بخشی از مقاله

چکیده

از زمانی که پیامبر اکرم - ص - یثرب را به مدینهالنبی تبدیل و این شهر مقام پایتختی اسلام را به عهده گرفت، زمینهی شکلگیری تمدن اسلامی فراهم آمد. پس از رحلت پیامبر اعظم - ص - خلفای راشدین بیشترین تلاششان در جهت ادامهی سنت نبوی بود، گرچه در زمان خلیفه دوم کشورگشاییهایی نیز صورت گرفت. اما امویان به جهانگیری پرداختند، تا این که به همت عنصر ایرانی سرنگون و دوران خلافت عباسی از اوایل قرن دوم شروع شد.

عباسیان از یک سو به منظور جلال و جبروت بخشیدن بر خلافت خود در رقابت با امپراتوری بیزانس و از دیگر سو در جهت مقابله با ادیان یهودی و عیسوی و آیینهای غیر آسمانی ناچار بودند اسلام را مزین به قدرت استدلال در جهت اثبات حقانیت خود کنند. عباسیان که خود فاقد سوابق سیاسی، علمی و فلسفی بودند، برای تقویت بنیان اسلام، متوسل به دانشمندان ایرانی شدند. ابومسلم با قدرت نظامی آنان را بر سریر خلافت نشاند، برمکیان دستگاه دیوانی خلافت را پیریزی کردند و عبداله بن مقفع نخستین دانشمند ایرانی در دربار منصور بود که با ترجمهی »منطق ارسطویی« باب فلسفه را به سوی دنیای اسلام گشود. همو بود که شیوه ی حکومت داری را از میراث ساسانی در ساختار خلافت دخیل کرد.

گرچه منصور پس از قتل مقفع، با دعوت از بختیشوع پزشک دانشگاه جندی شاپور نهضت تمدنسازی اسلامی را آغاز کرد، اما از دوره هارون الرشید نهضت ترجمهی متون علمی -فلسفی و تأسیس بیت الحکمه اغاز شد. در این دوره الگوی پیشرفت تمدن اسلامی به یک الگوی جهانی تبدیل شد. در زمان مأمون که تربیت ایرانی داشت نیز جریان الگوسازی تمدن اسلامی ادامه یافت. از دوره متوکل به دلیل ورود عنصر ترک به دربار و تعارض میان سه عنصر ایرانی - عربی و ترک از یک سو و از دیگر سو به دلیل غلبه علمای متعصب اهل حدیث، باب تعقل و تفلسف مسدود و ابواب تعبد دینی و تکبر عربی گشوده شد و الگوی پیشرفت تمدن اسلامی به خاموشی گرایید.

در دنیای عرب حتی یک ابوعلی سینا و یک خوارزمی ظهور نکرد. تشکیل حکومتهای محلی ایرانی توسط طاهریان و به ویژه صفاریان و سامانیان از یک سو کشور ما را از سلطهی عنصر عرب رها کردند و از سوی دیگر گشایش فضای آزاد اندیشهورزی موجب احیاء علم و فلسفه در ایران عصر سامانیان شد. از این پس الگوی پیشرفت تمدن اسلامی تحت سلطهی عنصر عرب جای خود را به دوران الگوسازی تمدن ایرانی اسلامی داد و این همان تمدنی است که اروپا را از خواب بیدار کرد تا آنجا که پل والری شرقشناس مشهور فرانسوی میگوید : غرب، شرق را با زرتشت و اسلام را با ایران شناخت.

مقدمه

با تأسیس »مدینه النبی« بنیاد تمدن اسلامی پیریزی شد. پس از رحلت پیامبر اکرم - ص - ، خلفای راشدین موظف بودند تا زمینههای استحکام و گسترش قرآن و سنت نبوی را فراهم آورند. لیکن متأسفانه از دوره خلیفه دومحسّ جهانگشایی از یک سو و جنگهای درون سازمانی کهغالباً ناشی از بحران جانشینی بود، از دیگرسو، خلفا نخستین را از حوزه ی مسئولیت خود دور کرد. خلفای اموی که اصل وراثت را در جانشینی جایگزین اصل لیاقت و بیعت کردند، از اصلیترین رکن حکومت در اسلام دور افتادند.

امویان در سیاست و حکومت متأثر از میراث ایران باستان و تمدن بیزانسی شدند و باتکبّر و تفرعونی که برای عنصر عرب و تحقیر و تحمیلی که علیه غیر عرب قائل بودند و ادعا داشتند که تنها عرب قادر به فهم و درک اسلام است، سیاست جهانگیری را در پیش گرفتند. این اشتباه بزرگی بود، زیرا هر قدر اسلام از موطن خود دور میافتاد، تحت تأثیر فرهنگ و هویتهای محلی، دستخوش تحول ماهیت میشد. بعدها این عناصر دورافتاده از مرکز خلافت اسلامی کهغالباً به بیابانگردی معیشت میکردند،

با ورود به دستگاه خلافت عباسی و امارت سامانی منشأ اثرات ویران کننده ی تمدن اسلامی شدند . خلافت اموی به همت عنصر ایرانی، ابومسلم خراسانی، منقرض و خلافت عباسی جایگزین او شد. عرب چون از فنون ملک داری و اصول اداری و قواعد حکومتی چیزی نمیدانست، این دانشمندان ایرانی بودند از جمله عبداالله بن مفقع که مسلمانان را ابتدا با منطق ارسطویی آشنا کرد و رسم ملک داری را به آنان آموخت و برمکیان نیز امور دیوانی را به دست گرفته و بنیاد تمدن اسلامی شکل گرفت.

