بخشی از مقاله
چکیده :
دانشگاه از چند مؤلفه مهم تشکیل میشود، اولین مؤلفه استادان دانشگاه هستند که در میان سایر مؤلفهها از اهمیت بیشتری برخوردارند، دومین مؤلفه منابع درسی هستند که محتوای علوم و معارف در آن درج شده و به دانش جویان منتقل می شود ، سومین مؤلفه سازمان و ساختار مدیریت دانشگاه است و آخرین مؤلفه دانش جویان هستند. این مؤلفه ها کاملا به هم مرتبط اند. اگر چه مولفههای بیرونی فراوانی بر توانمندی دانشگاه در حوزه الهیات و معارف اسلامی موثرند اما دانشگاه باید به قدری نظام مند عمل کند که بتواند بر خرده فرهنگهایی چون عرفانها و گروههای انحرافی و وارداتی غلبه کند. درواقع محیط دانشگاه باید ساختار و بافت فکری دانشجو را مدیریت کند.
عملکرد دانشگاه باید به گونهای باشد که جریانهای ماهوارهای و رسانهای نتوانند بر دانشجو تأثیر منفی بگذارند، در غیر این صورت دانشجو میتواند بر سه مؤلفه دیگر تأثیر منفی بگذارد و آنها را مغلوب کند. این سه مؤلفه در حقیقت مغلوب خرده فرهنگ-هایی شده که بر دانشجو تأثیر گذاشته است. یکی از مشکلات جدی دانشگاه این است که این نهاد دارای یک نظام سیستماتیک، هماهنگ و منظم نیست و فعالیتهای آن به صورت جزیرهای انجام میشوند و فاقد نظام هندسی و چارچوب مدون میباشد. به همین علت دانشگاه درگیر نوعی حالت کسالت در حوزه الهیات و معارف اسلامی شده است و کار علمی استادان با انگیزه جدی دنبال نمیشود. در این مقاله نقش هر یک از مولفههای مورد بحث در میزان اثرگذاری آنها در توانمندسازی دانشجویان حوزه الهیات و معارف اسلامی با توجه به تحلیل یافتههای پژوهشهای انجام شده در این زمینه مورد بررسی قرار میگیرد.
مقدمه :
تدوین برنامه جامع تربیت و توانمندسازی استادان دانشگاه، برای انتقال مفاهیم دینی، فعالیتهای هماهنگ و به روز بودن آموزشها از مسائلی هستند که در انتقال مفاهیم دینی مورد تأکید کارشناسان و مسئولان فرهنگی قرار گرفتهاند. هسته اصلی که در رابطه با آن آموزش صورت میگیرد دانشجو است، برنامه، استاد، منابع درسی و برنامههای جانبی مانند برنامههای فرهنگی به صورت غیرمستقیم به آموزش میپردازند، خانوادهها در انتقال معارف و مفاهیم دینی به تناسب موقعیت اولیا نقش دارند.
رسانهها هم در آموزش این مفاهیم دینی سهیم هستند اما اگر برنامه جامعی تدوین شود که همه این مؤلفهها چون نقش استاد، منابع درسی، اولیا و برنامه-های درسی در آن قرار بگیرد و همپوشی لازم را داشه باشد رشد و کمال علمی و معنوی دانشجویان تحقق خواهد یافت. دانشجو زمانی که وارد فضای دانشگاه میشود دارای یک سری اکتسابات است، اما زمانی را که در دانشگاه میگذراند بهترین زمان ساخت شخصیت دانشجو تلقی می شود و این فرصت در شرایطی برای انتقال و آموزش معارف و مفاهیم دینی به بهترین شکل مورد استفاده قرار میگیرد که تمام مؤلفههای دانشگاهی بتوانند در یک مجموعه واحد جمع شوند.
کمبود استادانی که بتوانند در انتقال مفاهیم دینی موفق عمل کنند در نظام آموزشی دانشگاه مسئله بسیار جدی است. استادانی که قرار است مفاهیم دینی را به دانشجویان منتقل کنند علاوه براینکه خود باید درک درستی از این مفاهیم داشته باشند باید بتوانند پاسخگوی نیاز دانشجویانی که تشنه دانستن این مفاهیم هستند نیز باشند، چون همانطور که در خود قرآن هم اشاره شده همه قرآن را نمی فهمند مگر عالم قرآن. جدا از مسئله درک مفاهیم دینی، مسئله انتقال آن نیز از اهمیت بسیاری برخوردار است.
اخیرا قدمهایی در این رابطه برداشته شده و در برخی دانشگاهها اساتیدی تدریس میکنند که نسبت به سایرین موفقتر عمل میکنند. به طور قطع منبع آموزشی هم یکی از ضعفهای انتقال مفاهیم صحیح دینی است، اما به هرحال وجود منابع قوی نیز نیازمند مدرس فهیم آن متن است. هر چند در صورت وجود منبع آموزشی قوی و استادی که این متن را درک کرده و از مهارت-های انتقال و تدریس خوبی برخوردار باشد، باز هم موانعی در راه خواهد بود. معارف دینی با علم فیزیک و ریاضی متفاوت است و پشتوانه تجربه ندارد، بلکه پشتوانه فطری دارد اما مسائل زیادی را حل خواهد کرد.
مسئله توانمندسازی جامعه به ویژه دانشگاه در حوزه معارف اسلامی به حدی که بتواند تاثیر خود را در زندگی نشان داده و باور دستورهای قرآن و سفارشهای رسول مکرم اسلام - ص - و ائمه طاهرین - ع - در وجود افراد راسخ شده و برای سعادت دنیا و آخرت در سرلوحهی همهی آموزهها قرار گیرد، یکی از مهمترین مسائل جامعه دانشگاهی است. اگرچه عناصر بسیاری در بیرون از دانشگاه تحت عنوان آموزشهای غیررسمی بر این توانمندی موثر است اما هدف این مقاله فقط بررسی عناصری است که در درون دانشگاه به این مسئله کمک مینماید چرا که بررسی عوامل غیررسمی تاثیرگذار بر این مسئله نیازمند پژوهش دیگری است.
تحقیقات انجام شده در این زمینه به طور مستقیم به مسئله توانمندی در این عرصه اشاره ندارد اما به طور غیرمستقیم پژوهشهای علوی - - 1369، لیاقتدار و همکاران - 1387 - ، امینی و همکاران - 1392 - ، خوشی - 1391 - ، فیروزی - 1393 - و امیرفاضل و همکاران - 1394 - به این بحث اشاره دارند. در این مقاله سعی بر آن است تا با تحلیل یافتههای تحقیقات مورد اشاره، راهکارهایی برای توانمندسازی در حوزه الهیات و معارف اسلامی ارائه گردد.
وضعیت تعلیم و تربیت الهیات در دانشگاهها در حال حاضر
در مورد وضعیت گروههای معارف اسلامی، تحقیقات فراوانی صورت گرفته است. علوی - 1369 - از پژوهش خود چنین استنتاج مینماید که برگزاری کارگاههای آموزشی در ارتقای استادان معارف اسلامی نقش مهمی را ایفا میکند. نتیجه تحقیقات یوسفی لویه - 1386 - نشان داده است که دروس معارف اسلامی با ضعف علمی و رفتاری استادان معارف اسلامی، محتوای نامناسب و استفاده از روشهای تدریس ناکارآمد مواجه است. لیاقتدار و همکاران - 1387 - نشان دادهاند میزان رضایت دانشجویان از محتوای کتب معارف اسلامی و همچنین ویژگیهای حرفهای و فردی استادان معارف اسلامی که از نگاه دانشجویان تحقیق گردیده، کمتر از حد انتظار است.
ضرورت توجه به مهارتهای فراشناختی به عنوان یکی از شاخصهای نظام آموزش عالی و میزان دستیابی دروس معارف اسلامی به این اهداف از دیدگاه این پژوهشگران، نسبتا خوشبینانه بوده است. امینی و همکاران - 1392 - در نتایج حاصل از تحقیق خود نشان دادهاند که مجموعهای از عوامل درونی و بیرونی تاثیر منفی در دروس معارف اسلامی داشتهاند که عبارتند از : توانایی علمی استاد، ویژگیهای شخصی و ارزشیابی. برخی از پژوهشهای انجام شده در قالب پایان نامههای دوره دکتری تحلیل جامعتری از وضعیت دروس معارف اسلامی و مدرسان آنها ارائه کردهاند که به عنوان مثال میتوان از پایان نامه »تبیین و شناسایی مسائل و نیازهای دانشجویان در برنامه درسی دروس معارف اسلامی دانشگاههای تهران به منظور ارائه الگوی مناسب« - خوشی، - 1392 که از جمله مهمترین تحقیقات روشمند در این زمینه میباشد، نام برد.
نتایج حاصل از پژوهش خوشی و همکاران - 1392 - نشان میدهد که یکی از خلاهای مهم در برنامه درسی دروس معارف اسلامی دانشگاهها با سابقه نزدیک به سه دهه فعالیت گروههای معارف اسلامی، به عنوان اولین گام پژوهش، طراحی و تبیین اهداف مطلوب این دروس است که علاوه بر تایید اسناد بالا دستی در این زمینه، مورد توافق صاحبنظران و دانشجویان با توجه به نیازهای روز جامعه باشد.
فیروزی - 1393 - با تاکید بر یافتههای قبلی نشان میدهد مسایل گروهای معارف اسلامی از سه بُعد استاد، محتوای آموزشی و روش تدریس، به عنوان مهمترین ابعاد صلاحیتهای حرفهای استادان، نیاز به بازنگری دارد و ضرورت تدوین سند جامع تحول دروس معارف اسلامی در یک ساختار شناختی و فراشناختی برای بهبود کارایی دروس معارف اسلامی ضرورتی انکار ناپذیر است. آموزش بر مبنای پژوهش که به بُعد دیگری از صلاحیتهای حرفهای استادان اشاره دارد نیز در این حوزه جایگاه مهمی دارد و نیازمند پژوهش مستقلی است.
نبود یک راهبرد جامع که ناشی از نبود اسناد بالادستی پژوهش محور است، سبب شده اهداف راهبردی در حوزه معارف اسلامی، از جمله نگاه جامع به یک منظومه معرفتی، به تلاشها و فعالیتهای بدون اهداف آرمانی و متکی به سلایق برگرفته از دلسوزیهای مدیران تبدیل شود و بر مبنای تحقیقات مورد اشاره، موجب ایراد آسیبهای مختلفی چون سردرگمی در تدوین محتواهای آموزشی متناسب با نیازهای دانشجویان، عدم تعیین رویکرد مناسب برای تربیت آگاهیهای علمی و مهارتی استادان این حوزه و نبود آینده پژوهی در مسایل مربوط به حوزه الهیات در دانشگاهها بشود. طبیعی است که این سردرگمی موجب تصمیم گیریهای مقطعی مدیران و کاهش تاثیر شناختی، فراشناختی و نگرشی کلاسهای معارف اسلامی در دانشجویان گردد. البته طرح این موضوع به معنای انکار تلاشهای حوزههای مختلف جهت بهبود وضعیت یا تلاش صادقانه نویسندگان کتابهای این دروس و مدیریت در این حوزه نیست، به نحوی که ارتقای کمّی و کیفی آنها در چند سال اخیر کاملا مشهود میباشد.
دو رویکرد مهم در تدوین محتوای دروس معارف اسلامی به چشم میخورد:
- 1 تلاش برای تنوع بخشیدن به محتوا، به اعتبار رویکردهای مختلف علمی به مباحث و سرفصلهای دروس.
- 2 تلاش در راستای تنوع بخشیدن به متون دروس معارف اسلامی در دانشگاهها متناسب با رشتههای دانشجویان.
هدف متون بخش اول، پاسخ به گرایشهای مختلف فکری و نیازهای علمی دانشجویان و استادان معارف اسلامی و هدف بخش دوم، تدوین متون اختصاصی رشتههای مختلف است که دروس معارف اسلامی را بیشتر به حیطه کاربردی و مشاغل دانشجویان برده و آنان برای تصدی شئون مختلف زندگی، از جمله شغلی بر مبنای ارزشهای الهی و انسانی مهیا میکند. اشتباه راهبردی آموزش معارف اسلامی در دانشگاهها آن است که مخاطبان خود را به طیف خاصی با رویکرد دینی محدود کرده و از افرادی که به هر دلیلی میخواهند اخلاق مدارانه -و نه لزوما دیندارانه به معنای خاص آن- زندگی کنند، غافل میشود و بدین ترتیب، طیف مورد نظر که گاه قابل توجهاند مورد غفلت قرار گرفته، از جرگه مخاطبان این دروس خارج میشوند و برنامهریزان، تصمیم گیران، تصمیم سازان و مدرسان این دروس همان ندای همیشگی بیپاسخ را میشنوند که »اگر ما نخواهیم با شما به بهشت برویم، به که بگوییم؟!.«