بخشی از مقاله

چکیده:

در نتیجه آشنایی فرهنگی و فکری ایران با غرب در قرن سیزدهم هجری، گفتمانی سربرآورد که راهکار پیشرفت ایران را در الگوبرداری از غرب میدانست. بخشی از این گفتمان دین را عامل عقبماندگی جامعه و فرهنگ میدانست و به تأسی از تجربه غرب، راه پیشرفت را در دینزدایی و رواج اندیشهها و الگوهای غربی میدید. در واکنش به این گفتمان غربگرا، گفتمان دیگری شکل گرفت که بر حفظ هویت دینی و ملی تاکید داشت و آن را در منافات با پیشرفت نمیدانست.

به عقیده بانیان این گفتمان، شیفتگی در برابر هرآنچه که در غرب تولید شده است و پذیرش غیرنقادانه آن، میتوانست باعث گسست و اضمحلال فرهنگی و هویتی شود و صرفاً به پیشرفتهای ظاهری بیانجامد. در این میان، ترجمه به عنوان یکی از ابزارهای مهم انتقال علمی و فرهنگی نقش دوگانهای بازی کرده است. از یک سو، راه را برای ورود عقاید و اندیشههای غربی و پیدایش غربگرایی افراطی باز کرده و از سوی دیگر ایران را با پیشرفتهای علمی و صنعتی کشورهای پیشرفته آشنا کرده است.

هدف از مقاله حاضر، بررسی سه رویکرد متفاوت به ترجمه از بُعدی کلان و فرامتنی، و دلالتهای آن برای پیشرفت اجتماعی و فرهنگی است. رویکرد نخست، ریشه در مفهوم »ترجمه تقلیدی«، واردات عقاید غربی به شکلی که هست، و غربگرایی مفرط دارد.

رویکرد دیگر، پرهیز از هرگونه ترجمه، اتکای صرف به خود، و تلاش به پیشرفت از درون است. رویکرد سوم، »ترجمه انتقادی یا اقتباسی« است و باور به گذراندن علم، عقاید و اندیشههای غرب از صافی فرهنگ خودی به منظور انطباق آن با زیستبوم فرهنگی و اجتماعی با در نظر گرفتن شرایط و مختصات خاص آن است. به بیان اخص، مقاله حاضر تلاشی است برای پاسخ به این سوال که آیا راه پیشرفت از غربگرایی و ترجمه/تقلید از الگوهای غربی میگذرد، یا از اتکا به خود و تلاش برای پیشرفت از درون بدون استفاده از ترجمه، یا تلفیقی از این دو، یعنی ترجمه نقادانه و اقتباسی از پیشرفتهای »دیگری« و تلاش متکی بر» خود« و از درون برای پیشرفت.

مقدمه

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، گفتمانی قدرت گرفت که به نکوهش ترجمه محض و تقلید از الگوهای فکری غربی میپرداخت و بر نگاه به درون و اتکا به نفس در تولیدات علمی و فکری تاکید داشت. به باور بانیان این گفتمان، تقلید صرف از اندیشه غربی بدون توجه به زمینهها و شاخصهای تاریخی و هویتیِ دینی و ملی باعث گسست و اضمحلال فرهنگی و هویتی ما میشود و تنها میتواند پیشرفتهای ظاهری به همراه بیاورد. ریشههای این گفتمان را میتوان در باورهای علمای زمان مشروطه یافت که به مقابله با غربگرایی رایج زمان خود میپرداختند؛ ولی در دوران حکومت پهلوی و در واکنش به رویکرد غربگرایانه آن بود که این گفتمان قدرت گرفت.

احمد فردید، جلال آل احمد، علی شریعتی، و بسیاری از علما از جمله آیتالله مطهری و رهبران انقلاب اسلامی، آیتالله خمینی و آیتالله خامنهای، جزو اندیشمندانی هستند که بر پرهیز از غربگرایی و بازگشت به خویش تاکید دارند. تبیین اندیشههای هر یک از آنها در خصوص بازگشت به خود و حفظ هویت دینی و ملی پژوهش و مطالعه مجزایی میطلبد، ولی برای روشنتر شدن مسئله پژوهش، اشاره کوتاه به جوانبی از این اندیشه اصالتطلبانه و بومیگرا میتواند مفید باشد.

