بخشی از مقاله
چکیده
امروزه با توجه به نیاز سازمانها به مدیریت پروژه، سعی و تلاش آنان در شناخت هر چه بیشتر این دانش و ارتقاء سطح فرهنگ سازمانی در خصوص به کار گیری مدیریت پروژه، یک امر ضروری برای سازمانها میباشد. در همین ارتباط طی سالهای اخیر تلاش گستردهای جهت ارزیابی و ارتقاء میزان بلوغ مدیریت پروژه در سازمانها صورت پذیرفته است. در این مقاله سعی شده است ویژگیهای کلی و ابعاد نقش مدیراجرایی در عرصه مدیریت پروژه که طی سالیان اخیر بارها مورد بحث قرار گرفته و امروزه دوباره در جامعه مدیریت پروژه جلب توجه کرده است مورد بررسی قرار گیرد. بنظر میآید که تعداد کمی تعریف مورد وثوقی از نقش مدیر اجرایی در پروژه وجود داشته.
اما این باور وجود دارد که مدیران اجرایی اطلاعات بهتری در اختیار دارند و میتوانند تفاوت عمدهای در استفاده سازمان از پروژه به عنوان بهترین رویکرد ممکن در تحقق کار بوجود آورند تا پروژههای خود را با راهبردهای تجاری هماهنگ سازند. در این پژوهش جامعه آماری، صاحب نظران حوزه مدیریت پروژه میباشد که در حدود 400 نفر میباشند. حجم نمونه بر اساس جدول مورگان 196 تن برآورد گردید. نمونه بصورت تصادفی ساده انتخاب گردیدند. برای انجام پژوهش از پرسشنامه محقق ساخته در قالب طیف لیکرت 5 درجهای استفاده گردید. که در اجرای آزمایشی بر روی 30 تن از صاحب نظران حوزه مدیریت پروژه پایایی 0.93 برآورد گردید.و برای تجزیه و تحلیل دادهها از آزمون همبستگی پیرسون و رگرسیون خطی استفاده خواهد شد. بنابر این پژوهش بدنبال این سوال است که نقش مدیریت اجرایی به منظور بهبود مدیریت پروژه چیست و عناصر آن کدام است و چه رابطهای بین عناصر مدل برقرار می باشد مقدمه سازمان ها برای بقا و پیشبرد اهداف خود در دنیای پیچیده و پر رقابت کنونی دیگر نمی توانند به شیوههای سنتی اتکا نمایند.
سازمانها در این شرایط در حال تغییر ناگزیر از بکارگیری پروژههای مناسب هستند تا بتوانند از این طریق جایگاه خود را حفظ کنند و به فعالیتهای خود تداوم بخشند . اما نکته مهم این است که باید با انتخاب و استفاده از مدل های مناسب فرآیندهای مدیریت پروژه را به صورت کارا و اثربخش به انجام رساند. به عبارت دیگر، باید یک مدل مناسب انتخاب نمود تا بتوان پروژه را با موفقیت به پایان رساند. از این رو توسعه دانش مدیریت پروژه در سازمانها گامیمهم و ارزنده در توسعه توانمندی آنها برای توفیق در عرصه بازار رقابتی میباشد . در چنین شرایطی ضرورت استفاده از ابزارهای مدیریت پروژه بیشتر میشود تا افراد بتوانند در محیطی آزاد با تمام وجود، مسئولانه تلاش کنند و مدیران پروژهها قادر باشند پروژههای ملی را با زمان و هزینه ای قابل قبول و مناسب به سرانجام برسانند.
سازمانها در تلاش برای پیمودن مسیر توسعه صنعتی شرایط رقابتی تری را تجربه خواهند نمود. با توجه به موارد فوق توجه به وضعیت سازمانها از منظر میزان بلوغ امری ضروری و اجتناب ناپذیر میباشد.بوجود آمدن استانداردهای مدیریت پروژه از اواسط دهه 1980 را میتوان نقطه عطفی در دانش مدیریت پروژه دانست. این استانداردها تلاش میکنند تا موفقیت پروژهها را بیشتر کنند. اما هیچ استانداردی بدون بهبود زنده نیست و استانداردهای مدیریت پروژه نیز از این قاعده مستثنی نیستند. دستاندرکاران مدیریت پروژه همواره در تلاش هستند تا استانداردهای بهتری ارائه کنند. بیان مسئله اصل رقابت وتلاش برای برتری، سبب ظهور پدیدههاینو در همه بخشهای تجارت وصنعت شده، و نیازبه تغییر و نوآوری را برهمگان مشخص کرده است،رقابت سبب بهادادن بیشتر به ایدهها و طرحهاینو شده است. برای بقا در بین رقیبان باید سریعتر، ارزانتر و بهتر بود. برآوردن نیازهای تجارت وصنعت مدرن درجهان پرشتاب امروز، نیاز به تمرکز بر اولویتها ، استفاده ازروشهای بهتر مدیریت دارد. برای رقابت دراین محیط بایدکاربیشتری را با منابع و زمان کمتربه نتیجه رساند.