هارون الرشید نهضت ترجمه متون علمی - فلسفی را از مراکزی که سابقه تمدنی داشتند جمعآوری و آنها را به عربی ترجمه کرد و ابتدا دانشمندان دانشگاه جندی شاپور و سپس متفکران سریانی، هندی، یهودی را در محلی به نام »بیت الحکمه« گردآوری کرد تا متون ترجمهشده را تفسیر و تحشیه کنند. به دین ترتیب الگوی پیشرفت تمدن اسلامی شکل گرفت. از دوره متوکل بحث و مجادله بر سر مسائل فلسفی و علوم عقلی ممنوع شد. دانشمندان و فلاسفه ای که در بغداد تحت سلطه فقهای اهل حدیث به تنگ آمده بودند برای دوری از مرکز خلافت به خراسان رفتند.

حکومتهای مستقل ایرانی در خراسان و سیستان و ماوراءالنهر تشکیل و از این زمان الگوی تمدن ایرانی- اسلامی شکل گرفت و به الگوی بیرقیب در سطح جهان تبدیل شد، به خصوص در عصر سامانیان تمدن ایرانی - اسلامی به اوج شکوه و عظمت خود رسید، اما هرج و مرج درون دستگاه سامانی زمینه را برای به قدرت رسیدن غلامان ترک فراهم آورد و به زودی غلامان صاحبان قدرت را بر کنار و خود سلسله ی مستقلی به نام غزنوی تشکیل دادند. سلطان محمود به عنوان عنصر بیگانه ، فاقد مشروعیت برای اعمال قدرت بود.

بنابراین برتری خلیفه را پذیرفت و به سلطانیمتعصّب و پولپرست تبدیل شد. به فرمان خلیفه هر نوع مباحث علمی و مناظرات فلسفی را ممنوع کرد بسیاری از منابع علمی سوزانده شدعلماءِ. و فلاسفه تحت تعقیب قرار گرفتند. در دوره سلجوقیان همان رویه ی گذشته عصر غزنوی با شدت بیشتر ادامه پیدا کرد و تعارضات فکری-ساختاری در دوره ملکشاه به اوج خود رسید. این تعارضات موجب قتل خواجه نظامالملک شد. غلامان خواجه به تلافی ملکشاه را که در سفر بغداد بود ترور کردند. سپس غلامان فدایی ملکشاه، خلیفه را کشتند. به این ترتیب عوامل اصلی تعارض ساختاری از میان رفتند.

اما مقاله با توجه به عنوانش به دنبال پاسخ به این سؤال است که الگوی تمدن اسلامی- ایرانی چگونه و تحت چه شرایطی شکل گرفت و چرا و چگونه این تمدن که در سطح جهانی بیرقیب بود در نتیجه ی تعارضات درون سازمانی و بدون دخالت خارجی متلاشی شدبابو تعقّل و تفلسف مسدود و درهای تعصّب و تعبّد و تقلید گشوده شد و نقل بر عقل پیشی گرفت و جهان اسلام که خود الگوساز تمدن بود چگونه به سکون و سکوت کشیده شد و اروپای غربی با بهرهگیری از تمدن ایرانی- اسلامی، خود به یک الگوی جهانگیر و جهانستان تبدیل گردید.

»ارنست رونان - 1 - «معتقد است که تمدن اسلامی زمانی دچار انسداد فکری و علمی شد که ارتباط خود را با میراث علم و فلسفه یونانی قطع کرد. همچنین »پل والری - 2 - « مدعی است که غرب، شرق را با زرتشت و اسلام را با ایران شناخت. اگر این دو نظر را به عنوان مفروض این مقاله در نظر بگیریم، مقاله در پی پاسخ به چند سؤال زیر بر خواهد آمد:

-1چگونه تمدن اسلامی از قرن دوم تا قرن پنجم بهمّت عناصر ایرانی به اوج شکوفایی خود رسید و به صورت الگوی پیشرفت علمی- فلسفی در سطح جهانی مطرح شد، به طوری که دانشمندان اروپایی که قصد گذار از قرون وسطی به حوزه ی تمدن رنسانسی را داشتند، از الگوی پیشرفت تمدنی اسلامی بهرهمند شدند.

-2 چگونه تعارضات فکری- ساختاری موجبات افول تمدن اسلامی و انسداد باب خردگرایی و تقدم نقل بر عقل شده و اهل حدیث بر اهل آراء غلبه پیدا کرد. یا تکیه ی عنصر ترک بر اریکه ی قدرت در ایران به دلیل فقدان عنصر مشروعیت بخش،عصبیّت دینی را مبنای مشروعیت خود قرار داد. غلبهی عصبیّت باب استدلال را مسدود کرد. همپوشانی مرجعیت دینی و سیاسی فرهنگتعقّلستیزی را در فضای فکری ما حاکم کرد.

-3 چگونه اندیشه ی سیاسی ایرانشهری به عنوان میراث عصر ساسانی به همت حکومت های شرقی ایرانی ابتدا باعث احیاء فرهنگ و تمدن ایران باستانی شد و سپس با در هم آمیختن با تمدن اسلامی،اولاً ساختار سیاسی جدیدی با نام سلطنت را برقرار کردهثانیاً از ترکیب این دو، الگو پیشرفت پایدار را پدید آورد که طی قرنهای دوم تا پنجم به الگوی پیشرفت علمی - فلسفی بیبدیلی تبدیل شد. البته از دوره متوکل 742 - - 232 که اهل حدیث بر حوزه ی خلافت حاکم شد وباب تعقّل و تفلسف مسدود گردید، تمدن اسلامی رو به انحطاط گذاشت، ولی به همت صفاریان و به ویژه آلبویه و سامانی، تمدن ایران اسلامی به اوج شکوفایی خود رسید. 

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید