بخشی از مقاله

چکیده

تخلّص در غزل به معناي ذکر نام شعري شاعر است، که اغلب در پایان غزل ذکر میشود. جلالالد ین محمد بلخی، عارف بزرگ قرن هفتم و از بزرگترین سخنوران ادب فارسی است، که از بزرگان ادب و هنر جهان نیز به شمار میرود. غزلهاي وي سرشار از تازگی و بدعت است، چنانکه در تمام ابعاد لفظی و معنوي و هنري غزلهاي او نوآوري دیده میشود. غزلهاي مولوي در ذکر تخلّص نیز بسیار ابتکاري و بینظیر میباشد. بررسیهایی که تا کنون دربارهء تخلّص مولوينجاما شده، به پژوهش پیرامون تخلّص خاموش و عوامل و دلایل معنایی آن محدود میشود، اما دربارهء اصول و ساختار کلی تخلّص مولوي و هنرنماییهاي وي در این زمینه تحقیقی انجام نشده است. در این تحقیق به روش کتابخانهاي، با توصیف و تحلیل، تخلّصهاي مولوي، گستردگی دامنهءتخلّصهاي وي از نظر زبانی و معنایی و زیبایی-شناسی بررسی میشود، تا نوآوريها و بدعتهاي - هنجارشکنیها و آشناییزداییهايمولوي - در به کارگیري تخلّص معلوم گردد. بررسی غزلیات شمس نشان میدهد مولانا علاوه بر تخلص،تخلٌص"گونه"هایی داشته، که در غزلهاي عدمتد به کار رفته است.

مقدمه

تخلّص در عرف عام آن است که شاعر نام یا لقب خود را که بدان شهرت یافته باشد، در شعر ذکر کند. - کاشفی ،134: 1369تخلّص - در غزل رونق بسیار دارد و اغلب در پایان غزل ذکر میشود، اما بندرت در ردیف و مطلع غزل میآید . - همان 135:اغلب - شاعران تخلّص خود را بر اساس نام ممدوح، اسم کوچک، لقب یا مقام و شغل یا زادگاه خود بر میگزیدند.تخلّص سخنورانی چون سعدي، ناصر خسرو، حافظ، عطار و رودکی بدین گونه انتخاب شده است . - عباسپور،  برخی ازتخلّصها نیز بیانگر حالت روحی خاصی است که غزلسرا خواسته از خود نشان دهد مانندامید،: نشاط و تعداد قابل توجهی از تخلّصها از پدیدههاي طبیعت هستند.

قبل از مغول، غزل سیر تکاملی خود را نپیموده بود و غزلسرایان خود را ملزم به ذکر تخلّص نمیدانستند، اما پس از آن ذکر تخلّص در پایان غزل معمول شدبه، طوري که بعد از آن ذکر تخلّص یکی از نشانههاي قالب غزل بوده استدر. غزل معاصر نیز تخلّص رواج دارد.

پیشینهء تحقیق
در "تحول شعر فارسی"، زین العابدین موتمن به تخلص پرداخته شده است، فروزانفر در کتاب "زندگانی مولانا" جلال الدین مشهور به مولوي، دربارهتخلٌصءهاي مولانا صحبت شده است که در این مقاله نقل خواهد شد. دربارهء تخلّص "شمس"، پژوهش چندانی صورت نگرفته است؛ اما برخی از محققانبه، بررسی علّت یا علل ذکر نام شمس، به عنوان تخلّص، در پایان غزلهاي مولانا اشاره کرده اند، محمدي آسیابادي در بخشی از کتاب "هرمنوتیک و نمادپردازي در غزلیات شمس، به" طور مفصل، به بیان ارزش زیبایی شناسی تخلّص شمس تبریزي پرداخته است. - محمدي آسیابادي ، - 349-370 :1387 محمدي آسیابادي تاکید نموده که "شمس"، نام دیگر مولوي نیز هست؛ زیرا شمس، تخلّص مولوي است و تخلّص ،نام شعري شاعر است. - همان : - 355 وي همچنین نشان داده است که غزل مولوي از بسیاري جهات،حد واسط میان غزل و قصیده است و یکی از دلایل وي ،آن است که مولوي، شمس را، با همان تعبیرات شاعران قصیده سرا، مدح کرده است و این نکته بیانگر آن است که موضع مولوي، نسبت به شمس ،در بسیاري موارد، موضع شاعر مداح است؛ بنابراین مولانا تخلّص شمس را برگزیده تا ضمن مدح شمساو، را مسبب اشعار خود نشان

دهد.

