بخشی از مقاله
چکیده
پرسش از رابطه دین و اخلاق و امکان اخلاق بدون دین همواره مورد توجه اندیشمندان در این عرصه فلسفه دین و اخلاق بوده و هست. علامه طباطبایی نظریه بدیعی در باب اعتباریات عرضه داشته اند که آثار و نتایج ارزنده ای در حوزه های مختلف از جمله معرفت شناسی و هستی شناسی و اخلاق و دین شناسی و... بر آن مترتب است.
در این مقاله به روش توصیفی و تحلیل منطقی این نظریه با تاکید بر دو اثر اصول فلسفه و روش رئالیسم و رساله الولایه به اجمال بررسی شده است و تمایز مبنایی اخلاق دینی و اخلاق سکولار به عنوان یکی از نتایج این نظریه مورد بررسی قرار گرفته است. اخلاق دینی، نظامی اعتباری است که بر اساس آموزه های وحیانی متکی بر حقیقت باطنی دین است اما اخلاق سکولار نظامی ×اعتباری است که از این تکیه گاه متقن بی بهره است.
طرح مسئله
در مغرب زمین از آغاز رنسانس تا کنون همواره پرسش از رابطه دین و اخلاق مورد توجه و تامل اندیشمندان بوده و هست.
در تاریخ اندیشه اسلامی نیز شرعی یا عقلی بودن حسن و قبح از اولین نقاط افتراق کهن ترین فرق اسلامی یعنی اشاعره و معتزله بود.
آیا انسان در حوزه اخلاق از وحی بی نیاز است و می تواند اخلاقی سکولار داشته باشد یا بدون آموزه های انبیای الهی دست یابی به اخلاق ممکن نیست؟
علامه طباطبایی در رساله الولایه بر اساس نظریه اعتباریات خود تحلیلی خاص از معارف و احکام دین و از جمله دستورات اخلاقی دین عرضه می دارد که یکی از نتایج آن تفاوتی مبنایی بین اخلاق دینی و اخلاق سکولار است. بر اساس این نظریه گزاره های اعتباری در اخلاق سکولار لزوما بر حقیقت مبتنی نیست و لذا قابل اعتماد نمی باشد.
این مقاله تلاش می کند با تبیین نظریه اعتباریات علامه طباطبایی بر اساس رساله الولایه به تمایز اخلاق دینی از اخلاق های خودساخته بشری به عنوان یکی از نتایج این نظریه در حوزه اخلاق بپردازد. هرچند صاحب نظران به نظریه اعتباریات علامه بسیار پرداخته اند اما اولا در تحلیل نظر علامه به تفاوت های رساله الولایه با سایر آثار ایشان کمتر توجه کرده اند و ثانیا به تحلیل نتایج نظریه اعتباریات در تبیین تفاوت اخلاق دینی و اخلاق سکولار نپرداخته اند.
تاریخچه بحث
نظریه اعتباریات علامه طباطبایی هرچند ریشه در آموزه های استاد ایشان، محقق اصفهانی دارد اما پرداختن تفصیلی به اعتباریات و تامل در نتایج این نظریه در حوزه های مختلف هستی شناسی، معرفت شناسی، انسان شناسی، اخلاق، علوم اجتماعی و غیره بی شک از ابتکارات بسیار ارزشمند علامه طباطبایی است و تلاش اندیشوران برای فهم و تحلیل این نظریه و مبانی و پیامدها و آثار مترتب بر آن در حوزه های مختلف بایسته است.
استاد مطهری در پاورقی های اصول فلسفه می گوید تفکیک ادراکات حقیقی از اعتباری مبحث فلسفی نو و بی سابقه ای است که برای اولین بار توسط علامه طباطبایی طرح شده است.
شهید مطهری در نقدی بر مارکسیسم اذعان می دارد که هنگام تالیف پاورقی های اصول فلسفه توجه نداشتم که تحلیل علامه از خوب و بد شبیه تحلیل راسل1 است. راسل در تاریخ فلسفه پس از توضیح رأی افلاطون درباره اینکه خیر حقیقتی مستقل از انسان و قابل کشف با عقل نظری است به نقد افلاطون می پردازد و تحلیل خود از خوب و بد را ارائه می کند. وی معتقد است این مفاهیم بیانگر رابطه میان شخص اندیشنده و شیء مورد نظر است. اگر رابطه دوست داشتن باشد خوب است و اگر رابطه نفرت داشتن باشد بد است
سروش بر آنست که قبل از علامه، جورج مور2 انگلیسی و هیوم3 به تفکیک اندیشه های حقیقی و اعتباری پرداخته اند.لاریجانی معتقد است سخنان این متفکران ربطی به اعتباریات در این اصطلاح خاص ندارد
لاریجانی نظر علامه را به رأی جان سرل 4 درباره حقایق نهادی شبیه می کند . سرل معتقد است حقایق عالم منحصر در مادیات و یا حتی مجردات نیست بلکه اموری داریم که با وجود واقعی بودن در قالب وجودات معمولی نمی گنجند که بدانها حقایق نهادی می گوید . مانند ازدواج کردن، وعده دادن، پول، و یا حتی افعال گفتاری. از نظر سرل برای مضون این نهادها مجموعه قواعدی است که برخی چیزها را امری خاص به شمار می آورند مثلا انشای مضمونی خاص با قصدی خاص را وعده محسوب می کنند
این سخن سرل بسیار شبیه به سخن علامه درباره اعتبار ریاست یا مالکیت و .. است. اموری که در ظرف وهم پدید می آیند اما در عالم واقع منشأ اثر هستند.
