بخشی از مقاله
چکیده
از آنجا که انسان محور تحولات سازمانی است،براي دستیابی به تراز بالندگی قابل قبول سازمانی،باید به ارتقاي تراز منابع انسانی پرداخت، وآنهاراازدرون رشد دادوبه گونه اي خودفرمان پرورش داد.منابع انسانی ارزشمندترین سرمایه سازمان هستند ودرکارایی واثربخشی هر سازمان از نقش آفرینان اصلی هستند. بنابراین بایسته است با توانمندسازي منابع انسانی از راه مدیریت دموکراتیک،ورعایت اصول روانشناسی انسانی، ضمن آماده کردن کارکنان براي رویارویی با تغییرات، در سازمان نیز محیطی را بوجود آورد که در آن، هم انسانیت انسانها و هم استعداد آنها شکوفا شود و نیز دستیابی به بالندگی سازمانی و توسعه هدفها و درنهایت، ارتقاي سازمان تا سطح فرابالندگی امکان پذیر شود.
مقدمه:
تغییر و تحول بطور پیوسته و مستمر در روش زندگی انسانها، سازمانها و... امر بدیهی است و مختص نقطه خاصی از جهان نیست، استمرار وتداوم تغییر بصورت یک اصل انکارناپذیر همواره پا برجاست. لذا اگر واحدي خود را هماهنگ با دیگر اعضاء جامعه ننماید مجبور به شکست، انحلال، ضعیف شدن و... می گردد. گاهی نیز ممکن است تغییر و تحولات ناشی از نارسائیها، کمبودها، نقایص و اختلافات موجود در داخل سازمان باشد که به طرق گوناگون نظر مقامات بالاتر را به لزوم ایجاد تغییرات جلب می نماید. همچنین امکان دارد نتایج حاصل از تحقیقات در خصوص مشکل خاصی حقایق دیگري را آشکار نماید که مسئولان را به لزوم ایجادتغییر وتحولات سازمانی متوجه سازد.
امافارغ ازعلت ودلیل مشکلات، ایجاد تغییرو تحول در سازمانها هر از چندگاهی و متناسب با موضوعاتی که باعث این امر می گردند اجتناب ناپذیراست. مدیریت نیروي انسانی خارج از اینکه چه نقشی درسازمان ایفاد می نمایند واهمیت آن چقدراست بی شک مهمترین عامل به حرکت درآوردن چرخ سازمان است واثربخشی و کارآیی هرتغییر و تحولی بسته به نوع عملکرد مدیریت ودیگر نیروي انسانی آن دارد. بهبود مدیریت یک استراتژي براي تغییر باورها، ارزشها، فعالیتها و ساختار سازمان به منظور سازگاري با شرایط محیطی است و پیشینهاي با سابقه علم مدیریت دارد.
تیلور با ارائه اصول چهارده گانه، نظریه پردازان علوم رفتاري با شناسایی رفتارهاي فردي و گروهی و نظریههاي سیستمی و اقتضایی با تلفیق همه موارد و با در نظر گرفتن شرایط در بهبود مدیریت و هر چه کاراتر و اثربخشتر نمودن سازمانها بودهاند. رفتار و عملکرد یک مدیر مانند هر فرد دیگري تحت تأثیر نگرشها، مهارتها، آگاهیها و تواناییهاي اوست. تعیین رفتار بر اساس نگرشها در روانشناسی و مشاوره بسیار مرسوم است.
اثربخشی یا کارایی :ساعتی را درنظر بگیرید که تمام اجزاي آن فعالند،لیکن بین آنها اتصال برقرار نیست. این ساعت داراي راندمان بالا واثربخشی صفر است چرا که هدف اصلی که تعیین وقت است درآن صورت نمی گیرد. فکر جزءنگر این سیستم رامی پسندد،زیراتنها فعالیت مداوم اجزاء را می بیند. چنین جلوه گاهی در کف کارگاه، در مورد دستگاهی که مداوم کار می کند و یادرمحیط ستادي ،در مورد پرسنلی که دائم در حال رفت و آمد هستند و به اصطلاح روي میزشان شلوغ است،به وضوح نمایان است. به هرحال برندگان جولانگاه پررقابت بازار، مدیرانی هستند که به مفهوم کلیدي هدف یا محصول یاخروجی دست یافته اند و منابع تولیدي و عملکرداجزاي سازمان خود را بسته به میزان تاثیر آنها در ارسال خروجی، ارزشگذاري می کنند.
بهبود مدیریت در عرصه اموزشی وفرهنگی:
در این رابطه نظریات راجرز و دیگر صاحبنظران شناخت درمانی از اهمیت فوقاالعادهاي برخوردار است. طبق این نظریات، نگرشها، تعیین کننده رفتار انسانها هستند و می توان از آنها در تبیین، پیشبینی و تشخیص رفتارها استفاده نمود. نگرشها را فرد با خود به سازمان میآورد. این نگرشها عامل سازگاري یا عدم سازگاري فرد با محیط خواهد بود و بر عملکرد فرد در سازمان اثر می گذارد. نگرشها را معمولاً به سه بخش شناختی، عاطفی، رفتاري - عملی - تقسیم میکنند. تحولات و تغییرات اجتماعی فرهنگی، بررسی این عوامل را در شرایط جدید ضروري میسازد. مسأله اصلی این است که چه عواملی در چهارچوب یک مدل به صورت منظم می تواند منجر به بهبود مستمر مدیریت آموزشی گردد.