حال این چنین نوگرایی سبب تعریف کارهایی جدید میشود، کارهایی که تا به حال انجام نشده است درهمان باراول باید به درستی انجام شوند، لذا نیازاست تا شما به ابزارهای جدید مدیریتی برای رویارویی با این قبیل کارها مجهزشوید. پیروزی درپروژه بستگی به برقراری تعادل مناسبی بین سه عامل مهم؛ زمان انجامکار، منابع مورداستفاده ونتایجکار در راستای ارائهی سطح مناسبی ازخدمت به مشتری دارد. پروژه درخدمت رضایتمندی مشتری است، بنابر این سه مورد فوق بیانگرسه عامل اساسی زمان ،کیفیت وهزینه هستند که بین آنها تعادلی برقراراست به عبارتی هرگاه درمقداریکی تغییری ایجادشود، بقیه نیز تغییر میکنند. البته ناگفته نماند نسبت بین این سه عامل خطی نیست، گاهی ممکن است که برای کاهش نصف زمان اجرا تا چهار برابر هزینهی استفاده از منابع را بالا برد.تصمیمگیران، حامیان وصاحبان پروژه پیش ازآغاز فاز برنامهریزی پروژه، باید فارغ از اندازه پروژه آن را با سه ویژگی فوق ارتباط داده و در نهایت روشهای مدیریت پروژه تنها روی این سه ویژگی عمل میکنند و سعی درکنترل این سه مورد دارند.
بدیهی است مهمترین مسئله درشروع هرپروژه، صرف نظر از نوع و وسعت کاری آن، داشتن یک استراتژی صحیح، کارآمد و عملی برای پیشبرد هرچه سریعتر، صحیحتر و مقرونبصرفهتر پروژه بوده ومهمترین عامل برای نیل به این هدف دسترسی آسان وسریع به اطلاعات صحیح میباشد.بیشک یک مدیرکه مدیریت را توانایی اتخاذ تصمیمهایی سریع و صحیح میدانید به لزوم داشتن ابزاری کارآمد و قوی برای دسترسی به اطلاعات جامع وکاربردی پیبرده. ابزاری که با راهکاری ساده، دسترسی آسان به کلیه اطلاعات محدودهکاری پروژه را در هر زمان دلخواه امکانپذیر نماید. این ابزارها میبایستی دارای قابلیتهای ذیل باشد: -1 دربرگرفتن کل محدودهیکاری پروژه. -2 دارابودن اطلاعات جامع وکامل پروژه. -3 دستهبندی کلی وجزئی اطلاعات پروژه بنا به نیاز و محدودهیکاری شرکت. -4 دارابودن قابلیت ارائه انواع گزارشهایکاری بنا به نیازکاری. -5 آسان بودن کارکرد. مسئله اساسی در این پژوهش این است که نقش مدیریت اجرایی به منظور بهبود مدیریت پروژه چیست و عناصر آن کدام است و چه رابطهای بین عناصر مدل برقرار میباشد و میزان تأثیر هر یک از عناصرنقش مدیریت اجرایی بر مدیریت پروژه به چه میزان است.؟ اهمیت موضوع نقشهایی که مدیریت اجرایی در مبحث پروژه باید داشته باشند، تفاوت متمایزی در نقش مدیران پروژه دیده میشود.
درحالیکه نقش مدیر اجرایی ممکن است در سازمانهای مختلف متفاوت باشد، هنوز مسئولیت حفاظت از منافع سازمان با تعامل درست با مدیران پروژه برعهده آنها است. انتخاب و پشتیبانی از پروژههایی که بعنوان ارکان اصلی موفقیت سازمان هستند، ممکن است وظیفه اصلی باشد، اما مدیر اجرایی میتواند با هدایت مدیر پروژه بسوی موفقیت، موفق باشد. تمایز اصلی بین دو نقش، مدیر اجرایی و مدیر پروژه، مبحث تمرکز است. مدیران اجرایی مسئول تحقق اهداف کلی تجاری و استراتژیک سازمان بوده و مدیر پروژه مسئول تحقق اهداف پروژه است. مدیریت اجرایی باید یک نگرش دقیق از سازمان و یک نگرش عام از هر پروژه داشته باشد تا از همسویی اهداف اطمینان حاصل کند. مدیران پروژه، باید نگرشی دقیق از پروژه داشته باشند تا از همگرائی اهدافاش مطمئن شوند.
هنگامی که هر مدیر درک کافی داشته و در نقشاش شایستگی دارد، سازمان بهترین نتایج را دریافت میکند. مدیریت دوگانه پروژهها نفعی ندارد، اما نظارت و پرسشگری مدیریت اجرایی میزانی پیشرفت پروژه بسوی اهداف را میسنجد. ▪ ابعاد نقش مدیران اجرایی در مدیریت پروژه اهداف استراتژیک برای سازمان مدیریت اجرایی اهداف استراتژیک را برای سازمان وضع کرده و از سازمان برای رسیدن به آن اهداف استفاده میکند. نیازمندیهای اهداف استراتژیک، باید به پروژهها تسری یافته و مدیران اجرائی باید مطمئن شوند که پروژهها همخوانی با اهداف دارند. هر تغییری در اهداف استراتژیک ممکن است دلیلی برای تغییر در پروژهها شود مانند خاتمه، اصلاح، یا ادامه پروژه با اهداف پروژه متفاوت.