آل احمد مبدع ایده غربزدگی نبود، ولی یکی از مهمترین آثار را در این خصوص نوشته است. به گفته آکسورثی 2013 - ، ص. - 60، هدف آل احمد از طرح مفهوم غربزدگی، حمله به غرب یا عقاید غربی نبود بلکه حمله به شیوه غیرنقادانه پذیرش، ترویج و تدریس عقاید غربی در مدارس و دانشگاهها بود که باعث میشد مردم هم از فرهنگ ایرانی خود دور شوند و هم نسخهای نادرست و کجفهمانه از فرهنگ غربی را پیش بگیرند.

خواسته آل احمد این بود که زندگی و فرهنگ ایرانی اصیل باشد، نه تقلیدی و وارداتی. به همین دلیل، بازگشت به هویت واقعی ایرانیان، یعنی تشیع اصیل، عقلانی و غیرخرافی را توصیه میکرد - همان - . عقایدی این چنین را میتوان نزد سایر اندیشمندانی که بالاتر بدان اشاره شد یافت. پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی نقطه اوج این گفتمان بود که در شعار »نه شرقی، نه غربی« تجلی مییافت. نقل قول زیر از امام خمینی روشنگر نگاه او به بحث غربزدگی است:

... تمام چارچوبهای پوسیده و بیمحتوایی را که در طول این پنجاه سال ]حکومت پهلوی[ مردم را به غربزدگی کشانده است خراب میکنیم و حکومتی مبتنی بر عدل و انصاف نسبت به همه اقشار وطن میسازیم و از همه مردم میخواهیم تا بر پایههای اسلامی خویش تکیه زنند و بر غرب و غربزدگان که موجب نابودی فرهنگ آنان شده است پشت پا زنند.

با وجود حاکم شدن گفتمان استقلال، خودباوری و بازگشت به خویش، گفتمان غربگرا به خصوص در حوزه فرهنگ و علوم انسانی همچنان در محیطهایی همچون محیطهای دانشگاهی رواج دارد. بحثهایی در خصوص بومیسازی یا طرح تحول علوم انسانی نشان از آن دارد که وضعیت فرهنگی و علمی از لحاظ غربگرایی هنوز مطلوب بومیگرایان نیست و نیاز به تغییر و دگرگونی دارد.

با توجه به آنچه گفته شد هدف از مقاله حاضر تلاشی فکری و پژوهشی برای پاسخ به این سوالهاست:

- 1 - آیا غربگراییِ محض مانعی در راه پیشرفت است؟

- 2 - آیا ترجمه به غربگرایی محض میانجامد؟

- 3 - آیا تجربههای تاریخی سایر ملتها در مواجهه با »دیگری« ترجمه آن بوده است یا ایستادگی در برابر نفوذ آن، و انتخاب یکی بر دیگری چه تاثیری در روند پیشرفت آن ملت داشته است؟

پیش از پرداختن به این سوالها، مروری تاریخی بر تجربه مواجهه ایرانیان با غرب در عصر قاجار و پیدایش غربگرایی لازم به نظر میرسد.

1.  پیدایش غربگرایی در نتیجه شکستهای نظامی و از دست دادن بخشهایی از ایران در جنگ با روسیه، حاکمان قاجار متوجه کاستیهایی در نظام سیاسی، نظامی و حکومتی خود شدند. این کاستیها و خلاءها به خصوص در مقایسه با پیشرفتهای فنی و صنعتی غرب جلوه بیشتری داشت. این چنین بود که آشنایی ایران با پیشرفتهای صنعتی، اجتماعی و فرهنگی غرب در زمان ناصرالدین شاه قاجار سرآغاز تحولاتی شد که تاثیرات آن تا کنون پایدار مانده است.