غزلسرایی مولانا

دیوان شمس که آن را "پدیدهء ادبی شگفت آور" دانستهاند، یکی از قلّههاي بلند غزل فارسی است که از نظر اصالت مضمون و محتواابداع، ابتکار، نیروي تخی ل و آفرینش صور خیال بی نظیرست. - یوسفی، - 210-211 :1379 دیوان شمس سرشار از تجربههاي عرفانی و عوالم سلوك مولوي است، اگر کسی بخواهد با عوالم سلوك مولانا آشنا شود باید دیوان شمس را بخواند؛ زیرا "دیوان کبیر فریاد بلند و عریان آن عوالم و تجربههاست، در حالی که مثنوي داستان آراسته

و    پیراسته اي از آنهاست. دیوان کبیر پژواك بی واسطهسرّء دلبران است و مثنوي بحث فاصله دار این اسرار در حدیث دیگران است". - یثربی، - 47 :1386 همین اصالت احساس است که لطف و طراوت خاصی به غزلهاي او بخشیده و سخنش را دلنشین ساختهاست؛ آنگونه که در تمام غزلهاي زبان فارسی نمیتوان نمونههایی این گونه از احساس اصیل

و    عاطفه عمیق را جستجو کرد. محور اصلی غزلهاي مولانا عشق است که به شیوهاي قلندرانه و گاه در قالب داستان و به ندرت در ضمن وصف طبیعت و ستایش آفریدگار و گاه در وصف معشوق متجلّی شده است.

گذشته ازمضمون و عاطفه و احساس، زبان غزلهاي مولانا نیز تازه است؛ وي گاه از مرز دستور زبان فراتر رفته است، نکات زیر از جمله مواردي است که زمینههاي تازگی زبان شعر اورا نشان میدهد: کاربرد ضمیر، اضافهء شیء به خودش - مانند دل دل دلی تو - ، شمارش ناشمردنیها، ساخت صفت تفضیلی از غیر صفت و ترکیب سازي. غناي موسیقی بیرونی، کناري، داخلی و معنوي نیز از ویژگیهاي غزلسرایی اوست. از نظر شکل غزل نیزتنوع و نوآوريهاي مولانا بی حد است از جمله در زمینهء قافیه، ردیف، طول غزل که آن را از عرف غزل به بیشترین حد ممکن رسانده است و نیز سرودن غزلهاي تمثیلی و غزل داستانهایی که درآن حکایتی نقل شده است. -

از آنجا که مولانا به ذکر تجربههاي عرفانی و روحانی خود پرداخته و در سرودهیشها از تصنّع و زبان آوري دوري کرده، گاه کاستیهایی در زبان شعر او دیده میشود که همین بی توجهیها به زبان شعر، اصالت احساس و عمق اندیشهء وي را به تایید رساندهاست.

بررسی تخلّص و تنوع آن در غزلهاي مولوي

غزلهاي مولانا بر بنیان عشق و عرفان بنا نهاده شده و این بنیان محکم است که ساختار غزل را شکل داده و تمام قطبهاي آن را بر حول این محور به گردش درآورده است. یکی از این قطبها که تحتالشّعاع مکتب فکري عرفان قرار گرفته، تخلّص استتخلّص. نام شعري شاعر است که در پایان غزل ذکر میشود، اما مولانا نام مراد و معشوق خود، که او را جلوهء حق میداند در انتهاي غزل ذکر میکند؛ زیرا یکی از اصول مکتب عرفان، از خود گذشتن و خود
تنوع و تکرار تخلّص در دیوان شمس / ٦٧ را ندیدن و تنها معشوق را دیدن است؛ پس براساس همین اصل "وحدت وجود" خود را نمی بیند و نامی از خود نمیبرد و آنچه را از زبان خود میگوید سخن معشوق میشمارد و خود را خموش میخواند.

غزلهاي مولانا آیینهاي است که گسترهء بی انتهاي آفاق عرفان و حق جویی را در آن میتوان دید. غناي لفظی، معنایی، عاطفی و موسیقایی غزلهاي وي نیز از بی کرانگی آفاق عرفان نشات میگیرد. غزلهاي مولانا از جهات گوناگون لفظی، معنایی و تخیلی گسترش مییابد و در آن وسعت بی انتها تکثیر میشود . کلمات نیز هر بار معنایی مییابد و هر لحظه به شکلی آن بت عیار برمیآید؛ یکبار" شمس" خورشید است، بار دیگر شمس تبریزي میشود و در نهایت حق متجلّی میگردد و این تکثیر و گسترش در سراسر غزلها دیده میشودتخلّص. نیز در غزلهاي مولانا، بنا بر اصل "وحدت در عین کثرت" تکثیر میشود؛ زیرا فرامن مولانا جلوههاي گوناگون مییابد؛ گاه جلوهء او را در شمس تبریزي میبیند هو صلاحگا الدین و حسام الدین - پور نامداریان ،. - 136 :1380 "تقابل میان این من بیکرانه یا فرامن

که در عین حال هم حق است و هم شمس و هم عشق و هم معشوق، با من آگاه و تجربی در مقام عاشق، سبب ابهامهاي گوناگونی در غزل هايمولوي میگردد." - همان: - 164 در غزل زیر این نکته به خوبی مشاهده میشود؛ ابتدا از شمستبریزي و کیمیا گري او سخن میرود، سپس مولانا متوجه حسام الدین میگردد که همچون نور شمس است و در انتها از این جلوهها میگذرد و از حق که کیمیا گر واقعی است طلب یاري مینماید:
 
سهیل شمس تبریزي نتابد در یمن  ور  نی

ضیا وار اي حسام الدین ضیاءالحق، گواهی ده خداوندا تو کن تبدیل که خود کار تو تبدیلست عدم را در وجود آري از این تبدیل افزونتر
 
ادیم طایفی گشتی به هر جا سختیانستی
ندیدي هیچ دیده گر ضیا، نه دیده بانستی ...

که  اندر شهر تبدیلت زبانها چون سنانستی تو نور از شمع میسازي که اندر شمعدانستی - دیوان شمس ،غ - 2519
تخلّص در غزلهاي مولانا گسترشتنو،ع و گسترش بسیار یافته که بدان می پردازیم:
تعد-1 د تخلّص

اغلب چنین میپندارند که جلال الدین محمد بلخی غزلسراي دو تخلّصیستا و دو تخلّص او "شمس" و " خموشاست،" اما حقیقت آن است که آنچه که در جایگاه تخلّص ذکر شده، فراتر از این دو تخلّص است:
1-1  شمستخلّص: شمس در پایان 992غزل به کار رفته است.

2-1  خموشتخلّص: خموش در پایان 602 غزل دیده میشود که از این تعداد ،در 52غزل تخلّص شمس نیز دیده میشودبرخی. بر این عقیده اند که ذکر دو تخلّص "شمس" و "خموش" نتیجهدخلء و تصرّف دیگران است. - شفیعی کدکنی، - 37 :1388با توجه به آنکه در بسیاري از این موارد غزل با تخلّص خموش به پایان رسیده و سپس بیتی حاوي تخلّص شمس و در مدح وي آمده، تصو ر این نکته مسلّم است، اما این نکته را نیز باید افزود که قرائنی وجود دارد که نشان میدهد در همهمواردء تصرّفی صورت نگرفته است. این قرائن
عبارتند از:

گاهی به ندرت ابیات پایانی غزل که دو تخلّص خموش و شمس را در خود گنجانده پیوستگی معنایی دارد. البته منظور موقوف المعانی بودن آنها نیست؛ بلکه منظور آن است که بیت پایانی در تکمیل بیت ما قبل خود بسیار موثر است، چنانکه در نمونهزیر،ء ابتدا تخلّص خامش ذکر شده،سپس در بیت بعد تخلّص شمس آمدهاست و اگر بیت آخر را حذف نماییم از معنا و مفهوم بیت قبل کاسته میشود:

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید