بخشی از مقاله
چکیده
پژوهش حاضر در پی تبیین ماهیت اقداماتی است که طی دهه های اخیر در یکتا بافت پیوسته تاریخی به جا مانده درشهرهای ایران با هدف مداخله به منظور ساماندهی آن صورت گرفته و گاه نقش روزآمد سازی را در آن ایفا کرده است. بافت تاریخی شهر شیراز با مساحت 360 هکتار واقع در مرکزیت هندسی این شهر پیش از آغاز مداخلات سه دهه گذشته، طی قرن ها از گزند آسیب ها و تخریب های بزرگ مقیاس به دور مانده بود و مصداق پایداری در کالبد و عملکرد بافت قدیم شهری محسوب میشد.
از این رو لزوم رمزگشایی این پایداری و بقا در زمان جهت استفاده در فرآیند برنامه ریزی آتی آن رخ می نماید. هرچند اقدامات پراکنده ای هم که در این بافت روی داده ، تداعی کننده هجمه مدرنیته در شهر است و کوچکترین اثری از توجه به بستر طرح های انجام شده و هویت تاریخی شیراز ، اصول نظام دهنده سازمان فضایی و کالبدی آن و همچنین نقش اجتماعات محلی و ساکنین این بافت در آنها به چشم نمی خورد.
با توجه به اقبال مدیریت شهری طی سالهای اخیر به این محدوده از شهر و تغییر نگاه از میراث فرهنگی به ثروت ، در این پژوهش سعی بر این بوده است اثرات مداخلات صورت گرفته در این بافت که تحت تاثیر دیدگاه های مدرنیستی بوقوع پیوسته است تحلیل گردد تا بتوان با مقایسه با رویکرد بازآفرینی پایدار به برنامه ریزی مداخلات آتی دست یافت .
پژوهش حاضر از نوع کاربردی بوده و به روش توصیفی- تحلیلی صورت پذیرفته است. آنچه در این پژوهش صورت پذیرفته شناخت مولفه ها و پتانسیل های کارآمدی بافت تاریخی شهر شیراز در شرایط معاصر است تا بتوان به پایداری آن که به تبع آن هویت شهر به جا خواهد ماند، کمک نمود.
.1 مقدمه
شهر به مثابه عرصه نمایش مظاهر تمدن انسان، در تاریخ حیات خود، مکانی را تداعی می کند که کالبد متکثر دارد و عملکرد مختلط، معنا می آفریند و گاه از معنا تهی می گردد. شهر بیش از آنکه خالق باشد، مخلوق انسان است. اما به این اعتبار که حاصل برآیند انواع نیروهای سامان بخش به آن است، منشا اثر می باشد. نیروهای موثر در فرآیند شکل دهی به شهر در وهله اولمدیریتِ
کلانِ شهری است وحکمرانانِ کشوری و در کنار آن مالکان بخش خصوصی هستند که در بهترین حالت با کلیت یکپارچه بخشی از شهر مواجه می شوند و در اغلب حالات قطعه به قطعه از قطعات ملکی شهر را به مرور زمان تغییر می دهند. محدوده های بافت تاریخی شهرها به اعتبار ریشه ای که در خاک دوانده اند ، نشانگر این مهم هستند که به اعتبار ماندگاری شان در زمان ، واجد شاخصه های پایداری می باشند .
با شناخت مولفه های پایدار کننده این بخش از هویت کالبدی و فرهنگی شهرها، می توان به برنامه ریزی و ساخت و ساز در پهنه های نوین شهر دست یافت . همزمان با ورود مولفه های مدرن چه در قالب عملکردهای نوین یا کالبد معماری مدرن و یا تکنولوژی های نوین خلق فضا در شهر، بایستی بستر موجود تماما شناخته شود، نقاط قوت قابل روزآمد شدن یا نقاط ضعف نیازمند اصلاح نیز به تبع آن بایستی مشخص شود تا بتوان از هویت وجودی آن در برابر هجمه وقوع امر مدرن محافظت کرد.
کالبد و عملکرد مدرن اگر به شکلی که تا امروز فرصت بروز یافته ، به شکل پروژه ای ناتمام، بافت تاریخی را ناکارآمد دانسته و در پی بلعیدن - مداخله با هدف تخریب - آن باشد ، نتیجه آن خواهد بود که امروز در شهر شیراز بوقوع می پیوندد. علیرغم سال ها مقاومت و پابر جایی محدوده بافت تاریخی و فرهنگی ، مداخلات گسترده ای را شاهد هستیم که عمدتا با حمایت مجموعه های دولتی اتفاق می افتد و منجر به تخریب و بازسازی محدوده هایی ارزشمند از آن می شود.
از جمله مهم ترین دغدغه های موجود در بافت ، مسئله دسترسی هاست که با توجه به گستردگی پهنه آن و دربرگیری طیف متفاوتی از مخاطبان که شامل :
زائران، گردشگران، خریداران و ساکنان ، می شود و از آنجایی که مساله تردد وسایل نقلیه به مثابه نماد ورود مدرنیته به ایران است، بایستی پیش از تخریب بافت به نفع تامین دسترسی نظیر آنچه پیشتر در شهرهای مشهد، اصفهان، تهران و یزد اتفاق افتاده است ، چاره ای اندیشیده شود تا ضمن حفظ هویت بافت، به نیازهای مخاطبان پیاده یا سواره این فضا، پاسخ درخور ارائه گردد.
همچنین معضل دوم ، بافت اجتماعی ساکنان در آن است که امروزه به دلیل عدم ورود مظاهر مدرنیته در پهنه سکونتی آن ، از سکنه خالی شده و عمدتا قشر مهاجرین افغان و یا افراد آسیب دیده اجتماعی در آن ساکن هستند که خود بخود امنیت بافت را کاهش داده است. در پژوهش حاضر با هدف شناسایی مولفه های پایداری بافت تاریخی شهر شیراز به ارزیابی مداخله در بافت تاریخی شهر شیراز پرداخته شده است با این فرض که : » با شناخت آنچه تا امروز بافت تاریخی فرهنگی شهر شیراز را در طول تاریخ زنده نگاه داشته است، می توان به روزآمد کردن عملکردها و تقویت کالبد آن ، دست یافت و در نهایت فضا را متناسب کرد با نیازهای مخاطبان آن. «
شکل :1 فرآیند انجام پژوهش
.2 مبانی نظری پژوهش؛ تعاریف و مفاهیم
کهن خرقه ی خویش پیراستن // به از جامه ی عاریت خواستن
.1,2 رابطه سنت و مدرنیته در شهر
در توضیح و تشریح رابطه سنت و مدرنیته در شهر ، در ابتدا لازم است چیستی امر مدرن تبیین گردد و پس از شناخت ابعاد و مفهوم آن، به تاثیری که در مقابل سنت و فرهنگ حاکم در شهر موجود گذاشته است و نتیجه ای که حاصل شده پرداخته شود. با این هدف آنچه در ادامه ارائه گردیده است پس از تبیین مفهوم امر مدرن و بررسی دیدگاه های اندیشمندان معاصری که با دو رویکرد متقابل سنت گرایی و نوگرایی ، به تشریح ارتباط سنت و امر مدرن در باب نظری پرداخته اند ، تبیین چگونگی رویارویی این دوگانه را در شهر از دیدگاه پژوهشگران معاصر صورت گرفته است. تا بتوان با شناخت شرایط موجود به انتخاب راهکاری مناسب برای اقدامات آتی در زمینه برنامه ریزی و مدیریت شهری ، دست یافت.
.2,2 محصول رویارویی سنت و مدرنیته در شهر ایرانی-اسلامی ؛ در جستجوی فضاهای گمشده
به منظور تبیین رابطه سنت با امر مدرن با بررسی دیدگاه های اندیشمندان معاصر از دو طیف سنت گرایان و نوگرایان بایستی مولفه های ارزشمندی هریک مشخص شود و پاسخ به مسائلی نظیر اینکه آیا برای متجدد شدن باید با سنت وداع کرد؟ و یا اینکه آیا نمی توان هم متجدد بود و هم سنتی؟ به وضوح بازتعریف شوند. بنابر عقیده سنت گرایانی همچون داوری اردکانی مسیر طی شده دنیای غرب در نیل به مدرنیته و صنعت، منجر به تبلور مدرنیته به مثابه امری درونی و جوهری شده است؛ نه امری اکتسابی و خارج از سنت های فکری و فرهنگی غرب.
بنابراین پرسش این است که تجدد و سنت در چه لحظه ای، به هم می پیوندند و یکدیگر را کامل می کنند؟ داوری اشاره می کند که نسبت میان سنت و تجدد یک مسئله تاریخی است و فقط یک بحث نظری و عملی نیست، بلکه آن را با آزمایش تاریخی می توان درک کرد. چنین نگاهی به گذشته سنت و کاوش در ماهیت آن ما را از نگاه تک بعدی بری می سازد. مدعای چنین برداشتی، آگاهی از صنعتی شدن غرب برپایه ستون های سنت خود است. گام های مؤثر برای رسیدن به توسعه نه بر حذف سنت، که برپایه قبول وجوه مؤثر آن است. نگاه تک بعدی و حذفی به داشته های خود، نه تنها توسعه را دربر نخواهد داشت، که زنجیرهای وابستگی را برپای رشد و پویایی یک جامعه، می زند.
تبع این نوع تفکر است که شهر نیز بعنوان محصول انسان و در عین حال ظرف فعالیت های انسانی، بایستی بستر و آوردگاه این موزائیک فرهنگی بدر فرآیند تعامل سنت و مدرنیته بعنوان محصول رویارویی این دو در شهر ایرانی آنچه امروز در پیرامون خود میبینیم در نتیجه همنشینی سنت و مدرنیته به تعبیر شایگان، »فضاهای« برخاسته از اعصار گوناگون هستند که به هم دهنکجی میکنند،گرد آورده و در موازییکهای تصادفی بر روی هم و پهلو به پهلوی هم چیده شده اند.
فضاهای هندسی باهاوس در اندرون صدف بسته دنیای در خود فرو رفته به سرعت رخنه کرده اند و آثاری چندان شدید از خود برجای نهاده اند که اگر هم مقاومتی در برابرش انجام بگیرد ، ناآگاهانه است. در جستجوی فضاهای»گمشده« در شهر معاصر ، شهروند نیروی خاطرهانگیز حافظه ناآگاه خویش را به کار میگیرد تا مگر تکه پارههای زنده زمانهای در خاک فروخفته را بازیابد. کشف زمان- مکان جای تلاقی یک احساس حاضر و یک خاطره است. »احساس توأمان حاضر و خاطره، همان رابطهای را با زمان دارد که دستگاه ریزبین با فضا . این جفت- احساس،توّهم برجستگی زمانی میآفریند.«
به زعم اندیشمندان معاصر حوزه شهرسازی بازتاب های فضایی مدرنیته در شهر ایرانی تلفیقی از ویژگی های بومی - به ویژه متاثر از مکتب اصفهان در شهرسازی - و نیز دگوگونی های برون زاست. »تغییرات و دگرگونی های اقتصادی که تحت سلطه، فشار و خواست نیروهای خارجی و برون زا شکل می گیرند، در بیان کالبدی- فضایی خویش تحت تاثیر نیروهای فرهنگی، هنری بومی و خودی قرار می گیرند
الف - . رابطه سنت با امر مدرن را می توان در شهر ایرانی طی سه دوره بازخوانی کرد. در بدو ورود شکل و محتوای مدرن در بستر موجود سنتی ، که همزمان با دوره قاجار در ایران صورت پذیرفت، سبک تهران متولد گردید. فضاهای شهری ایجاد شده در این سبک با قدرت و بیانی بی نظیر و آهنگین به گفت و شنود با فضاهای کهن شهری نشسته اند و در این ارتباط نمایانگر »تداوم« می باشند و نه »انقطاع.
سبک تهران را می توان بنا به آنچه در سفرنامه جکسن اذعان گشته سبکی دانست که در ...» تمدن مختلط آن ، شرق و غرب به هم آمیخته اند و در این آمیزش تفوق با شرق است. « اما با اندکی تغییر در دوره دوم در رویارویی سنت و امر مدرن در شهر ایرانی ، شاهد غلبه مدرن گرایی بر سنت در دوره پهلوی هستیم.
دولت متمرکز پهلوی که در سال 1304 ه.ش تشکیل شد، فرایند تحولاتی را که مشروطیت خواهان آن بود به کناری گذارد و به توسعه برونزایی با تکیه بر نیروهای خارجی روی آورد.آنچه از آن به مدرنیسم پهلوی یاد می شود که موج دوم رویارویی سنت و امر مدرن در شهر را پدید آورده است.
این توسعه برونی همانگونه که از نامش پیداست، به تاریخ و سیر تحولاتی که کشورهای سرمایه داری طی کرده اند بی توجه است. به بیانی »تحسین پیشرفت ورقیّات غرب در دولت قاجار به شیفتگی به غرب در دولت پهلوی ختم می شود
از ملزومات تحقق بخشیدن به چنین توسعه ای دست زدن به تغییرات یکباره، وسیع و متمرکز است. تحولات نه از درون و از عرصه معنا، بلکه از حوزه شکل و صورت آغاز می شود. این تغییرات صوری اولین نمودهای خود را در شهر، به عنوان نماد تجدد، می یابد. این تجدد هر آنچه را که کهن است، نفی می کند. سنت ها را طردکرده و شالوده قدیم شهر را ناکارآمد می پندارد.
»دخالت سنگین در بافت و ساخت شالوده های شهری موجود، تنها با هدف ایجاد شالوده ای جدید صورت نمی پذیرد، بلکه این دخالت در پی نفی شالوده موجود است« - حبیبی، 1373، ب - . این روند در سالهای پس از انقلاب تا دوران معاصر که دربرگیرنده موج سوم رویارویی سنت و امر مدرن است ، نیز کمابیش ادامه یافته است. با این تفاوت که د ردهه های اخیر با تاسی از رویکردهای جهانی به موضوع مرمت و حفاظت شهری ، به صورت جسته و گریخته بعضا شاهد مداخلاتی در بافت های شهری بوده ایم که گاه همچون مدرنیزاسیون پهلوی عمل کرده اند و گاه رو به سمت بومی سازی امر مدرن وارداتی داشته اند.
در تاریخ معاصر مرمت و حفاظت شهری »منشور ونیز« سندی مهم به شمار می رود که در سال 1964 تنظیم شد و طبق آن، وظیفه ملت ها در حفظ »میراث فرهنگی« و رساندن آن به نسل های آتی تعیین گردید. اما در سال 2006 ، »اینتبائو « یا »شبکه بین المللی معماری و شهرسازی سنتی « پیشنهادی را مبنی بر »بازنگری منشور ونیز« مطرح ساخت که در آن برای نخستین بار به تبیین سنت و مدرنیته در مداخله در بافت های تاریخی و فرهنگی پرداخته شد.
طبق نظر اینتبائو ، منشور ونیز تاثیر زیادی بر معماری و شهرسازی » سنتی« در سراسر جهان داشته است. اما پرسش اینجا بود که » آیا این منظور می تواند در قرن بیست و یکم نیز مورد استفاده ای داشته باشد؟« پاسخ اینتبائو به این پرسش منفی است و دیدگاه منشور ونیز را متاثر از شرایط حاکم بر دوران صدورش می داند که تحت تاثیر دوران پس از جنگ جهانی دوم بوده است.
در واقع طی دهه 1950 میلادی ، » غرب« برای اشاعه »مدرنیسم« و ایجاد تباینی آشکار با »شوروی سابق« که واقع گرایی اجتماعی و معمار یسنتی را ارج می نهادند ، اقدام به تاسیس نهادهای فرهنگی در تمام دنیا نمود. هدف از این اقدام بازنمایی مدرنیسم به عنوان شیوه ای مردم سالارانه و آزاد بود و به این ترتیب ، مدرنیسم در مقابل هنر سنتی که »واپس گرا« تلقی می شد ، قرار گرفت.
در مقابل اینتبائو به دنبال گسترش نوعی نگاه تکثرگرایانه ای است که در آن ، تداوم فرهنگی ، سنت ها و خاطره های جمعی ، بر نظر منشور ونیز مبنی بر مواجهه با بناها به عنوان »اسناد تاریخی« ، تفوق داشته باشد. از این رو در پی تدوین منشوری جدید با موضوع » معماری و شهرسازی سنتی در بافت های تاریخی « بوده است. اصول پیشنهادی این منشور بدین قرار است :
جلوگیری از مداخله های مدرنیستی در ساختارهای تاریخی و سنتی ، گذار از حفاظت منفعل - بناهای تاریخی به مثابه اسناد خدشه ناپذیر - به مرمت و حفاظت فعال ، تاکید بر برداشت های بومی و محلی از میراث و اهمیت به طرح های درون زا ، تکثرگرایی و اهمیت دادن به تداوم فرهنگی ، سنت ها و خاطره های جمعی و در نهایت بازآفرینی و به روز رسانی معماری و شهرسازی» سنتی. از این رو میتوان خلق اثر مدرن را در فرآیند مرمت و حفاظت شهری یا به تعبیر ادبیات نوین بازآفرینی ، نوزایی شهری ، محدود به عملکرد های نوین در انطباق با کالبد سنتی دانست.
نوگرایی به معنای نفی مطلق تاریخی و هویت تاریخی و فرهنگ و سنن و آداب جامعه نخواهد بود، بلکه نوگرایی عبارت است از یافتن پاسخ مناسب زمان و مکان به ارزش های فرهنگی و بهره گیری از آراء و تجارب پیشینیان و تکامل بخشیدن آنها. »نوگرایی« به معنای توجه به پویایی و تصفیه و تکامل مداوم فرهنگ جامعه می باشد.
نوگرایی به دستاوردهای علمی و فنی دیگران به عنوان وسیله و ابزاری برای تحصیل آرمان ها و اهداف انسانی منبعث از باورها و فرهنگ ملی می نگرد ، و نه به عنوان عامل تشخص و برتری آرزوی تحصیل آن به عنوان هویتی که بدون آن جامعه به حقارت مبتلا باشد، هویتی که رهپویی در راه وصول به آن نتیجه ای جز تمایل به تشبه به صاحب فن اصلی و ظهور جلوه ای کاذب و بدلی که جامعه نیز به خوبی از آن آگاه بوده و آن را از خود نداند ، نخواهد شد.
علاوه بر آن توجه به سنت به معنای تکرار و تقلید هر آنچه که از گذشته است نبوده و بر اصول و مبانی نظری و فلسفی که خود نیز در حال تکاملند ، متمرکز خواهد بود. به عبارت دیگر اصولا سنت به معنای ارجاع به گذشته و مخالفت با تفکرات و آراء نو نمی باشد. بلکه سنت دقیقا به معنای روش زیست ، نگرش به جهان هستی و مبنای فعالیت های جامعه معتقد به آن می باشد.
مدرن شدن فرایندی بی بازگشت است. تحولات فضا و تولید آن در ایران صد سال گذشته نیز سیری بی بازگشت و در راستای کنار زدن سنت ها بوده است . اگر ابتدا این تحول با خواست افراد بالادستی بود که با دنیای خارج ارتباط داشتند، امروز این جریان پدیده ای همه گیر است که با گسترش ارتباطات همه جانبه جوامع از سرعت بیشتری برخوردار می شود . فرایندی که بر زندگی هر روزه جامعه و سویه های مختلف آن، از جمله فرهنگ و مناسبات اجتماعی مردم تاثیر گذاشته و با تغییراتی که پدید می آورد سبب خلق نیازهای جدید می شود