از جمله مهمترین رویدادهای این دوره که راه را برای ورود و گسترش اندیشههای غربی باز نمود میتوان به افتتاح دارالفنون، تاسیس چاپخانه، اعزام دانشجویان به اروپا و ترجمه آثار غربی اشاره کرد

همچنین سفرهای ناصرالدین شاه به اروپا باعث شد که او و دستگاه حکومتیاش به فکر اصلاح امور به شکل تقلید از غرب بربیایند، هرچند بازیها و دسیسههای سیاسی مانع از اصلاحات عمیق در ساختار و شیوه حکومت شد.

در خصوص نقش حاکمان قاجار و تجار آن زمان، احمدزاده - 1393 - مینویسد: »در نیمه اول عصر ناصری اغلب ترجمهها با سفارش سیاستمداران و تجار صورت میگرفت که در تلقی آنان، حمایت از ترجمه به مثابه فرایند اقتباس از نوگرایی و الگوبرداری از اروپا به عنوان یک نظام سیاسی اقتصادی و نه یک نظام اندیشهای بود. به بیان دیگر، تلقی حاکمان و تجار قاجار، الگوبرداری از پیشرفتهای علمی و صنعتی غرب بود، نه الگوبرداری از نظام فکری آن. با این حال، بخشی از ترجمههای صورتگرفته این دوره زمینهساز پیشرفتهای فرهنگی و اجتماعی بود.

به گفته احمدزاده - 1393 - ، ایران از طریق ترجمه با کشورهای غرب ارتباط پیدا کرد و با پیشرفتها و تحولات آنها آشنا شد. »مردم ایران به وسیله اخبار، روزنامهها، کتابها و به ویژه ترجمههای خارجی از این تحولات باخبر میشدند، به طوری که ترجمه و نشر کتابهای سودمند به ویژه نوشتههای نویسندگان فرانسوی در آگاهیبخشی مردم ایران در نهضت تنباکو و انقلاب مشروطیت مؤثر واقع شد. رواج ترجمه و تألیف نمایشنامهنویسی در آستانه مشروطیت که عمدتاً از نویسندگان فرانسوی اتخاذ میشد، به جلب حامیان تحول کمک کرد

نهضت ترجمه آثار اروپایی در کنار آثار مثبت، دارای برخی جنبههای منفی بود. برخی از بانیان پروژه اصلاحات اجتماعی که روشنفکران اروپارفته یا آشنا با غرب بودند و زمینههای بروز انقلاب مشروطیت را فراهم آورند، با تصور اینکه دین و سنت موانعی در راه پیشرفت است و راهکار رفع مسائل در پیروی کامل از الگوهای غربی است، به دینزدایی پرداختند و تلاش به پیادهسازی کامل الگوهای غربی کردند. به گفته بروجردی - 1992 - ، برخی از روشنفکران آن زمان تنها راه پیشرفت را در فرآیندی سهمرحلهای میدیدند:

- 1 - جدا شدن از گذشته؛ - 2 - تقلید کامل از غرب؛ و - 3 - پرهیز از هرگونه ابتکار و نوآوری بومی در فرآیند جذب غرب

این پروژه به دلایل مختلفی محتوم به شکست بود. به گفته آشوری - 1388 - ، »ایدههایی که جنبش مشروطیت را پدید آوردند، بومی سرزمین ما نبودند و از دل فرهنگ و اندیشهی بومی »ما« نرسته بودند و با ساختارهای کهن سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، و فرهنگی ما تناسبی نداشتند

احمدزاده نیز به نقل از ناطق، این پروژه را به بیراهه تشبیه میکند: »تلاش ایرانیان برای آشنایی با الگوی تحول بیرونی منجر به تبدیل و تولید حجم قابل توجهی از کتابهای ترجمهای و تألیفی، توسط سیاحان و سفرنامهنویسان و ادیبان و سیاستمداران شد که به »بیراهه عثمانی« تعبیر شده است