کاربرد های واژه اعتبار
-1 کاربرد اعتبار در وصف مفهوم . در این کاربرد مفهوم حقیقی مفهوم ماهوی است که می تواند در ذهن یا خارج تحقق داشته باشد مثل مفهوم انسان. درمقابل، مفهوم اعتباری مفهومی است که مصادیقش چنین نیستند یعنی یا مصادیق آن به گونه ای هستند که نمی توانند در خارج تحقق داشته باشند مثل مفهوم عدم و یا مصادیق آن نمی توانند در ذهن تحقق داشه باشند مثل مفهوم وجود یا وجوب .
-2 کاربرد اعتبار در برابر اصیل.در این معنا اصالت یعنی منشأ آثار بودن و اعتبار یعنی عدم منشأیت آثار. این معنا در بحث اصالت وجود یا ماهیت کاربرد دارد.
-3 کاربرد اعتبار برای موجوداتی که وجود منحاز و مستقل ندارند مانند مقوله اضافه در برابر موجودات حقیقی که وجود منحاز و مستقل دارند مانند جوهر.
-4 کاربرد اعتبار برای مفاهیمی که فقط در ظرف عمل تحقق می یابند.
مراد علامه از اعتبار در نظریه اعتباریات معنای چهارم است
حسن و قبح اعتباری
گزاره های اخلاقی گزاره هایی است که محمولشان حسن و قبح باشد. مثلا » صداقت خوب است.«،»خیانت بد است. « برای تبیین جایگاه اخلاق نزد علامه باید ابتدا به تحلیل علامه از حسن و قبح بپردازیم. علامه در آثار خود با دو رویکرد معرفت شناختی و هستی شناختی به تحلیل حسن و قبح پرداخته اند.
ایشان با رویکرد معرفت شناختی در اصول فلسفه حسن و قبح را در دو مرتبه تحلیل کرده است: حسن و قبح به عنوان اعتبارات قبل از اجتماع و حسن و قبح به عنوان اعتبارات بعد از اجتماع. اما در رساله الولایه با رویکردی هستی شناختی به تحلیل نظام اعتباری دین پرداخته اند که از دل آن اعتباری بودن اخلاق دینی قابل استنباط است.
تحلیل حسن و قبح اعتباری با رویکرد معرفت شناختی
علامه در اصول فلسفه با رویکردی معرفت شناختی ادراکات آدمی را به ادراکات حقیقی و اعتباری تقسیم می کنند. ادراکات حقیقی دارای مطابَقی در عالم واقع هستند اما ادارکات اعتباری مطابَقشان در ظرف وهم قرار دارد. وقتی انسان چیزی را اعتبار می کند حد واقعی چیزی را به چیز دیگر می دهد. مثلا در عالم واقع نسبت ضرورت وجود دارد اما اگر انسان حد ضرورت را به چیز دیگری بدهد که در عالم واقع دارای ضرورت نیستاین، ضرورت را اعتبار کرده است.
مطابَق این ضرورت در وهم این انسان است و واقعیتی در خارج ندارد. و لذا این ضرورت فقط تا هنگامی بر قرار است که این اعتبار پابرجا باشد. به موازات روابط پیچیده ای که بین موجودات واقعی در عالم خارج وجود دارد و گزاره های بیشماری که از این واقعیات خبر می دهند، نسبت های پیچیده ای نیز بین ادراکات اعتباری شکل می گیرد و نظام گسترده ای را ایجاد می کند. اما چه ضرورتی برای ساختن این ادراکات اعتباری وجود دارد؟
علامه در اصول فلسفه به واکاوی نخستین اعتباراتی که در واهمه بشر شکل گرفته می پردازد و چگونگی شکل گرفتن آنها را توضیح می دهد:
- همه موجودات در دایره هستی خود در حال فعالیت هستند.
- فعالیت هر موجودی ملائم طبع خودش یعنی به سود خود و بقای خودش می باشد.
- این فعالیت به واسطه حرکتی است که متناسب با ذات هر موجود می باشد و او را به کمال وی می رساند.