تعریفی دیگر برنامه ریزی فرآیندی است که به صورت منطقی و با در نظر گرفتن شرایط موجود، راه های رسیدن به اهداف آتی را مشخص می کند
فریدمن1برنامه ریزی را نوعی تفکر درباره مسائل اجتماعی ،اقتصادی تعریف نموده که جهت گیری و آینده نگری به صورت علمی ، در روابط ، اهداف و تصمیمات همه جانبه دارا بوده و بشدت در زمینه خط مشی و برنامه از جامعیت برخوردار باشد
بررسی های انجام شده نشان می دهد که در طی بیش از نیم قرن گذشته نظام های برنامه ریزی متعددی از سوی صاحبنظران مدون و تئوریزه شده اند که هر یک از منظر مشخصی به یک یا چند مولفه اصلی و تاثیر گذار در کنش برنامه ریزی نظر داشته و متمرکز بوده اند. طبق داده های جدول 3 اغلب این نظام های برنامه ریزی به نوعی بر توجه به بعد اجتماعی برنامه ریزی و گروه های هدف تاکید داشته اند. از سوی دیگر، هر یک از این نظام های برنامه ریزی جهت تحقیق در بستر کالبدی و فضایی شهر، نیاز به الگویی دارند تا زمینه تحقیق اهداف مورد نظر را فراهم نماید. از جمله گروه هایی که از پیشینه و مبانی مستحکمی در نظام رشد و توسعه شهری برخوردار است، الگوی ساختاری توسعه شهر است که می تواند محل مناسبی برای توسعه مورد نظر در این پژوهش - ارتقای کیفیت سرزندگی - باشد.
به طور کلی می توان گفت که در طول دو دهه 1960 و 1970 ، مجموعه نظریه ها و تجارب شهرسازی در کشورهای غربی، به سمت رویکردی متمایل شد که می توان آن را "رویکرد سیستمی در برنامه ریزی " نامید.
به طور خلاصه می توان گفت که رویکرد سیستمی به سه شکل، تأثیری اساسی در توسعه و تکامل برنامه ریزی شهری بجای نهاده است.
-1برنامه ریزی سیستمی و تهیه مدلها
-2 برنامه ریزی ساختاری
-3برنامه ریزی استراتژیک؛ بر پایه داده های گردآوری شده مولفه های مورد تاکید اندیشمندان در هریک از رویکردهای برنامه ریزی مطابق جدول شماره 1-1 می باشد.
جدول شماره 1 :تحول نظریه های شهرسازی در قرن بیستم
-2-1 برنامه ریزی ساختاری
ساختارگرایی در معماری و شهرسازی یکی از مهمترین جنبش ها در گستره سال های 1960 - 1970 بوده است. گروه ده2یکی از اولین و مهمترین نهضت های ساخت گرا بوده که این نهضت فکری یک واکنش به عملکردگرایی حاکم جنبش سیام 1960 - ؛ - 1920 به شمار می آید
یکی از اصول اساسی شهرسازی ساختارگراها داشتن تصور از یک مکان بوده و تاکید بر داشتن هویت؛ به گونه ای که آن ها معتقدند در خصوص ایجاد یک تصور کلی از شهر نباید تنها از طریق یک معیار شخصی که برای هر شهروند متفاوت است صورت پذیرد بلکه از طریق عناصری با گستره شهری که به نحوی توزیع شده باشند و کم و بیش به ترتیبی مساوی به همه شهروندان مربوط می شوند، تعیین گردند
این الگو، گرچه از نظام واحد و یکسانی برخوردار نبوده، ولی محتوای اصلی و اهداف نهایی آن، در مجموع به سمت دوری از برنامه ریزی جامع –عقلی و برنامه ریزی صرفاً کالبدی و پیگیری اهداف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و تلفیق روند برنامه ریزی و روند مدیریت و اجرا معطوف بوده است.
طرح های ساختاری به جای پرداختن به جزئیات توسعه شهری در شهرهای مختلف به تبیین سیاست های کلی در سطح ملی-منطقه ای اکتفا می کنند و به اموری چون رابطه بین کاربری ها و حمل و نقل،سیاست ها و اهداف کلان در رابطه با مسکن و نوسازی بافت های تاریخی، حفاظت از محیط زیست و امثالهم می پردازد
ساختار اصلی شهر ،بخش مرکزی شهر است که کارکردهای اصلی شهر در آن قرار می گیرد و کلیات شهر و جهات توسعه آتی نیز در آن مشخص است.مانند محورهای اصلی ارتباطی، فضاهای باز عمده و بناهای عمومی. این ساختار اصلی، علاوه بر تمرکز فعالیت های اقتصادی، سیاسی و حکومتی، فرهنگی و مذهبی و فراغتی، موجبات تمرکز روابط اجتماعی را نیز فراهم می آورد این بخش ویژگی های اصلی شهر را بیان کرده و باعث دوام، هویت و ثبات شهر است.
ساختار شهری نحوه شکل گیری و مکانیابی عناصر و بخش های مهم شهر و رابطه آ نها با یکدیگر تحت تأثیر عوامل متعددی مانند عوامل طبیعی، عوامل اقتصادی -اجتماعی، عوامل اداری -نظامی و همچنین خصوصیات و نیازهای فضایی و رابطه آن با سایر فعالیتها قرار داشته است .ساخت هر شهر از یکسو نمایانگر هماهنگی فضاهای کالبدی شهر با شرایط و عوامل مزبور و از سوی دیگر گویای چگونگی جریان فعالیت های اصلی شهر است
ساختارگرایان بر این اعتقاد بودند که همراه عملکرد، باید ساخت فضاها را نیز در نظر گرفت. آن ها معتقد بودند که معماران و شهرسازان تنها بایستی قسمت های اصلی شهر را برنامه ریزی و طراحی نمایند و اجازه دهند سایر فضاها به دست مردم ساخته شود.