یکی از دلایلی که پروژه تجددخواهی را به بیراهه کشاند، فهم نادرست اندیشههای غرب و احتمالاً عدم شناخت عمیق جامعه ایران بود. اغلب سیاستمداران علاقهمند به الگوگیری از غرب، مبانی تحول و پیشرفته جامعه غرب را از طریق سیاحان خارجی و ترجمههای ناقص دیگران شناخته بودند و درک درستی از آن نداشتند. حتی بسیاری از روشنفکران آن دوره نیز اندیشههای غربی را نزد اساتید صاحب نظر یا در مکاتب علمی جهان نیاموخته بودند

البته رفتهرفته آشنایی روشنفکران با غرب بیشتر شد. به گفته احمدزاده، اقدامات برخی از اندیشمندان ایران در کانونهای فکری قفقاز و عثمانی »به عنوان برخی از پیشگامان نوگرایی و ترجمه و انتقال محتوای متون فهم جدید، بنیانهای فلسفی و فکری غرب را میشناختند و ترجمه، اقتباس و تالیف متون را وارد مرحله اقتباس مفاهیم و معانی جدیدی در عرصه تحول در ساختار سیاسی و تربیت ذهنیت سیاسی گروههای نخبگان اجتماعی پرداختند

با این حال، شناخت عمیق از غرب محدود به عده معدودی بود و بیشتر روشنفکران، آشنایی سطحی با غرب داشتند و امکان »ورود به بنیانهای معرفتی و فلسفی آن « را نداشتند. بدین ترتیب، » زمینه غربگرایی در حوزه فکری، سیاسی، اداری و نظامی ... و زمینه کژفهمی از غرب و نارسایی در الگوبرداری از آن« پدیدار شد و »بنیانگذاران نوگرایی در تبیین بنیانهای معرفتی دنیای جدید تلاش جدی صورت ندادند و صرفاً به اقتباس از یک مجموعه از مظاهر تمدن غرب توجه کردند و به جای بررسی بنیانها و رویکردهای اروپا به علوم، »بیشتر به تبلیغ غرب پرداختند

نتیجه کار، مرجعیتسازی اروپا و خودباختگی فکری بود. متجددان آن دوران، میکوشیدند که شباهتهایی میان خود و دیگری، یعنی اروپاییها، پیدا کنند و هنگامی که شباهتی نمییافتند، دست به شباهتسازی میزدهد. »در این تلاشها، هدف همانا همگونسازی خویشتن ایرانی با بیگانه ...]و[ به تصویر کشاندن ابژه بیگانه در آینه گفتمان ایرانی بود

مشخصه این رویکرد، »نگاهی مثبت به تماسهای فرهنگی با دیگر فرهنگها ...] است[ و پیوسته به بیرون از خود و به سوی فرهنگ »دیگری« گرایش دارد. در این تلقی، انسان ایرانی و انسان غربی در یک یگانگی نسبی با هم قرار گرفتند و »بیگانگی« جای خود را به »یگانگی« داد

همانطور که پیشتر گفته شد، در برابر این گفتمان غربگرایی افراطی که قائل به »مرجعیت غرب« بود، گفتمان متقابلی شکل گرفت که قائل به بازگشت به خود و حفظ ارزشها و مولفههای هویتی دینی بود. انقلاب اسلامی را میتوان نقطه اوج و موفقیت این گفتمان محسوب کرد. در بخش نخست مقاله، به سخنان امام خمینی در خصوص غربگرایی اشاره شد. بخش بعد به مرور بیانات حضرت آیتالله خامنهای در خصوص غربگرایی و ترجمه اختصاص دارد.

2.  غربگرایی و ترجمه با وجود پیروزی انقلاب اسلامی و قدرت یافتن گفتمان »بازگشت به خویش«، غربگرایی، به خصوص در محافل دانشگاهی،همچنان رواج دارد به گونهای که آیتالله خامنهای بارها در مورد آن هشدار داده است. 

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید