بخشی از مقاله

چکیده

پایبندی به »اخلاق و بیان مسایل اخلاقی« از موضوعات مهم شاعران زبان فارسی به شمار میآید. این که شاعر یا نویسنده تا چه حد توانسته به این تعهد پایبند باشد همواره مورد توجه بوده است . با توجه به آن که انوری همواره میان دو قطب وجودیش یعنی »گرایش به نیکی« و »گرایش به مادیات« در کشاکش بوده است، ودر ذل حرص و طمع شعر میسرود، عذاب جرجیس و رفتن به جهنم را بهتر از سوال کردن و ایستادن پیش مرد خسیس میداند اما متاسفانه گرایش به مادیات بر جنبه نیکی شعرش چربیده است و هرگز نتوانست از زرق و برق دنیوی و گرایشهای مادی چشم فرو بندد و شعر را در خدمت اخلاقیات به کار گیرد، او در عصر خویش به مقام و منزلت وشهرت نیز دست یافت؛ اما چون مانند سیف فرغانی ، ناصرخسرو و... دردش درد دین وملت نبود نام و آوازهاش همچون حبابی در گذر زمان از بین رفت؛ زیرا به مسئولیت خطیرش در قبال جامعه عمل نکرد. این مقاله برآن ا ست که تقابل اخلاق و هنر را در اشعار انوری مورد بررسی و تبیین قرار دهد.

مقدمه

انوری در زمانی پا به عرصه شعر و شاعری گذاشت که محیط شعر و ادب آلوده شده بود و فضای حاکم بر ادبیات فارسی »فضایی سیاه« بود؛ به طوری که اکثر شاعران کمرخدمت به مدح حاکمان و امیران و بزرگان غزنوی و سلجوقی بسته بودند. دربار آنها برای شاعران باز بود وخوان نعمت خویش را برای ادیبان گسترده بودند، ناگفته نماند که این امر به خاطر ادب دوستیشان نبود، بلکه به خاطر ماندگار بودن نام و آوازهشان بود که ازطریق شاعران و ادیبان میسر میشد. و هر قدر صله و انعام افزوده میشد شاعران درباری بر اغراق گویی و چاپلوسی خود می افزودند. انوری اهل علم و دانش بود، ودر عصری که همه عارفان، متشرعان و ادیبان بر فلسفه میتاختند او خلاف جریان آب شنا کرد و طرفداری خود را از فلسفه و حکمت نشان داد، در اشعارش ازاصطلاحات فلسفی فراوان استفاده کرده و چند جا طرفداری خود را از بو علی سینا بیان کرده است:

دیده جان بوعلی سینا  //  بود از نور معرفت بینا

او شاعری بود که برای کسب ظواهر زودگذر دنیوی به مدح پرداخت و ذوق و قریحه شعری گرانبهای خود را صرف مدیحه گویی شاهان و امیران ظالم کرد. حجم زیادی از دیوانش بخصوص قصایدش را مدحیات تشکیل میدهند، با وجودی که از این راه به مال و ثروت فراوانی دست یافت ولی درونش پر غوغا بود و از وضعیت خود ناخرسند، و هر فرصتی که پیش میآمد قلم را بر ضد شعر به کار میبرد :

عادت طرح شعر آوردند  //  قومی از حرص و بخل گنده خویش

تاج حکمت همی نهند آنگاه  //  برخرافات ژاژ زنده خویش..

شکر کن کین زمانش می بینی  //  خواجه دیگران و بنده خویش

او خود را »مفلس کیمیاگر« نامیده است. » انوری خود میدانسته کیمیاگر ماهری است اما نمی دانسته چرا در عین کیمیاگری مفلس است، اما با مقایسه او با مولوی، حافط، سنایی خیام و سعدی به آسانی میتوان دریافت که این افلاس او نتیجه " نیت " اوبودهاست.

نیت انوری در مقایسه با شاعران آزادهای چون خیام، مولوی، حافظ و...بسیار خرد وحقیر بوده وجز رضایت حکام و کسب مال به چیز دیگری نمی اندیشیدهاست . ناگفته نماند که انوری در قصیده »برخراسان اگر بگذری « و در بعضی از قطعات و غزلیاتش که مسائل اجتماعی و درد مردم را منعکس کردهاست خوب از عهده تعهدش برآمده ، در این نوع اشعار با حکیمی دانا وآگاه به درد جامعه روبرو هستیم که در میان مردم زیسته وبه دور از دربار و درباریان با جسارت وشجاعت تمام به انتقاد از آنها پرداختهاست و قلم را درخدمت انسانیت به کار برده و داد مردم را از آنها ستانده؛ اما این نوع اشعار در دیوانش کمیاب است . پس او آگاهانه آه و ناله سر می دهد و به شعر میتازد، چون او را از منزلت انسانی و آزاد اندیشی دور کردهاست .

به نظر میرسد که منظور انوری همان اشعار مدحی است که به خاطر حرص و طمع و برطرف کردن حوایج ناچیز نفسانی گوهر گرانبهای هنر را در پای خوکان ریخته است. او خود اعتراف میکند که تا قصیدهای رابیاراید خداوند می داند که این جان چقدر در رنج و عذاب است وصد بار به عقده در می شود تا از عهده یک سخن برآید . اما با این اوصاف او خودرا به زحمت میاندازد ودر دربار حاضر می شود وحتی به مدح دون پایه ترین افراد میپردازد.

با توجه به مطالعه دیوان انوری میتوان گفت که او دارای دوشخصیت بودهاست، شخصیتی که برای کمترین خواسته مثل جو ، کاه ،پوستین و... حاضر است که به تملق و چاپلوسی بپردازد، مقابل این شخصیتی است آگاه به علوم زمانه و حکیمی است که به میدان مبارزه با جهل ونادانی می پردازد . به قول شفیعی کدکنی »: انوری همواره میان "زهد وحرص " ، "خردگرایی وخرد ستیزی " و "مفاخره به شعر و نفرت از شعر"در نوسان است. و تناقض مرکزی وجود او را این نکات تشکیل میدهد 

گفتگوی او باکناس نشان دهنده نارضایتی درونیش از مدح و تملق است آن گاه که می گوید :

بایکی مردک کناس همی گفتم دی  //  چندانکه ز غبن تودلم چون خستست
صنعت و حرفت ما هر دو تو می دانی چیست  //  آن چه را تیز رو این زچه روی آهستست
کارفرمای ما دهد رونق کار من وتو  //  داند آن کس که دمی با من و تو بنشست

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید